سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳
۲۳:۵۹ - ۲۶ مهر ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۷۰۷۰۲۰
تئاتر شهر

گفت‌وگو با قربانی اسیدپاشی که روی صحنه تئاتر ایفای نقش می‌کند

معصومه عطایی در نمایش تئاتر,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

٨ سال از آن روزی که معصومه چشمانش را بست می‌گذرد. لحظه‌ای که تصور می‌کرد بعد از باز کردن چشمانش قرار است هدیه پدرشوهرش را ببیند، اما دیگر هرگز نتوانست با آن چشم‌ها دنیا را ببیند. پدرشوهر معصومه از عروس سابقش خواست چشمانش را برای لحظه‌ای ببندد تا هدیه‌ای که برای نوه‌اش خریده را به او بدهد، اما سوزش صورت و چشمان معصومه او را از دیدن دنیا برای همیشه محروم کرد. معصومه عطایی قربانی حمله اسیدی پدرشوهر سابقش شد و در نهایت هم او را بخشید. از حق قصاصش گذشت. با اینکه زندگی‌اش را نابود شده می‌دید، اما روی پاهای خودش ایستاد و اجازه نداد، اسید او را برای همیشه بسوزاند. ٨ سال است که این زن جوان با زجرهای زندگی‌اش مبارزه می‌کند  و با چشمانی نابینا به جای خانه نشینی به زنی هنرمند تبدیل شده است. زنی که هنرهای زیادی مثل سفالگری ، کریستال بافی و نقاشی و موسیقی را تجربه کرده و حالا هم روی صحنه تئاتر رفته است. روبه‌روی مردم می‌ایستد و نقشش را خیلی حرفه‌ای به تصویر می‌کشد. در کنار هم‌تیمی‌هایش که همگی آنها هم نابینایا کم‌بینا هستند، نمایشنامه را اجرا می‌کند و با تشویق‌های تماشاگران جان می‌گیرد. می‌گوید هرچه دارد از همین مردم دارد. درمانش، هنرهایش و اعتماد به نفسش را مدیون مردم است.

بعد از حادثه حمایت‌های استاد سفالگری‌اش و البته توانایی عجیب خودش او را به عرصه هنر کشاند و معصومه را به زنی موفق تبدیل کرد. او که این شب‌ها در تئاتر شاباش‌خوان(حکایت دختری که برای رسیدن به خوشبختی دلش را می‌فروشد) به ایفای نقش پرداخته، در گفت‌گو با خبرنگار«شهروند» ماجرای این سال‌ها را روایت کرد:

چه شد که وارد تئاتر شدید؟

من از طریق یکی از آشناها به غلامرضا عربی کارگردان کار، معرفی شدم. آقای عربی سال گذشته هم با همین تیم که همگی‌شان نابینا هستند نمایشنامه را اجرا کرده بودند. این دفعه من هم به جمع‌شان ملحق شدم. اولش برایم سخت بود. فکر نمی‌کردم بتوانم از پسش بربیایم. ولی وقتی وارد تیم شدم و حمایت‌های هم‌گروهی‌ها و به خصوص آقای عربی را دیدم، دلگرم شدم و در نهایت هم کار به سرانجام رسید.

پیش از تئاتر در چه کاری فعالیت داشتید؟

من عاشق هنرم. سفالگری و کریستال بافی می‌کردم. حتی مدتی هم کار موسیقی انجام دادم، اما به خاطر بالا بودن هزینه‌اش نتوانستم آن را ادامه دهم. ولی تجربه تئاتر برایم خیلی متفاوت بود. همیشه هنرهای دیگری که داشتم، جمعی نبود. برای خودم کار می‌کردم. ولی تئاتر باعث شد که دسته‌جمعی کار کنم. این مسأله به تقویت اعتماد به نفس و فن بیانم خیلی کمک کرد و برایم خیلی جذاب بود.

باز هم در این کار فعالیت می‌کنید؟

با همین تیم و همین کارگردان بله. کار کردن با این گروه برایم خیلی جذاب بود. ما همه مثل هم بودیم و همدیگر را درک می‌کردیم برای همین کار با این گروه برایم خیلی خوب بود. سختی‌هایش را اصلا متوجه نشدم، چون همدیگر را حمایت می‌کردیم.

پیش از اینکه آن حادثه برایتان رخ دهد، در عرصه هنر فعالیتی داشتید؟

من دیپلم گرافیک داشتم. بعد از گرفتن دیپلم پدرم اجازه نداد که به دانشگاه بروم. چون خانواده خیلی سنتی داشتیم. بعد از آن هم ازدواج کردم و نتوانستم ادامه تحصیل دهم. برای همین نشد که در عرصه هنر فعالیتی داشته باشم. فقط گاهی نقاشی می‌کردم. اما به صورت حرفه‌ای هیچ کار هنری انجام نمی‌دادم.

یعنی بعد از حادثه کار هنر را شروع کردید؟

بله. بعد از حادثه بود که از لحاظ روحی به شدت آسیب دیده بودم، اما نمی‌خواستم خانه‌نشین شوم و افسردگی بگیرم. باید کاری می‌کردم. برای همین تصمیم گرفتم به دنبال علاقه‌ام که هنر بود، بروم.

چطور وارد عرصه هنر شدید؟

اول از همه به سراغ سفالگری که بیشترین علاقه را به آن داشتم رفتم. پیش یک استاد به نام محمود کثیری رفتم. او وقتی وضعیت مرا دید، تعجب کرد، اولش می‌گفت ممکن است برایم سخت باشد و نتوانم از عهده آن بر بیایم. ولی وقتی اصرارم را دید قبول کرد و مدتی را با من کار کرد. بعد از مدتی گفت که توانایی‌اش را دارم و می‌توانم از پس آن بربیایم. بعد از آن بود که با حمایت‌های استادم این عرصه را ادامه دادم و به صورت حرفه‌ای کار کردم. اگر حمایت‌های این استادم نبود من هرگز نمی‌توانستم سفالگری کنم. او بدون هیچ هزینه‌ای برایم وقت گذاشت و با من کار کرد و من پیشرفت کردم. بعد از سفالگری به سراغ هنرهای دیگر رفتم.

در این مدت از سوی چه کسی حمایت می‌شدید؟

در این ٨ سال به جز حمایت معنوی خانواده‌ام که همیشه همراهم بودند و دلگرمی‌ام محسوب می‌شدند، حمایت‌های مردم بود که مرا به اینجا رساند. کمک‌های مردمی و حمایت‌های استادانم باعث شد که من در کارهایم پیشرفت کنم. ما وضع مالی خوبی نداشتیم و اگر کمک‌های مردمی نبود نمی‌توانستم کار کنم.

در حال حاضر، هزینه‌های زندگی‌تان از کجا تامین می‌شود؟

در موسسه خیریه عصای سفید به‌عنوان مربی، سفالگری و کار با گوشی‌های اندروید را به افراد نابینا آموزش می‌دهم. کریستال‌بافی و سفالگری هم انجام می‌دهم. در واقع سفال حرفه اصلی من است، اما درآمدم خیلی ناچیز است. از بهزیستی هم پول می‌گیرم. اما باز هم کمک‌هایی که هنوز از سوی مردم به دستم می‌رسد، زندگی من و پسرم را تامین می‌کند. ما مستأجریم و پسر ١٢ساله‌ام خرج تحصیل دارد. اگر این کمک‌ها نبود، زندگی ما نابود می‌شد.

اگر باز هم کار بازیگری به شما پیشنهاد شود، قبول می‌کنید یا فقط می‌خواهید با همین تیم کار کنید؟

فعلا فقط دوست دارم با همین تیم کار کنم. اگر حمایت شویم در شهرها و استان‌های دیگر هم این کار را اجرا کنیم. اعضای این گروه مرا خوب درک می‌کنند. من هم آنها را درک می‌کنم. ما در این مدت چندماهه خیلی با هم صمیمی شده‌ایم. کار کردن با آنها برایم خیلی جذابیت دارد. هنوز نمی‌دانم می‌توانم با تیم دیگری کار کنم یا نه. البته تمام کارهایی که تا الان انجام داده‌ام اولش یک امتحان بوده، بعد از آن وقتی توانایی‌ام را دیدم، ادامه دادم. شاید در کارهای دیگر هم توانایی داشته باشم، اما هرچه هست دوست ندارم خانه‌نشین و گوشه‌گیر باشم. دوست دارم فعالیت کنم و همه عرصه‌ها را تجربه کنم. کارها و هنرهای مختلف را دوست دارم.

سیما فراهانی

shahrvand-newspaper.ir
  • 19
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش