
یکی از سکانسهای پرحاشیه سریال «ستایش» در چند شب اخیر، به قسمتی برمیگردد که خانم همسایه برای توجیه خواستگاریاش از ستایش برای برادر ۷۵ سالهاش میگوید: «همه زنها، وقتی براشون یه گردن بند طلا بخری یا انگشتر زمرد بهشون هدیه بدی، عاشقت میشن!» توجیهی که از منظر روان شناسی قابل بررسی است. در ضمن و به طور کلی در سری سوم سریال «ستایش» که از شبکه ۳ در حال پخش است، شاهد این اتفاق هستیم که شخصیتهای اصلی داستان تا حد زیادی در ارتباطات خود با دیگران، دچار تحول شدهاند و تحلیل شخصیتی کاراکترهای این سریال، میتواند نتایج آموزندهای را در روابط بین فردیمان داشته باشد. در ادامه مطلب نکاتی در همین باره مطرح خواهد شد.
فردوس، خودشیفته اما دشمن ناامیدی
پدربزرگ قصه که فردوس است، شخصیتی خودشیفته دارد و تمام مسائل اطراف را فقط و فقط با عینک خود ارزیابی و قضاوت میکند. همان طور که در سکانس به سکانس این سریال میبینید، او فردی است که کسی را جز خودش قبول ندارد و همین مسئله اطرافیان او را به او سرد و بیتوجه کرده است. باید توجه داشت که همین مشکل شخصیتی او در تربیت فرزندش «صابر» هم اثر منفی گذاشته و پسرش را فردی بیدست و پا و بیاراده بار آورده که فرصت تجربه کردن نداشته و قدرت تصمیم گیری و حل مسئله در او رشد نکرده است.
بنابراین تسلیم همسرش میشود و نقشه از چنگ در آوردن اموال پدرش را اجرا میکند. برگردیم به شخصیت فردوس که البته خوبیهایی هم دارد، از جمله عقلانی بودن در تصمیم گیریها و پشتکاری که پس از صفر شدن زندگیاش دوباره از نو شروع میکند و در غصه آن چه از دست رفته، نمیماند. همان طور که میبینید، فردوس با امید و پشتکار دوباره وارد فضای کار میشود و حتی نوهاش «محمد» را که نابلدی را بهانه قبول نکردن مسئولیت میکند، تشویق به تجربه کردن و آموختن میکند و به کنایه میگوید: «پس لیسانس تو تقلبی است». بعدش هم به او یادآوری میکند که آمادگی لازم برای شروع کار را دارد و نوهاش را به خود باوری سوق میدهد. این دقیقا همان چیزی است که جوانان جویای کار برای قبول مسئولیت به آن نیاز دارند.
محمد، شخصیتی وابسته و تابع نظر پدربزرگ
محمد در سریال ستایش، فردی وابسته است که در آرزوی کسب محبت پدرانه و جبران آن در این سالهای از دست رفته که مادرش او را از این فرصت محروم کرده با وجود زمختی پدربزرگش باز کنار او میماند و تابع نظر اوست و به قول خودش دوست دارد که بزرگتری بالای سرش باشد و به او بگوید که چه کاری درست و چه کاری غلط است. او نیاز به سرپرستی از جنس پدرانه در دوران کودکی و نوجوانیاش را حالا در سن جوانی جستوجو میکند. این نیاز به حدی در او دیده میشود که حتی توجهش به مادرش به خاطر محروم کردن فرزندان از حق قانونیشان(دیدن پدربزرگ)، کم شده و مدام در کنار پدربزرگی که بعد از سال ها پیدایش کرده است، زندگی میکند. نکته مهم در این شخصیت، محروم نکردن فرزندان از دیدن پدربزرگها به خصوص برای پسرهایی است که پدرشان از دنیا رفته است.
ستایش، شخصیتی عجول و احساسی
درباره شخصیت «ستایش» که در اوایل جوانی در تصمیمی عجولانه و کاملا احساسی بعد از بیوه شدن با دو فرزند، خود و خانوادهاش را آواره شهرهای دیگر کرده تا مبادا فرزندان را به پدربزرگشان بسپارد، نکات قابل تامل زیادی وجود دارد. او حالا که نیاز فرزندان به پدر را میبیند، هرچند آنها را از آب و گل درآورده اما انعطاف بیشتری به خرج میدهد و برای پیوستن به خانواده بزرگ فردوس، قدمهایی هم برمیدارد از جمله دعوت عجولانه فردوس به زندگی در خانهاش که غرور فردوس را جریحهدار میکند و در برابر دعوت او، واکنش منفی نشان میدهد.
اما فردوس بعد از چند قسمت، تصمیم دیگری میگیرد و او هم که پس از فوت همسرش تنهایی را چشیده، در منزل عروس دوباره حس تکیه گاه بودن را تجربه میکند و غرور و اقتدار مردانهاش را بازیافته میبیند و بعد از حدود ۲۰ سال، بالاخره ستایش را عروس خودش خطاب میکند. به طور کلی به نظر میرسد که پس از سالها، شخصیتهای اصلی داستان بالاخره با نرمش و جبران اشتباهات گذشته به این نتیجه رسیدهاند که زندگی مسالمت آمیزتری را در عین تامین نیازهای دو طرف تجربه کنند.
واکاوی سکانس پرحاشیه درباره عشق زنان به پول!
ستایش که در همه این سالها تنهایی را تجربه کرده، حالا در همسایگی خود با دیدن پسر خانم مظفری و مقدمه چینیهای او در خصوص خواستگاری، دوباره حال و هوای زندگی عاشقانهاش با طاهر در ذهنش زنده شده است. البته ستایش به اشتباه برخوردهای خانم مظفری را به هوای حس متقابل در پسر همسایه میپندارد اما پیشنهاد ازدواج ستایش ۴۰ ساله با برادر ۷۵ ساله خانم مظفری که دارای تمکن مالی است و برای او انگشتر و گردنبند آنچنانی هم خریده، بیشتر او را آزار میدهد تا خوشحال کند. دلیلش هم این است که بر خلاف تصور خانم مظفری که خانمها فقط به دنبال پول در ازدواج هستند، آنها بیشتر به دنبال تامین نیازهای عاطفی هستند تا تامین مالی.
البته متاسفانه در جامعه امروز، گاهی شاهد چنین ازدواجهایی از روی چرتکه هستیم اما نسبت دادن این ماجرا به همه دختران، قطعا اشتباه است.


صدیقه معدنی
- 22
- 1