رئیس کمیته «نظامات اداری» مقررات ملی ساختمان که تخصص شهرسازی دارد و سالها ریاست سازمان نظام مهندسی ساختمان تهران و عضویت در هیأتمدیره نظام مهندسی کشور را هم بر عهده داشته، معتقد است: برای عضویت در شورای شهر، بهویژه کلانشهرها که ظرفیت بحرانزایی دارند، مهم این نیست که عضو شورا، تخصص مدیریت بحران داشته باشد بلکه مهم این است که فرد، فهم از بحران داشته باشد.
او مثالهای زیادی درباره این موضوع دارد. «محسن بهرام غفاری» که با «شهروند» به گفتوگو نشسته بود، میگفت: ما نباید بحران را فقط در زلزله و سیل ببینیم که مثلا اگر پدیده اینورژن (وارونگی دما) در پایتخت که محل استقرار نهادهای حاکمیتی، وزارتخانهها، محل حضور فرماندهان اصلی نیروهای نظامی است، ٧ روز طول بکشد خودش یک بحران بزرگ است. بحث اصلی با «بهرام غفاری» که بعید است گروههای مختلف در تخصص او (به دلیل عضویتش در کمیته تدوین مقررات ملی ساختمان ایران، کمیته تدوین طرح جامع مسکن و شهرسازی و ...) شک و شبههای وارد کنند، درباره مدیریت بحران و لزوم متخصص بودن اعضای شورای شهر در این حوزه بود. مشروح این گفتوگوی به نظر خواندنی در ادامه میآید:
چند روز دیگر مردم قرار است در انتخابات ٢٩ اردیبهشت، همزمان با انتخاب رئیسجمهوری، اعضای شورای شهر و روستا را نیز در محل اقامت خود انتخاب کنند. در این میان، کلانشهرهای ما هر کدام با موضوعاتی دست به گریبان هستند که برخی از آنها مانند آلودگی هوا امکان تبدیل شدن به یک بحران را دارند. موضوع و سوال اصلی این است فردی که میخواهد بهعنوان عضو شورا انتخاب شود یا در مجموع اعضای شورای شهر چه نسبتی با مدیریت بحران باید داشته باشند و قرار است در شورا در این زمینه چه کنند؟
به نظر من، بحث مربوط به مدیریت بحران و حدود و ثغور آن باید به قوانینی که برای شورای اسلامی شهر در نظر گرفته شده، برگردد. آنطور که در ذهن دارم آنجا اشاراتی دارد برای مواقعی مانند آتشسوزی و سرفصلهایی به این موضوع اختصاص یافته است، اما در مجموع، بحران در اصل اشاره به مواقعی است که حوادث غیرمترقبه بزرگی روی میدهد آن هم نه حوادث انسانساز مانند آتشسوزی و ... مدیریت بحران آنجاها موضوعیت پیدا میکند.
قبول، اما دستکم شورا به قاعده باید در این زمینه حداقلهایی داشته باشد.
بگذارید خلاصتان کنم. شورا در مواجهه با شهرداری رابطهای مانند پارلمان با قوه مجریه دارد. هر آنچه مربوط به امور جاری و جریان روزمره اداره شهر است، تمرکزش باید در شهرداری باشد کما اینکه هست و شورا از قضا یک وجه غیر بحران دارد و کارکردش مربوط به زمانهای عادی، قانونگذاری، تصویب برنامهها، بودجهها و نظارت بر عملکرد شهرداریهاست که در شرح وظایف شورا هم ذکر شده است بنابراین اگر بحث از مدیریت بحران است، عمدتا این موضوع متمرکز در خود شهرداریهاست و نه شورای شهر. مداخلاتی که شورای شهر در این زمینه دارد، باید مداخلات غیراضطراری باشد. آنچه برای لحظه اضطرار نیاز است، مدیریت واحد شهر توسط شهرداری است و هیچ مرجع دیگر نمیتواند و نباید در فرماندهی واحد شهر که توسط شهرداری در زمانهای بحرانی انجام میشود، مداخله کند بنابراین شهرداریها باید در زمانهای بحران، فرماندهی واحد و متمرکز داشته باشند. تأکید من این است که فرماندهی واحد در زمان بحران نیاز اصلی شهر است. همین چندی پیش در جریان حادثه پلاسکو دیدم که یکدفعه، این آقا رفت و آن آقا آمد. همه راه افتادند و سر صحنه حاضر شدند و مثلا آقایی دیگر از شورای شهر به محل حادثه رفت! اینها کارهای غیرضروری و البته غیرمعمول است.
