اشعار مولانا
جلال الدین محمد بلخی متولد ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در شهر بلخ و در گذشته در سال ۶۷۲ هجری قمری است. از مشهورترین القاب وی میتوان به مولوی، مولانا، جلال الدین، مولوی رومی و رومی اشاره کرد. در ادامه گلچینی از برترین اشعار مولانا، شاعر معروف ایرانی را خواهید خواند.
گلچینی از بهترین شعر مولانا
ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم كرده ام
دركنج ویران مــــانده ام، خمخــــانه را گم كرده ام
هم در پی بالائیــــان، هم من اسیــر خاكیان
هم در پی همخــــانه ام، هم خــانه را گم كرده ام
آهـــــم چو برافلاك شد اشكــــم روان بر خاك شد
آخـــــر از این جا نیستم، كاشـــــانه را گم كرده ام
درقالب این خاكیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیرحبس شد، جانانه را گم كرده ام
از حبس دنیا خسته ام چون مرغكی پر بسته ام
جانم از این تن سیر شد، سامانه را گم كرده ام
در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان
می خواند با خود این غزل، دیوانه را گم كرده ام
گـــر طالب راهی بیــــا، ور در پـی آهی برو
این گفت و با خودمی سرود، پروانه راگم كرده ام
زیباترین اشعار مولانا
امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را
می شد روان بر آسمان همچون روان مصطفی
خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل
از تابش او آب و گل افزون ز آتش در ضیا
گفتم که بنما نردبان تا برروم بر آسمان
گفتا سر تو نردبان سر را درآور زیر پا
چون پای خود بر سر نهی پا بر سر اختر نهی
چون تو هوا را بشکنی پا بر هوا نه هین بیا
بر آسمان و بر هوا صد رد پدید آید تو را
بر آسمان پران شوی هر صبحدم همچون دعا
مشهور ترین اشعار مولانا
آمد بهار جان ها ای شاخه تر برقص آ
آمد بهار ِ جان ها ای شاخ ِ تر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر! به رقص آ
ای شاه ِ عشق پرور مانند ِ شیر ِ مادر
ای شیر! جوش در رو. جان ِ پدر به رقص آ
چوگان ِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدی
از پا و سر بریدی. بی پا و سر به رقص آ
تیغی به دست ، خونی. آمد مرا که:چونی؟
گفتم بیا که خیر است! گفتا:نه! شر! به رقص آ
از عشق، تاج داران در چرخ ِ او چو باران
آن جا قبا چه باشد؟ ای خوش کمر به رقص آ
ای مست ِ هست گشته! بر تو فنا نبشته.
رقعه ی فنا رسیده. بهر ِ سفر به رقص آ
در دست، جام ِ باده آمد بُت ام پیاده
گر نیستی تو ماده، ز آن شاه ِ نر به رقص آ
پایان ِ جنگ آمد. آواز ِ چنگ آمد
یوسف زِ چاه آمد. ای بی هنر! به رقص آ
تا چند وعده باشد؟ و این سَر به سجده باشد؟
هجر اَم ببُرده باشد رنگ و اثر؟ به رقص آ
کی باشد آن زمانی، گوید مرا فلانی:
ک ای بی خبر ! فنا شو! ای باخبر! به رقص آ
طاووس ِ ما درآید و آن رنگ ها برآید
با مرغ ِ جان سراید:بی بال و پر به رقص آ
کور و کران ِ عالَم، دید از مسیح، مرهم
گفته مسیح ِ مریم:ک ای کور و کر! به رقص آ
مخدوم، شمس ِ دین است. تبریز رشک ِ چین است
اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ
گلچینی از اشعار مولانا
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
در طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم
ناب ترین شعر مولانا
بشنو این نی چون شکایت می کند
از جداییها حکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش
- 11
- 5