روزنامه ایران در یادداشتی در باره حمید هیراد،خواننده پاپ نوشت:
چند شب پیش یکی از خوانندههای جوان و تازهکار و پرطرفدار میهمان یکی از برنامههـــای محبوب تلویزیون بود و میگفت اغلب شعرهایش را خودش میگویـــد.
البته تأکید داشت در ترانههایش از آثار بزرگان ادبیات ایرانزمین هم استفاده میکند. کنجکاو شدم چندتایی از آهنگهایش را گوش دهم و ببینم ماجرا چیست و چشمتان روز بد نبیند. یکی از کارهایش با این مصراع سیمین بهبانی شروع میشد که «نبستهام به کس دل، نبسته کس به من دل» و بعد میشد «من عاشقتر از من ماندم ساحل به ساحل/ای باوفای بیوفای قلب من کجایی/ امان امان امان از این عشق و غم جدایی» یکی دیگر از آهنگهایش اینطور شروع میشد که «چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی» و بعد میرسید به این بیت مولانا که «هم نظری هم خبری هم قمران را قمری، هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری» و بعد هم میشد «تو معشوقه دیوانه پرشور و شرم باش فقط یار منو یار منو یار خودم باش» و آخرش هم «یار من دل شیدای منو بگیر ببر آسمون...».
یا در یکی از ترانههایش میگفت «عاشقتر از آنم که دمی خام شوم من/ با بوی سر زلف تو آرام شوم من / عاشقتر از آنم که تو را یار بدانم/ من عاشقم و جز تو خریدار ندارم» و هر چه سعی کردم بفهمم ترانهسرا منظورش از این ابیات چیست آخرش هم نفهمیدم. عاشقی چه ربطی به خام شدن دارد؟ پیشتر عاشقها معمولاً با بوی سر زلف معشوق آرام نمیشدند. عاشقی و طرف را یار نمیدانی و بعد هم جز او خریداری نداری؟ بعد در یکی از دیگر از ترانههایش شنیدم که میگفت «شب که شد نگاهتون همش میاد در نظرم/ شب که شد صداتون همش میفته تو سرم» شگفتیام زیادتر شد که مگر افتادن صدای کسی در سر آدم چیز بدی نبود؟ آدم با معشوقی که از او در خواست دارد «هر چی شد یار من فقط بیا دور و برم شب که شد» اینطوری حرف میزند؟ و بعد هم کل این عاشقانه میرسد به اینکه «مجبور بودم بهت اصرار کردم دلتو اغفال کردم مجبور بودی بهم اصرار کردی وای تو منو وادار کردی» که بیشتر از آنکه معشوق را تشویق کند که «شب که شد کجایی یار من بیا» به او میگوید عاشق ماجرا به دلیلی مجبور بوده و معشوق هم همینطور.
البته خدایی نکرده بنده با تضمین ابیات بزرگان مشکلی ندارم، با تضمین زمانی مشکل دارم که بیتی از مولانا را بردارند و بگذارند وسط این لاطائلات. شما وقتی یاقوت سرخ برمه در دست دارید آن را نگین حلقهای بدلی نمیکنید.
به این خوانندگان عزیز توصیه برادرانه میکنم که دست کم تا زمانی که معانی عبارات را یاد نگرفتهاند و نتوانستهاند یک ترانه بسرایند که سر و تهش به هم مربوط باشد و جملات پشت سر هم علاوه بر ریتم یکسان انسجام معنایی هم داشته باشند بیخیال ترانهسرایی شوند و از هنر ترانهسرایان مجرب استفاده کنند و عاجزانه از آنها میخواهم اگر چنین نمیکنند دست کم دست از سر حافظ و مولانا و امثالهم بر دارند و آثار فاخر یکدیگر را تضمین کنند.
- 11
- 8