چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۳
۱۶:۳۰ - ۰۴ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۰۲۷۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

امیرعلی دانایی:

رُک هستم، اما مغرور نه، هرگز!

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,امیرعلی دانایی

 اصولاً آرام است و کم سر و صدا، در حالی که گاهی حرفه او می طلبد درون گود باشد، کمتر درگیر حواشی است خیلی اهل مصاحبه و جنجال نیست، مسیر مشخصی را در عرصه بازیگری طی کرده، اهل رفاقت است نه اما اهل روابط، فوتبال بازی کرده، شاید اگر به جای سینما فوتبال را ادامه می داد امروز یکی از استارهای ورزش بود، اما «کلاه پهلوی» و نقش فرخ باستانی که اتفاقاً کاندید برای ایفای رل او بسیار هم داشت به او رسید.

تا امیرعلی دانایی جدی ترین اتفاق زندگی هنری اش با ضیاءالدین دری رقم بخورد. اگر چه خیلی ها احساس می کردند او سوار بر موج سریال «کلاه پهلوی» به سرعت جوان اول سینما خواهد بود اما امیرعلی بی گدار به آب نزد، به انتخاب هایش فکر کرد، وقتی با او به یواشکی هایش سرکی می کشیم، می بینیم به مثابه بسیاری از بزرگان این عرصه کارنامه ای دارد پر و پیمان از کارهای نکرده که در برخی از لحظات می تواند به آن افتخار کند. پسر آرام سینما و تلویزیون اما امسال با فیلم «انزوا» ایفاگر یک کاراکتر اکسپرسیونیست بود، بسیاری از اهالی فن در برج میلاد معتقدند اگر حمایت لازم از نقش پرویز فیلم «انزوا» می شد او یکی از نامزدهای سیمرغ فجر امسال می توانست باشد. کاراکتری که همه ویژگی های یک قهرمان را در جان خود داشت و اتفاقاً امیرعلی دانایی در نمایش این شخصیت ویژه، بازی های درونی و برونی خوش رنگ و لعابی را ارائه داد.

بازیگر فیلم «آپاندیس» که در کارنامه اش کار با داریوش مهرجویی برای فیلم «اشباح» دیده می شود و «آذر شهدخت پرویز و دیگران» را با علیرضا افخمی تجربه کرده است با «۳ درجه تب» نشان داد این حوصله را دارد تا از آنچه تا به حال از او دیده ایم نیز فاصله بگیرد. پسر مهندس آقای دکتر، که دنیای هنر را با مدلینگ نیز تجربه کرده، سال جدید را با تفکرات ویژه ای پیش از تحویل سال آغاز کرده است، به دنبال تصمیمات ویژه ای برای سال جدید است، شاید در شکل و شمایل جدیدی از او امسال دو- سه فیلم ویژه ببینیم شاید هم نه، چون به نظر نمی آید دل به هر کاری بدهد.

امیرعلی دانایی مهمان یک فنجای چای نوروزی ما شد و در طول این گپ و گفت مفصل مدام وسواس این را داشت که نکند کسی از حرف های من آزرده خاطر شود، نکند در لحن و کلام من کمی غرور حس شود، نکند بگویند…

با او از روزهای فوتبال گفتیم، از احمدرضا عابدزاده، از علاقه اش به فوتبال، پرویز فیلم «انزوا» و… این فنجان چای که در یک رستوران ایتالیایی نوشیده شد همزمان با بازی استقلال با تعاون عربستان در حالی که فکر می کردم بخشی از تمرکز او روی این مسابقه فوتبال باشد اما دیدم که سینما این روزها همه ذهن او را درگیر کرده، طوری که حالا نه به پاریس فکر می کند، نه به مستطیل سبز و حتی نه به مدلینگ و ینگه دنیا، او این روزها تمام و کمال به سینما فکر می کند و به دنبال نقشه راه است برای رسیدن به یک اتفاق ویژه در سال ۹۶، حاصل این گفت و گوی مفصل پیش روی شماست.

|امیرعلی تو فوتبالیست بودی چه شد که سر از بازیگری در آوردی؟

– از کودکی عاشق فوتبال بودم و طبیعتاً از مدرسه و گل کوچک و مسابقات مدارس شروع شد، پرویزخان ابوطالب اولین مربی ام بودند مردی بزرگ که بسیاری از فوتبالیست های موفق ملی از شاگردان ایشان بودند. پرویزخان خیلی به فوتبال من اعتقاد داشت چپ پا هستم و در پست های گوش چپ، هافبک چپ، فوروارد دفاع چپ و حتی دفاع جلو چپ بازی کردم.

