سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳
۰۸:۳۴ - ۲۷ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۷۵۱۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

به بهانه‌ی دهمین سالروز درگذشت «خسرو شکیبایی»

خسرو شکیبایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
خسرو شکیبایی می‌گفت: «تلاش‌ها و کوشش‌های من برای رسیدن به این جایگاه هنری و درک حرفه بازیگری‌ از همان دوران کودکی آغاز شد. با دیدن اولین تئاتر که مربوط می‌شد به نمایش‌های تئاتر «نصر» و همچنین تئاتر مرحوم تفکری در تماشاخانه ایشان واقع در کوچه فردوسی، به این حرفه علاقه‌مند شدم‌، در آن زمان ۹ سال بیشتر نداشتم.»

به گزارش ایسنا، این بازیگر سینمای ایران که ۲۸ تیر ماه، دهمین سالروز درگذشتش است درباره‌ی روند ورود و علاقه‌اش به بازیگری در نوشتاری شرح داده است که: « بعد از دیدن تئاتر، تمام پویایی من در راستای کسب رضایت پدر برای رفتن به سینما بود که سرانجام به موفقیت منجر شد و همراه پدرم به سینمایی واقع در باشگاه افسران که در خیابان سوم اسفند سابق و سرگرد سخایی فعلی بود رفتیم.

 

وقتی که وارد سالن تاریکی شدیم‌، روبه رویم دیواری را دیدم که اتومبیل سیاه رنگی با سرعت زیادی به سمت ما می‌آمد که باعث شد از ترس وحشت زده فریاد بکشم که پدر پناهم داد و از آنجا بود که با سینما آشنا شدم.

 

در دوران کودکی‌ام تلویزیون در خانه‌مان نبود از این رو گاهی ساعت‌ها پشت شیشه مغازه‌هایی که تلویزیون می‌فروختند می‌ایستادم و تماشا می‌کردم چرا که تصویر برایم حکم آتش شومینه را داشت و مرا به خود جذب می‌کرد، همین امر باعث شد که به دلیل نداشتن تلویزیون در خانه‌، تمام تئاترهای مرحوم محمدعلی جعفری را از نزدیک ببینم و یکی از آرزوهای من این شده بود که روزی بتوانم نمایشی را به صورت زنده اجرا کنم. زمانی که در اداره تئاتر مشغول کار بودم با بازیگری آشنا شدم که همان شب برای اجرای نمایش تمرین داشت با التماس خواستم که مرا با خود به سرصحنه تمرین ببرد و بقدری ایشان را محکم گرفته بودم که بالاخره گفت:«حتما، به خدا میبرمتون».

 

بیشتر بخوانید: دکلمه خسرو شکیبایی

 

به همراه ایشان به «سازمان رهبری جوانان» که در آنجا هم برنامه‌های ورزشی و هم برنامه‌های تئاتر و دیگر برنامه‌ها برگزار می‌شد رفتیم در نهایت وارد سالنی شدیم که این دوست عزیز در آنجا تمرین تئاتر داشت.

 

در سالن چند ردیف صندلی کنار هم چیده شده بود،‌ بر روی یکی از آنها نشستم و جذب تماشای صحنه شدم‌، دو نفر بر روی صحنه در حال تمرین بودند و بعد از گذشت چند دقیقه نفر سومی هم به آنها ملحق شد و مشغول پذیرایی از آنها گشت.

 

از آنجا بود که احساس کردم اگر بتوانم شش و یا هفت ماه به طور کامل دوره استاژ را ببینم شاید بتوانم چنین رولی را بازی کنم در چنین فکرهایی غرق بودم که آقایی از پشت سر به من نزدیک شد و گفت:آقا شما آمدید اینجا که تئاتر کار کنید؟»

 

در ابتدا احساسم بر این بود که دوستی که مرا با خود به آنجا برده‌، رضایتی نداشته و فردی را فرستاده تا عذرم را از آنجا بخواهد.

 

در ادامه گفت:«شما علاقمند به تئاتر هستید؟»

به عقب برگشتم و در جوابشان گفتم:«بله»

 

ایشان هم گفت:«دنبال من بیائید»

 

باعجله گفتم:«آقا روی من حساب نکنید من دوره‌ای ندیدم‌، نمی‌دانم باید چه کار کنم‌،دفعه‌ی اولمه!»

 

در حالی که از من دور می‌شد گفت:«باشه! خواهش می‌کنم دنبال من بیائید»

 

به همراه ایشان به «کمیته‌ی تئاتر» رفتم که چند صندلی تاشو و یک کتابخانه‌ی خالی در آنجا بود در واقع این اتاق‌،اتاق تئاتری‌ها محسوب می‌شد.

 

پشت میز خود قرار گرفت و یک متن سه خطی را از روی نمایشنامه‌ی قطوری نوشت و گفت:«این متن را در منزل تمرین کنید و فردا برای تست بازیگری بیایید»

 

نام نمایشنامه «پنجه عدالت» بود درست اگر یادم بیاید مفهوم این متن سه خطی این بود:«ببین اگر من و تو این کار را انجام دهیم‌، پنجه‌ی عدالت ما را گرفتار می‌کند.»

 

متن را گرفتم و عقب عقب رفتم،‌ وقتی از پله‌ها پایین آمدم احساس کردم که می‌توانم تست دهم چرا که متن را در حین راه رفتن حفظ کرده بودم برگشتم و گفتم:«من حاضرم که تست بدهم»

 

ایشان که هنوز در همان اتاق کمیته‌ی تئاتری‌ها نشسته بودند در جوابم گفتند: «شما بروید و روی متن کار کنید، فردا از شما تست می‌گیرم»

 

خیلی اصرار کردم و گفتم:«حاضرم»، بالاخره قبول کرد و نوشته را روی میزشان گذاشتم و سه خط دیالوگ را طوری گفتم که با تعجب گفت:«شما که حرفه‌ای هستید؟!، قبلا کجا کار می‌کردید»

 

در پاسخ گفتم:«قبلا تحصیل می‌کردم بعد از مدتی هم تحصیل می‌کردم و هم کار.»

 

پرسید:«کجا کار می‌کردی؟»

گفتم:«پیراهن‌دوزی-کفاشی-کانال سازی کار می‌کردم»

 

از حرف من خیلی متعجب شد و اظهار داشت که منظورش این است که «قبلا کجا تئاتر کار می‌کردم! من هم گفتم«قبلا تئاتر کار نکردم واولین بارم است که متنی را اجرا کردم.»

 

سوال کردند که:«حتی در مدرسه هم تئاتر کار نکردی؟!»

گفتم:«خیر»

 

از کشوی میز خود نمایشنامه‌ی دیگری را درآوردند و به من دادند و گفتند:«تمام متن را تمرین کنید.»

 

در راه خانه که پیاده می‌رفتم هرجا که نوری می‌دیدم می‌ایستادم ‌، تا به منزل رسیدم تقریبا نصفی از نمایشنامه را از بر بودم،‌ بعد دانستم که برای نقش اول نمایشنامه انتخابم کرده‌اند،دو ماه بعد این نمایشنامه با موفقیت بر روی صحنه اجرا شد.

 

خسرو شکیبایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

در دوران سربازی از تئاتر فاصله نگرفتم و در همان زمان هم‌، تئاتر کار کردم‌، بعد از پایان خدمتم به سراغ هنر دوبله رفتم چرا که دوست داشتم با کسانی که فیلم‌ها را دوبله می‌کنند از نزدیک آشنا شوم،‌ آقای جنگیز جلیلوند – آقای اسماعیلی-آقای طهماسب و دیگران بسیار پیش می‌آمد که به میدان ارگ سابق جنب اداره تئاتر ساعت‌ها منتظر می‌ایستادم تا شاید آقایان: اکبر مشکین –هوشنگ سارنگ و حیدر صارمی و دیگر هنرمندان رادیو را از نزدیک ببینم و جلوی پای این عزیزان بلند شوم و سلام کنم.

 

استادان دوبله بعد از اعتصاب در سال ۱۳۵۵ به بعد از ورود افراد جدید رضایتی نداشتند. چرا که دوبله‌ی سینمای ایران به نوعی از کیفیت دست یافته بود که شاید بتوان گفت در دنیا به برتری رسیده بود و می‌ترسیدند به این کیفیت به شکلی صدمه برسد، در حقیقت از نظر آنها کسانی که از هر جهت شناخته شده بودند باید کار دوبله را انجام می‌دادند از طرفی برای من دوبله‌ی فیلم‌ها جذابیت چندانی داشت. به هر طریق هنرمندان هنر دوبله به طور مستقیم وغیر مستقیم به من آموختند که ساعت‌ها در استودیو منتظر بمانم تا بتوانم فقط یک خط را دوبله کنم که بعدها به عنوان «مردی گو» دوبله مطرح شدم.

 

قبل از رفتم به استودیو شهاب با آقایی به نام «هوشنگ کاظمی» کار می‌کردم،‌ ایشان یک سری حوزه را برای تربیت تعدادی از شاگردان ایجاد کرده بود که به آن «سینک» می‌گویند و فراتر از آن به شکل حرفه‌ای تر آموزش‌هایشان را انتقال می‌دادند،‌آقای کاظمی در اکثر کارهایشان نقش‌های کلیدی نمایشنامه را برای کار دوبله به عهده من می‌سپردند.

 

بعد از انقلاب هم اولین کار سینمایی خود را با کارگردان مطرح قبل از دوره انقلاب «آقای مسعود کیمیایی» در فیلم «خط قرمز» آغاز کردم و بعد هم در سایر فیلم‌های سینمایی چون هامون –کیمیا-حکم و اتوبوس شب و ... توانستم فعالیت بازیگری را تجربه کنم. در بعضی از کارهایم بعد از مدتی متوجه می‌شدم که در هنگام صداگذاری از صدای دوبلورها استفاده کرده‌اند البته افتخاری برایم بود که بزرگان هنرمند دوبلور به جای من صحبت کردند اما همیشه دلم می‌خواست در اکثر کارهایی که ایفای نقش می‌کنم از صدای خودم استفاده شود.چون که احساس می‌کنم ۵۰ درصد نقش به بازی بازیگر و حرکات بازیگری او بستگی دارد و ۵۰ درصد قضیه هم که تاثیر بسزایی در نقش دارد صدا و احساس در بیان بازیگر است.

 

در تمام نقش‌هایم سعی کردم که با حس و با تکنیک بازیگری که به صورت اکتسابی آموختم و با باوری که از تجربه و تحلیل کارکتر مورد نظر در خودم ایجاد می‌کنم ایفای نقش را بعهده بگیرم. در حقیقت نقش‌ها ورود مهمان به ذهن هنرمند است که با باور و ایمان به درک از آن نقش‌، از مهمان پذیرایی می‌شود و این نقش‌ها میهمانانی هستند که بعد از مدتی ذهن را ترک می‌گویند و هنرمند فقط مدتی با آنها زندگی می‌کند و بعد پذیرای مهمان جدیدی می‌شود.»

 

 خسرو شکیبایی - بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون - ۷ فروردین ۱۳۲۳ متولد شد.

این بازیگر در حدود ۴۰ فیلم سینمایی حضور داشته است که از میان آن‌ها می‌توان به «خط قرمز»، «دادشاه»، «صاعقه»، «دزد و نویسنده»، «رابطه»، «ترن»، «شکار»، «عبور از غبار»، «ابلیس»، «جست‌وجو در جزیره»، «بانو»، «پرواز را به خاطر بسپار»، «سارا»، «یک بار برای همیشه»، «بلوف»، «پری»، «درد مشترک»، «لژیون»، «عاشقانه»، «خواهران غریب»، «سایه به سایه»، «سرزمین خورشید»، «روانی»، «زندگی»، «‌میکس»، «کاغذ بی‌خط»، «دختری به نام تندر»، «مزاحم»، «صبحانه‌ای برای دو نفر» ، «نسکافه داغ داغ» ،«دلشکسته» و «حیران» اشاره کرد.

 

شکیبایی ۲۸ تیرماه ۱۳۸۷ صحنه‌ی هنر و زندگی را ترک گفت واز دنیا رفت.

 

  • 14
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش