رئیس سازمان سینمایی اساس کار خود را رسیدن به افق دید واحد بین مدیریت سینما و هنرمندان میداند و سیاستهای کار خود را بر این پیشفرض طراحی میکند.
او بر این باور است که باید تغییراتی در ساختار مجموعههای مدیریتی سینما و زیرمجموعههای سازمان به وجود آید و همچنین از شکلگیری شوراهای مشورتی به هنرمندان برای یافتن ایدههای مناسب خبر داد.
او با حضور در کافه خبر به پرسشهایی درباره سیاستهای پیش روی سازمان سینمایی خبر داد.
آقای حیدریان شما بعد از ۱۴ سال دوباره به مدیریت سینما بازگشتید. در جریان این بازگشت مهمترین تغییراتی که در سینما توجه شما را جلب کرد چه مواردی بود؟ از ورود نسل جدید فیلمساز تا جوایزی که سینمای ایران به دست آورده و ...
به نظرم لازم است از دو زاویه به سوال شما بپردازم. بخش اول این که من بعد از گذشت مدت زمانی که مجددا به این حوزه برگشتهام چه تفاوتها و تغییراتی دیده و میبینیم و بخش دوم این که این تفاوتها و تغییرات به شکل مشخص مربوط به چه حوزههایی است؛ چه در مورد دوستانی که در فاصله نبودن من، به این حوزه پیوستهاند و چه در مورد وضعیت سینما به لحاظ کیفی و کمی که هم شامل جشنوارهها می شود و هم شامل فیلمهایی که ساخته میشوند.
هر چند به نظرم پاسخ دادن به سوالتان از نگاه دوم مبناییتر خواهد بود اما از نکته مورد اشاره شما شروع میکنم؛ بله بحمدالله آنچه که اتفاق افتاده ورود و حضور نیروهای جدید، آن هم به تعداد زیاد است و درصد قابلتوجه و قابلقبولی از این نیروهای جدید توانستهاند کارهایی انجام یا ظرفیتهایی از خود نشان دهند که امیدوارکننده است و نشان میدهد اگر برنامهریزی درستی داشته باشیم میتوانیم نگران کمیت نیروهای خلاق و باذوقی که قرار است تولیدات را شکل دهند نباشیم اما یک ضایعه و یک آفت بزرگ هم هست که میتواند همواره گریبان سینمایمان را بگیرد و در زمانهایی هم تشدید شود و چشماندازی بحرانی بسازد و ارزیابی من این است که متاسفانه ما در یکی از همان زمانها هستیم.
آنچه من در حوزه سینما مشاهده میکنم چه در ساختار بیرون از دولت و چه در ساختار درون دولت، حکایت از ادامه سبک و سیاق و ساختار و روابط قبلی دارد. در حالی که سینمای دنیا با سرعت نور از گذشته خود فاصله میگیرد.
کمتر رسانه هنری و جمعی این توانایی را داشته و دارد که تا این حد در درون خود دست به زایش و بازتولید بزند، یعنی اگر به رسانهای مانند روزنامه نگاه کنید یا به رادیو یا به کتاب که فراموش نکنید همگی عمری طولانیتر از سینما دارند، میبینید که محدودیتهای اعمال شده بر آنها، امکان آنچه را تحول مینامیمش کمتر برایشان ایجاد کرده است. سینما اما این طور نبوده و نیست.
سینما در طول عمر صد و چند ساله خود و مخصوصا در سالهای اخیر با ریتمی تند دچار تحولاتی شده که اساس میتوان نامش را بازتعریفِ خود گذاشت. یعنی به محض این که احساس کرده در حالت حرکت به سمت عادی شدن برای مخاطب است یا خطر تنگ شدن جا از طرف رسانههای دیگر؛ چه رسانههای جدیدالظهور و چه نمونه تحولیافته رسانههای قبلی، تهدیدش میکند به سرعت خود را از درون به شرایط جدیدی ارتقا و چهره متفاوتی از خود نشان داده است و در نتیجه مجددا مخاطبینش را جذب کرده و نگه داشته و این قابلیت ویژه و کمنظیر سینما در قیاس با دیگر رسانههاست.
این اتفاق در سینمای ما کمتر رخ داده و به عبارتی در حال تکرار خود هستیم و در وَجهی از وُجوه درجا زدهایم یا این که دستمان خالیتر از پیش شده است. حُسن سینما این است که میتوان برگشت، به گذشتهاش مراجعه کرد و آثاری را که قبلا ساخته شده دید و ما متاسفانه در این مورد از صنعت سینمای دنیا عقب افتادهایم. مادرِ صنعت تصویری دنیا، سینماست و وقتی میگوییم از صنعت تصویر دنیا عقب افتادهایم یعنی اشکال از مادر صنعت است که همان سینماست.
به نظرم بخش عمدهای از این اتفاق به این دلیل است که سینما را در مدار و مسیری بسته حرکت دادهایم. حرکت سینما در یک مدار بسته حداکثر میتواند پاسخگوی همین محیط محدود باشد و ارزیابیهایش را در همین فضای خودساخته انجام دهد. پس میشود پیشاپیش نتیجه گرفت که این وضعیت با درصد بالایی از رضایت همراه است اما نمیتوان نادیده گرفت که این، شرایطِ حیاتِ طبیعی نیست.
اگر بخواهید سندی برای صحت عرض بنده بیاورید میتوانید به جایی رجوع کنید که کنترلش دست ما نیست تا ببندیمش و فضایی بسته ایجاد کنیم، جایی مثل فضای سایبری یا آن طور که امروز میگویند؛ فضای مجازی. وقتی شما به سراغ آن بخش از ماجرا میروید میبینید که متاسفانه استقبال از فیلمهای ایرانی در شبکه نمایش خانگی سیری به شدت نزولی دارد و در مقابل استقبال از فیلمهای غیرایرانی سیری صعودی را طی میکند. یعنی وقت و هزینه صرف تهیه و دیدن فیلم میشود ولی فیلمهای ایرانی جای خود را به فیلمهای غیرایرانی واگذار کردهاند. اگر امکان رقابت آزاد در اکران سینماها هم وجود داشت و محدودیتی که خودمان ایجاد کردهایم نبود به نظرتان چه اتفاقی رخ میداد؟! به نظر من صنعت سینمایمان به سرعت نابود میشد.
سینمای ما قدرت و ویژگیهایی دارد که تقریبا در دنیا بیبدیل است و ما میگویم هرز رفتن این قدرت و ویژگیها حیف است و غصه میخوریم که چرا این ظرفیتِ بیبدیلِ بالقوه، بالفعل نمیشود. شاید همهمان کمی تنبل شدهایم، شاید حرکت در این مدار بسته که حدی از عایدی و مورد توجه واقع شدنمان را تضمین میکند ما را به خطا برده است. ما باید راهی پیدا کنیم. وقتی میگویم ما، منظورم خانواده سینماست؛ متشکل از ما مدیران که زمانی مدیریم و زمانی در حوزه تولید فیلم بودهایم به همراه دستاندرکاران سینما.
ما باید تصمیم بگیریم. وقتی در فضای جهانی سهمی نداریم، یعنی سهممان آنقدر کم است که میتوانیم بگوییم نداریم، آیا میخواهیم سهممان در سبد مخاطبین داخلی از محصولات تصویری هم روز به روز کمتر شود؟! آیا میخواهیم به نسبت سهم اندکمان، روز به روز تاثیرگذاریمان هم کمتر شود؟! آیا متوجه هستیم که مخاطبان آینده سینما، یعنی کودکان و نوجوانان امروز اگر نگوییم همگیشان، اکثرشان به دلیل گستردگی فضای مجازی، آشناییشان با صنعت سینما از طریق آثار غیرایرانی است؟! آیا حواسمان هست که اینها مخاطبین آینده خودمان هستند و اگر با همین پیشزمینه ذهنی نسبت به فیلمهای ایرانی و غیرایرانی به نوجوانی و بزرگسالی برسند عملا در آینده سینمایمان مخاطب نخواهد داشت؟! پیشبینیمان از کمیت مخاطبی که سینمایمان در آینده خواهد داشت چیست؟!
اینها را گفتم تا به این نکته برسم که، آنچه من مشاهده کردهام و پرداختن به آن را وظیفه اصلی خود و وظیفه اصلی خانواده سینما میدانم تا دستکم جبران منافات کنیم این است که بیندیشیم اقتضای امروز سینمای دنیا چیست؟ وقتی میگوییم سینمای ما باید حیات طبیعی پیدا کند، شرایط رسیدن به آن چیست؟ اگر همچنان جایی هست که با کنترلش، زمینه حیات غیرطبیعی سینما را مهیا میکنیم باید بدانیم که در آیندهای نزدیک این امکان به حداقل و شاید به صفر برسد؛ یعنی امکان محافظت و مراقبتهایی که بستر ادامه پیدا کردن حیات غیرطبیعی را فراهم میکند به صفر خواهد رسید. آیا برای آن زمان آمادهایم؟!
من تردید ندارم که سینمای ایران تواناییاش را دارد؛ به جهت خلاقیت و هوش و از آن مهمتر به علت صلاحیتهای فرهنگی. یعنی ما به واسطه پیشینهمان، فرهنگ و معارفمان و محتوای تمدنیمان دستمان پر است. جوانان باهوش و باذکاوت و خلاق هم که داریم، میماند یک چیز که بتوان با محقق کردن آن به شرایط حیات طبیعی دست پیدا کرد و آن هم این است که خودمان را در مسابقه این حیات طبیعی قرار دهیم و بدانیم که حتی اگر سخت است، اگر کمی ترسناک است و اگر ممکن است برای برخی از ما نتایج تلخی به دنبال داشته باشد، چارهای جز این نیست.
ما باید از این مرحله، از این خاکریز، از این گذرگاه عبور کنیم و میدانم اگر بخواهیم میتوانیم به سرعت به یک زبان تصویری بینالمللی برسیم، یک زبان تصویری بینالمللی برای طرح و عنوان کردن دغدغههای داخلی فرهنگی خودمان و این همان مسیری است که باید طی کنیم و چیزی است که عمده برنامههایمان انشاالله حول و حوش آن هست خواهد بود.
پس ما به حضور جوانها به عنوان یک سرمایه، به عنوان یک پشتیبان و به عنوان یک عامل حیاتی برای فتح قلهها یا گذر از موانع پیشرو، نیازمندیم. ما به استفاده از تجربه در بسیاری مواقع، بسیار موفق پیشکسوتان حوزه سینما، نیازمندیم. این تجربهها همان چیزهایی است که به جوانانمان کمک میکند در حوزه تصویرسازی فرهنگی خودمان، مجبور نشوند چرخ را از نو ابداع کنند و اینها داشتههایی است که باید از آن استفاده نمایند. ما باید این تعادل را در حضور و بروز استعدادها و استفاده از تجربهها برقرار کنیم تا همافزا شوند چون به هر دو نیاز داریم. این کار را انشاالله باید بکنیم و انشاالله خواهیم کرد.
ما نشستهای متعددی با هنرمندان و دستاندرکاران سینما در حوزه و شاخههای مختلف داریم و خواهیم داشت؛ یعنی یک روند مستمر و یک روال برای گفتوگو، گفتوشنود، طرح مسئله و یافتن راه و از همه مهمتر این که ما در چند ماه گذشته تلاش کردهایم بین خودمان یعنی در سمتوسو و افقی که به طرفش حرکت میکنیم یک هدف واحد و مشخص و مفاهمهای نزدیک به صددرصد ایجاد کنیم که بسیار کلیدی است. یعنی اجرایی کردن هر برنامهای که داشته باشیم در غیاب آن افق واحد و مفاهمه و درک مشترک، حداقلش این است که انرژی و نیرویمان را هدر میدهد و سرعتمان را کم میکند و حداکثرش این که مانعی میشود بر سر راه رسیدن به مقصد.
پس توفیقات بینالمللی ما توسط جوانان ادامه دارد اما به نظرم باید هدفمندتر شود. زمانی بود که ما به هر شیوهای اساسا باید اعلام میکردیم ایرانی وجود دارد! و ایرانی که وجود دارد ایرانی فرهنگی- هنری است و ایرانِ نفت و ایرانی که خیلی از کشورها به خاطر اعتقاداتش و به خاطر موقعیت ژئوپولتیکش به آن حمله زبانی میکنند محل درگیری نیست بلکه جایی است مهد فرهنگ و هنر و موطن هنرمندانی بزرگ با آثاری بینالمللی. سینما در مقاطعی به خوبی پرچمدار رساندن این پیام به جامعه بینالمللی بوده، حالا ما را دیدهاند و شناختهاند و حاصلش این است که سینمایمان در سال نزدیک به ۳۵۰، ۳۶۰ یا ۳۷۰ جایزه بینالمللی از جشنوارهها و رویدادهای سینمایی مختلف دریافت میکند که فیلمهای کوتاهمان درصد بالایی از این جوایز را به خود اختصاص داده و سینمای مستندمان هم همینطور و البته فیلمهای سینماییمان و همه اینها نشان میدهد که هنرمندان فیلمساز ایران، بسیار پرتوانند اما باید هدفمندتر شوند.
اگر بخواهیم کلی و کلان نگاه کنیم؛ ما باید از بازار سهم بگیریم. الان سهممان را از جشنوارهها داریم و کمتر کشوری است که به اندازه ما از جشنوارههای مختلف جایزه گرفته باشد و بگیرد ولی آیا نسبت حضورمان در بازار با حضورمان در مسابقات یکی است؟! اگر نیست که از نظر من نیست، پس یک جای کارمان ایراد دارد. ما باید حضور بینالمللیمان در جشنوارهها را در جهت کارسازی، راهسازی و باز کردن مسیر حضور تجاریمان هدفمند کنیم، حضور تجاری هم یعنی حضور بین مردم، یعنی آشنا کردن دیگران با ذائقه فرهنگی ایرانیان. این آن مسیری است که باید در حوزه بینالملل تکمیلش کنیم و اضافه بر همه کارهایی که تا به حال شده و تلاشهایی که صورت گرفته باید بسیار متفاوتتر و با سرعت بیشتر حرکت کرد تا انشاالله نتیجه بهتری گرفت.
به افق واحد اشاره کردید و رسیدن به شرایط حیات طبیعی. برداشت من این است که منظورتان از افق واحد، حرکت در مسیرِ رسیدن به همان حیات طبیعی است. در عین حال از ظرفیتهای بالقوهای گفتید که بالفعل نشده است. آیا بالفعل شدن این ظرفیتهاست که میتواند زمینه حیات طبیعی سینما را فراهم کند؟ و این که میخواهم منظورتان را در مورد سه کلیدواژه افق واحد، حیات طبیعی و ظرفیتهای بالقوه دقیقتر بدانم.
این سه واژه در وهله اول نسبتی طولی با یکدیگر دارند. یعنی ما باید شعاری واحد داشته باشیم که اشاره کردم به نظر من، اخذ سهم از بازار بینالمللی تصویر است، این میشود همان افق واحد. لازمه رسیدن به این افق واحد چیست؟ این که فیلمسازی ما حیات طبیعی داشته باشد. لازمه به دست آوردن شرایط حیات طبیعی چیست؟ این که چیزی به نام صنعت تصویرسازی داشته باشیم.
ما باید صنعت تصویرسازی را ایجاد کنیم تا بتوانیم حیات طبیعی پیدا کنیم. این صنعت در صورتی میتواند باعث ایجاد یک حیات طبیعی شود و آن حیات طبیعی هم منجر به اخذ سهم از بازار بینالمللی شود که... این «که» اشاره دارد به باقی برنامهها و شاخه و زیرشاخهها؛ از جمله بحث نیروی انسانی و آموزش دادن به آن و ملزم شدن به تولید آثار متنوع که در برنامههایمان هست و به آن خواهیم رسید.
رسیدن به صنعت نیازمند تولیدات متنوع است تا بتوان درصدی از بازار را به دست آورد. الان مخاطبین سینما در داخل کشور چند درصد جمعیت هستند؟! بسیار محدودند و این خطر بزرگی است که سینما و آتیه آن را تهدید میکند. به دلیل این که ما تنوعی در تولیداتمان نداریم. لذا خودمان را از حضور مخاطب بالقوه ۶۰، ۷۰ یا ۸۰ میلیونی محروم و به میزان اندکی که به شکل مستمر به سینما میروند و در حدود پنج میلیون نفرند بسنده کردهایم. آنچه ذکر کردم همان مسیری است که ما در همین ابتدای کار، باید شروع به حرکت در آن کنیم.
پس برای رسیدن به آن هدف واحد باید حرفِ فرهنگیِ خودمان و حرفِ فرهنگِ خودمان را به گوش دنیا برسانیم و اگر غیر از این باشد باز هم ما را نمیبینند. این نکتهای است که بر آن تاکید میکنم. ما اگر بخواهیم کپیسازی کنیم، به جایی نمیرسیم. میدانیم که خیلی از کشورها و از جمله خود ما در برخی مواقع و در بعضی از آثارمان کپیکاری کردهایم اما حرکت در این مسیر برایمان مخاطب جهانی به همراه نخواهد داشت، چون اصلش وجود دارد و طبیعتا از اصلش استفاده میکنند نه از کپی ما!
ما باید ببینیم کِی و کجا، خودمانیم. نشانه این که خودمانیم یا نه، این است که آیا پایمان در فرهنگ خودمان است یا نه؟ اگر آنچه میگوییم از زاویه نگاه فرهنگی خودمان باشد، که باید باشد و اگر درست و با تکنیک روز و تکنولوژی امروز که دو امر مستقل و مکمل هم هستند بیانش کنیم دیده خواهیم شد. در بدو امر دیده میشویم، چون متفاوتیم و خودمان هستیم بعد از آن میتوانیم پسندیده هم شویم؛ اگر درست حرکت کنیم و حرف خوب خودمان را خوب عرضه کنیم، این جاست که میتوانیم صاحب سهم هم بشویم. پس منظورم این است که اینها ارتباطی طولی با یکدیگر دارند.
آنچه را که به درستی اشاره کردید از سینماگران هم میشود شنید و آنها نیز با شما هم عقیدهاند ولی به نظر میرسد چیزی که اجازه نمیدهد این اتفاق رخ دهد، حداقل براساس برداشت من، ساز و کاری است که در این میان وجود دارد و به عنوان مثال اجازه نمیدهد فیلمساز چیزی را که میخواهد بسازد، بسازد و به دست مخاطب برساند.
محدودیتهایی که هر از گاهی اعمال میشود و به طور مشخص شوراهایی که در مورد فیلمسازی و فیلمسازان تصمیم میگیرند. گمان میکنید این شوراها نقشی در نرسیدن به آن افق واحد و حیات طبیعی و افزایش سهم سینمای ایران از بازار جهانی دارند؟ یا در برنامههایتان اجرایی کردن ایدهای جدید در این مورد هست؟
حتما همینطور است. شوراها گلوگاهها و نقاط مهمی هستند اما نه به این معنا که نبودشان در رسیدن به آنچه گفتم موثر است بلکه چگونه بودنشان است که حائز اهمیتشان میکند.
همانطور که میدانید هیچ قبیلهای را، نه حتی هیچ کشوری را، نمیتوان اداره کرد مگر این که قاعده و اصولی وجود داشته باشد. یعنی حتی اگر در میان یک قبیله در جنگلهای آمازون هم باشید یک رئیس قبیله یا جادوگری هست که هر کاری بخواهید بکنید باید پیشش بروید، مثلا این که چطور شفا بگیرید یا چه کنید که باران ببارد یا هر چیز دیگری. حالا اگر بنا شد او یک جای دیگر را هم کنترل کند باید قواعدش را جور دیگری بنویسند و اگر بنا شد حرفی جهانی داشته باشد مجبور است خود را به رعایت قواعدی ملزم سازد. پس داشتن قاعده و چهارچوب اجتنابناپذیر است. من کم نگشتهام، کم ندیدهام و کم مطالعه نکردهام ولی هیچ جایی را سراغ ندارم که این طور نباشد، این قاعدهها همه جا هست و اعمال هم میشود.
حال شیوه اعمال اینهاست که میتواند باعث شود اساسا حال خالق اثر و هنرمند، حال خوشی نباشد و نتواند خلاقیتش را بروز دهد، این جایی است که من در مورد تعیینکننده بودنش کاملا با شما موافقم.
ما موقعی هست که رهاییم، یعنی هر کداممان ستارهای هستیم در کهکشان که تشکیل منظومه هم نمیدهیم. در این صورت هیچ کسی نمیتواند ما را با شکل و ریخت مشخصی به جا بیاورد. جذبه و جاذبههای متقابل و دو به دویمان هم نمیتواند باعث ایجاد هیچ فضای جذب کنندهای شود. پس ما به عنوان یک هنرمند و به عنوان یک سینماگر، موظفیم ابتدا مسائل جدی و اصلی عموم مردم را که به نسبت تعدادشان متنوع هم هست درک کنیم. این گام اول است.
اگر من تنها به درک مسئله بغلدستیام به عنوان یک مسئله نادر اکتفا و هَم و غَمَم را مصروف کنم تا آن را تبدیل به یک اثر هنری سازم احتمالا فقط من و بغل دستیام باید به تماشایش بنشینیم! اما اگر مسئله را از دل جامعه بیرون بکشم اوضاع متفاوت میشود. همه جوامع مملو از ایده و مسئله هستند و واژه مسئله و ایده اجتماعی الزاما باری منفی به همراه ندارد. اگر ما خودمان را به این دریای ایده و مسئله وصل کنیم، به دریای مخاطب وصل شدهایم این یک فرمول ریاضی مشخص دارد و قابل حساب و کتاب کردن است. ایده ما که میخواهیم براساس آن فیلمی بسازیم هر چقدر عمومیتر باشد مخاطب وسیعتری را دربرمیگیرد.
زمانی هست که منِ نوعی به عنوان فیلمساز طرحی دارم مربوط به فرهنگ لری یا کردی یا هر فرهنگ دیگری، پیشاپیش باید احتمال بدهم که کمیت مخاطبم چه میزان خواهد بود و به بخشی از اهالی آن فرهنگ؛ کسانی که بر آن مسلط هستند یا نقاط اشتراکی با آن دارند محدود خواهم شد و نه حتی تمامی اهالی آن فرهنگ. چون طبیعتا نمیتوانم صفر تا صد ماجرا بگویم و چیزی را از ناخودآگاهم احضار میکنم و باقی امر را با آن پیش میبرم.
حال هر چه قدر این طرح اولیه به جمع محدودتر متعلق باشد مخاطب کمتری با تماشای آن در قالب فیلم به احساسی مطلوب خواهد رسید و هر چقدر برگرفته از جامعه وسیعتری باشد بالعکس. وقتی میگوییم میخواهیم سهممان را از بازار تصویر جهانی افزایش دهیم یعنی دوست داریم مخاطب جهانی داشته باشیم پس باید متوجه کنیم که چه چیزی را انتخاب میکنیم، چگونه به آن میپردازیم و میخواهیم مخاطب را به چه سمتی سوق دهیم. چون بنا نیست ما پایین بیاییم و کنار دست مخاطب بنشینیم بلکه، بناست پایین بیاییم و به عنوان هنرمند دستش را بگیریم و به سمتی که میخواهیم ببریم یا کمکش کنیم نگاهش به چیز دیگری جلب شود اگر نخواهیم از واژه هدایت کردنش استفاده کنیم.
اینها لوازم و ضروریات کار سینماست و کار رسانهای و درست است که به عنوان مثال تابلوی نقاشی هم یک رسانه است اما قطعا نه به فراگیری سینما، هیچ کدام از هنرهای دیگر به فراگیری سینما نیستند. وقتی به این جا آمدهاید باید به اقتضاعاتش هم واقف باشید و به آنها تن دهید که البته به تمامی حُسن هستند. یعنی با مخاطبی مواجه هستید بسیار وسیع و اقتضاعات ارتباط برقرار کردن با این مخاطب وسیع همینهاست و باید رعایتشان کنید.
حال اگر بناست شورای ما، شورای چراغ سبز و چراغ قرمز باشد نمیتواند چندان کمکی به سینما بکند و نهایتا میتوان برای رسیدن به حداقلها رویش حساب کرد؛ چیزی مثل اعلامکننده احتمال ریزش کوه یا شیب تند و غیره. این حداقل ماجراست و چیزی هم نیست که ما بخواهیم حتی در آینده در موردش بحث زیادی داشته باشیم.
ما باید از یک گام عقبتر شروع کنیم. وظیفه ما تا زمانی که در پستهای مدیریتی و در دستگاه دولتی هستیم، به این علت که دسترسیمان به یک سری از منابع اطلاعاتی بیشتر است، فراهم کردن امکانی برای وصل شدن هنرمند و فیلمساز به منابع و مخازن ایده و مسائلی است که میتواند ذهنش را به تحرک بیشتری وادارد. پس وظیفه اول ما میشود این که اینها را به هم وصل کنیم. یعنی کمک کنیم تا ظروف، مظروف مرتبط با خود را بیایند تا رابطهای فزاینده شکل بگیرد.
چون ممکن است این ظروف بتوانند با خیلی از مظروفها و حتی مظروفهایی در سطح پایین معنی پیدا کنند اما الزاما نمیتوانند کمکحال سینما شوند و ما باید سطوحی را به آنها معرفی کنیم که چیزی بر آنچه دارند بیفزایند و این رابطه فزاینده باید در جهت اهدافی که عرض کردم و در جهت حرکت به سمت افقی واحد باشد. آن وقت وظیفه ما میشود این که چطور تنوع را تامین کنیم تا تمام اقشار جامعه تبدیل به مخاطب سینما شوند و فیلمساز بتواند با اثرش همه مخاطبان را صدا کند نه مثل وضعیتی که اکنون در آن هستیم.
این جاست که سلیقه فیلمساز حکم میکند چطور به آنچه ما به او معرفی کردهایم نگاه و کدامش را انتخاب کند. این حوزهای است که خودش در آن مخیر است و مختار که چطور با مسئلهای برآمده از تمدن خودش، فرهنگ خودش و دغدغه راستین جامعه خودش روبرو شود. دغدغه راستین را از این باب میگویم که نگاهم به آینده است، یعنی این اثر فرضی بناست دیده شود و اثر بگذارد. چون اگر اثرگذار نباشد، ممکن است دیده شود اما تکرارش بیمعنا میشود و به چشم مخاطب صرفا چیزی میآید که دیده و تمام شده اما اگر مخاطب شائق و طالب شود که باز هم بیاید و به تماشای اثری مشابه آنچه دیده بشیند یعنی تاثیرگذار بوده و آن ارتباط مطلوب برقرار شده است.
پس به این شکل ما دو شورای رسمی داریم؛ شورای پروانه ساخت و شورای پروانه نمایش که اشاره کردم برطرفکننده حداقلترین دغدغههاست و در دور جدید اساس کار در این شوراها را بر بحث و گفتوگو گذاشتهایم. یعنی آن تاثیری که شما اشاره میکنید در همین حد است؛ تاثیری حداقلی که بناست اعضای محترمی هم که در آنها حضور دارند یا به ما اضافه خواهند شد حتی اگر لازم شد برای یک موضوع واحد دو شورا بگذارند، یعنی دو شورای بازبینی داشته باشیم و اگر موردی پیش بیاید که لازم باشد این کار را در موردش انجام دهیم، انجام خواهیم داد. این تعاملی است بین اعضای شورا یعنی صاحبان صلاحیت در حوزه تخصصی خودشان با هنرمند و دستاندرکاران سینما که هدفش همافزایی است.
هر چه به مراحل عقبتر برگردیم وظیفه ما در این زمینه بیشتر میشود که باید امکانی ایجاد کنیم و در حال ایجادش هستیم به نام شوراهای تخصصی. شوراهایی متشکل از جمعی از جامعهشناسان، روانشناسان و... در کنارش قرار گذاشتهایم که تهیهکننده باید مانند یک موتور محرک و متصلکننده اجزای مختلف سینما به هم عمل کند. او میتواند از این شوراهای تخصصی کمک بگیرد...
یعنی شوراها قبل از این که درخواستی مطرح شود شکل میگیرند، سوژهیابی میکنند و آن را به تهیهکننده ارائه میدهند؟!
نه، برعکس. این شوراها به عنوان یک امکان علمی، تخصصی تشکیل خواهند شد. متقاضی که ممکن است تهیهکننده باشد یا فیلمنامهنویس یا کارگردان یا کسی که به طراحی ایده بسنده کرده، میتواند به این شوراها مراجعه کند. به شرطی که ما موفق شویم در طول تعامل و مفاهمهای که ایجاد میکنیم به این برسیم که همگی اینها به نفع بنده فیلمساز است، در آن صورت میتوانم به آنها مراجعه کنم، مشورت بگیرم و بعد همان گونه که خواستم عمل کنم، این مشورت دادنها شرط و شروطی ایجاد نخواهد کرد و شرطها همانهاست که در آن دو شورای رسمی مطرح میشود. باقی میشوند مشاورینی که به دستاندرکاران سینما کمک میکنند.
به عنوان مثال وقتی میخواهید فیلمی جنگی بسازید، حتما به سراغ یک مشاور نظامی میروید و از او مثلا در مورد شیوه درست دست گرفتن اسلحه یا انواع و اقسام سردوشیها اطلاعات میگیرید. چرا؟ چون میدانید تعداد مخاطبانی که از این موارد مطلعاند زیاد است و اگر اشتباه کنید به سرعت متوجه ایراد کارتان میشوند. برای همین از کسی کمک میگیرید که متخصص است تا مراقب آن بخش از کار که احتمالا شما کمتر در موردش میدانید باشد اما چرا بعضی از ما با خود فکر نمیکنیم اگر در اثرمان بخشهایی به حوزه جامعهشناسی یا روانشناسی مربوط میشود انجام دادنشان به شیوهای غلط میتواند نتیجهای به مراتب مخربتر از اشتباه دست گرفتن اسلحه در یک فیلم جنگی داشته باشد؟! آن نتیجهاش میشود این که بیننده با خود بگوید فیلمسازش این کاره نبود! اما عواقب اشتباهمان در اثری جامعهشناسانه یا روانشناسانه چه خواهد بود؟!
یا تصور کنید میخواهید فیلمی در مورد انسانهای اولیه بسازید یا انسانی در وضعیت امروزی که در موقعیت یک انسان اولیه قرار گرفته که نمونههایش هم هست و من پرهیز میکنم از این که اسم بیاورم. قطعا به سراغ یک دیرینهشناس خواهید رفت حتی از قارهای دیگر و اوست که به شما میگوید انسانهای اولیه چگونه زندگی میکردند، چطور خود را میپوشاندند، چه میخوردند، چگونه بیماریهایشان را درمان میکردند و غیره. چرا به سراغ دیرینهشناس میروید؟ چون می دانید مخاطب امروز بینندهای دقیق است و میدانید اگر درست عمل کنید، او به طور طبیعی ارتباطی صادقانه با شما برقرار خواهد کرد چون متوجه میشود که با او صادق بودهاید و برایش دریچهای به سوی واقعیت و حقیقت گشودهاید.
این یک مرز است و برای این که بتوانیم از این مرز به درستی عبور کنیم و جهت صحیح حرکت را به درستی تشخیص دهیم نیاز به متخصصینی تیزبین در همه این حوزهها داریم. وقتی میگوییم سینما به ۷۰، ۸۰ زیرشاخه تخصصی تقسیم میشود، بخشی از آن همین است. شما فرضا میخواهید اختلافات درون خانواده، میان زن و شوهر یا والدین و فرزند را نشان دهید و روی مردم تاثیر بگذارید آیا این به اندازه انتخاب سردوشیِ درست اهمیت ندارد؟! اگر فکر میکنیم ندارد به جایی میرسیم که امروز بعضی از فیلمهایمان رسیدهاند، جایی که باورپذیر و از آن مهمتر موثر نخواهیم بود. این شوراها و کمکی که قرار است بکنند این است و ما همه سعیمان را میکنیم که به سرعت ایجادشان کنیم.
به طرح موضوعات جامع و دغدغههای اکثریت جامعه در سینما اشاره کردید. این اتفاق بارها رخ داده است اما از طرف دیگر دیدهایم که چنین فیلمهایی گاهی اوقات محکوم به سیاهنمایی میشوند و بعضی وقتها گفته میشود بهتر است از این موضوعات چیزی نگوییم و با گفتنش به آن دامن نزنیم. مرز میان که بگوییم فلان فیلم در حال سیاهنمایی است یا در حال مطرح کردن دغدغهای اجتماعی کجاست؟ طبق آنچه شما میگویید ظاهرا دست سینما باز است و مایلید مسائل مردم در سینما مطرح شود.
در مورد این موضوع شک نکنید. ما حتما خودمان سینما را برای همین میخواهیم. این اعتقاد من است و قبلا هم اعلام کردهام که سینما برای سینما را نمیفهمم. سینما را بسیار قبول دارم و به شدت به تواناییاش معتقدم. اما به تواناییاش برای چه کاری؟! سینما نشان داده که میتواند شرایط اجتماعی را متحول کند یا یک قاره را از بحران اقتصادی بیرون بیاورد. شما حتما از بحرانهای اقتصادی سال ۱۹۲۹ و ادامه آن تا دهه ۳۰ در اروپا و آمریکا و فیلمهایی که در این مورد ساخته شد مطلعید و میدانید سینما چطور توانست از افکار عمومی مهلت بگیرد تا اقتصاد بتواند خود را بازسازی کند. این کارها از کمتر رسانهای برمیآید.
پس سینما برای این مهم است چون میتواند کاری دهد. به عنوان مثال شما میگویید جرثقیل ماشین مهمی است. چرا؟ چون همه ما هم که جمع شویم نمیتوانیم یک سنگ ۱۰ تُنی را بلند کنیم ولی جرثقیل میتواند، میتواند مسیری را باز کند یا این قدرت را به ما بدهد که به گنجی یا دفینهای دست پیدا کنیم. پس تواناییهایی دارد که از ماشین دیگری برنمیآید. سینما هم تواناییهایی دارد که از رسانه دیگری برنمیآید.
پس تکرار میکنم سینما مهم است و به میزانی مهم است که میتواند خطرناک هم باشد. یعنی چه و چگونه؟! در سفری که به انگلیس داشتم یکی از مسئولینشان میگفت ما مورد تهاجم فرهنگی غربیم، این حرف در فرانسه هم تکرار شد با حساسیتی بیشتر و با تاکید بر معضل فرار مغزها. وقتی پرسیدیم چطور؟! جواب شنیدم که اکثر فیلمهای در حال اکرانمان هالیوودی است و سینمایمان در دست آنهاست و اینها دارند بر فرهنگ ما تاثیر سو میگذارند. بدون آن که قصد ارزشگذاری داشته باشم، آنها احساس میکردند سابقه فرهنگیشان و خلقوخو و عادات رفتاریشان در خطر است و نگران بودند که چرا آداب انگلیسی که میتواند روی جوانانشان تاثیر بگذارد در حال از بین رفتن است و میگفتند مورد تهاجم واقع شدهاند.
پس سینما میتواند ما را مورد تهاجم هم قرار دهد. این اتفاق در داخل کشور ما هم میتواند بیفتتد. اگر منِ نوعی به هر دلیلی به جمعبندی و نگاهی نسبت به مسائل جامعه رسیده باشم، این جا از تعبیر شما استفاده میکنم، که همه چیز را سیاه و ناامیدکننده و تیرهوتار ببینم، چیزی که در دورهای در رمانهایمان زیاد میدیدیم؛ این فلانی از فلان نِهله است و آخرش هم خودکشی میکند، میتوانم همین را در سینما هم نشان دهم. اما به نظر شما افقهایی که ما برای سینمایمان در نظر داریم و اساسا اگر بخواهیم سینما داشته باشیم چارهای جز حرکت در مسیر این افقها نداریم با گذاشتن سینما در اختیار نگاههایی اختصاصی که صرفا مشکلات را مطرح میکنند محقق خواهد شد؟! این که تنها یک تصویر از جامعه به کرات در سینما ارائه شود و ما بگوییم خب! سینمایمان همین است دیگر، آیا میتواند مخاطب را هم جذب کند؟!
قطعا من، شما، همکارانتان و همه آدمها، هر کدام در زندگی خودمان مشکلاتی داریم. فرض سینما بگوید من میخواهم مشکلات عمیق فلان فرد را نشان بدهم و نشان هم بدهد، خب؟! ما که داریم با همان مشکلات زندگی میکنیم چه دلیلی دارد دوباره روی پرده سینما هم ببینیمشان؟ اگر دلیلش معلوم شود ما دیگر حرفی نداریم. یعنی همهمان با هم، دیگر حرفی نداریم. اگر فیلمساز بگوید من این مشکل را نشان میدهم، به گونهای که آنهایی که میتوانند هشیار شوند و برای رفعش کمک کنند یا من به گونهای نشان میدهم که آن فرد یا گروه یا جامعه دچار مشکل ببیند اگر کمی سرش را بگرداند این طرفتر روزنه امیدی هست ببیند و میشود برای رسیدن به آن حرکت کرد یا من این را طوری نشان میدهم که آسیبشناسانه یا کالبدشکافانه باشد و فرد دچار مشکل متوجه شود که اگر خودش را یا اطرافیانش را در چنین موقعیتی قرار دهد چه راهحلهایی برای برونرفت از بحران هست. دلیل فیلمساز میتواند یکی از اینها یا انواع و اقسام انگیزهها باشد.
اما وقتی میشنویم که یک نفر میگوید من مصلح اجتماعی نیستم و آن یکی جواب میدهد پیدا کردن راهحل کار من نیست، نمیشود چون بالاخره باید یکی از اینها باشد و اگر یکی از اینها باشد ما هم مشکلی نداریم. منظور من از مسائل اجتماعی، مسائل واقعی مردم بود در اشل جامعه. یعنی موضوعات باید از یک حداقلی فراتر باشند تا مخاطب داشته باشند، سینما وظیفهاش همین است. صرف سرگرمیکننده بودن نه ماموریت سینماست و نه رسالت آن.
اجازه میدهید در مورد چند موضوع مهم کمی جزئیتر صحبت کنیم؟ بحث لزوم تغییر کارکرد بعضی نهادها در سینما مسئلهای است که در سالهای اخیر بارها مطرح شده؛ نهادهایی مانند بنیاد سینمایی فارابی، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، موسسه رسانههای تصویری و انجمن سینمای جوان. برنامه شما برای عملی کردن این تغییر کارکردها چیست؟
به نظر من همه چیز از همان نقطه شروع میشود، نقطهای که ما هدفمان را تعیین میکنیم. اگر هدف ما این است که با حفظ فضای فرهنگی خودمان، سهمی از بازار تصویری دنیا به دست آوریم باید یک نهضت، یک طوفان و یک اقدام فراگیر در حوزه تولید به راه بیندازیم، پس کل ساختارهای سینماییمان باید تغییر کند، چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی.
ما همزمان دو کار کردهایم. اول این که به تمام بخشهای دولتی گفتهایم باید برای رسیدن به هدفی که پیشتر ذکر کردم، خود را بازتعریف کنند. به عنوان مثال بنیاد سینمایی فارابی اگر تا به حال صرفا وامدهنده بود و بعد که میپرسیدیم چه شد؟! میگفت به ۷۰ فیلم وام دادهایم! باید بداند الان دورهای نیست که ما بخواهیم به ۷۰ فیلم وام بدهیم چون چهار برابر آن حمایت از طرف بخش خصوصی در حال سرمایهگذاری شدن است.
یا ما الان در هر سال تقریبا ۱۰۰۰ فیلم مستند تولید میکنیم. در جلسهای که من در خدمت هیئتامنای مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بودم، میگفتند سالانه به ۱۰۰ فیلم کمک میکنند. آن ۹۰۰ تای دیگر از کجا میآیند؟! من به عنوان یک عضو حوزه برنامهریزی سینما سوالم این است که اگر از این به بعد ۹۰۰ فیلم مستند بخواهیم و ۱۰۰۰ تا نخواهیم مشکلی پیش میآید؟! اینها زمانی معنا داشت که گزینه دیگری نبود اما بحمدالله هدف اولمان که رسیدن به سطح قابل قبولی از کمیت نیروی انسانی بود خیلی وقت است که گذشته و تمام شده و ما مرحله بعدی را انجام ندادهایم!
ما برای این که سینمایمان حیات طبیعی داشته باشد و حیات طبیعیاش ادامه پیدا کند باید بازارها را در دسترس قرار میدادیم. این کار را کردیم؟! نکردیم! دولت که دارد همان پولها را میگذارد و مشکلی هم ندارد و سال به سال هم حمایتش را از فرهنگ بیشتر میکند، البته که تا آن جایی که باید بشود خیلی راه مانده، اما الان با توجه به هدفی که عرض کردم باید کارکرد را خود تغییر دهیم و حوزه کاریمان را جابهجا کنیم و از این به بعد این پولها را در خدمت قابل دسترس کردن بازارها بگذاریم و به میدان آمدن سرمایههایی که چون بحث، بحث بازار هست میتوانند تزریق شوند. اینها باید در خدمت آن هدف قرار بگیرد.
حالا دیگر لازم نیست فارابی به ۷۰ فیلم وام بدهد و میتواند با همان مبلغ کاری کند که بازارهای جهانی در دسترس فیلمسازانمان قرار بگیرد. الان ما از فضای بازار مجازی تقریبا هیچ، نسبی میگویم، هیچ استفادهای نمیکنیم، برآورد درآمد کشورمان از فضای مجازی سه هزار میلیارد است، یعنی ظرفیت و توانایی بازار در فضای مجازی ایران سه هزار میلیارد است و ما تنها از چهارصد و شصت میلیارد آن استفاده میکنیم.
در مورد موسسه رسانههای تصویری، کار اصلی رسانههای تصویری چیست؟! این که فیلم تکثیر کند و رایت فیلم بخرد میشود کارهای قبلیاش ولی الان باید همه نیروهایش را بسیج و بر بخش غیرسینماییساز تمرکز کند. الان سریالهایی که توسط این موسسه عرضه میشود کمکم دارد پایش را از ایران فراتر میگذارد، اول ایران را گرفت و حالا خازج از ایران را. درست است؟ بحمدالله این موسسه در حال ساخت سریالهایی است که ۱۰ سال یا پنج سال پیش تصورش هم خندهدار بود. و میگفتند مگر تو تلویزیونی که از سریال حرف میزنی؟! الان سریالسازی توسط این موسسه به عنوان یک امر منطقی جا افتاده و حتما باید رشد پیدا کند و تشدید شود و رسانههای تصویری ماموریتش بشود تمرکز بر آثاری غیر از برای سینما، و ما دستاندرکارانش باید مراقبش باشیم و تلاش کنیم تا بازارها در دسترسش قرار گیرد. براساس اینها، پس همه ماموریتهایشان تغییر میکند.
در مورد خانه سینما، این نهاد صنفی بعد از بازگشایی هنوز به ذهنیتی که پیش از تعطیل شدن از آن داشتیم برنگشته است و نمیتوان نقش سازمان سینمایی را در مورد آن نادیده گرفت چه زمانی که بخواهد درش را ببندد و چه زمانی که بخواهد قویترش کند. موضع شما در این مورد چیست؟
باز به تفاوت گذشته و حال با آینده برمیگردم. بدنه اصلی این بحث دستاندرکاران سینما هستند. به موازات کارهایی که در مورد بخش دولتی انجام خواهیم داد از دستاندرکاران بخش غیردولتی هم خواستهایم یک سازمان نظام هنری مربوط به اصناف سینمایی تشکیل دهند. ما اساسنامه نظام رسانهای را به عنوان الگو در اختیار اهالی خانه سینما قرار دادیم، اساسنامهای که در دولت مصوب شده و قرار است به مجلس برود. خدمت دوستانمان هم گفتیم از روی همین الگوبرداری کنید و سازمان نظام هنری را برای حوزه سینما بنویسید تا تصویب و تبدیل به قانون شود.
این یعنی چه؟ یعنی ما داریم اعلام میکنیم برای رسیدن به آیندهای که گفتیم چارهای نداریم جز این که دستاندرکاران سینما کارهای مربوط به خودشان را خودشان انجام بدهند، یعنی خودشان بگویند چه کسی، در چه رتبهای، در کدام شغل و در کدام شاخه میتواند مشغول به کار شود و چه شرایطی باید داشته باشد و چه مشکلاتی پیش رو دارد و برای رفع و رجوع مشکلاتش چه باید بکند و این تفاوت شیوه کارماست نسبت به گذشته.
گذشتهای که در آن هم سیاستگذاری، هم تصدیگری و هم کارگزاری بر عهده دولت بود و با چشماندازی که ما برای آینده داریم مطلقا چنین چیزی امکانپذیر نیست. ما میخواهیم به سمتی برویم که سیاستگذاری و برنامهریزی را هم با مشارکت انجام دهیم و باقی اختیارات بماند بخش خصوصی. یعنی مطلقا در تصدیگریها و کارگزاریها ورود نکنیم. خانه سینما چارهای نیست جز این که سیستم خود را بازسازی کند و در مرحله اول به عنوان یک مرکز صنفی ثبت شود که در یکی دو سال گذشته بحمدالله با وزارت تعاون و کار هماهنگیهایی در این خصوص انجام شده است. شما فرض کنید که آیا صنف مهندسین مشاور را یا صنف نانواها را میتوان منحل کرد؟! منحل کردن یک صنف معنایی ندارد! منحل کردن جمعی که در یک شغل مشترکند!
ضمنا در کنار این اختیارات مسئولیتهایی هم متوجه بخش غیردولتی خواهد شد. یعنی هر یک نفر در بخش خصوصی متناسب با هر اختیاری که میگیرد باید مسئولیتش را هم بپذیرد و چارهای جز این نیست. این راهی است که باید رفت و اصلا این طور نیست که بگوییم این جایش را صرفنظر کنیم یا آن جایش را کوتاه بیاییم. بخشی از حیات طبیعی مورد اشارهام همین است؛ مدیریت طبیعی.
جشنواره فیلم فجر نکتهای است که قطعا در کلیت سینما اهمیت بسیار دارد و از آن مهمتر صحبتهایی که در مورد تغییرات احتمالیاش به گوش میرسد؛ از جمله کم شدن تعداد جوایز و چیزهایی از این قبیل. ایدهتان در مورد بازتعریف احتمالی ساختار جشنواره فجر بعد از این همه سال برگزاری و آنچه در موردش مطرح میشود چیست؟
به نظرم یک چیزهایی، یک وقتهایی انگار که مد میشود الزامی به نظر میرسد، یکی از آنها ضرورت تغییر است! الزام رسیدن به شرایط بهتر، ایجاد تغییر نیست و این طور نیست که بگوییم ۱۰ سال است، ۲۰ سال است یا ۳۰ سال است جشنواره این طور بوده و دیگر باید تغییرش داد! شما خودتان میدانید جشنوارههایی هستند که ۷۰ سال عمر دارند. تغییر هم نکردهاند و این طور هم نبودهاند که یکهو بگویند دیگر جشنواره نمیخواهیم. جشنواره فجر مهمترین رویداد سینمایی و بلکه فراگیرترین رویداد فرهنگی هنری این مملکت است. یک سرمایه و یک ارزش حتما باید حفظش کرد و حتما باید باشُکوهتر از پیش برگزارش کنیم. یک بخش از این شُکوه میتواند حاصل حرفهایتر شدنش باشد. بخش دیگری از آن ظاهر قضیه و شیوه اجرایش است و بخش سوم تحقق ماموریتهایش و کیفیت تحقق آنهاست.
پس انشاالله تلاش میکنیم جشنوارهای را که مهمترین رویداد فرهنگی هنری کشورمان است که مردم با آن در ارتباطاند تقویت و فراگیرتر کنیم. البته در سالهای مختلف در درون جشنواره تفاوتهایی دیده شده است. یعنی سالی بوده که در رشتهای برگزیدهای داشتهایم یا سالی که به جای آن که فرضا در ۱۵ شاخه برگزیده داشته باشیم در ۱۱ مورد بوده است.
امسال هم اولین قدم انتخاب دبیر بود که اتفاق افتاد. دومین قدم تشکیل شورای سیاستگذاری است که در این هفته انشاالله اعلام خواهد شد. سومین قدم این که من به دبیر محترم گفتهام باید فراخوان بدهد و از صنوف و دستاندرکاران شاخههای مختلف سینما دعوت به همکاری کند. چون این رویداد متعلق به همه است و این طور نیست که کسانی جایی نشسته باشند، در دولت یا جایی دیگر و جشنواره متعلق به آنها باشد. جشنواره مال سینماست. مال خانواده سینماست. این خانواده سینما باید به نتیجه برسد که برای حفظ منزلت جشنواره، برای حفظ و یا تقویت ماموریتهایی که جشنواره بر عهده دارد و باید به آنها برسد کدام روش بهتر است. لذا بناست دبیر محترم روزهایی را اعلام کند که در طی آن دستاندرکاران بخشهای مختلف سینما جلساتی تشکیل دهند، ورود به این جلسات برای منتقدان و اعضای آن صنف کاملا آزاد است و به عنوان مثال روزی که قرار است در مورد جوایز فنی صحبت شود هر کسی میتواند بیاید و هر نظری که دارد اعلام کند.
مثلا منتقدی ممکن است جزو صنف فیلمبردارها نباشد اما در مورد این آیا اساسا در این بخش باید انتخابی داشته باشیم و جایزهای بدهیم یا نه نظراتی دارد و از جمله این وقتی در خانه فلان فیلمبردار برجستهمان هفت، هشت سیمرغ هست اهدای سیمرغی دیگر به او چه معنایی دارد؟! یا وقتی در حوزهای دیگر کلا چهار نفر مشغول به کارند، اساسا انتخاب برگزیده چه محلی از اعراب دارد؟! اینها بحثهای شنیدنی است یعنی موافقین و مخالفین برای نظرات خودشان دلیل میآورند و بحث میکنند و صحبتها صرفا سلیقهای نیست.
انشاالله همه اجزای کار را با همین رویکرد پیش خواهیم برد و دستاندرکاران به هر نتیجهای که رسیدند برای اجرایی شدنش کمکشان خواهیم کرد. هیچ تصمیمی هم از قبل گرفته نشده و منتظر حضورشان در این جلسات هستیم.
و جشنواره جهانی فیلم فجر همچنان جدا برگزار خواهد شد؟
بله. ارزیابی ما این است که جشنواره جهانی در ابتدای راهی است که میتواند خودش را به عنوان یک رویداد مکمل و همراستا با هدف واحدی که عرض کردم معرفی کند و حائز نقشی تخصصی و جدی باشد.
زمانی که جشنواره جهانی فیلم فجر یکی از بخشهای جشنواره ملی فیلم فجرمان بودیم، ناچار بودیم با محدودیتها و ملاحظاتی برگزارش کنیم؛ ملاحظاتی تخصصی و مردمی، اما وقتی اختیار برگزار شدن به صورت مستقل با رویکردی تخصصی را دارد میتواند ماموریتهایی را هم بر عهده بگیرد. به ایم معنا که بازاری فعال داشته باشد و سرعت رسیدن به هدف کلیمان را افزایش دهد.
ارزیابی ما این است که حرکت این یک جشنواره مستقل در بخش بینالملل که هم محصولات خودمان را به بازار جهانی عرضه و هم زمینه حضور مهمانان و آثار بینالمللی را در ایران فراهم میکند در جهت همان افق مشترک است.
البته رضایت ما به این معنا نیست که معنایش گوشمان را به روی نقد و تحلیل و نظر بستهایم. این خانواده است، این خانواده اگر مصلحتش را در چیز دیگری میبیند میتواند، بیاید و دلایلش را اثبات کند و طبیعتا اگر تغییری لازم باشد توسط مسئولین این جشنواره اعمال خواهد شد.
و در مورد سینمای هنر و تجربه، برنامه تازهتری نسبت به آنچه اکنون هست دارید؟
من بارها عرض کردهام که با توجه به همان هدف واحد سینمای هنر و تجربه یک بخش لازم و یک عضو موثر از خانواده سینماست. هنر و تجربه یعنی چه؟ یعنی توسط افرادی که نوع اشتغال ذهنیشان و نوع استعدادشان میتواند کمکحال سینما باشد به نحوهای از بیان برای انتقال مفهومی دست پیدا کنیم. افرادی که محتوایی در ذهن دارند و میخواهند ببینند به روشی که آنها دوست دارند میشود منتقلش کرد یا نه و میشود مابهازایی عینی برایش پیدا کرد که منتقلکننده همان مفهوم ذهنی باشد یا نه؟
این پس میشود تعریف ما از سینمای هنر و تجربه و حاصلش میشود فیلمهایی که سینمایمان میتواند از نتایجش بهره ببرد. پس حتما باید وجود داشته باشد اما آن چیزی که میتواند این را به ضد خودش یعنی به ضد سینما به عنوان صنعت تبدیل کند این است که ما در کمیت دچار اشتباه شویم. سینمای هنر و تجربه و فیلمهایی که به گونهای میخواهند چیزی نو را تجربه کنند، باید ۱۰ درصد از فیلمهای جریان رایج را به خود اختصاص دهند و نه بیشتر و اگر بیشتر شوند میتوانند به صنعت سینما صدمه بزنند. چون امکانات ما برای نمایش فیلمها محدود است.
نکته بعدی برمیگردد به ارتباط سازمان سینمایی با مجلس و به طور مشخص کمیسیون فرهنگی آن و حوزه هنری. در این سالها کمیسیون فرهنگی مجلس و حوزه هنری تصویری که از خود در ذهن اهالی سینما و مردم ثبت کردهاند تصویری مثبت نبوده و نامشان بیشتر با تحریم یا مخالفت با اکران بعضی از فیلمها همنشین بوده است. سازمان سینمایی چه رویهای در پیش خواهد گرفت تا آخرین نهادی باشد که تکلیف فیلمها را روشن میکند؟
ما هر حرکتی که بخواهیم بکنیم و هر برنامهای که بخواهیم بریزیم یک اصل قطعی را نباید از یاد ببریم و آن حرکت بر مدار قانون است. ما حتما در چهارچوب قانون مدافع آن چیزهایی که باید باشیم، هستیم و خواهیم بود. تعامل ما با مجلس که اساسا قوه بسیار مهمی است بسیار متفاوت از گذشته خواهد شد.
در جلسهای که با اعضای کمیسیون فرهنگی داشتم و خدمتشان رسیده بودم، برنامه جامع سینما را تقدیمشان و از آنها خواهش کردم علاوه بر این که برنامه را میبینند و نقدها و نظراتش را اعلام میکنند که حتما لحاظ خواهد شد، مقدمات تشکیل یک کارگروه مشترک فنی میان سازمان سینمایی و مجلس را هم فراهم کنند، برای نوشتن قوانینی که به منظور حرکت در جهت هدف کلی سینما باید مدنظر داشت.
کار از جایی اشکال پیدا کرده است که تعاملاتمان را با مجلس به شکلی مبنایی برقرار نکردهایم. اعضای کیمیسون فرهنگی مجلس حتما کسانی هستند با علایق فرهنگی و هنری و حائز صلاحیت تصمیمگیری در این حوزه و ما حتما باید از نظراتشان به عنوان مکمل کارمان استفاده کنیم.
امیدوارم در دوره جدید، مجلس در جایگاه اصلی خود در دو حوزهای که عرض کردم؛ یکی در تدوین برنامه جامع سینما و دیگری تشکیل کارگروه مشترک فنی به سینما کمک کند و انشاالله تعاملات جدیتری با یکدیگر داشته باشیم.
و حوزه هنری؟
به نظرم ورود به این بحث ضروری نیست، چون هر چند حوزه هنری اکنون تولیدات آن چنانی ندارد اما کار اصلیاش باید تولید باشد و طبیعتا برای این ایجاد نشده که ساختمانی اداری داشته باشد و سالنهایی تحت اختیار. من دیداری هم با رئیس محترم سازمان تبلیغات اسلامی که اتفاقا از فرهنگیان باسابقه و از دوستان محترمم هستند داشتم و از او خواهش کردم که بیاییم کار اصلیمان را انجام دهیم و در تولید ایفای نقش کنیم، این که خانم ایکس فلان حرف را نزن یا آقای ایکس فلان حرف را نزن که جزو وظایف حوزه هنری نیست.
حوزه هنری برای چه به وجود آمد؟ برای این که دسترسیاش به معارف ناب بیشتر است و میتواند آن را در قالب تصویر بیان کند. حالا در جاهایی اوقاتشان تلخ میشود و از مسائلی میرنجند، فیلم هم که تولید نمیکنند، فیلم بقیه را هم نشان نمیدهند! حوزه هنری زمانی ۵۰ یا ۶۰ درصد ظرفیت سالن نمایش فیلم را در اختیار داشت، همان طور که بنیاد مستضعفان در دورهای دیگر، ولی الان ۸۰ درصد ظرفیت اکران در دست بخش خصوصی است و به نظرم حوزه هنری باید بداند که آن تعداد سالنی که در اختیار دارد به عنوان تضمینی برای اکران فیلمهایی هست که قرار است با موضوعات معرفتی تولید کند و نمیکند و انشاالله که در ادامه تعامل بیشتری با یکدیگر داشته باشیم.
اصولا دور دوم همه روسای جمهور، دورهای است که شاهد ایجاد فضایی بازتر در حوزه مختلف هستیم. از نظر شما این بازه زمانی میتواند بر اتفاقات حوزه سینما تاثیر بگذارد؟
من اساسا معتقد به تفاوت دوره اول و دوره دوم دولتها نیستم چون به سینما به عنوان امری موقت نگاه نمیکنم، سینما یک تخصص است و برنامهریزیهای انجام شده برای آن در دراز مدت جواب میدهد و این را ما میدانیم که در دورههای مختلف، تجربه مدیریت داشتهایم و انشاالله اهدافی هم که ما برای سینمایمان ترسیم کردهایم در قالب برنامهای دراز مدت جواب خواهد داد.
- 15
- 4