 در تیم های نوجوانان و جوانان پویا (بوتان) و امید استقلال بازی کردم و نهایتاً با مصدومیت پارگی رباط صلیبی پای چپ شرایط طوری پیش رفت که فوتبال را کنار گذاشتم و به واقع وقتی رویاهایم در فوتبال با مصدومیت فرو ریخت نمی دانستم باید چه کنم تصمیم گرفتم از ایران بروم، به پاریس رفتم و تحول بزرگ در مسیر آینده ام آنجا شکل گرفت، شروع به نوشتن کردم حرف هایی بین خودم و خدای خودم، تصمیم به بازگشت گرفتم و برای یک سال برنامه ریزی کردم، احساسم این بود که از توانایی هایی که خداوند در وجودم قرار داده استفاده نکرده ام و از این بابت خودم را بدهکار می دانستم مثلا با وجود ۳ بار قبولی در کنکور دانشگاه نرفته بودم نهایتاً برگشتم زانوی آسیب دیده ام را جراحی کردم و نشستم به درس خواندن برای کنکور، در حالی که ۳ ماه بیشتر زمان نداشتم همان سال در رشته مهندسی صنایع قبول شدم، در برنامه ریزی هایم کار تبلیغاتی مدلینگ و بازیگری سینما هم بود با توجه به اینکه سابقه کار مدلینگ در ۱۸ سالگی و برای برنده Casio را داشتم کار با شرت ایکات پیش آمد جالب اینجاست که تلفن ایکات را از ۱۱۸ گرفتم و بعد از تماس عکس هایم را فرستادم نهایتاً ۲ ماه بعد روی بیلبورد ایکات بودم.

 قدم بعدی برایم سینما بود از اول این هدف را داشتم که به عنوان بازیگری خوب شناخته شوم حضور روی بیلبورد ایکات موقعیت دیده شدن را به من داد ۵/۱ سال از تبلیغات ایکات می گذشت که در جایی با فردی آشنا شدم و ایشان من را به آقای محمدرضا شریفی نیا معرفی کرد (امیر شجاعی خواهرزاده شریفی نیا) بعد از ملاقات حضوری برای نقش اول فیلم «سنتوری» کاندید شدم تست گریم گرفته شد و آقای مهرجویی پسندیدند و به نظر می رسید حضورم در این فیلم قطعی است اما نهایتاً نظر آقای مهرجویی بر این قرار گرفت که با توجه به عدم تجربه بازیگری ام این نقش به بازیگری حرفه ای سپرده شود که در نتیجه این کار کنسل شد ۴ ماه بعد آقای شریفی نیا من را به آقای سیدضیاءالدین دری معرفی کرد و در همان جلسه اول که حدود ۱ ساعت طول کشید ایشان من را برای نقش اول سریال «کلاه پهلوی» انتخاب کردند و مسیر بازیگری ام آغاز شد.

|راستی به نظرت حق کشی بیشتر در فضای سینما است یا در فضای فوتبال؟

– در هر دو، امیدوارم روزی در کشورمان در همه زمینه ها شایستگی جای رابطه و باندبازی را بگیرد.

|دوست دارم نظرت را راجع به احمدرضا عابدزاده بگویی؟

– شاید اگر مصدوم نمی شد تا الان دروازه بان اول تیم ملی بود، احمدرضا عابدزاده بجز توانایی فنی بالا، بسیار کاریزماتیک بود، دروازه بانی با استایل خاص و نوع بازی بسیار چشم نواز.

|راستی جنس دغدغه هایت به یکباره تغییر کرده از فوتبال گرفته و مدلینگ، تا امروز که به سیمرغ فکر می کنی؟ توضیح می دهی این تغییر حال و احوال را و اینکه چگونه این مسیر روحی و روانی طی شد؟

– دغدغه هایم تغییر نکرده هدفمند قدم برداشتم و جنگیدم و سعی کردم هر کار را با همه توانم انجام دهم. فوتبال عشق کودکی ام بود اما مسیر من نبود هربار که شرایط پیشرفت بزرگ پیش می آمد خراب می شد تا نهایتاً به این باور رسیدم که مسیر من نیست، از روزی که به سینما فکر و هدف گذاری کردم و هدف هایم را نوشتم بُعد هنری و آرتیستیک آن نسبت به بقیه ابعاد برایم ارجحیت داشت. در زمان ایکات پیشنهادات زیادی دریافت کردم اما آنقدر صبر کردم تا «کلاه پهلوی» پیش آمد برایم سلامت کار خیلی اهمیت داشت و هرگز تا اینجا از مسیر منحرف نشده ام، بازی برای کارگردانان بزرگی چون آقایان سیدضیاءالدین دری، داریوش مهرجویی، بهروز افخمی و سیروس الوند به همراه بازی در ۲ تئاتر به کارگردانی ایوب آقاخانی هر روز به اندوخته هایم افزود کارنامه بازیگری ام حاصل دغدغه ها و تجربیاتم از روز اول حضورم در حرفه بازیگری بوده است در حالی که می توانستم راه آسانتر را با بازی در فیلمهای متوسط و یا ضعیف پیش بگیرم و بیشتر دیده شوم. ما انسانها همانی می شویم که خودمان به آن می اندیشیم طبیعتاً مسیر هموار نیست باید پستی و بلندی ها را پذیرفت و تلاش کرد آنچه امروز هستم خوب یا بد، درست یا غلط، حاصل دغدغه ها و اهدافی است که از روز اول داشته ام.

|و اما سریال «کلاه پهلوی» و یک اتفاق مهم در زندگی هنری تو؟ چگونه و با چه تفکری وارد این سریال عظیم از آن خارج شدی؟

– در «کلاه پهلوی» هر روز و هر دقیقه و هر ثانیه آموختم. حضور در چنین پروژه ای و کار با کارگردان بزرگی چون آقای دری مثل این است که بعد از دیپلم به دانشگاه آکسفورد بروی، بازی کنار تعداد قابل توجهی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینما و تلویزیون ایران که از همه آنها آموختم فرصتی شگفت انگیز بود تجربه ای بزرگ به اندازه بازی در ۵۰ فیلم سینمایی، وقتی از سریال خارج شدم فکر می کردم کامل هستم، پخش سریال در سال پایانی دولت قبل انجام شد و انتخابات ریاست جمهوری در راه، در نتیجه سینما نیمه تعطیل بود این توفیق را داشتم که در ۲ تئاتر بازی کنم، حضور در تئاتر این را به من نشان داد که نه تنها کامل نیستم که خیلی باید بیاموزم. در تئاتر بسیار آموختم و تغییر کردم و همچنان در حال آموختن هستم.

|امیرعلی روز اول سریال «کلاه پهلوی» و پایان کار چقدر تفاوت داشت؟ چقدر به داشته هایش افزوده شد؟ و چقدر روابط و ضوابط را در دنیای سینما در ادامه مسیر موثر دید؟

– خیلی تفاوت داشت، تا قبل از روز اول حتی دوربین سینمایی ندیده بودم کم کم بازی مقابل دوربین، مواجهه با نقش، نحوه استفاده درست از صدا و… را آموختم، «کلاه پهلوی» برخلاف پیش بینی اولیه که قرار بود نهایتاً ۳ سال طول بکشد ۷ سال در مرحله تولید زمان برد. انتظارم این بود که بعد از پخش سریال مورد تشویق رسانه ها و منتقدان قرار گیرم اما شرایط نسبت به انتظارم پیش نرفت زمان بد پخش، نوع پخش و سانسور زیاد را می توانم از دلایل برآورده نشدن این انتظار نام ببرم و از آنجا فهمیدم هرگز زحمت صادقانه شما آنطور که باید دیده نخواهد شد چرا که روابط به هر موضوع دیگری ارجحیت دارد، جای تأسف است سیستم موجود تلاش می کند شما را مثل خود بار بیاورد اگر ایستادگی کنی مسیرت طولانی تر خواهد شد.

|راستی یه سوال همین وسط، تو چرا خیلی در حاشیه ای و وارد گود نمی شوی؟

– در حاشیه نیستم در گود هستم اما سالم نه با تزویر و دروغ به مردم، اینکه شما با توجه به شرایط موجود در جامعه برای مطرح کردن خود وارد هر بحثی شوی در حالی که سواد و تخصص آن را نداشته باشی از نظر من درست نیست. ترجیح می دهم درست حضور داشته باشم تا روزی تأثیرگذار باشم، متأسفانه روش مطرح شدن با روش اول (تزویر و دروغ و ورود به هر موضوعی) این روزها خیلی باب شده که بسیار مخرب است.

|قبول داری که سینما و دنیای بازیگری به سر و صدا و گاه حاشیه داشتن نیاز دارد؟

– قبول دارم اما نتوانستم خودم را راضی کنم که با حاشیه سازی به دنبال مطرح شدن باشم، دوست دارم اگر حرفی می زنم حتی حاشیه سازی، دلی و از روی سواد و تخصص باشد. تا از دل برآید و بر دل نشیند.

|تو امروز خودت را استار می دانی؟

– مردم باید استار بدانند، تلاش می کنم با کار صادقانه و عاشقانه به قلب مردم سرزمینم نفوذ کنم.

|برگردیم به حضورت در فیلم داریوش مهرجویی، وقتی که یک هامون از تو ساخته شود اما نشد چرا؟

– در مورد فیلم «اشباح» و بازی برای آقای مهرجویی خیلی حرف دارم اما آنچه درصدر اهمیت است بازی برای استاد مهرجویی است همزیستی با مردی که بخش مهمی از تاریخ سینمای ایران است، مردی که گاو را میان فیلم فارسی های آن زمان ساخت و با «اجاره نشینها»، «سارا»، «لیلا»، «پری»، «هامون» و… . سطح سلیقه مخاطب سینما و مردم را تغییر داد. برای توضیح بیشتر مازیار فیلم «اشباح» را زندگی کردم و از آن زندگی لذت بردم مطابق خواست آقای مهرجویی و از این بابت خوشحالم.

|سینمای مهرجویی می تواند سکوی پرتاب هر بازیگری باشد، تو از این فرصت سود بردی؟

– قطعاً سود بردم صرفنظر از دیدگاه بعضی عقده گشایان که به مهرجویی ها و کیمیایی ها و… هم رحم نمی کنند و حفظ حرمت بزرگان برایشان بی اهمیت است و با بی ادبی و شلوغ بازی به دنبال مطرح کردن خود هستند در جامعه ما تعداد انسان های فرهیخته و باسواد کم نیست که ارزش بزرگان را می دانند. شاید «اشباح» مورد سلیقه بعضی قرار نگرفته باشد اما طرفداران زیادی هم دارد، من به عنوان بازیگر فیلم بازخوردهای خوبی از بازی در این فیلم گرفتم و موضوع مهمتر این است که بسیار از مهرجویی آموختم.

|خرسندی از اینکه وارد هیچ باندی نشده ای و مستقل فعالیت می کنی؟ راستی در سینمای ایران می توان زندگی حرفه ای مستقل داشت؟

– بله بسیار خرسندم. بسیار سخت اما شدنی است طبیعتاً مسیر طولانی تر می شود، اما ماندگارتر است اعتقاد دارم نان سفره سرسفره دیگری نخواهد رفت و بالعکس باید به دانش مان بیافزاییم و حرکت کنیم.

|تو قرار بود یکی از بازیگران «قلاده های طلا» باشی اما این اتفاق رخ نداد چرا؟

– این سوال پاسخ سختی دارد. بله من اولین بازیگری بودم که با پروژه «قلاده های طلا» قرارداد بستم اما نتوانستم خود را راضی کنم که در این پروژه حضور داشته باشم. از توضیح بیشتر معذورم.

|تو بازیگر طنازی نیستی، چرا برای «سه درجه تب» رفتی؟ و چه بازخوردی از حضورت در این فیلم گرفتی؟

– از کجا می دانید؟ شاید بتوانم بازیگر طنازی هم باشم بازیگری یعنی همین، جایی طناز و جایی سرد، جایی دلنشین و جایی بی روح و سخت، «۱۳ درجه تب» تجربه عجیبی بود به نظرم کمی در پرداخت ایراد داشت اما نکته جالب اینکه تماشاگر عام خیلی این فیلم را دوست دارد، شاید روزی دوباره این ژانر را تجربه کردم اما قطعاً با شرایطی بهتر و پخته تر.

|یک سوال چرا هیچ وقت دیگر به تلویزیون برنگشتی؟ پیشنهاد که داشتی!

– روزی به تلویزیون برمی گردم که پروژه ای هم سطح «کلاه پهلوی» ساخته شود و نقش خاصی هم در آن داشته باشم تا آن روز سینما و تئاتر.

|و به یکباره پس از کار با بزرگان سینما و تلویزیون به دو کارگردان فیلم اولی رسیدی؟ چطور؟

– بعد از کار با کارگردانان بزرگ باید فضای جدیدی را تجربه می کردم بخصوص که در این سال ها فیلم اولی ها درخشیده اند وقتی فیلمنامه «آپاندیس» را خواندم احساس کردم این جای مناسبی برای کارکردن است همین طور «انزوا». تلاش کردم از همه انرژی و تجربیاتم در کارهای قبلی در این کارها استفاده کنم.

|و اما پرویز فیلم «انزوا»؟ خیلی ها معتقد بودند این نقش از دست داوران جشنواره در رفت و دیده نشد! توضیح تو چیست؟

– تردید نکنید که از دست داوران در نرفت، شک ندارم که شما از من بهتر این را می دانید قطعاً پرویز فیلم «انزوا» دیده شد… اتفاقات جشنواره فجر ۳۵ شگفت انگیز است در حالی که همه من را سیمرغ برده می دانستند در عین ناباوری حتی اسمم در لیست نهایی کاندیداها هم نبود.

|پرویز یک کاراکتر اکسپرسیونیست بود که در سینمای ما کمتر نوشته و کار می شود چگونه به نقش رسیدی؟ با چه چالش هایی روبرو بودی و کاراکتر چگونه در تو در آمد؟

– همیشه سعی کردم نقش ها را بازی نکنم بلکه زندگی کنم پرویز فیلم «انزوا» از من خیلی دور بود، بارها و بارها فیلمنامه را خواندم تا روزهای فیلمبرداری ۳۱ بار خوانده بودم لایه های زیرین کاراکتر را پیدا کردم و شدم پرویز با آن محشور شدم و از آن لذت بردم، توجه داشته باشید که این کاراکتر برخلاف کاراکترهای امروزی سینما که به صورت بیرونی و همراه با داد و فریاد روی مخاطب تأثیر می گذارند بسیار درونی و کم دیالوگ است تقریباً ۷۰ درصد بازی در این کاراکتر ری اکشن و با نگاه است پرویز فیلم «انزوا» را خیلی دوست دارم.

|انتظار سیمرغ داشتی برای پرویز؟

– خودتان می دانید که اکثر کسانی که امسال فیلم های جشنواره را دیدند انتظار سیمرغ مرا داشتند. امیدوارم در اکران مردم دوست داشته باشند و با آن ارتباط برقرار کنند.

|جشنواره فجر امسال را چگونه دیدی؟

– بیشتر تجربه جالبی بود.

|برنامه ات برای سال آتی چیست؟

– پرکاری. تصمیم دارم برخلاف گذشت پرکارتر باشم و در قالب های جدیدی قرار بگیرم، تا اینجا برایم مراحل کاشت و داشت بود فکر می کنم دیگر زمان برداشت رسیده است، ریسک پذیرتر خواهم بود.

|آرزوی ۹۶ امیرعلی دانایی؟ بی رودربایستی!

– انتخابات ریاست جمهوری آرام و خوب، ایجاد شرایط بهتر در سطح زندگی هموطنانم. سلامتی برای خانواده ام، موفقیت در کار، اتمام دوره فوق لیسانس.

|تعطیلات تهران هستی؟

– بله احتمالاً تهران هستم.

|شنیدم به تنیس هم علاقه مندی، حرفه ای دنبال می کنی؟!

– سال هاست تنیس بازی می کنم و امسال برنامه ویژه ای در این زمینه به همراه دوستانم داریم که با تعیین تاریخ و قطعی شدن رسماً اعلام می کنیم.

|حرف آخر در پایان این فنجان چای متفاوت نوروزی!

– گاهی می بینم که از حرف هایم و نحوه بیانم اینطور برداشت می شود که انسان مغرور و متکبری هستم اما واقعاً اینطور نیست احساس می کنم به ساده ترین و رک ترین حالت ممکن مسیرم را شرح دهم تا شاید نشانه ای برای نسل بعد باشد شرایط در جامعه ما برای پیشرفت جوانان مهیا نیست و به موفقیت رسیدن همیشه سخت است. تلاشم انتقال تجربیاتم از شرایطم بوده است دوست داشتم این را بگوییم که اگر ما براساس تواناییهای مان اهدافمان را انتخاب کنیم و برایشان تلاش کنیم می توانیم به آن اهداف برسیم. سالی همراه با سلامتی و خوشحالی برای ایرانیان عزیز آرزومندم./ یاعلی مدد.

banifilm.ir
  • 13
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش