شاید اگر بخواهیم فنی ترین، درجه یک ترین و کاریزماتیک ترین بازیگران سینمای ایران را سرشماری کنیم، خیلی از چهره ها، سلبریتی ها و حتی سوپر استارها به فهرست آن راهی نیابند. در واقع سینمای ایران هنرپیشگان بی همتایی دارد که اغلب هیچگاه سوپر استار نبوده اند و شاید در کارنامه شان فیلم هایی که نقش فرعی بازی کرده اند، کم نبوده باشد.
به گزارش بانی فیلم،با این وصف، این معدود هنرپیشگان با حضورشان، کوتاه یا بلند، انوار پر حرارتی را بسان خورشید بر اتمسفر فیلم تابانده اند که تلالو آن روی تمام اجزای اثر سایه انداخته است. اگر دارید در ذهنتان برای یافتن مصادیق آنچه رفت اسم ها را پشت هم می آورید، خسرو شکیبایی اگر اولی، نباشد، قطعاً دومین یا سومین نام هست.
«هامون» سینمای ایران از نسل بازیگرانی است که فقط و فقط، با تکیه بر توانایی ها و ظرفیت های فردی و هنر ذاتی شان وارد این عرصه شد و با همراهی دست تقدیر یا هر تعبیر دیگری، بر صدر نشست و قدر دید. شکیبایی اگر چه خاک صحنه خورده تئاتر بود و پیش از آشنایی با داریوش مهرجویی و خلق «هامون»، هفت فیلم در کارنامه اش ثبت کرده بود، اما کاراکتر حمید هامون همچون انقلابی در سینمای ایران و بازیهای وی بود. فیلمی که گویی هنوز و بی تردید همیشه در یادآوری نام شکیبایی، با او و خاطره اش گره خورده و پیوندی ناگسستنی دارد. شکیبایی غیر از «هامون»، رُل یک کم نداشت و هر بار یک آس برای غافلگیر کردن و لذت بردن تماشاگرش رو می کرد. او حتی در فیلم هایی که حضوری گذری و کوتاه داشت مثل «عاشقانه»، «مزاحم»، «حکم»، «چه کسی امیر را کشت»، «رئیس»، «شب» و «دلشکسته» چنان آمده و رفته که دقایق حضور سحرانگیزش در لحظه لحظه فیلم متبلور و ماندگار شده است. آن صدای جادویی بی تکرار و آن مدل موهای لخت و پریشان و حرکات ناموزون دستها در دنیای بازیهای خسرو شکیبایی چنان با نقش اعجاز می کند که یادت می رود بقیه ارکان فیلم را تماشا کنی.
شکیبایی اما همه شهرت، محبوبیت و مانایی اش در سینما را از بازیگری وام نگرفته بود. شکیبایی در پس آن همه هنرمندی، مردی بی شیله پیله و با صداقت بود که در رویارویی با طرفدارانش نقاب به چهره نمی زد و یک آدم دیگر نمی شد. همین ها بود که در جوار هم، تصویری بی نظیر و دوست داشتنی از شکیبایی ساخته بود.
خسروی سینمای ایران زاده بهار بود و ۲۸ تیر، سالگرد درگذشت او دوباره به ما یادآوری می کند سینمای ایران یکی از بهترین مردان همیشه بهاری خود را حدود یک دهه پیش از دست داده. بانی فیلم در بزرگداشتی کوچک، ولی سرشار از ارادت، عشق و نکته سنجی پای صحبت سینماگران همکار شکیبایی نشست و از او و جایگاهش شنید.
سیروس الوند:معتقدم صندلی شکیبایی همچنان خالی می ماند
سیروس الوند که در فیلم «یکبار برای همیشه» با خسرو شکیبایی همکاری داشته است، در پاسخ به این پرسش که آیا جایگزینی برای این بازیگر وجود دارد یا نه، به بانی فیلم گفت: آقای شکیبایی نوعی از بازی را ارائه داد که قبل از خودش به این صورت نبود؛ یعنی از قواعد کلاسیک و کلیشه ای فیلمسازی چندان پیروی نمی کرد و تلاش می کرد بازی ها خیلی قابل باور شود و به باورپذیری زندگی باشد.
