ميشاييل كار هنرمند اتريشي قرار است امروز در سيوسومين جشنواره موسيقي فجر پروژه «جز و شهر» را به همراه مارتين هارمز در فرهنگسراي نياوران روي صحنه ببرد. براساس آنچه پيش از اين شنيده شده هدف از پروژه موسيقايي «جز و شهر» شناساندن هويت كنوني شهر گراتس به عنوان شهري است كه پايتخت موسيقي جَز در اتريش شناخته ميشود. «جز و شهر» براساس تجربههاي پژوهشمحور در مورد اين موسيقي در موسسه «جز» دانشگاه موسيقي و هنرهاي صحنهاي گراتس شكل گرفته است و به نوعي روايت خطكشي شده هنرمندي از مهد موسيقي كلاسيك جهان محسوب ميشود بر موسيقي بيقيد و بند «جز». با ميشاييل كار در آستانه ورودش به ايران گپ كوتاهي زدهايم.
اين سومين باري است كه شما در ايران كنسرت خواهيد داشت. با توجه به اينكه برخي از موزيسينهاي خارجي براي حضور در جشنواره امسال خودشان درخواست دادهاند به عنوان اولين سوال شايد بد نباشد به نحوه شركت شما در جشنواره امسال بپردازيم. آيا از شما دعوت شد كه اجرا داشته باشيد يا به درخواست خودتان به ايران آمديد؟
من اولينبار در سال ٢٠١٠ به ايران آمدم ضمن اينكه دو سال پيش هم براي اجراي دوئتي به همراه دوستم «مارتين هارمز» كه نوازنده ساكسفون است به تهران آمديم و در تالار رودكي برنامه اجرا كرديم. من و مارتين هر دو همسران ايراني داريم و به اين واسطه به كشور شما زياد سفر ميكنيم چون ميخواهيم فرزندانمان با فرهنگ ايراني آشنا شوند. علاوه بر اين قصد داريم فعاليتهاي فرهنگيمان را در ايران دنبال كنيم. امسال هم از طرف جشنواره موسيقي از ما دعوت شد تا در تهران اجرايي داشته باشيم و در نهايت به كمك مجمع فرهنگي اتريش به ايران آمديم. خيلي خوشحاليم كه همهچيز خوب پيش رفت و حالا اينجا هستيم تا كنسرتمان را روي صحنه ببريم.
شما در اين اجرا قرار است پروژهاي با عنوان «جز و شهر» را روي صحنه ببريد؟ اين پروژه چطور شكل گرفت و قرار است چه محتوايي را ارايه دهيد؟
بايد بگويم كه موسيقي «جز» از لحاظ تاريخي به پيشزمينههاي شكلگيري و توسعه كلانشهرها گره خورده است. بنابراين زماني كه از «جز» حرف ميزنيم در واقع از شهرهايي مثل نيويورك و واشنگتن سخن ميگوييم كه در پيشرفت اين موسيقي نقش پررنگي داشتهاند. اما نه تنها در ايالات متحده امريكا بلكه در كشورهاي اروپايي و ديگر كشورهاي جهان هم كه ايدهها و مفاهيم اين موسيقي را كسب كرده و توسعه دادند، موسيقي «جز» نقش مهمي داشته است. براي مثال در شهر «گراتس» - جايي كه من در آن فعاليت ميكنم- موسيقي «جز» بسيار توسعه پيدا كرده و ميزبان موسسات آكادميك اين موسيقي و همچنين موسسات آكادميك تحقيقاتي آن شده است.
بايد يادآور شوم نخستين مركز آكادميك تحقيقاتي موسيقي «جز» در اروپا در شهر «گراتس» تاسيس شد و همين من را به تاريخ پيشرفت اين موسيقي علاقهمند كرد. جالب است بدانيد شهر گراتس از ٥٠ سال پيش با موسيقي جز در هم آميخته است و من به كمك سرمايهگذاري پروژه صندوق علوم در شهرم فرصت اين را پيدا كردم تا نگاهي عميق به تاريخ اين موسيقي داشته باشم. حاصل اين تحقيقات كتابي است كه در اين باره نوشتهام. علاوه بر اين براي آنكه بتوانم اساس زيباييشناسي و جنبههاي موسيقايي تاريخ اين هنر را منعكس كنم، به مطالعات زيباييشناختي آن پرداختم. در اين مطالعات دانش علمي و همچنين دانش زيباييشناسي موسيقي جز در هم ادغام شد و در نتيجه ايدهاي براي اين موسيقي در مورد شهر شكل گرفت كه براي اجراي آن به جشنواره موسيقي ايران آمدم.
موسيقي جز اساسا در دنيا به عنوان يك موسيقي آزاد يا «فرياستايل» شناخته ميشود؛ همين ويژگي هم باعث جهانشمول شدن آن شده است چنان كه مثلا كشور نيجريه هم موسيقي جز خودش را دارد و ديگر كشورها هم همينطور. شما از منظر آكادميك به اين موسيقي پرداختهايد كه به نظر ميرسد در تضاد با ماهيت اصلي اين موسيقي باشد. نظرتان در اين باره چيست و فكر ميكنيد چطور ميتوان نگاه آكادميك را روي موسيقياي مانند جز پياده كرد؟ تصور نميكنيد اين نگاه در تضاد با ماهيت موسيقايي «جز» باشد؟
از اين نگاه پارادوكسيكالتان خوشم آمد. درست است كه موسيقي «جز» بر پايه بداههپردازي و ساخت موسيقي بدون طرح اصلي شكل گرفته اما از طرفي اين موسيقي بهشدت ساختارمند و پيچيده است. به نظر من «جز» هميشه با اين پارادوكس همراه بوده است. از گذشته تا امروز تركيبي از اين مولفهها در جز جاي گرفته كه فكر ميكنم فقط در مورد اين سبك هم صادق نيست و درباره سبكهاي ديگر موسيقي و هنرهاي خلاقه ديگر هم صدق ميكند. اينكه ساختاري را با تفكر خلاقه بسازي و دانشي را در كار تجسم كني هر دو در كنار يكديگر در اجراي يك هنرمند نمود پيدا ميكند.
درست است كه اين پارادوكس در تمام هنرها وجود دارد و موسيقي «جز» هم از اين قاعده مستثني نيست اما مساله اينجاست كه فرياستايل بودن موسيقي «جز» باعث شكلگيري لحظاتي به صورت بداهه ميشود، اين بداههها در تركيب با نگاه آكادميك ممكن است براي مخاطب اين موسيقي آزاردهنده باشد. شما در اجراي «جز و شهر» كه در جشنواره خواهيد داشت چقدر به بداههنوازي ميپردازيد و چقدر از موسيقي از پيش ساخته شده استفاده ميكنيد؟
بخشي از آنچه شما ميگوييد به اين بستگي دارد كه دريافت مردم از مفهوم آهنگسازي چيست؟ چرا كه اگر درباره نوتاسيون در اجراي اين موسيقي صحبت كنيم، بخشهاي نتشده و آهنگسازي شده در اين موسيقي در مقايسه با موسيقي كلاسيك (كه اساسا براساس نوتاسيون شكل گرفته) كمتر است و اين نتها بيشتر نقش راهنمايي را براي نوازنده ايفا ميكنند. نه اينكه همه آنچه قرار است نواخته شود، روي نتها آمده باشد. ما از طرفي تفكر بداهه خود را براساس اين بخشهاي نت نگاري شده بنا ميكنيم و از طرفي هم از اين ساختار فراتر ميرويم و به بداههپردازي ميرسيم. به اين معنا كه بداههپردازي در موسيقي ما كاملا آزاد نيست و آن را به بخشهاي نتنگاري شده مربوط ميكنيم. پرسشي كه ميگويد مرز ميان آهنگسازي و بداههنوازي كجاست، پرسشي است كه هنوز به آن پاسخي داده نشده است.
با توجه به اينكه سومين بار است كه قرار است در ايران اجرا داشته باشيد، تجربهتان از حضور در ايران و تعامل با مخاطب ايراني در هنگام اجرا چطور بوده است؟
تجربه اين اجراها تا به امروز براي ما بسيار تاثيرگذار بوده است چرا كه واكنش مخاطب ايراني خيلي احساسي و نويدبخش است. مخاطب ايراني به دليل فرهنگش با مخاطب اروپايي فرق دارد و اجراهاي ايران مسيري را به ما نشان ميدهد كه با مسيري كه در تجربيات اجراهايمان در اروپا داريم، متفاوت است. من بسيار مشتاقم كه اين واكنش را براي بار سوم تجربه كنم.
سياست جشنواره موسيقي فجر براي حضور موزيسينهاي بينالمللي اين است كه اين هنرمندان در تعامل با هنرمندان ايراني قرار گيرند تا شايد اين تعامل به اجرايي مشترك يا چيزي شبيه به اين نزديك شود. البته خودِ موزيسينها هم به سبب آنكه با هنر عجين شدهاند ممكن است درباره فرهنگ و هنر كشوري كه در آن كنسرت دارند، كنجكاو شوند. شما در سفرهايي كه تا به امروز به ايران داشتهايد چقدر موسيقي ايران و هنرمندان كشور ما را شناختهايد؟
متاسفانه بايد بگويم من چندان موسيقي كلاسيك ايراني را نميشناسم و آرزو دارم فرصتي براي آشنايي و يادگيرياش پيدا كنم چرا كه موسيقي كلاسيك ايراني هم از بداههپردازي بهرهمند است و سُنن مفصلي دارد كه براي من جالب است؛ ضمن اينكه من همكاراني دارم كه تحصيلات موسيقي كلاسيك ايراني دارند و در هند زندگي ميكنند و با موسيقيدانهاي ايراني در ارتباط هستند و ميدانم كه كارگاههايي را برگزار ميكنند كه به گمانم ميتوانم چيزهاي زيادي از آنها ياد بگيرم.
واكنش مخاطب ايراني احساسي و نويدبخش است
نه تنها در ايالات متحده امريكا بلكه در كشورهاي اروپايي و ديگر كشورهاي جهان هم كه ايدهها و مفاهيم اين موسيقي را كسب كرده و توسعه دادند، موسيقي «جز» نقش مهمي داشته است.
موسيقي «جز» بر پايه بداههپردازي و ساخت موسيقي بدون طرح اصلي شكل گرفته اما از طرفي اين موسيقي بهشدت ساختارمند و پيچيده است. به نظر من «جز» هميشه با اين پارادوكس همراه بوده است.
ما از طرفي تفكر بداهه خود را براساس اين بخشهاي نت نگاري شده بنا ميكنيم و از طرفي هم از اين ساختار فراتر ميرويم و به بداههپردازي ميرسيم. به اين معنا كه بداههپردازي در موسيقي ما كاملا آزاد نيست و آن را به بخشهاي نتنگاري شده مربوط ميكنيم.
واكنش مخاطب ايراني خيلي احساسي و نويدبخش است. مخاطب ايراني به دليل فرهنگش با مخاطب اروپايي فرق دارد و اجراهاي ايران مسيري را به ما نشان ميدهد كه با مسيري كه در تجربيات اجراهايمان در اروپا داريم، متفاوت است.
مترجم: بهار سرلك
- 13
- 2