خب، این وسط شورا که سیاستگذار اصلی شهر است، نباید هیچ نقشی در مدیریت بحرانها داشته باشد؟
شوراها باید برنامههایی را تصویب کنند، آن هم نه از خودشان بلکه در قالب لوایحی که شهرداری ارایه میکند و بودجههایی را تدارک ببینند که سمتگیری شهرداری و تقویت آن را برای دو منظور، تسهیل کند. یک) شناخت و پیشبینی موضوعات بحرانزا در شهر دو) تقویت شهرداری برای ایفای نقش درست خود و با فرماندهان خودش در زمان بحران، آن هم بدون مداخله نهادهای دیگر مانند شورا. احتمالا شما میدانید که برخی از بحرانها نیاز به کمک دستگاههای ملی دارد و مقیاسش محلی نیست، آنچه من عرض کرده و میکنم معطوف به بحرانهای محلی است و جهتش هم همین است. اما بهعنوان نمونه، زلزله در هر شهر که بیاید، یک بحران ملی است و در هر شهری که بیاید مدیریت آن از توان شهرداری آن شهر خارج است و نهتنها باید نهادهای ملی مانند هوابرد (هوانیروز)، هلالاحمر، بخشهای مرتبط با حوزه امداد و نجات و ... پای کار بیایند که در بیشتر موارد حتی باید نیروهای نظامی و ارتش برای تأمین امنیت وارد کار شود.
یکی از آثاری که در زلزله پیش میآید، فضای به وجود آمدهای است که دست غارتگران به اموال مردم را باز میکند و به تجربه هم ثابت شده هنگام زلزله، یکی از دغدغهها، حفظ اموال مردم و آسیبدیدگان از دست غارتگران است.
من در ذهن دارم چند باری که در آمریکای لاتین زلزله آمد، گزارشها از غارت گسترده اموال مردم خبر میداد که هر بار نیاز بود (و انجام هم شد) نیروهای ارتش برای حفظ امنیت و اموال مردم وارد کار شوند. بنابراین برخی از بحرانها ابعادش از مقیاس محلی بالاتر است اما حتی همانجا نیز در حوزه فرماندهی، باید فرماندهی واحد محلی وجود داشته باشد و بدون مداخله نیروهای دیگر در امر فرماندهی، امور باید انجام شود؛ منتها شورای شهر باید مسأله بحران را بفهمد و شرایط بحرانزا را تشخیص دهد و پیشبینی کند و طرح ارجاعی برای آن داشته باشد. بسیاری از کشورها برای شهرهای مهمشان طرحهای ویژهای دارند تا آثار بحران در شرایط بحرانی را محدود کنند.
به این طرحها میگویند «طرح کاهش اثرات مخرب بحران»؛ که نشریات بسیار مهمی هم در این زمینه وجود دارد؛ مثل نشریه «فما» و مقالات بسیار مهمی هم در این زمینه منتشر میکنند. به هر روی، برعکس اینکه احتمالا شما باید منتظر باشید که من بگویم باید در این شرایط، شورای شهر وارد عمل شود و بخشی از کار را به دست بگیرد و چنین و چنان کند، مطلقا اینطور نیست و در دنیا هم همین تجربه شده است. شورا در زمان وقوع بحران فقط باید منتظر درخواست شهرداری باشد و خواستههای این نهاد را برآورده کند.
من هم با شما موافقم اما اینها بحث حین بحران است. شما بیشتر از من میدانید که در یک بحران از منظر تقسیمبندی زمانی، مباحث پیش از بحران، حین بحران و پس از بحران داریم. آنچه شما درباره شورا گفتید، همه معطوف به زمان حین بحران است که قاعدتا شورا باید منتظر بماند تا اگر شهرداریها کم و کسر و گرفت و گیری حین بحران دارد، در جلسات فوقالعاده آن نیازها را برطرف کند؛ اما خود شورا به این دلیل که شهرهای امروزی بالقوه، ظرفیت بحرانزايی دارند (بحران آلودگی هوا، بحرانهای مختلف زیستمحیطی مثل انباشت زباله که مثلا در یک کشور اروپايی تجربه شد و...) باید تخصص یا دست کم دانش ویژه در این زمینه داشته باشند یا همان فهم از بحران که خودتان گفتید، باید چه بعدی داشته باشد؟
به نظر من، شورا باید در درجه اول از محیط بحرانی شناخت داشته باشد و در درجه دوم از پتانسیلها و ظرفیتهای بحرانزا، در درجه سوم باید برای زمانهای بحران محتمل نهادسازی کند و در درجه چهارم هم باید لجستیک و تأمین امکانات و مایحتاج برای لحظه بحران را در دستور کار داشته باشد.
همه اینها که گفتید، قاعدتا تخصص خاصی هم میخواهد چون گاهی میبینیم در برخی از شوراها، فرد تمام عمرش را روی تشک کشتی بوده یا تشک کاراته اما یکباره سر از شورای شهر درمیآورد.
