«شهرام ناظری» ۶۷ ساله شد. پرونده افتخاراتش پُر و پیمان است؛ با بسیاری از بزرگان کار کرده، بسیاری ابداعات در موسیقی ایجاد کرده، در مهمترین سالنها و رویدادهای موسیقایی جهان از جمله جشنواره موسیقی اکس آن پروانس، جشنواره موسیقی آوینیون، تئاتر دلاویل پاریس، جشنواره سامر توکیو، سالن تئاتر دالبی لسآنجلس، رویال آلبرت هال، جشنواره دل پوپولو در ایتالیا، ارکستر فیلارمونیک کلن آلمان، مجمع انجمن آسیا، مؤسسه جهانی موسیقی بروکلین، آکادمی موسیقی بام نیویورک، جشنواره اروپا رم، جشنواره موسیقی سائوپائولو و جشنواره موسیقی فِز مراکش و شهرهای ونیز، بارسلون، مادرید، ژنو، بروکسل، آمستردام، استکهلم، اسلو و کپنهاگ به اجرای برنامه پرداخته، شوالیه آواز ایران لقب گرفته، در سراسر جهان آوازش را تکریم کردهاند؛ اما همچنان چون جوانی جویای هنر میخواند و کشف میکند و جستوجوگر است.
محدود کردن شوالیه آواز به آوازخوانی، اما شاید نادیده گرفتن بخش مهمی از زندگی هنری او باشد. او در این سالها با آلبومهایش، بخش مهمی از ادبیات ایران را نیز بار دیگر بازخوانی کرد. او یاد خیلیها انداخت که شاهنامهای وجود دارد که میتوان آن را خواند و اجرا کرد و از آن لذت برد. او اسطورهها را به ایرانیان شناساند؛ آنهایی که سالها بود گم و رها شده بودند و با صدای خاص او بار دیگر یاد خیلیها آمدند. او سالها پژوهش کرد و شاهنامه را خواند. نه فقط در ایران که در بسیاری از کشورهای جهان. چند آلبوم هم دسترنج این تلاش است: «درفش کاویانی» و «کاوه آهنگر».
او «مولانا» را هم معرفی دوباره کرد. به این آثار نگاه کنید: «مثنوی موسی و شبان»، «صدای سخن عشق»، «گل صدبرگ»، «یادگار دوست» و «مولویه (شور رومی)». او همچنین تلاشهای فراوانی برای همزیستی شعر نو و موسیقی کرد و همچنان در سودای دستیابی به افقهای جدید هنری است و البته در کنار تمام اینها، صدایی که خاص او است و تکنیکی که دستیابی به آن دشوار است و گاه غیرممکن؛ برای همین است که «داریوش صفوت» دربارهاش گفته: «در صدای ناظری لنگرها، دندانهها و آکسنهای خاصی وجود دارد که به آن حس حماسی بخشیده است. این لحن حماسی، قرنها پیش در آواز ایرانی وجود داشته اما به دلیل مسائل تاریخی کمرنگ شده و به تدریج از بین رفته است.»
«شهرام ناظری» کرد است. همان قومیتی که در موسیقی ایران نقشی بسیار مهم دارند و تعدادی از برترین چهرههای موسیقی سنتی ایران، از آن سر بر آوردهاند. او کرمانشاهی است با پدر و مادری اهل موسیقی و شعر. مادرش، اولین نغمهها را به او یاد داد و پدرش -که خود به سبک قدما میخواند- گوشهها و ردیفهای آواز ایرانی را. موسیقی در خانواده ناظریها ریشهای عمیق دارد. جدشان -پرویزخان پورناظری- از شاگردان کلنل وزیری بود و خود، مشوق خانوادهاش برای کسب موسیقی که چهرهها و خاندانهای مهمی هم از آن سر برآوردند: «ناظریها» و «پورناظریها».
با همه اینها «ناظری» جوان، چنان استعدادی در این زمینه داشت که آن زمان که تنها هفتساله بود، توانست در رادیوی کرمانشاه اولین برنامه خود را با تار یکی از نوازندگان معروف کرمانشاه اجرا کند. بعد از آن هم همچنان به برنامههایش در رادیو ادامه داد. از همین زمانها بود که با پسر عمویش «کیخسرو پورناظری» همراه شد که در سرنوشت فعالیتهای هنریاش تأثیر مهمی داشت. اگر «شهرام ناظری» حالا استاد بزرگی است، به این خاطر است که او روزگاری شاگرد کوشایی بوده و تشنه برای دریافت تکنیک و هنر. به استادانش نگاه کنید: عبدالله دوامی، نورعلیخان برومند، عبدالعلی وزیری، محمود کریمی، احمد عبادی، جلال ذوالفنون، غلامحسین بیگجهخانی، محمدرضا شجریان و محمود فرنام قیطانچیان. او خود در فاصلهای کوتاه با این اساتید همکاری کرد و آثار متعددی را اجرا کردند.
«شهرام ناظری» حالا یکی از قلههای آواز ایران است. قلهای سترگ و استوار. «شهرام ناظری» بودن، فقط یک راز دارد و آن، خود ناظری بودن است؛ با همان حساسیتها و وسواسها و تلاش برای کشف جهانی دیگر در موسیقی. خوانندهای که «سخت» به نظر میرسد، با تراوشهای ذهنی همیشه غیرمعمول. اما در عین حال، در سالهای فعالیتاش بیسروصدا فعالیتهای خیرخواهانه بسیاری انجام داده است. بی بوق و کرنا، بیاصرار برای نشان دادن، بیاشاره به جایی و چیزی. گاهی تمام درآمدهای کنسرتهایش را به جذامیها داده، گاه به کودکان شِینآباد و گاه به آسیبدیدگان پیرانشهر.
فعالیت در کانون چاووش
محدود کردن «چاووش» به یک اتفاق موسیقایی، نادیده گرفتن بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران است. «محمدرضا لطفی» و «هوشنگ ابتهاج» این کانون را راهاندازی کردند که حاصلش شکلگیری ۱۲ آلبوم است که همهشان بخش مهم و تأثیرگذاری از موسیقی معاصر ایراناند. اما در کنار آلبومهایی که صرفاً باید به آنها به چشم یک اثر هنری نگریست (چاووشهای یک تا هشت)، چهار اثر بعدی هر کدام بخش مهمی از تاریخ اجتماعی ایران را نیز در کنار حرکت رو به جلوی موسیقی روایت میکنند. این آثار، تحولات بسیاری در زمینه موسیقی سنتی ایران شکل دادند و نقش آوازخوانان در این مهم، در کنار آهنگسازان بسیار اساسی است. اما استعفای دستهجمعی این موسیقیدانان از رادیو، به نشانه اعتراض به کشتار ۱۷ شهریور، نشان داد که موسیقی سنتی ایران برخلاف تمام ادعاها، میتواند نقش پررنگی در بطن جامعه نیز داشته باشد. «شهرام ناظری» در «شب نورد» (همراه با محمدرضا شجریان)، «آن زمان که بنهادم» و آثار بسیار دیگری نقش داشت. او تا آخرین روزهای حیات چاووش نیز در آن فعالیت کرد و در سال ۱۳۶۷ در کنسرتی به آهنگسازی «حسین علیزاده»، در تالار وحدت آخرین کنسرتی را برگزار کرد که با این نام روی صحنه رفت.
«چاووش ۲» یا «شبنورد»، دو آوازخوان داشت: شجریان و ناظری. محمدرضا لطفی آهنگساز قطعات آن بود و اشعاری از محمد فرخی یزدی و اصلان اصلانیان را خواند. این اثر البته در این سالها، هیچگاه بازنشر نشد. شهرام ناظری «آزادی» را بر اساس شعری از فرخی یزدی در «ماهور» خواند. در همین اثر، ساز و آواز «به زندان قفس»، آواز «ز بیداد فزون»، ساز و آواز «دلم از خرابیها...» و سرود «آزادی» (با همخوانی گروه) اجرا شد. این اثر برای «ناظری» جوان، آغازی بسیار باشکوه بود و از همان زمان نشان داد که او تا چه اندازه به پیوند شعر و موسیقی آشنایی دارد.
در «چاووش ۳» با آهنگسازی «حسین علیزاده» و «محمدرضا لطفی»، ناظری در کنار «بیژن کامکار» خواند. در این آلبوم از اشعار «هوشنگ ابتهاج»، «جواد آذر»، «سیاوش کسرایی»، «ابوالقاسم لاهوتی»، «محمد فرخی یزدی»، «حمید حمزه» و «امیر برغشی» استفاده و قطعاتی در ماهور، بیاتاصفهان و چهارگاه اجرا شد. آواز «ناظری» در «ای ایران»، همچنان بعد از گذشت این سالها، جسورانه تلقی میشود و «شهید» نیز بخش مهمی از حافظه موسیقایی چندین نسل است. ناظری در چاووش بعدی با آهنگسازی مشکاتیان و لطفی تصانیفی چون «مرا عاشق» و... دیگر اجرا کرد.
حضور «شهرام ناظری» در چاووش هفت نیز ادامه داشت؛ بار دیگر با همراهی «محمدرضا شجریان». این اثر به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی با آهنگسازی حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان و هوشنگ کامکار اجرا شد. «ناظری» در این اثر «خاموشی» را بر اساس شعری از «سیاوش کسرایی» خواند و «عاشق سرمست» را با شعری از «مجتبی کاشانی»، «بخوان هموطن» با شعری از محمد ذکایی، «دلیرانه» با شعری از مجتبی کاشانی. او در «چاووش ۸» نیز قطعاتی را از ساختههای «محمدرضا لطفی» اجرا کرد.
همکاری با کیخسرو پورناظری
شهرام ناظری پیش از همکاری با «چاووش» و در سال ۱۳۵۳ با «کیخسرو پورناظری» همکاری داشت. نسبت فاميلي و ارتباط و دوستي نزديك میان پورناظری و ناظری، سبب این همکاری بود. او آهنگهای «صدای سخن عشق» را میشنود و میگوید دوست دارد اين آهنگها را بخواند و اینگونه آلبوم منتشر میشود. آهنگسازی روي شعر «حيلت رها كن عاشقا» هم پیشنهاد خود ناظری است.
«کیخسرو پورناظری» درباره آن دوران میگوید: «ما حین فعالیتهایمان تعدادی آهنگ ساخته بودیم و وقتي به حدي رسيد كه ميشد يك آلبوم باشد، به فكر ضبط و انتشار آن افتاديم. در همان زمان آغاز به كار گروه «شمس»، من شروع كردم به آهنگسازي براي تنبور. يكي از آهنگها هم همين «دل، خلوتِ خاصِ دلبر آمد» بود كه شعرش را خيلي دوست داشتم. اين شعر از نورعليشاه اصفهاني است. اين آهنگها ساخته شد و ما در كرمانشاه آن را تمرين و اجرا ميكرديم و چندين كنسرت داديم تا زمانی كه حس كرديم بايد آلبوم بدهيم. آن سالها ما و شهرام ناظری دو خط موازی بودیم که بدون هیچ فاصلهای به همکاری با یکدیگر میپرداختیم. در دورانی که با هم، همسلیقه و همنظر بودیم، همکاریهای ما مخاطب زیادی داشت و مردم از آن آثار استقبال میکردند. به هر حال ما سالهای سال با هم زندگی کردیم و روی هم تأثیر زیادی داشتیم.»
این همکاری ثمرات بسیاری برای موسیقی ایران داشت. «صدای سخن عشق» حاصل همکاری «شهرام ناظری» با آهنگسازی «کیخسرو پورناظری» است. آلبومی شامل قطعاتی چون «خلوت خاص»، «یا رب شو زندهداران»، «مردان خدا»، «تجلی طور» و آواز همراه با تنبور و «باید که جمله جان شوی» است. «صدای سخن عشق» را میتوان یکی از مهمترین آثار موسیقایی طی دهههای اخیر دانست. ناظری در این اثر، آوازی بدوننقص ارائه داده و تحریرهای منحصر به فردش با آهنگسازی مثالزدنی «کیخسرو پورناظری» و تکنوازیهای تنبور، سبب شده تا این اثر، خود به تنهایی بار بخش مهمی از موسیقی ایران را به دوش بکشد. جواب آواز ماندگار سیدخلیل در این کاست با صدای ناظری یكی از اعجابانگیزترین قطعههای موسیقی تنبور در ایران است.
«مهتابرو» نیز دیگر همکاری ناظری و پورناظری است که با «گروه تنبور شمس» اجرا شد. تصنیف «مهتابرو» از جمله درخشانترین تصنیفهایی است که نشان از درک پورناظری از اشعار مولانا دارد و البته آواز بیبدیل ناظری که همواره دغدغه مولانا داشته است.
«حیرانی» هم اثر دیگری با همکاری این دو موزیسین است که بخشی از آن به زبان فارسی و بخش دیگر آن به زبان کردی خوانده شده است.
همکاری با ذوالفنون
ناظری در «مثنوی موسی و شبان» هم مولانا خواند؛ این اثر شروع فعالیتها با «جلال ذوالفنون» است که به آثار مهمی در پرونده کاری هر دو منجر شد. «ذوالفنون» در این اثر سهتار نواخت و «ناظری» نگاه ساختارشکنانه خود را در این آلبوم نشان داد؛ ریتم مثنوی را شکست، مرکبخوانی کرد، ریتمهای عرفانی را وارد اثر کرد و اثری را با آن قدرت موسیقایی با همکاری «ذوالفنون» خلق کرد که تا پیش از آن، حتی تصورش هم نمیرفت. همچنان هم استفاده از اشعار مولوی در کنار شاعرانی چون حافظ و سعدی مهجور است و ناظری، همچنان یکی از یکهتازان این عرصه.
او «شعر و عرفان» را نیز بر اساس اشعار مولانا با آهنگسازی «جلیل عندلیبی» اجرا کرد. ناظری در حالی از اشعار مولانا برای آثار خود بهره میبُرد که با مخالفتهایی نیز همراه بود. هرچند خود در یکی از گفتوگوهایش در این باره گفته است: «یک موسیقیدان نمیتواند صددرصد بگوید فقط شعر تعیینکننده مسیرش است. ادبیات، مادر تمام هنرها است و قرابت و نزدیکی هر هنرمندی با ادبیات و تاریخ، تأثیر زیادی در کارش میتواند داشته باشد، حتی اگر کارش موسیقی بیکلام باشد. موسیقی و ادبیات در کنار هم هستند، این دو از هم تفکیکناپذیرند و مکمل یکدیگر.»
«گل صدبرگ» در هشتصدمین سالگرد تولد مولانا در مایه بیاتترک (بیات زند) به سرپرستی جلال ذوالفنون اجرا شد. ذوالفنون با این اثر، بار دیگر سهتار را احیا کرد و میگویند که نتیجه اجرای این اثر، اقبال بیسابقه هنرآموزان به ساز سهتار بود. او با «گل صد برگ» قابلیتهای فراموش شده این ساز ملی را به موسیقیدانان ایران یادآور شد. اگرچه بسیاری معتقدند بخش عمدهای از «گل صدبرگ» و موفقیت کمنظیرش مرهون حضور و هنر رضا قاسمی است.
آخرین قطعه از این اثر، قطعه آوازی است که با سهتار رضا قاسمی اجرا شده است. نخستین اجرای این آواز، به سال ۱۳۵۴ در منزل دکتر نظامزاده نائینی بازمیگردد؛ جایی که شهرام ناظری جوان به درخواست استاد غلامحسین بنان شروع به خواندن میکند: «چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/ زند موجی بر آن کشتی که تختهتخته بشکافد».
«اندک اندک» هم از جمله ماندگارترین قطعات این آلبوم است. در این قطعه که از ساختههای خود ناظری است، دف (بیژن کامکار) و سهتار (ذوالفنون) نقشی پررنگ دارند. از دیگر قطعات این آلبوم میتوان به مقدمه چاووشی بر پیشدرآمد و تصنیف «درس سحر»، ساز و آواز «مثنوی»، تصنیف «اندک اندک»، چهارمضراب قدیمی بیاتترک، ساز و آواز «دل من رای تو دارد»، تصنیف «الا یا ایها الساقی» و قطعه ضربی اشاره کرد.
«ناظری» درباره این اثر گفته است: «وقتی امروز به اشعار این اثر مراجعه میکنید و روند حرکت شعر را میبینید، میفهمید که «گل صدبرگ» هم به نوعی دیگر همان مسائل چاووش را بازگو میکند. «یادگار دوست» آن دردی را که در دوران جنگ با غم از دست دادن جوانان برازنده ایرانی در دل همه مردم بود را انتقال میدهد. شاید در «کاروان شهید» هم همین مسئله وجود داشته باشد. با این توضیح، من مطمئنم هیچکدام از ما دوست نداشتیم از هم جدا شویم؛ اما اجبار به ما امکان انتخاب دیگری را نداد و چاووش در هم شکست.»
او در اظهار نظری دیگر درباره این اثر گفته است: «بیشترین حق را در «گل صدبرگ» منصفانه باید به «رضا قاسمی» داد که در ایجاد، جذابیت و موثر بودن این اثر تلاش فراوان کرد. او انسان اهل قلم و روشنفکری بود که با پشتوانه دانشی که داشت، سهتار را طی دو سال، به درجه استادی مینواخت. من هم در زمینه ردیف موسیقی و تلفیق شعر و موسیقی، ایشان را راهنمایی میکردم. او در «گل صدبرگ» تلفیقی از شعر مولانا و حافظ انجام داد (دلا نزد کسی بنشین) که بر مبنای یکی از گوشههای موسیقی سنتی ساخته شد و نشانگر مهارت و دانش والای ایشان بود. مقدمه تند و هیجانانگیز او در شروع این کار (که من شعر «چه دانستم که این سودا» را روی آن گذاشتم) کار سورئال، تکاندهنده و متفاوتی شد. واقعاً حیف شد که او به فرانسه مهاجرت کرد.»
«آتش در نیستان» دیگر آلبومی بود که با همکاری «ناظری» و «ذوالفنون» منتشر شد. این اثر نیز بر پایه همنوازی سهتار در سال ۱۳۶۷ اجرا شد و «ذوالفنون» بار دیگر دغدغههای خود درباره این ساز را نشان داد. این اثر هنوز بعد از گذشت بیش از سه دهه از زمان انتظارش، به عنوان یکی از برترین و پرمخاطبترین آثار موسیقی سنتی شناخته میشود. شعر این اثر از «شرفالدین میرزا محمد مجذوب تبریزی» معروف به مجذوب علیشاه است. ناظری جوان در این اثر علاوه بر تکنیکهای صحیح آوازخوانی، لحنی سوزناک دارد و بدونشک نقشی مهم در ماندگاری این اثر.
«باد صبا» هم آلبومی دیگر از این دو هنرمند است که در اوایل دهه ۶۰ منتشر شده است. در این اثر ناظری از اشعار قدمایی چون مولانا، سعدی، حافظ و فخرالدین عراقی بهره برده و حالا بعد از ۴۰ سال، همچنان «سلسله موی دوست حلقه دام بلاست» بر زبانها جاری است.
«شهرام ناظری» درباره این همکاری گفته است: «یکی از دوره های خيلی درخشان که چند کار ماندگار به وجود آمد، دورهای بود که با استاد بزرگ، جلال ذوالفنون نزديک شديم و يکی از زيباترين دورههای زندگی مرا در مجموع رقم میزند. چند کار ماندگار مثل «گل صدبرگ» (که شايد پرتيراژترين اثر تاريخ موسيقی بوده) با همفکری ذوالفنون، خود بنده و البته رضا قاسمی توليد شد و ما برای اين کار شبها و روزهای زيادی را با هم گذرانديم و خاطرات خيلی زيبايی از آن روزها داريم. پيش از اين البته يک کاری از حضرت مولانا را تدوين کرده بودم به نام «موسی و شبان» در سال ۱۳۵۶که با اين استاد بزرگ، استاد ذوالفنون، مشورت کردم و گفتم که من دوست دارم شما با من برای اجرای اين کار همراهی و همکاری کنيد.
در سال ۵۶ ما با همکاری استاد ذوالفنون کار «موسی و شبان» را ضبط کرديم و البته آقای بهزاد فروهری که نوازنده نی بودند نيز همراهی و همکاری کردند. اين کار در اين شرايط ضبط شد، هرچند که اين کار به صورت جدی هرگز پخش نشد، ولی يکی از نمونههای کار روی ذهنيت روايی شعر بود. در سالهای بعد باز هم يک کار ماندگار به نام «آتش در نيستان» را با هم کار کرديم. بعد از «گل صدبرگ» با استاد ذوالفنون مترصد فرصت بوديم تا کار ديگری با هم انجام بدهيم؛ ولی به نتيجه نرسيدیم. تا اينکه من روی يکی از شعرهای «مجذوب» اين آهنگ را گذاشتم. استاد ذوالفنون وقتی شنيد، تحت تأثير قرار گرفت. آن زمان بود که گفت من بقيه اين کار را ادامه میدهم.»
او همچنین درباره این نوازنده سهتار گفته است: «استاد جلال ذوالفنون همهچيز را خوب میديد و آرامش عجیبی داشت و اينها از جمله خصوصيات خيلی خوب ذاتی او بود. من از سعه صدر ایشان استفاده میکردم و آن آرامشی که در وجودش بود را دوست داشتم. در کنار همه اينها، يک طنز قوی در وجودش بود که به هر پديدهای با دید طنز نگاه میکرد. هر جا با ذوالفنون بوديم، جو زيبا، باطراوت و شادی حاکم بود.»
همکاری با گروه موسیقی دستان
ناظری در سالهای فعالیت خود با گروهها و آهنگسازان بسیاری کار کرده؛ اما حالا که به سابقهی فعالیتهای او نگاه میکنیم، میتوان کیفیت مثالزدنی هر کدام از آثار او را در عین کثرت فعالیتهایش مشاهده کرد. او فعالیتهای متعددی نیز همراه با گروه موسیقی «دستان» داشته که حاصل آن چند اثر از جمله «سفر به دیگر سو» و «لولیان» است.
آلبوم «سفر به دیگر سو»، ضبط اجرای زنده واشنگتن، یادواره «شمس تبریزی» است. آهنگسازی تمامی قطعات این آلبوم را خود «ناظری» بر عهده داشته و گروه «دستان» (شامل نوازندگانی چون حمید متبسم، پژمان حدادی و حسین بهروزینیا)، این قطعات را اجرا کردهاند. یکی دیگر از نوازندگان «دستان» در آن سری از کنسرتها، «کیهان کلهر» بود که در این گروه «سهتار» مینواخت. اثر با موسیقیای آرام شروع شده و در نهایت به هیجانی برخاسته از نوعی عرفان حماسی میرسد. انگار نوازندهها و خواننده خود در حال سماعاند.
این خواننده، یک بار دیگر نیز کنسرتهایی را همراه با این گروه اجرا کرد که با نام «شهرام ناظری و گروه دستان» منتشر شد. این اثر، حاصل اجرای زنده در فرانسه در سال ۲۰۰۱ است. در این اثر نیز اشعار مولانا و اشعار محلی کُردی اجرا شدهاند. ناظری خود در این اثر دف نیز نواخته و این از معدود آثاری است که در آن نوازندگی کرده است.
«لولیان» از دیگر کارهای مهم این گروه و شهرام ناظری است. این اثر را «حمید متبسم» در آواز دشتی ساخته است. ناظری در این اثر هم از تحریرهای ریتمیک بهره برد که همچنان میتوان آن را در آثارش شنید. بعدها خوانندگان دیگری سعی در تقلید از آن کردند و البته به جایی نرسید. او خودش در این باره میگوید: «از سالها پیش یکی از دغدغههایم در آواز، به ریتم در آوردن تحریرها و استفاده از اصوات و آواهای بیکلام بوده است. اصولاً فکر میکردم که خواننده آواز باید به این درجه از درک موسیقی رسیده باشد که بتواند بدون کمک گرفتن از کلام و شعر و با اجرای آواها و اصوات موسیقایی احساسات و پیام خود را ابراز کند.»
همکاری با پرویزمشکاتیان
«یک سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی در سال ۱۳۵۶ اولین آهنگ زندهیاد مشکاتیان (مرا عاشق چنان باید) با گروه عارف و با همراهی علیزاده، آهنگ مشکاتیان، صدای من و با حضور سایه ضبط شد. این اثر اولین کار پرویز مشکاتیان با صدای من بود. ما دوستان صمیمی برای هم بودیم و رفاقتمان سالها ادامه پیدا کرد. در این میان، فرصت برگزاری کنسرت «لاله بهار» را داشتیم که در اوایل انقلاب یعنی سال ۵۸ با گروه عارف و مشکاتیان در انجمن زرتشتیان ایران اجرا شد و کنسرت به یاد ماندنیای بود. این اجرا با احساسات توصیفنشدنی از سوی ما و حاضران در سالن برگزار شد و تأثیر معنوی عمیق و فراموشنشدنی روی مخاطبان داشت. ما برای این اجرا، اشعاری از ملکالشعرای بهار را انتخاب کرده بودیم که بسیار زیبا بود و با شرایط آن دوران همخوانی زیادی داشت.»
این خلاصه رابطهای است که میان «ناظری» و «مشکاتیان» گذشته است. این دو موزیسین که هر دو بخش مهمی از تاریخ موسیقی معاصر ایران را به دوش میکشند، با یکدیگر «لاله بهار» را علاوه بر آثار چاووش کار کردند. «لاله بهار» در سال ۱۳۶۲ اجرا و در سال ۱۳۶۵ منتشر شد. دو اثر به نامهای «بیست سال با آثار پرویز مشکاتیان» نیز منتشر شده که آوازهای ناظری نیز در آن آمده است.
همکاری با حسین علیزاده
«نوروز» و «شورانگیز» حاصل همکاری شوالیه آواز ایران با «حسین علیزاده» است. «نوروز»، نام آلبومی است که از اجرای صحنهای در شهر کلن آلمان و در بهار ۱۹۹۰ ضبط شده و در سال ۱۹۹۵ منتشر شده است. اما «شورانگیز» اثر قابل تأملتری در همکاری میان این دو استاد است. این اثر در سال ۱۳۶۷ اجرا و در سال ۱۳۶۸ منتشر شد. در این آلبوم که در آواز بیاتترک و دستگاه شور اجرا شده، از اشعار حافظ، مولوی و نظامی گنجوی استفاده شده است.
درباره «شورانگیز» گفته میشود اثری است که به دلیل استفاده از فرمها و ابداعات تازه در موسیقی ایرانی، کاری نو و متفاوت است و از ذهن پیچیده و خلاق حسین علیزاده در این کار خبر میدهد. شهرام ناظری در این اثر آوازی در مایه بیاتترک با شعر معروفی از مولانا را اجرا کرده است: «دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو/ که هر بندی که بربندی بدرّانم به جان تو/ من آن دیوانه بندم که دیوان را همیبندم/ زبان مرغ میدانم سلیمانم به جان تو»
این دو استاد سالها بعد گروه «دوستی» را شکل دادند و تور کنسرتهایی را نیز برگزار کردند. نکته قابل توجه در این کنسرتها مفهوم بداههنوازی بود. «شهرام ناظری» درباره همکاریاش با علیزاده گفته است: «من با آقای علیزاده کارهایی انجام دادهام که دوست دارم منتشر شوند. مانند «زمستان» و «چاووشی» (با شعر اخوان) را خواندهام که بسیار هم زیبا هستند. «آی عشق» شاملو را خواندهام و همچنین «میتراود مهتاب» و چند تا از شعرهای نو را اجرا کردهایم که آثاری شنیدنی از آب در آمدهاند.»
همکاری با محمد جلیل عندلیبی
«کیش مهر» از جمله آثاری است که ناظری همراه با عندلیبی منتشر کردند و یکی از آثار ماندگار پس از انقلاب ایران است. همکاریای که برای هر دو خاطره خوشی را رقم زده است. عندلیبی درباره آن همکاری میگوید: «در سالهای ابتدایی انقلاب، من جوان بودم و در عین حال با شهرام ناظری زحمتهای زیادی برای موسیقی کشیدیم و ریتمهای وزین را جایگزین ریتمهای سبک کردیم. من با شجریان، ناظری و افتخاری تلاشهای زیادی کردیم تا مردم موسیقی خوب بشنوند و فکر میکنم موسیقی همانها بود. موسیقیهای امروز فقط سر و صدا هستند!»
«بیقرار» حاصل دیگر همکاری این دو موزیسین با همدیگر است. پیشدرآمد و تصنیف «بیقرار»، آواز شوشتری و لیلی و مجنون و مثنوی، پیشدرآمد «وداع یار»، درآمد شور (فراق دوستانش باد)، آواز «بار فراق دوستان» (چوپانی) و تصنیف «وداع یاران» از جمله قطعات این آلبوم است.
همکاری با هوشنگ کامکار
یکی از خاطرهانگیزترین همکاریهای شهرام ناظری در مقام خواننده، با گروه کامکارها در آثار و کنسرتهایشان است. یکی از متفاوتترین تجربههای موسیقایی او در آلبوم «در گلستانه» شکل گرفته است. این آلبوم در زمستان سال ۱۳۶۶ به مناسبت شصتمین سال تولد سهراب سپهری و با دکلمه احمدرضا احمدی منتشر شد. این اثر برای ارکستر سمفونیک، آواز سلو، گروه کُر، به همراهی سازهای سنتی سنتور، سهتار، کمانچه و دف تنظیم شده است.
«بهاران آبیدر» نیز با آواز شهرام ناظری و بیژن کامکار با آهنگسازی هوشنگ کامکار تجربهای دیگر در این زمینه است که در سال ۱۳۶۵ برای اولین بار منتشر شد. این آلبوم سه قطعه دارد. قطعهای برای ارکستر سمفونیک بر اساس ملودیهای محلی کُردی، ارکستر سمفونیک تهران و آواز راست پنجگاه است.
همکاری با کامبیز روشنروان
شهرام ناظری دو همکاری با «کامبیز روشنروان» داشته است؛ دو اثری که هر کدام با استفاده از ارکستر سمفونیک ضبط شدهاند: «ساقینامه» و «یادگار دوست». دومی در سال ۱۳۶۳ و به مناسبت هشتصدمین سالگرد تولد مولانا منتشر شد. تمامی اشعار این مجموعه از مولانا است. میتوان گفت که «یادگار دوست» جزء موفقترین آثار در کارنامه «کامبیز روشنروان» آهنگساز این اثر است. این آلبوم در دستگاه ماهور و با نوازندگی هنرمندانی چون حمید متبسم، محمدعلی کیانینژاد، مجتبی میرزاده و... اجرا شده است. از جمله نقاط برجسته این اثر، تصنیف غم عشق است که روی شعری از «مولانا» ساخته و اجرا شده است.
همکاری با حافظ ناظری
«بُعد یازدهم» نتیجه همکاری «شهرام ناظری» با پسرش است. این اثر در ایران با نام «ناگفته» منتشر شد و بحثهای زیادی برانگیخت. تور کنسرتهای این اثر اما یکی از پرفروشترین و پرمخاطبترین کنسرتهای برگزارشده در این سالها بوده است. شوالیه اما درباره پسرش نیز سختگیریهای بسیاری داشته و میگوید: «در مورد کار حافظ، من هیچگاه نقش پدر را ندارم و با صراحت، نظرم را در موردش گفتهام و میگویم. «حافظ» در قسمتهایی از کارش نظرم را جلب کرده و در بخشهایی از آن راضی نیستم. مثلاً من در بخشهایی از کار موسیقی، وقتی او را با خودم در سنین او مقایسه میکنم، میبینم که آنطوری که دوست داشتم و فکر میکردم نشده. اما از اینکه میبینم یک کار منحصربهفرد و بدون تقلید انجام میدهد، خرسندم.
چون در حال حاضر یکی از کارهایی که بچههای همنسل او انجام میدهند، تقلید کردن است. به محض اینکه یک کاری از سوی یک آهنگساز و خواننده خوب مطرح میشود، بلافاصله گروهی به سرعت در پی کپی کردن آن برمیآیند! ضعفهای او را به خودش گفتهام و در مورد اشکالات و ضعفهایش، صحبتهای زیادی کردهایم. حتی به او گفتهام که انتظار دارم که روی قسمتهای آوازی بیشتر کار کند و در بخش ملودیها هم به او تأکید کردهام که نتها را طوری کنار شعر قرار بدهد تا مجموع کار کاملاً منطقی باشد.
بههرحال همه کسانی که من را میشناسند، میدانند که آدمی نیستم که الکی به کسی نان قرض بدهم یا اینکه چون فرزند بنده است، پس حتماً بهترین هنرمند دنیا باشد. نه، اصلاً اینطور نیست. چون من در کارم اصلاً تعارف ندارم و خارج از این نگاه، صحبت نمیکنم. ضمن اینکه از افرادی که بیجهت از فرزندانشان تعریف و تمجید میکنند و بیدلیل هم بهبه و چهچه میکنند، اصلاً خوشم نمیآید!»
- 18
- 5