این جنس بازی بعدها مورد تقلید خیلی ها قرار گرفت. عده ای از او تأثیر گرفتند که اشکالی ندارد و عده ای ادای او را درآوردند که اشکال دارد، اما هیچکدام به پای شکیبایی نرسیدند. به نظرم صندلی شکیبایی همچنان خالی می ماند. بازیگران خیلی خوبی پیدا می شوند، می آیند و می روند اما جنس کار آقای شکیبایی تکرار نشده و تصور نمی کنم به این زودی آن را ببینیم. گرچه ممکن است بازیگری بیاید و با نوع بازی خود، ما را غافلگیر کند؛ کما اینکه جوانانی مانند نوید محمدزاده، شهاب حسینی و پیمان معادی آمده اند، اما شکیبایی جنس منحصر به فرد خودش را در کار داشت. علاوه بر این، انسانی دوست داشتنی و شیشه ای بود و در زمانه ای که بخش بزرگی از انسان ها پنهان می مانند، یک انسان آشکار بود، نه یک انسان پنهان.
الوند فیلم های «هامون» و «یکبار برای همیشه» را مهمترین فیلم های شکیبایی دانست و در خصوص علت آن بیان کرد: تمام خصوصیاتی که درباره آن توضیح دادم، در این دو فیلم متبلور بود.
اصغر هاشمی:بی انصافی است بگوییم بعد از شکیبایی دیگر مثل شکیبایی نمی آید
اصغر هاشمی، کارگردان که فیلم «زندگی» را با شکیبایی کار کرده بود، نظر متفاوتی درباره اینکه آیا امکان جایگزین کردن بازیگری مانند شکیبایی وجود دارد، داشت. او در این رابطه به بانی فیلم گفت: بی انصافی است که بخواهیم بگوییم بعد از خسرو، خسرو نمی آید… چرا نیاید؟… اما اگر همین آش و همین کاسه باشد، بعید است. ما دائم به گذشته بر می گردیم و نبش قبر می کنیم و تکرار این سوال برای خودم خوشایند نیست. من می گویم نگاه شما به عنوان کسانی که مباحث انتقادی و راهگشا دارید باید به سمت فضاهای جدید باشد و از خود بپرسیم چرا بازیگران ما به اینجا رسیدند؟…در حال حاضر صدای تمام تهیه کنندگان بلند شده است. من به عنوان کارگردان نمی توانم این بازیگران را در اختیار داشته باشم و اگر در اختیار داشته باشم، ثانیه ای نگاه می کنند که باید بروند و همه این ها برای پول است. چرا جای خسرو را نگیرند، وقتی زمان پیش می رود. خسرو هم محصول زمان خودش بود و دوباره یک بازیگر می آید که محصول زمان خودش است. ولی سینمای ما به حدی بدبخت است که امکان فیلمسازی را از همه گرفته است و به همین دلیل به طور مداوم پشت سر خود را نگاه می کنیم. چرا فیلم خوب ساخته نمی شود؟… چرا نباید فکر کنیم که شهاب حسینی و پیمان معادی می توانند یک خسرو شکیبایی باشند. این حرف شبیه این است که بگویم من دستیار خاچیکیان بودم و بپرسیم آیا مانند خاچیکیان در سینمای ایران به وجود می آید؟… این نشانه تنبلی من و دستیاران و سینمای ماست که اجازه نمی دهد رشد کنند یا رشد کاذب وجود دارد. چرا باید افسوس از دست رفتگان را بخوریم و نباید کمک کنیم یک نفر دیگر بیاید و کمک کند و ما چرا نباید تلاش کنیم؟…
هاشمی در خصوص فیلم های شکیبایی که از نظرش اهمیت داشت گفت: فیلم های «خط قرمز»، « شکار» و «هامون» را از او دوست داشتیم.
مهدى کرم پور:ستاره نه، ماه بود!
١-خسرو نیازى به تعریف ندارد.
دوست داشتنى ترین بازیگر سینماى پس از انقلاب بود و اگر از یک استثنا بگذریم، همه دوران.
هم بازیگر بود و هم ستاره. اگر تعداد ستاره هاى سینماى ایران چندین است، خسرو یکى بود. ستاره اى که ماه مجلس شد.
٢-خسرو شکیبایى از آن دست آدم هایى بود که آرتیست به دنیا مى آیند.
آرتیستیک زندگى کرد، چه پشت دوربین و چه جلوى آن. ادا در نمى آورد. خودش بود. هنرمند بود. با تمام ذرات و سلول هاى بدنش. بدیل فنى زاده. از او هم محبوب تر. رفتن شان هم مانند هم پیش از آنکه فکر کنیم، اتفاق افتاد.
٣- چند دهه باید بگذرد تا سینماى ایران خسروى دیگرى پیدا کند. صداى خوب، فیزیک خوب (به خصوص در روزهاى اوجش)، باسواد و پرانگیزه. حتا وقت بیمارى، به محض اینکه جلوى دوربین مى رفت به قول مهرداد فخیمى زنده می شد. یکى دیگر که پشت دوربین نمى شناختى اش.
۴-«چه کسى امیر را کشت؟» را کنار «هامون» جزو فیلم هاى محبوب کارنامه هنرى اش مى خواند.
با کمى تعارف و غلو بیشتر البته. که جزو ذات وجودى خسرو بود. با آن واژگان منحصر به فردش.
۵-خیلى ها گفتند که او پس از« هامون» مدام خودش را تکرار مى کند، خیلى ها به وقت مریضى گفتند تمام شده و دیگر نمى تواند…اما گواه همکارى مشترک ما چیز دیگرى ست. اگر در «هامون» یک روشنفکر طبقه متوسط مستاصل را به تصویر کشیده بود، در «چه کسى امیر را کشت؟» پس از سال ها او یک لمپن عاشق را به بهترین شکل ایفا کرد.
با سه روز فیلمبردارى و دوازده دقیقه حضور در فیلم، کاندیداى بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن سینماى ایران و چندین جشنواره دیگر شد و الحق که همه جوایز همیشه حقش بود.
شاید او در این جا تنها بازیگرى باشد که نقش را بیش از تصور کارگردان مؤلف ایفا مى کرد و قادر بود تو را پشت دوربین شگفت زده کند. دست کم تنها بازیگرى بود که من مى شناختم.
۶-وقتی آنونس جشنواره بیست و ششم فیلم فجر را می ساختم، نمی دانم چرا مى خواستم یک یادگارى از خسرو به جا بماند. طرح آنونس مرور تاریخ سینمای ایران بود و در پایان اعلان آغاز جشنواره. دیدم صداى خسرو به تنهایى حیف است، حضورش را هم ثبت کردم. چه کسى معتبرتر از او می توانست تحویل سال سینماى ایران را اعلام کند؟
دستیارم گفت خیلى مریض است. فکر کردیم شاید نیاید، اما آمد. این بار همه گروه مطمئن بود که نمى تواند، اما من مى دانستم که مى تواند. بهتر از همه.
آمد، ایستاد و گفت.
گویى با کمک چترى که به بهترین وجه از آن کمک گرفت. خسته و مریض حتا.
اما خسرو شکیبایى بود. تمام قد.
٧- راستى عمو خسرو!
هیچ وقت فرصت نشد به خاطر ترانه «آفتابى» که به فیلم «جایى دیگر» (اولین فیلم سینمایى ام) هدیه کرده بودى و برزو آن را خواند، درست و حسابى تشکر کنم. و به خاطر خیلى چیزهاى دیگر هم فرصت نشد…
علی رویین تن:شکیبایی بازیگری را در دانشگاه مردم آموخت
علی رویین تن که فیلم «دلشکسته» را با خسرو شکیبایی داشته است، در خصوص ویژگی های کار با این بازیگر به بانی فیلم گفت: دو پدیده بزرگ بازیگری بعد از انقلاب پرویز پرستویی و خسرو شکیبایی هستند و احساس می کنم تا ۱۰۰ سال دیگر کسی مانند خسرو شکیبایی را نخواهیم دید. شکیبایی بازیگری را در دانشگاه مردم آموخته بود و با آنها زندگی کرده و بالا و پایین زندگی را با مردم فهمید و این در بازیگری اش پنهان بود. نسل جدید بازیگری به اندازه این ها زندگی و تجربه نکرده است. در تئاترهایی که خدمتشان بودم، خسرو شکیبایی بازیگر و انسان شریف، ساده و پاکی بود و کودکی درون محکم و منش لوطی گری جالب داشت که این روزها کمتر در سینما نظیر آن را می بینیم. خسرو شکیبایی این خصوصیت را داشت که تا جمله ای را نمی فهمید، بازی نمی کرد؛ یعنی از قبل برای بازی کردن آماده نبود و باید آن را می فهمید و متوجه می شد. تک تک جملاتی که شکیبایی در فیلم «دلشکسته» گفته است را مردم می گویند. او در چند بخش دیگر هم خیلی درخشان بود؛ یکی دوبله و دیگری گویندگی. او و پرویز پرستویی صدای غریب و آسمانی داشتند و در فیلم «شعله» جای یکی از نقش ها صحبت می کرد.
این کارگردان، فیلم «هامون»را مهمترین فیلم های شکیبایی دانست و در خصوص علت این اهمیت توضیح داد: شکیبایی با اینکه جزو جامعه روشنفکری نبود، یکی از نقش های ماندگار سینمای ایران به نام «هامون» را شکل داد. او یکی از بزرگترین روحانیان ما را در سریال «مدرس» بازی کرد. علاوه بر این نقش یک لمپن خیلی عالی را برای جیرانی در «سالاد فصل» بازی کرد. معتقدم نقش هایی که بازی کرد شاید مهم باشد، اما نقش هایی که می توانست بازی کند و نکرد، اهمیت دارد. خدا رحمتش کند!
فاطمه گودرزی:همه دوستش داشتند
فاطمه گودرزی که در فیلم «دست های خالی» با خسرو شکیبایی همبازی بود، درباره ویژگی های کار با این بازیگر به بانی فیلم گفت: به غیر از نوع بازی که گاهی بخشی از این بازی را در بازی هومن سیدی می بینم، شاید یکی از مهمترین مسائلی که می توان در خصوص آقای شکیبایی گفت، اخلاقیات و خصوصیات شخصی خود ایشان بود. خضوعی که ایشان در مقابل هر شخصی داشت، ایشان را برجسته می کرد. هیچ بازیگری از جمله بازیگران خوب جایگزین ندارند و هیچکس نمی تواند جای کس دیگری را بگیرد. برجسته بودن ایشان هم به همین شکل است و نوعی شیوه خاص در بازیگری داشت. عوامل مختلفی باعث می شود یک بازیگر در خاطر همه بماند و شاید ایشان انرژی مثبتی داشت که همه دوستش داشتند. ممکن است که بازیگر خوب کم نباشد، اما اینکه کاریزماتیک باشد، مردم آن را دوست داشته باشند و همکاران هم با او ارتباط برقرار کنند، نادر است. ایشان جزو این دست از بازیگران بودند که در کنارشان مسائل بسیاری آموختیم.
گودرزی با اشاره به اینکه مهمترین فیلم شکیبایی را «هامون» می داند، بیان کرد: این فیلم یکی از کارهایی بود که با یکی از کارگردانان بزرگ سینمای ما کار کرده بود و خود ایشان هم بیشتر به آن علاقه داشت.
این بازیگر با بیان اینکه بیشترین خاطره را از شکیبایی در فیلم«دست های خالی» دارد، گفت: هر روز در آن فیلم یکدیگر را می دیدیم و با هم در مورد مسائل مختلف شخصی، کار، پشت صحنه، صحنه و… صحبت می کردیم. دائم در حال گفت و گو بودیم، همسفر بودیم، می آمدیم تهران و بر می گشتیم. سر فیلم «آشیانه سیمرغ» هم ۱۰ ماه با او کار کردم و از ایشان خاطره دارم. با اینکه بیماری های زیادی داشت، اما در اوج این مسائل انسان خیلی شادی بود و امیدوارم خدا رحمتش کند!
امرالله احمدجو: شکیبایی رو به روی دوربین زندگی می کرد
امرالله احمدجو که سریال های «روزی، روزگاری» و «تفنگ سر پر» را با شکیبایی کار کرده بود، درباره ویژگی های کار با این بازیگر به بانی فیلم گفت: همه آدم ها به نوعی در یک زمینه خاص شاخص هستند و آقای شکیبایی نیز در زمینه بازیگری شاخص بود و طیفی از شخصیت های مختلف را بازی کرد و استعداد این را داشت که شخصیت های جدیدی را بازی کند. مشخصاتی که باید در یک فرد جمع شود تا بازیگر ایده آلی به وجود بیاید، ایشان داشت. او در زمینه بازیگری استعداد قوی داشت و قبل از همه این استعداد است که حرف اول را می زند، بعد از آن علاقه مندی و پشتکار است. قبل از این هم گفتم؛ خسرو از یک جهت منحصر به فرد بود و آن اینکه مدام اشتیاق داشت تا رو به روی دوربین بیاید. بسیاری از بازیگران دیگر هم این ولع را داشتند، اما نوع انگیزه برایم جذاب بود. به عنوان مثال، بازیگری که می داند حضور کمی در این حرفه دارد، طبیعی است که دلش بخواهد بیشتر جلوی دوربین باشد و دیده شود؛ اما خیال خسرو راحت بود که نقش مرکزی دارد. گاهی گفته می شود که: «من جلوی دوربین زندگی می کنم» و شکیبایی جزو هنرمندانی بود که واقعا رو به روی دوربین زندگی می کرد؛ یعنی لذت و کمالی را در بازیگری درک و کشف کرده بود که مسائلی مثل شهرت و محبوبیت برایش بی ارزش بودند.
او ارزش بالاتری را کشف کرده بود که این ها در مقابل آن بی رنگ می شد. این جزو مولفه هایی است که یک بازیگر باید سعی کند به دست بیاورد و نتیجه اش همان چیزی است که خسرو ارائه می داد. علاوه بر این، خسرو خیلی خاکی و متواضع بود و انسانیت افراد برایش اهمیت داشت نه موقعیتشان. او این امکان بالقوه را داشت که خودش را گم کند، اما نه تنها خود را گم نکرد بلکه همان بچه پایین شهری راحتی بود که قبل از آن دیده بودیم.
- 15
- 5