شکستهای دامنه دار و متوالی اصولگرایان، حامیان و فعالان خود را مجبور کرده تا برای نیل به آرزویهای حالا دیگر نسبتا از دست رفته خود، سایه حقیقت را از آن خود کنند. تشکیل «دولت در سایه» بدون شک با لذات و در اصل خود رویداد پیچیده و بی سابقهای نیست اما، آگاهی از این نکته که قرار است حرکت چراغ خاموش سالهای اخیر سعید جلیلی منجر به شکل گرفتن آن شود، حامل پیامها و نکات بسیار مهمی بهنظر میرسد.
پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و پژواک صدای اصلاح طلبی قاطبه مردم، بی هیچ وقفهای کار تشکیلاتی جالب توجه شاخه فرعی اصولگرایان آغاز شد. البته شاخه فرعی نمیتواند تعریف صحیحی باشد. تشتت آراء و تفرقه چند ده ساله جناح محافظه کار کم و بیش منجر به فرعی شدن تمام انشعابات جریان اصولگرایی شده است.
سعید جلیلی که از شرکت در انتخابات اخیر ریاست جمهوری منصرف شده بود، سی ام اردیبهشت ماه با انتشار بیانیهای وظیفه خود و جریان متبوعش دانست که به مثابه «دولت در سایه» به رصد امور جاریه کشور بپردازد. جلیلی در این بیانیه با تاکید بر وجوه جمهوریت مبتنی بر اسلام نظام تصریح کرد: «در نگاه دینی، مشارکت و نظارت هم "تکلیف" و "حق مردم" و هم فرصتی بزرگ برای دولت در انجام بهتر مسئولیتها است.
بر همین مبنا معتقدان به گفتمان انقلاب اسلامی وظیفه و حق خود میدانند با نگاهی ملی و فراتر از رقابتهای انتخاباتی به مثابه «دولت در سایه» در چارچوب قانون و اخلاق، منتخب ملت و دولت او را در جهت رفع کاستیها، تصحیح ایرادها و حرکت در مسیر خدمت به مردم، تعالی فرهنگ، مبارزه با فساد، ایجاد اشتغال و رونق تولید و افزونی عزت و اقتدار در روابط خارجی یاری نمایند و بیانگر مطالبات مردم باشند.»
درست ده روز بعد، وی در نخستین جلسه هم اندیشی پیرامون انتخابات ریاست جمهوری با لزوم محترم شمردن رای و انتخاب مردم، جامعه اصولگرایی را از برخورد منفعلانه انذار داد و گفت: « طی ۴سال گذشته در عرصههای مختلف، استعدادها و برنامههای دقیق و خوبی بدست آمده که ان شاءالله میتواند به عنوان یک «دولت سایه» در آینده طرح و به دولت و جامعه ارائه شود.
دولت سایه یعنی دولتی که زبان گویای ملت برای مطالبه از دولت مستقر جهت رسیدن به وضع مطلوب باشد نه اینکه در برابر مردم قرار بگیرد.» البته جلیلی با این سخنان علاوه بر رونمایی آشکار از کار تشکیلاتی خود، توپ را به زمین مردم انداخته و متوجه این نکته نشده که مردم با زبان گویای خود نتیجه انتخابات را رقمزدهاند.
وی در ادامه اظهار کرد: «جریانی که امروز ۱۶ میلیون پشتوانه اجتماعی دارد باید نسبت به آینده امیدوار باقی بماند و افکار عمومی نیز به خوبی متوجه شود این جریان در عرصههای مختلف حرفهای جدی دارد. نباید هر ۴سال یکبار آمد و با کلیگویی رویکرد انقلابی را به مردم معرفی کرد؛ بلکه این کار باید قدم به قدم، محله به محله و در طول زمان انجام شود تا نتیجه بدهد.»
سیر تکاملی تبیین نظریه دولت در سایه از سوی جلیلی بی شباهت به منش او در مذاکرات هستهای زمان ریاست جمهوری احمدینژاد و طولانی کردن یک بحث روشن و آشکار نیست. جلیلی با اطناب همیشگی در شیوه فکری و گفتاری خود و البته دلایل مهمتری که بیارتباط با کار تشکیلاتی پیشرویش نیست، در آخرین روز خرداد و درست یک ماه پس از طرح اولیه موضوع مد نظرش، در جمع بانوان فعال در عرصه فرهنگ و سیاست ضمن بیان این نکته که حتی اگر کاندیدای همسو با ما هم در انتخابات رای میآورد باز هم باید دولت سایه تشکیل میشد، با زیر سوال بردن منش اصولگرایی در ماهها و حتی سالهای اخیر تاکید کرد: «نباید مردم را تقسیم بندی کاذب کرد و کسانی را که به نگاه ما رای ندادند [را] متهم کرد؛ زیرا این ضعف ما بود که نتوانستیم حرفهای اصلی و درست خودمان را به شکل اقناعی به گوش آنها برسانیم.»
نکته قابل توجه در بحث دولت سایه، بدون شک شخص سعید جلیلی است که در این مورد موضوعیت و طریقیت توامان دارد. جلیلی پروژه بازتعریف اصولگرایی را مدتی پیش از آغاز موعد ثبتنام انتخابات ریاست جمهوری کلید زد. هم زمان با علنی شدن فعالیت جمنا در راه انتخابات، خبرهایی مبنی بر اختلاف نظر اساسی جلیلیِ از پایداری بریده با جبهه مردمی به گوش میرسید. خبری که در نهایت با تکملهای از نزدیکانش همراهش شد: «سعید جلیلی یک جبهه جدید تاسیس میکند».
این اتفاق اما عقبهای چهار ساله را پشت سر خود میدید. از همان خرداد۹۲ که با ورود جلیلی بهعنوان نماینده پایداری و وارث احمدینژاد در انتخابات تشتت آراء میان اصولگرایان افزایش پیدا کرد و در نهایت مردم حسن روحانی را پیروز انتخابات کردند، زمزمههای استقلال طلبی دیپلمات سابق به گوش میرسید. در چهار سال بعدی، و با دگرگونی سیاست کشور در مذاکرات هستهای، جلیلی که خود را از زمین بازی شش سالهاش دور میدید، برخلاف سایر اصولگرایان بهترین انتخاب ممکن را برگزید.
جلیلی به جای ورود به هیاهوهای همیشگی جناح راست، دو سنگر اصلی را هدف گرفت. دانشگاهها و اقشار ضعیف. حضور مداوم جلیلی در همایشهای دانشجویی و سفرهای گاه و بی گاه او به روستاها و شهرهای محروم، و البته انتقادهای مستمر به روند مذاکرات هستهای و توافقات منجر به امضای برجام، بستری عقلانی تر از سایر هم فکرانش برای او به ارمغان آورد.
دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری فرصتی شد تا جلیلی یک بار برای همیشه راه خود را از تمام جریان اصولگرایی جدا کند و در «سایه»، شکست جناح متشتت کشور را به تماشا بنشیند. دیپلمات ناموفق سابق نه زیر بار تعهدات جمنا رفت و نه اصلا حاضر به نامزدی در انتخابات شد.
او حضور در کنار ابراهیم رئیسی را نه محملی برای پیروزی اصولگرایان، که بستری برای طرح نظریه دولت در سایه و اقدامات بعدی قرار داد. موازی با این جریان بحث تشکیل حزب مستقل از سوی جلیلی نیز قوت گرفت و پس از آن با سکوتی معنادار، ناگهان از فردای انتخابات بیانیههای متوالی او در تبیین نظریه دولت در سایه آغاز شد.
دولت در سایه، در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه و آلمان که تحزب به معنای واقعی خود در آن وجود دارد، با نفوذ بر قدرتی ساختاری و ریشه دار مانند مجلس شکل میگیرد و دولتی فرضی با کابینهای مشخص، شروع به انتقاد و مقابله با سیاستهای دولت مستقر میکند.
این بار اما، سعید جلیلی یک تیر برداشته تا چند نشان را هم زمان بزند. وجهه ظاهری ماجرا کمک به امور اجرایی کشور است. پیام اصلی اما هرگز مرتبط به حسن روحانی و حامیانش نیست. جلیلی بدون شک میتواند باهوشترین سیاست مدار چند سال اخیر اصولگرایان به حساب بیاید.
او در بیانیههای خود به نکاتی بسیار مهم اشاره میکند. در وهله اول نوک پیکان را به سمت جامعه اصولگرایی میگیرد و دلیل شکستهای متوالی این جریان را ناتوانی در بیان درست ایدئولوژی و ضعف در شیوه رفتاری خودشان میداند.
او که پیشتر راه خود را از پایداری به عنوان گروهی تندرو در امور سیاسی جدا کرده بود، حالا قصد دارد با استفاده از ظرفیت رای همیشه ثابت اصولگرایان که این بار به سبد ابراهیم رئیسی ریخته شد، استفاده کرده و برای اولین بار در این جریان کار تشکیلاتی سیاسی به معنای واقعی آن انجام دهد. جلیلی که تکلیف قالیباف را با رقیب همیشگی روشن و امیدوارکننده میبیند، در صدد است با به اختیار گرفتن سایه مدیریت کشور، به اولویت اول خود یعنی مدیریت اصولگرایان برسد. موفقیت او در مورد نخست اهمیت چندانی ندارد.
صرف بیانیهدادن و استفاده از فضای هنوز آمیخته به سیاست پس از انتخابات، راه او را برای نیل به مقصود اصلی هموار میکند. در واقع جلیلی تنها نماینده جریان اصولگرایی است که به قرار گرفتن در سمتهای دولتی اکتفا نمیکند. این عضو شورای عالی امنیت ملی، مصداق یک سیاست مدار جناح راست است که گامهای نخست خود را برای زیر پرچم آوردن گروههای متعدد و متشتت اصولگرایی محکم تر از سایرین برداشته است.
با این حال، سهم خواهی جریان اصولگرا بدون شک موانعی برای جلیلی فراهم میآورد اما او با رویای محبوبشدن برای جناح راست، مایل است این قیاس مع الفارق را با بزرگان اصلاحطلب تاحد ممکن به نتیجه برساند. علی رغم قابل تقدیر بودن صبر و اقدامات اصولی جلیلی برای رهبری جریان اصولگرایی، از حالا میشود این طور به ماجرا نگاه کرد که او نه تنها کاریزما و قدرت لازم برای این کار را ندارد، بلکه تعدد چهرههای هم سودا و هم رویای او در این راه مشکل آفرین خواهند بود.
کاری که در طول بازههای زمانی مختلف، محسن رضایی، غلامعلی حداد عادل و حتی محمود احمدینژاد هرگز در آن موفق نبودند، بعید است که از دستان خالی سعید جلیلی نیز بر بیاید. با این حال، سودای صحنه گردانی آقای دیپلمات، حالا رنگ و بویی علنی به خود گرفته است و باید دید آیا در انتخابات بعدی سعید جلیلی به عنوان تنها نماینده اصولگرایان حضور خواهد داشت یا خیر.
محمد lهدی حسین نیا
- 17
- 6