قطعا شناخت بحران و مدیرت بحران تخصص میخواهد. ضمن اینکه ما نباید بحران را فقط در همین موارد معروف ببینیم بهعنوان نمونه اگر پدیده اینورژن یا وارونگی هوا در پایتخت که محل استقرار نهادهای حاکمیتی، وزارتخانهها، محل حضور فرماندهان اصلی نیروهای نظامی است، ٧ روز طول بکشد خودش یک بحران بزرگ است. فرض کنید این پدیده یک هفته طول بکشد و باعث شود دستکم تردد فرماندهان نظامی، مقامات حاکمیتی و... در پایتخت محدود شود و برخی از فعالیتها تعطیل شود، این بسیار خطرناک است. بنابراین بحران را همیشه نباید زلزله و سیل دانست؛ اگر چه شاخصترین بحرانها همین دو موضوع است. با این حساب، شناخت بحران، فهم مناسب پدیدههای بحرانزا را نیاز دارد. یک نمونه دیگر، بحران در بیماریهای فراگیر است که بدانیم حتما بحرانهای شهری ریشه مهندسی ندارند. فرض کنید بیماریاي مانند آنفلوآنزای مرغی شیوع پیدا کند، در این صورت قطعا باید شراط بحرانی اعلام شود.
بحث ما درباره انتخابات شورا معمولا به مباحثی اینطور میانجامد که باید چه افرادی را جزو انتخابهایمان، قرار دهیم. بهطور معمول در همین دوره بعد از حادثه پلاسکو این اتفاق افتاد که همه جبهه گرفتند که چرا گروهی که مثلا ورزشکار هستند یا هنرپیشه سینما، سر از شورای شهری درآوردهاند که باید تخصص داشته باشند؛ بهطور قطع کسی نمیتواند حق در معرض انتخاب قرار گرفتن را از این افراد سلب کند اما احتمالا در شهری مانند تهران آن هم با این میزان از وجود ظرفیت بحرانزايی، شورایاش هم باید شورای خاصتری باشند و باید در آن آدمهایی وجود داشته باشند که طراح و با مقوله بحران هم آشنایی داشته باشند.
حتما اینطور است و من هم موافق این بحث هستم؛ اما شبههای در این زمینه میان اذهان عمومی وجود دارد که اعضای شورا باید متخصص در همه زمینهها و مسائل مبتلابه شهر باشند و هر کدام در رشتهای خاص از حوزه شهری تخصص داشته باشند. در این زمینه افراط و تفریط وجود دارد، به نظر من نه باید آنطور به شیوه افراط گفته شود که اینها حتما باید در موضوعات شهری تخصص داشته باشند و نه اینکه عاری از این تخصصها باشند بلکه باید حد میانهای را برای اعضای شورا در نظر گرفت.
مردم کسی را که به شورا میفرستند برای این نیست که طراحی ترافیک کند، یا طرح تفصیلی تهیه و ساختمانها را مقاوم کند؛ اینها کارهای فنی است که باید به مراجع فنی و به صورت خرید خدمت ارجاع شود اما آنکه در شورا مینشیند ولو اینکه پزشک باشد باید ضرورتهای ارجاع کار به متخصص را تشخیص دهد. این مسأله بسیار با اهمیت است. الان در اذهان این جا افتاده که عضو شورای شهر باید متخصص باشد تا بتواند موضوع ترافیک را حل کند اما باید دانست موضوع ترافیک را مهندس مشاور ترافیک و حملونقل شهری حل میکند، آنکه در شورا نشسته باید بداند که چطور و چگونه و به کجا موضوعات ضروری را ارجاع دهد. خودش هم البته مستقیم اجرا نمیکند و کار را ارجاع نمیدهد بلکه این کار را به یک نهاد اجرایی موجود در شهر به نام شهرداری ارجاع میدهد که کارش را بلد است. شهرداریها نهاد ١٠٠ سالهای هستند که در این زمان تجربیات کافی را به دست آوردهاند و شهر را اداره میکنند. به هر روی، این حرفها که عضو شورا باید حتما متخصص حوزه شهری باشد، حرفهای خیلی مبنایی نیست
عضو شورا باید اهل تشخیص باشد و اولویتهای شورا را در دو حوزه ماموریت یعنی یکی حوزه تقنینی و دیگری حوزه نظارتی تشخیص دهد حالا اگر این فرد اهل تشخیص رشتهاش روزنامهنگاري بود، ایرادی ندارد یا اگر پزشک و مهندس است، باز هم توفیری ندارد. باید تأکید کنم که اینها باید تحصیلات آکادمیک داشته باشند آدمی که صرفا کف خیابانی و میدانی باشد و از سواد هم هیچ بهرهای نبرده که نمیتواند این تشخیص را بدهد. باید دوره دیده باشد و سواد کار را داشته باشد. شهر و نیازهای شهر را بشناسد و بداند سازوکارهای مربوط به طراحی شهری چیست و نیازها و اولویتهای آن چیست؟ مثال میآورم مگر تمام کسانی که صاحبان برجهای بسیار بزرگ هستند، خودشان متخصص ساختمان و مهندس ساختمان هستند؟ شهر مال مردم است و مردم چون خودشان نمیتوانند که همه بروند و در شورا بنشینند، گروهی را به نمایندگی انتخاب میکنند. گروهی که باید مسائل شهر را بفهمند و به درستی در مواقع ضروری ارجاع کار دهند. والسلام چون شوراها، دستگاه تخصصی نیستند. دستگاه تخصصی این حوزه خود شهرداری است که باید آن شهرداری که انتخاب میکنند، شرایطش را داشته باشد.
- 11
- 2