چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
۱۱:۵۹ - ۰۹ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۲۳۳۱
تئاتر شهر

فضای رُعب در نمایش «دده‌خانم»

نمایش دده‌خانم,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

جواد عاطفه سه‌گانه «خانم» را با گروهی ثابت (بازیگر و طراحان نور و موسیقی) ابتدا با دو بخش «خانم ایکس» و «دده‌خانم» و به‌زودی با بخش سوم: «خانم» تدارک دیده است. فضای رعب بسیاری در دو نمایش اجراشده، به‌خصوص در نمایش «دده‌خانم» و به‌ویژه در صحنه سوم آن، حاکم است. از عاطفه پاکبازنیا، بازیگر و روزبه حسینی، طراح نور ثابت این سه‌گانه، درباره‌ این ویژگی خاص پرسیده‌ایم و آنچه می‌خوانید، حاصل تعامل در گفت‌وگو با ایشان است.

 

روزبه حسینی: جواد عاطفه توانسته است گروه کوچکی شامل دو طراح؛ طراح نور و طراح صدا، خودش و عاطفه پاکبازنیا تشکیل دهد که از دید من می‌تواند چندین کار دیگر را هم روی صحنه ببرد. خود من با برخی از اعضای گروه خودم هر کمکی که بتوانم به رویه این سه‌گانه و کارهایی که جواد عاطفه انجام می‌دهد، خواهم کرد. از سوی دیگر بناست جواد عاطفه با دو نمایش «خانم ایکس» و «دده‌خانم» میهمان رپرتوار مونولوگ گروه «و ناگهان» در پاییز و زمستان امسال باشد که یکی از این آثار پاییز و دیگری در زمستان اجرا می‌شود.

 

این لذت و مدیریت خوب جواد عاطفه و ارتباط خوبی که میان اعضای این گروه وجود دارد، سبب می‌شود تئاتر درست تولید شود. از دید من کل نمایش، صحنه سوم است: کابوس و درآمدن از وان، اتفاق کلی است و تمام اتفاق‌هایی که در صحنه‌های اول و دوم در بین صحنه اتفاق می‌افتند، نمایانگر زندگی دده‌خانم است.

 

همچنین اسم دده به کلفت صرف گفته نمی‌شود؛ دده مثل لَـلِه است که تنها کار او بزرگ‌کردن بچه است، اما دده علاوه‌بر بزرگ‌کردن بچه، وظایف دیگری هم دارد. در این نمایش دده مرده‌شور است و بچه‌ای را به‌دنیا آورده است. بخشی که دده‌خانم در  مقابل نور خورشید می‌ایستد، پایان‌بندی نمایش است. به‌شدت می‌توان به مسائل مطرح‌شده در نمایش به‌عنوان زن‌مادر و زمین‌مادر و زایش نگاه کرد. در تکرارها از سوی مردی که دده‌خانم درباره‌اش می‌گوید: «یک تف انداخته رفته»، می‌شنویم: «امانتی‌ای که به تو سپردم کجاست»، ناخودآگاه مخاطب را به دوران اساطیری، پیشاتاریخی تهمینه، رستم و سهراب هم می‌برد.

 

عاطفه پاکبازنیا: صحنه سوم برای خودم به‌عنوان بازیگر، صحنه نخست نمایش است، چون با وجود اینکه به‌عنوان آخرین بخش مطرح می‌شود، بخشی است که خود من در آن، زندگی می‌کنم و زیست واقعی منی است که این نقش را نفس می کشم. شاید ادامه آن،  بشود صحنه نخست که با رعب و وحشت به جلوی صحنه می‌آیم. رعب و وحشت در دده‌خانم وجود دارد و به‌صورت مدام و مادام از میان دیالوگ‌ها و اطلاعاتی که درباره گذشته خود می‌دهد، این مسائل را می‌فهمیم. سعی می‌کند خود را آرام کند، اما دوباره همه‌چیز را پس می‌زند.

 

درگیری ذهنی‌ای که در این کاراکتر وجود دارد و دغدغه‌ای که در ذهنش به‌شدت بزرگ شده است، در وهله نخست در ترس او از نزدیک‌ترین آدم‌هایش نمود پیدا می‌کند و در نهایت می‌بینیم که از آدم‌های دیگر هم می‌ترسد. جالب اینجاست که ما چندان این آدم‌های دیگر را در کاراکتر حس نمی‌کنیم، انگار به‌غیر از فرزند، هیچ‌چیز دیگری برای این آدم وجود ندارد. خود من تاکنون نتوانسته‌ام آدم دیگری به‌غیر از فرزند دده‌خانم پیدا کنم که بتوانم با او نفس بکشم. قطعا این فقدان‌ها، نشد‌ن‌ها و حرکات منفی‌ای که برخلاف ذهنیت کاراکتر اتفاق افتاده، رعب و وحشتی از اطراف برای او به ‌وجود آورده است که در کاراکتر او همواره این مسائل را می‌بینیم، اما شاید چیزی که این رعب را بیشتر و در صحنه سوم خیلی مرا درگیر می‌کند، این بود که دده‌خانم در بخشی می‌گوید:

 

«دکتر ملک به من گفت: نه مادر من! تو از ترست این کارا رو کردی». تبلور این حرف، در صحنه سوم بسیار زیاد است؛ انگار اتفاق‌ها امکانی شده‌اند برای سنجش تاریکی که ما نام آن را قبر و خاک می‌گذاریم که در متن بسیار به آن اشاره می‌شود و فرار و ترس از این تاریکی و پس‌زدن این تاریکی. ذهن این آدم به‌قدری آلوده این موضوع شده است که هر روز با آن زندگی می‌کند. در صحنه‌ بلندشدنش از وان در صحنه سوم، انگار همه‌چیز رالمس می‌کند.

 

روزبه حسینی: برای «خانم ایکس» طیف نوری ما از سفید شروع شد و به قرمز رسید و از آبی هم رد شدیم، درحالی‌که برای «دده‌خانم» ایجاد فضایي کابوس‌وار، ساختن یک مرده‌شورخانه در شب و فضاهایی در روز و خورشیدی که باید در پایان طلوع کند، ما را به‌سمت طیف آبی برد؛ از آبی فیروزه‌ای تا بنفش را باید طی می‌کردیم. من از نورهای روشن لذت نمی‌برم و خوشبختانه ادراک زیبایی‌شناسانه من و جواد عاطفه از تئاتر همین مسیر را طی می‌کند.

 

از دید من سردی‌ای که مدنظر جواد عاطفه بود و تاش‌هایی به‌رنگ آبی‌ که کمی به سبز متمایل می‌شود، در زمان خواندن آیات و روایات به زبان عربی به چشم می‌خورد. البته برای طراحی نور، باید لباس را هم در نظر می‌گرفتیم که متفق‌القول به این نتیجه رسیدیم که رنگ خاکستری به‌عنوان رنگ خنثی باشد تا بتوانیم بازیگر را در تونالیته‌های رنگی متفاوت ببینیم و نور به لباس معنا بدهد.

 

اما پیش‌بند، دستکش‌ها و کفش‌ها را زرد انتخاب کردیم که بتواند خود را به رخ بکشد. البته زن از رنگ زرد که رنگ جنسیت و شیفتگی بی‌اندازه است، حرف می‌زند. تلاش کردیم رنگ زرد بیشتر به چشم بیاید. از‌سویی‌دیگر وقتی بازیگر وارد صحنه‌ای می‌شود که تنها آکسسوآر او یک وان است، کاری دشوار در اختیار دارد؛ بنابراين تلاش کردم با نور، بازیگر را در موقعیت قرار دهم. به یاد دارم زمانی‌ که در نخستین شب، نور روی وان را بستیم، حال عاطفه دگرگون شد و در موقعیت قرار گرفت.

 

عاطفه پاک‌بازنیا: با وجود اینکه دده‌خانم یک موجود زنده است، هیبت موجودی غیرطبیعی را می‌بینید که انگار از موجودیت انسان فاصله دارد؛ گويي همه‌چیز را می‌سنجد و سپس آنها را پس می‌زند و دوباره دچار دلهره می‌شود و توهم‌ها و دغدغه‌های ذهنی به‌سراغ او می‌آیند. تأکیدی که بر ترس وجود دارد، حتما در تمام نمایش در این آدم وجود دارد. با اینکه با جسارت، بسیاری از مشکلات را حل می‌کند، اما نباید فراموش کنیم که این آدم در مقابل پوچی مطلق که می‌تواند جنازه پسرش یا هیچ باشد، قدرت حرف‌زدن دارد. واقعیت ترس نهفته درون این زن است. شاید این ترس به دده‌خانم قدرت مقابله با برخی مسائل را داده است. قرارگرفتن در هرکدام از فضاهای نوری هم شرایط را کامل و هم همراه با ساختِ صدای هماهنگ با این فضای نوری، وضعیت من را تشدید می‌کند.

 

روزبه حسینی: هوشمندی جواد عاطفه در این است که من را به‌عنوان یک نویسنده، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس که طراحی ‌نور هم انجام می‌دهم، به همکاری فراخوانده است. جواد می‌داند که من فقط تکنسین نور نیستم و از فهم من از متن هم استفاده می‌کند. جواد به‌دلیل اینکه در سراسر دنیا تئاتر دیده است، با طراحی ‌نور روز دنیا آشناست. وقتی این دو مورد با هم ترکیب می‌شوند، می‌توانیم فضایی بکر و متفاوت از مرده‌شورخانه‌ای که دیگران طراحی کرده‌اند، ببینیم. از سوی دیگر، عاطفه پاکبازنیا هم یک بازیگر صِرف نیست؛ مترجم، پژوهشگر و عکاس است و البته همسرِ جواد هم هست که تعامل بین خودشان را نيز دو چندان می‌کند که جمع همه‌ آنچه شد، نتیجه‌اش این حرف‌ها و این سه‌گانه است.

 

ویدا مدبّر

 

 

sharghdaily.ir
  • 14
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش