جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۱:۲۹ - ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۴۷۶۳
تئاتر شهر

بهزاد فراهانى:

خنديدن از ياد ما رفته است!

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,بهزاد فرهانی

خنده تماشاگر خوب است و من لذت می‌برم. در این وضعیتی که در شرایط و محیط اجتماعی داریم، خندیدن از یاد ما رفته است! خودم مدت‌هاست با صدای بلند نخندیده‌ام و قهقهه از مردم دور شده است.

 

سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر از ۲۴ اردیبهشت‌ماه نمایش «مطرب» اثر بهزاد فراهانی شده است.

 

شقایق فراهانی، سانیا سالاری، وحید دهشکار، مسعود رحیم‌پور، فهیمه رحیم‌نیا، ابوالفضل شاه‌کرم، حمید صفایی، علی طاهری، نگین ابدالی، زهرا روشن‌ضمیر، علی بی‌غم، بهزاد فراهانی، مهسا اقبالی، سیاوش خادم‌حسینی، حسن یارلو، انسی رمضانی، حمید یعقوبیان، ملیکا رضی، محمد آقامحمدی و عبداله احسانی، گروه بازیگران این نمایش را تشکیل می‌دهند و اشکان ماهری، بهنوش کاظمی و تارا رودگریان، بخش موسیقی نمایش را برعهده‌دارند. بهزاد فراهانی پس از حدود دوسال با یک کارگردانی جدید به سالن استاد سمندریان بازگشته است. او شهریور و مهرماه سال ۱۳۹۴ با نمایش «گل و قداره» در سالن استاد سمندریان به‌عنوان کارگردان حضور داشت و اکنون دوباره به این سالن بازگشته است. به بهانه این اجرا، به‌سراغ بهزاد فراهانی؛ نویسنده و کارگردان «مطرب» رفته‌ایم.

 

کمی درباره ایده‌ای که نگارش و اجرای نمایش «مطرب» منجر شد، بگویید.

مدت‌هاست مدیریت بدی داریم که به‌هیچ عنوان برآمده از تجربه و دستاوردهای جهانی نیست، علم و منطق نداشت، البته به‌مرور زمان این مدیریت بهبود پیدا کرده است چون مردم حقوق انقلابی خود را خواستند. این مدیریت غلط و نادرست، بلایی به سر کشور ما آورده است که کاملا می‌توان آن را دید، فقر از خیابان به کوچه، از کوچه به خانه و از خانه به سفره آمده است؛ این اتفاق معنای تاریخی بسیار پیچیده‌ای دارد. این مسائل، سبب شد نمایش «مطرب» را با این مضمون روی صحنه ببرم.

 

در «مطرب» شاهد موسیقی فولکلور ایرانی هستیم که همچون اثر قبلی شما؛ «گل و قداره» در سراسر نمایش حضوری پرشور دارد. این علاقه به موسیقی فولک ایرانی از کجا نشأت می‌گیرد؟

من حدود ششصد کاست موسیقی فولک داشتم که غارت شد. هرچه پیگیر شدم نتوانستم آن‌ها را پیدا کنم. من عاشق فولکلور هستم. البته همواره ملودی را می‌گیرم و روی آن شعر می‌گذارم. تمام اشعار سروده خودم است اما ملودی به عزیزان کشورم تعلق دارد. نوستالژی‌ای به‌سمت تعزیه در من وجود دارد که همواره همراهم است.

 

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,بهزاد فرهانی

 

همچنین ترانه‌های منوچهر سخایی و دیگران را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم. پسر خود من موسیقی هوی‌متال کار می‌کند. اعتقاد دارم نسل جدید ما عاشق هوی‌متال نیست، موسیقی ملی و فولکلور را از او دور کرده‌اند و از او رمانده‌اند. وقتی غافل شوید، گوش با موسیقی دیگری عادت می‌کند.

 

ما همواره می‌گوییم تئاتر ایرانی اولویت ما است و جشنواره تئاتر آیینی‌سنتی را برگزار می‌کنیم که با کم‌‌ترین بودجه و سخت‌ترین شرایط برگزار می‌شود، تماشاخانه سنگلجی داریم که فراموش‌شده است و هیچ فکری برای این‌که مخاطب به سمت آن برود نمی‌کنیم؛ بعد می‌گوییم نمایش ایرانی مخاطب ندارد درحالی‌که «مطرب» بیشترین مخاطب را در میان نمایش‌های اجرا شده در این دوره از برنامه اجراهای ایرانشهر داشته است. چرا هیچ کاری برای نمایش‌های ایرانی انجام نمی‌شود؟

رئیس‌جمهور از طرف دولت شعاری را در نهادها پخش کرد «کوشش کنید، کارها را به کننده آن‌ها واگذار کنید» این تفکر در مورد تئاتر از یک جهت صدق می‌کند و از سوی دیگر به تئاتر ضربه می‌زند. این‌که سرنوشت تئاتر را به خود ما تئاتری‌ها بسپارید یک مسئله است و این‌که سوبسید تئاتر را که در سراسر جهان وجود دارد را کنار بگذارید، بحث دیگری است؛ این کلاهبرداری است. باید سوبسید تئاتر پرداخته شود. اگر تئاتر خصوصی به میدان می‌آید، باید بزرگ‌ترین وام‌ها را به او بدهید تا تئاترش را بچرخاند. باید حرکت کار تئاتر را به مردم واگذار کرد. سال‌هاست شعار می‌دهیم سازمان مستقل تئاتر. چرا این کار را انجام نمی‌دهند؟ وقتی سازمان کشتی ایران تاسیس شد و آدمی شریف به نام خادم، بالای سر آن قرار گرفت، ما رشد کردیم. معاونت سازمان جهانی کشتی را داریم و اکنون کاندیدای ریاست این سازمان هستیم. پیشرفت کردیم چون کار کشتی را به کشتی‌گیران واگذار کردند و بودجه آن را هم پرداخت کرده‌اند. هنوز بچه‌های کشتی از کمبود بودجه ناراضی هستند اما تعادلی در میان آن‌ها وجود دارد. جالب این‌جاست که ما تئاتر سنتی کشورهای همسایه را هم درست نمی‌شناسیم به‌عنوان مثال، هنوز تئاتر چین را به‌معنای واقعی روی صحنه نمی‌بینیم و جالب است که دوستان ما در دهه فجر تکنولوژی الکتریسیته ژاپن را به خورد ما می‌دهند!

 

یکی از معضلات هنرمندان ما مدون نشدن خطوط قرمز است؛ چرا این خطوط مشخص نمی‌شوند؟

چون سلیقه‌ها متفاوت هستند. افراد بی‌سواد بسیار زیادی هستند که به این کار گمارده می‌شوند و با سلیقه‌های عقب‌افتاده دوره قاجاریه آثار هنری را مورد بررسی قرار می‌دهند و در نتیجه این مشکلات به‌وجود می‌آیند. برخی از بچه‌ها کار را می‌بینند و کار بدون تغییرات روی صحنه می‌رود. فکر می‌کنید این افراد بی‌سواد هستند؟! نه درک دارند اما افرادی می‌آیند که در بی‌سوادی بی‌همتا هستند! ایرادهایی که از نمایش من گرفتند، خنده‌دار و طنز بود! اصلا مفهوم اصلی تئاتر من جای دیگری بود و این افراد روی جای دیگری زوم کرده بودند.

 

تعدادی از بازیگران در نمایش «مطرب» ساز می‌نوازند که در این میان می‌توان به نوازندگی سه‌تار توسط علی بی‌غم اشاره کرد. این قابلیت بسیار مهمی است؛ چقدر لازم است که هنرمندان تئاتر ما، نواختن ساز و اساسا موسیقی را بشناسند؟

برای توضیح این مسئله خاطره‌ای را تعریف می‌کنم؛ وقتی رفتیم تا اکبر مشکین را به خاک بسپاریم، خواهرش بالای سر او گریه می‌کرد. گپ‌و‌گفتی با هم داشتیم. از او پرسیدم «این مرد نواختن هشت ساز را از کجا آموخته بود؟ چطور ویولون دستش می‌گرفت، می‌نواخت، پشت پیانو می‌نشست و...» گفت «اکبر مشکین فارغ‌التحصیل کنسرواتوار پاریس بود!» بهت‌زده شدم؛ اکبر مشکین بازیگر تئاتر، سینما و رادیو کارگردان بسیار بزرگ، فارغ‌التحصیل موسیقی از پاریس بود. این خاطره، مثالی است از بضاعت یک آرتیست در زمان گذشته و اکنون! در آن زمان به یاد دارم برای خواندن ادبیات از نظر گورکی، شش ماه در نوبت می‌ماندیم، تازه وقتی نوبت به ما می‌رسید، یک هفته فرصت داشتیم تا این کتاب قطور را بخوانیم، یادداشت برداریم و...! تشنگی ما آن زمان این‌قدر بود اما الان شرایط چگونه است؟ صبح تا شب تلفن‌همراه دست هنرمندان ما است و اصلا به‌سمت کتاب نمی‌روند درحالی‌که کتاب، عطر دیگری دارد، تمرکز بیشتری با خود می‌آورد، فهم جمع‌شده دیگری دارد. 

 

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,بهزاد فرهانی

 

چرا این علاقه به کتاب دیگر در نسل امروز و به‌خصوص هنرمندان ما وجود ندارد؟

تمام این مسائل از بین رفته که هیچ، حتی برای کتاب خواندن تشویق نمی‌شویم! کتاب تنها رفیق هستی است که به تو اعتراض نمی‌کند، آزادی تو را سلب نمی‌کند، هر وقت خواستی کتاب را باز می‌کنی و می‌خوانی و هر وقت نخواستی آن را می‌بندی! موأنست و دل‌بستگی او یک‌سویه است؛ یعنی یک‌طرفه عاشق تو است. همچنین کتاب پر از فرهنگ، فلسفه، روان‌شناسی، ادبیات، اخلاق، منش و... است. میانگین خوانش کتاب در ایران حدود ۱۰ دقیقه است اما من در هیچ قطاری در اروپا یا آمریکا ننشسته‌ام که کسی سوار شود و کتابش را باز نکند! تا سوار می‌شوند، بلافاصله کتاب‌شان را باز می‌کنند؛ انگار تشنگانی هستند که کتاب، لیوان آب آن‌هاست. اصلا کاری به کار دیگران نداشتند. کتاب هنوز جزئی از هستی انسان‌هاست. وقتی به آرتیستی که در نمایش من بازی می‌کند پیشنهاد می‌دهم کتابی را که منتشر شده است بخواند، طوری به من نگاه می‌کند که انگار یک فرد عقب‌افتاده یک پیشنهاد احمقانه به آن‌ها داده است! تازه هنرمندانی که در نمایش من حضور دارند از افراد با مطالعه هنر ما هستند، چون من با کسانی که اهل مطالعه نیستند، اصلا کار نمی‌کنم اما شرایط در گروه من هم بر همین منوال است! من دانش را جهاز می‌دانم. آرتیست بی‌سواد مثل عروس بی‌جهاز است!

 

تم نمایش بسیار تلخ است اما با موسیقی و لایه‌های طنز به خورد مخاطب داده می‌شود. در بخش‌هایی از نمایش صدای خنده‌های مخاطبان بسیار بلند می‌شد. این اتفاق در نمایش و تمرکز بازیگران خلل وارد نمی‌کند؟ چون شاهد قطع شدن جریان نمایش نبودیم و برخی از دیالوگ‌ها شنیده نمی‌شد.

 

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,بهزاد فرهانی

چنین نظری ندارم. خنده تماشاگر خوب است و من لذت می‌برم. در این وضعیتی که در شرایط و محیط اجتماعی داریم، خندیدن از یاد ما رفته است! خودم مدت‌هاست با صدای بلند نخندیده‌ام و قهقهه از مردم دور شده است. خود من بیشتر از مخاطبان می‌خندم. همچنین لحظاتی که مخاطبان به معنا می‌رسند، خوشحال می‌شوم. یک عزیزی گفته بود «مطرب» نمایشنامه سرگرم‌کننده‌ای داشت! ما هم قبول کردیم! البته اگر حتی سرگرم‌کننده باشد، باز هم خوش است! انگار ما اگر روی صحنه چخوف را با طنز تلویزیونی درآمیزیم و اجرا کنیم، خوب است اما اجرای نمایش ایرانی، سرگرم‌کننده است! دوستان این کار را می‌کنند و اصلا کسی به آن‌ها نمی‌گوید که نمی‌توان چخوف را با طنز تلویزیونی آمیخت!

 

البته تصور می‌کنم وقتی مخاطب از سالن خارج می‌شود و تصاویر نمایش از ذهنش عبور کند، می‌فهمد که به چه وضع اسفناکی خندیده است!

 

به مخاطب این حق را می‌دهم که هرچه می‌خواهد، بینگارد، اما این‌جا با صدای بلند می‌گویم تراکتور در نمایش من، تراکتور نیست، معانی بسیار زیادی در آن نهفته است که باید هر کس آن را با ذهنیت خود، بیابد! این المان بسیار پیچیده است و می‌توان این پیچیدگی را در ترکمن‌صحرا، بانه و بوکان، جنوب، تهران، آذربایجان و... ببینید. ما خیلی خرج این تراکتور کردیم، بسیاری زیر تایر آن لت‌وپار شدند. باز هم خاطره‌ای می‌گویم؛ دوره‌ای بود که موسیقی ممنوع بود، میزعلی‌اکبر؛ مطرب آبادی‌مان، وضع مالی بدی داشت اما ما به او کمک می‌کردیم. وقتی موسیقی آزاد شد، وضع مالی او بهتر شد اما او پیرمردی شصت ساله بود و وقتی به مجالس می‌رفت، او را اذیت می‌کردند. روزی به او گفتم «میزعلی‌اکبر ما که بالاخره از پس هزینه‌های تو برمی‌آییم، به این مجالس نرو؟!» میزعلی‌اکبر جواب داد «قصه نخور، شما سوسولیست‌ها خجالت سرتان می‌شود اما نمی‌کشید، من اصلا خجالت سرم نمی‌شود و نمی‌کشم!» وقتی این جمله را می‌شنوید، می‌بینید خیلی تلخ است. این تلخی در تمام مدارج این مملکت وجود دارد.

 

آیا سالن سنگلج به‌عنوان یک مکان تخصصی برای تئاتر ایرانی به آنچه نیاز داشت، رسیده است؟

سنگلج به جایگاه خود رسیده است اما مدیریت هنری به آن‌جا نرسیده است. تلویزیون محترم لطف کند و اقلا در سال، ۱۲ تئاتر را پخش کند اما این رسانه حتی تئاتر را تبلیغ نمی‌کند... البته خواص را تبلیغ می‌کنند!

 

یکی دیگر از حلقه‌های مفقوده تلویزیون ما تله‌تئاتر است. آیا امروزه تله‌تئاتر ساخته می‌شود؟

خیر؛ نداریم. این افراد از تئاتر ایرانی فرار می‌کنند! وقتی از ۳۰ کانالی که تلویزیون دارد، ۳۰ تئاتر پخش شود، ادبیات، زبان، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، استتیک، فلسفه، شعر، رمان و... رشد می‌کند. وقتی این کار را نمی‌کنند، یعنی برضد ادبیات فارسی این مملکت هستند. اصلا به هنرمندان تئاتر و سینما چقدر اهمیت می‌دهند؟! من کارمند ۵۵ ساله تلویزیون هستم، حدود ۳۰ سال است که بازنشسته شده‌ام، تاکنون حتی یک کارت تبریک هم دریافت نکرده‌ام! مگر استاد دانشگاه و رئیس دپارتمان تلویزیونی‌ها نبوده‌ام؟!

 

عشقی که بهزاد فراهانی را به تئاتر بازمی‌گرداند

ده‌برابر تمام درآمد ماهانه‌ام از تئاتر را رفیقم آقای خسروانی که رستوران جام‌جم را دارد به من حقوق می‌دهد تا روزی دو ساعت آن‌جا بنشینم و خودش هم بیاید با هم بحث فلسفی کنیم اما نمی‌توانم! دل‌بسته عاشقانگی‌های تئاتر هستم، به‌دنبال چیزهای خوب، گل، درخت، شاخه، هنرمند، حرف خوب، کلام دل‌بر هستم. قید و بند مسائل اخلاقی را هم نمی‌فهمم چون اخلاق شدیدا طبقاتی است و در هر قشر و لایه اجتماعی، معناها و مفهوم‌های متفاوتی دارد. غالبا در خانواده یک فرد مرفه و شکم‌سیر که پولش از پارو بالا می‌رود، فحش و رکیک‌گویی اصلا قبحی ندارد اما در منزل ما اگر از زبان کسی واژه رکیکی بیرون آید، تا سه روز هیچ‌کس با او حرف نمی‌زند. برای همین به اخلاق باج نمی‌دهم.

 

دو نمونه طنز از دیدگاه بهزاد فراهانی

به طنز تلویزیونی اشاره کردید. چرا طنز؟

مثل داستان شاعر طناز و پله‌های قصر محمود غزنوی؛ روی هر پله کلام رکیکی را به محمود غزنوی می‌گفت اما در پله بعد، بازگشتی داشت و کلام، اصلاح می‌شد! اگر طنز، درست باشد و در عرصه هزل و مطایبه نرود، به جایی که باید می‌رسد. ما شناخت طنز را در ادبیات آکادمیک و دانشگاهی‌مان درس نداده‌ایم. تلویزیون کوشش کرده است طنز را غارت کند. یک نمونه طنز از انوری ذکر می‌کنم « هر بلایی کز آسمان آید/ گرچه بر دیگری قضا باشد/ به زمین نارسیده می‌پرسد/ خانه انوری کجا باشد»! این طنز است!

 

 

 

 

  • 10
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش