جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳
۰۹:۲۶ - ۱۲ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۳۱۳۱
زنان، جوانان و خانواده

آرزوهای برباد رفته عروس ۱۴ ساله

دادگاه,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,خانواده و جوانان
دختری که در ۱۴ سالگی از پشت نیمکت مدرسه پای سفره عقد کشانده شده بود، پس از ناپدید شدن شوهرش تصمیم گرفت به دادگاه مراجعه کند و این بار خود برای آینده‌اش تصمیم بگیرد. اما مشکل از آنجایی شروع شد که او تا رسیدن به سن قانونی ۹ ماه فاصله داشت.

دختر جوان لباس‌های ساده‌ای بر تن داشت، موهای رنگ شده‌اش از زیر روسری بیرون زده بود و در چشمان آبی رنگش نگرانی موج می‌زد. اسمش «بهاره» بود، تنها دختر یک سرایدار که در خانه‌ای نزدیک مجتمع قضایی ونک زندگی می‌کرد. بهاره با مادرش به دادگاه آمده بود، در فاصله میان رسیدگی به پرونده‌های دیگر وارد شعبه ۲۶۱ شد و به قاضی «محمود سعادت» سلام کرد.

 

قاضی با دیدن زن جوان خیلی زود او را به یاد آورد. بهاره از دو سال پیش به این شعبه رفت و آمد داشت و پرونده‌های مهریه و نفقه‌اش را پیگیری می‌کرد. برای همین کارکنان شعبه او را به‌خوبی می‌شناختند. وقتی که مقابل قاضی ایستاد، گفت:«آقای قاضی؛ از این همه رفت و آمد دیگر خسته شده‌ام. می‌خواهم همه حق و حقوقم را ببخشم و فقط زودتر طلاق بگیرم.»

 

قاضی گفت:«چند ماه دیگر ۱۸ ساله می‌شوید؟»

بهاره جواب داد:«۹ ماه دیگر.»

 

قاضی دوباره گفت:«پس با این حساب، می‌توانید وقتی که به سن قانونی رسیدید دادخواست بدهید یا اینکه پدرتان از طرف شما دادخواستی را طرح کند.»

 

 بهاره سرش را پایین انداخت و به فکر فرو رفت. در همان لحظات، گذشته مثل یک فیلم سینمایی از جلو چشمش عبور کرد...

 

پدر و مادر بهاره اهل یکی از روستاهای شرق کشور بوده و در سن نوجوانی با هم ازدواج کرده بودند. خشکسالی و بیکاری باعث شد راهی تهران شوند. یکی از بستگان دور آنها را برای سرایداری در یک برج مسکونی معرفی کرده و از ۲۰ سال پیش همانجا اقامت داشتند. چند سال بعد دخترشان بهاره به دنیا آمد. کودکی بهاره در اتاق سرایداری و بازی در پارکینگ‌های مسقف گذشت.

 

هنوز وارد دبستان نشده بود که با مادرش در آپارتمان‌های لانه زنبوری کار می‌کرد و چشم‌های آبی و صورت معصومانه‌اش باعث شده بود که همه ساکنان مجتمع دوستش داشته باشند. در همان اتاق سرایداری ده‌ها اسباب بازی و عروسک داشت که هر کدام را یک خانواده هدیه داده بود، بعضی هایشان نو بودند و بعضی دیگر کهنه. برای بهاره فرقی نداشت که لباس نو بپوشد یا مستعمل، چرا که پدر و مادرش کارگرانی بودند با دستمزد کم که آرزوی یک خانه مستقل با حیاط نُقلی را داشتند. برای همین حقوقشان را روی هم می‌گذاشتند تا اگر روزی خواستگاری برای بهاره پیدا شد ناچار نباشند در اتاق سرایداری از او پذیرایی کنند.

 

اما وقتی که سر و کله «اسماعیل» پیدا شد همه آرزوهای خانواده فرو ریخت. او مرد جوانی بود که از شهرستان خودشان به پایتخت آمده بود، سواد و تخصصی هم نداشت، برای همین یک وانت خریده و با بلندگو توی کوچه و خیابان برای جمع کردن ضایعات می‌چرخید. وقتی که اسماعیل از بهاره خواستگاری کرد، دخترک هنوز پشت نیمکت کلاس هفتم بود. نه بهاره، بلکه پدر و مادرش هم مخالف این ازدواج بودند. دوست داشتند دخترشان درس بخواند و خانم معلم شود، خودشان هم یک خانه کوچک بخرند که حوض و ماهی و باغچه داشته باشد.

 

اما اسماعیل آنقدر سماجت کرد و در گوش پدر بهاره خواند تا راضی شد دخترش را با ۱۱۰ سکه طلا به عقد موقت او دربیاورند. قرار شد تا زمانی که بهاره بتواند به عقد رسمی و قانونی داماد دربیاید به تحصیلش ادامه دهد.

 

اما اسماعیل بعد از چند ماه بهاره را به خانه‌اش در جنوب شهر برد و جلو درس خواندنش را گرفت. در یک سالی که آنها با هم زندگی کردند کارشان دعوا و کتک کاری بود. سال دوم ازدواجشان هم به قهر و آشتی‌های متعدد گذشت تا آنکه اسماعیل به جرم خرید اموال سرقتی بازداشت شد. بعد از مدتی هم که به خانه آمد اخلاقش عوض شده بود و دائماً می‌گفت این شغل به درد نمی‌خورد.

 

وانت را فروخت و به دلالی موتورهای دست دوم پرداخت.اما رفتارهایش مشکوک بود، شب‌ها یا دیر به خانه می‌آمد یا اصلاً نمی‌آمد و حتی خرجی هم نمی‌داد. یک روز هم رفت و دیگر نیامد. بهاره و پدرش هر چه جست‌و‌جو کردند اثری از او پیدا نکردند. شش ماه بعد یکی از هم ولایتی هایشان خبر آورد که اسماعیل را در یکی از شهرهای شمال کشور با زن جوانی دیده که او را همسرش معرفی کرده است.

 

حالا دیگر دل بهاره شکسته بود. جهیزیه که نداشت، حتی حسرت پوشیدن لباس عروسی و ماشین گل زده هم به دلش مانده بود. لباس‌هایش را جمع کرد و به خانه سرایداری پدرش برگشت. بلافاصله هم از شوهر فراری‌اش برای نپرداختن نفقه شکایت کرد و بعد هم درخواست مهریه داد. چند جلسه دادگاه برگزار شد، اما در هیچ کدام آنها از اسماعیل خبری نبود.

 

به دستور قاضی آگهی ابلاغیه دادگاه دو بار در روزنامه چاپ شد و در نهایت شوهر بهاره به طور غیابی محکوم به پرداخت مهریه و نفقه شد. تمام مراحل رسیدگی هم با امضای پدر بهاره به‌عنوان ولی او انجام می‌شد، چرا که بهاره هنوز به سن قانونی یعنی ۱۸ سال تمام، نرسیده بود. با این حال حکم محکومیت اسماعیل در دست بهاره مانده بود، بدون دریافت یک ریال بابت خسارت و مهریه و نفقه. دو سال از ناپدید شدن شوهرش می‌گذشت و کوچک‌ترین اثری از او نبود. از اسماعیل فقط خاطره‌ای تلخ برای بهاره باقی مانده مردی که همه آرزوهایش را بر باد داده بود...

 

 با وارد شدن یک زن و شوهر میانسال به دادگاه، رشته افکار بهاره پاره شد. دست مادرش را گرفت و از دادگاه بیرون رفت. در مسیری که تا در خروجی مجتمع طی می‌کرد، خاطره یک سال زندگی در خانه شوهر و دوسال رفت و آمد در دادگاه‌های خانواده برایش زنده شد. در آن لحظات با خودش حساب می‌کرد اگر ازدواج نکرده بود، حالا در همین روزها باید در کنکور سراسری دانشگاه شرکت می‌کرد.

 

بهمن عبداللهی

 

iran-newspaper.com
  • 11
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش