به گزارش ایلنا، طی دو دهه اخیر با گسترش و توسعه وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژهای مرتبط، برخی از سازهای غربی وارد ارکسترها و گروههای ایرانی شدند و به دلیل کارکرد و جذابیتهایشان به شکل گستردهای مورد استفاده بیشتر قرار گرفتند که از آن جمله میتوان به سازهای الکترونیک و همچنین ساز کوبهای کاخن اشاره کرد. در مقابل نیز سازهای ایرانی در بسیاری از حوزهها عقبنشینیهای جدی داشتند و البته در حوزه موسیقی نواحی کار به حذف تقریبا کامل این موسیقی حتی از تلویزیون منتهی شد. در این میان دو استثنا از بین سازهای نواحی کمی معادله را تغییر داد و به جای عقب نشینی، مسیر عکس آن را در پیش گرفتند. یکی ساز نی انبان و دیگری ساز سرنای لرستان بود که هر دوی اینها به واسطه فعالیتهای شخص محورانه دو موزیسین محلی راه به ژانرها و آنسامبلهای مختلف پیدا کردند. نی انبان به واسطه محسن شریفیان از بوشهر و ساز سرنای لرستان توسط احسان عبدیپور. فعالیت عبدیپور به ویژه طی یک دهه اخیر نشان داده که بسیاری از سازهای موسیقی نواحی قابلیت اجرا و کارکردی تامل برانگیز و البته مغفول مانده دارند. با عبدیپور درباره موضوعاتی چون «دلیل گسترش خوانندگانی با یک سال سابقه موسیقی و ابتذال گسترده در تروج چنین موسیقیهایی از صدا و سیما»، «قابلیتهای ساز سرنای لرستان برای استفاده در ژانرهای مختلف»، «چرایی حذف موسیقی نواحی با تمام گستردگیاش در مقابل موسیقی محدودتری چون ردیف دستگاهی» و بسیاری مسائل دیگر گفتگو کردهایم.
احسان عبدیپور (نوازنده سرنا و سرپرست گروه «سورنای لرستان») درباره گروهاش که چند روز قبل در جشنواره موسیقی فجر روی صحنه رفت و وزیر ارشاد به همراه برخی مسئولان از نزدیک ببیننده برنامه آنها بودند، گفت: نام گروه «سورنای لرستان» از ترکیب سور به معنای جشن و نای نیز به معنای همان «نای جشن» گرفته شده است. تعدادی از بهترینهای موسیقی لرستان در این گروه هماری میکنند؛ استاد محمد باجلاوند از پیشکسوتان موسیقی لرستان و قوم لر است و یکی از بهترین و صاحب سبکهای کمانچهنوازی منطقه ما محسوب میشود. او از نظر آوازی و خوانندگی نیز جزو خواص منطقه لرستان است و در اجراهایش نیز رپرتوار مناطقی را انتخاب کرده که کمتر کسی سراغ آنها رفته است. در واقع موسیقی مردمی که به مرور زمان داشت به دست فراموشی سپرده میشد را احیا کرده و به روی سن آورده است. داوود رضایی دیگر کمانچهنواز گروهمان محسوب میشود که مسئولیت تنظیم قطعاتی از اجرای جشنواره را نیز برعهده داشتند. بابک پیمانی نیز نوازنده سازهای کوبهای گروه سورنای لرستان است. ابوذر حسنوند نوازنده سنتور، اسفندیار قربانی نوازنده تار، و خودم نیز به عنوان سرپرست و نوازنده سرنا این گروه را در جریان جشنواره موسیقی فجر همراهی کردیم.
این موزیسین درباره رپرتوار گروه «سورنای لرستان» نیز عنوان کرد: ما تلاشمان بر این است تا در هر اجرایی برنامه متناسب با آن را روی صحنه ببریم؛ در مورد جشنواره موسیقی فجر اعتقاد دارم باید رپرتوار اصلی موسیقی منطقه خودمان را روی صحنه ببریم. در واقع برای معرفی موسیقی منطقه خودمان به جای اجرای آثاری که امروز ساخته میشود باید به سراغ قطعات قدیمیتر برویم. به همین دلیل ما رپرتوار اصیل موسیقی لرستان را بجز موسیقی سوگ و عزا انتخاب کردیم. بیشتر شادیانهها و عاشقانههای موسیقی اصیل لرستان را در این کنسرت روی صحنه بردیم.
وی همچنین درباره تاثیری که دایی خود برای ورود به عرصه موسیقی گرفته گفت: من در سال ۱۳۶۶ در خرم آباد متولد شدهام. دایی من آقای هاشم پشتدار از نوازندگان و سازندگان ساز کمانچه هستند. دایی من جزو اولین کسانی هستند که در خرمآباد یادگیری موسیقی را به صورت آکادمیک نزد استاد درویش رضا منظمی شروع کردند. ایشان همچنین جزو نسل دومی محسوب میشوند که ساز کمانچه را به شکل آکادمیک و حرفهای آموزش دادند. به واسطه فعالیتهای داییام و رفت و آمدهای نوازندگان با ایشان، من نیز از کودکی علاقهام به موسیقی شدت گرفت و در سن ۹ سالگی استارت یادگیری نوازندگی را زدم. بعدها نیز در رشته موسیقی از دانشگاه فرهنگ و هنر اصفهان فارغ التحصیل شدم.
عبدیپور در ادامه افزود: اوایل دهه هشتاد فعالیتهایم آرام آرام ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۸۱ در جشنواره «کوچ و اقوام و عشایر» منتخب شدم. البته قبل از این جشنواره کم و بیش با گروههایی فعالیت میکردم. از آن زمان فعالیتهای جدی ترم شروع شد و در جشنوارههای مختلف و کنسرتهای متفاوتی روی صحنه رفتم و تاکنون حدود ۳۰ اجرا در ۵ قاره داشتهام.
این موزیسین همچنین درباره ورود ساز سرنا به ژانرهای مختلف موسیقی در کشورمان گفت: طی این سالها موفق شدهام با کمک دوستان ساز سرنا را در ژانرهای مختلف موسیقی بگنجانیم و اجرا کنم. این ساز مشکل کوک کردن داشت که خدا را شکر توانستیم این مشکل را نیز رفع کنیم تا در زمینه کوک نیز در کنار سایر سازهای اینچنینی قرار بگیرد. در واقع ما مانند ساز نی با استفاده از شابلنهای مختلف، سرناهایی را با کوکهای مختلف ساختهایم. قدیمترها هر نوازندهای برای خودش سرنایی داشت و هر کدام هم کوک خودش را داشت. خب نوازندگان در گذشته تفکر ارکستری نداشتند که بخواهند سرنا را در کنار سایر سازها در ارکستر قرار بدهند و این بسیار منطقی بود که کارشان با یک ساز سرنا راه بیافتد.
وی همچنین ددر مورد همکاریهایش در زمینه موسیقی دستگاهی ایرانی آن هم با ساز سرنا عنوان کرد: با ساز سرنا در زمینه موسیقی کلاسیک ایرانی با استاد مجید درخشانی، آقای عندلیبی، کیوان ساکت، حسین پرنیا و بسیاری موزیسینهای دیگر، هم در ضبطها و هم در اجراهای زنده همکاری کردهام؛ در زمینه ژانر موسیقی پاپ نیز با همین ساز سرنا همکاریهایی را با برخی دوستان داشتهام. همچنین در عرصه بینالمللی نیز با ارکستر سازهای بادی گوتنبرگ سوئد که با ساز سرنا به عنوان سولیست در خدمت این ارکستر بودم روز ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۴ در سالن کولن هوست شهر گوتنبرگ روی صحنه رفتیم.
احسان عبدیپور در ادامه افزود: در بحث آموزش ساز سرنا نیز طی یکسال گذشته کار طراحی، نگارش، نت نگاری و آوانویسی کتاب آموزش سرنا را انجام دادهام که به زودی منتشر خواهد شد. ما رپرتوار اصلی و اصیل سرنانوازی موسیقی لرستان را نوشتیم؛ یکسری اتودهای آموزشی قبل از اجرای هر مقام در نظر گرفته شده و آموزش ریتم و «ریتم خوانی» و اجرای مقامهای اصیل سرنانوازی منطقه لرستان شامل سور و سوگ در این کتاب لحاظ شده است. بعد از انتشار این کتاب آموزشی نیز کتاب دیگری از سرنانوازی مختص موسیقی ملیمان را کار خواهیم کرد.
این موزیسین درباره ملی بودن ساز سرنا و ریشه آن در میان تمام اقوام ایرانی گفت: ساز سرنا یک ساز ملی محسوب میشود که مختص یک منطقه خاص نیست. از آذربایجان، کردستان، کرمانشاه، لرستان، ایلام، خوزستان، کرمان، بلوچستان، خراسان، استانهای شمالی و بسیاری از مناطق دیگر کشورمان ساز سرنا را در فرهنگ موسیقی خود دارند. در کشورهای دیگر نیز ساز سرنا وجود دارد و در واقع ساز سرنا یک ساز جهانی محسوب میشود که به آن پرداخته نشده است.
احسان عبدیپور درباره ویژگیها و جذابیتهای صوتی ساز سرنا برای آهنگسازانی که از آن در ژانرهایی مانند موسیقی کلاسیک ایرانی و پاپ استفاده کردهاند، گفت: نوع صدادهی این ساز به دلیل قمیش دو زبانه کوچک و خاصی که دارد صدادهی کاملا شاداب و توام با انرژی بالایی است. ضمن اینکه این ساز در تمام اقوام ایرانی نیز ریشه دارد و به جرات میتوان گفت تمام اقوام ایرانی سرنانواز داشتهاند و دارند. در اکثر اقوام ایرانی نیز مانند قوم لر تمامی مراحل زندگیشان از تولد تا مرگ را با ساز سرنا تجربه کردهاند. یعنی وقتی یک کودک مثلا در خرم آباد متولد میشود این اتفاق را با اجرای ساز سرنا و دهل جشن میگیرند تا زمان فوت یک شخص که با موسیقی چمری و موسیقی سوگ به آن میپردازند ساز سرنا در تمام مراحل زندگی اکثر اقوام ما وجود داشته است. در واقع در ناخودآگاه بسیاری از آهنگسازان و مردم کشورمان ساز سرنا وجود دارد ما و نمیتوانیم این ساز را از ذهنشان پاک کنیم. وقتی سرنا میشنویم خود به خود به یاد لحظه سال تحویل، به یاد موسیقی بسیاری از نواحی مختلف، به یاد مرگ برخی از عزیزان، به یاد عروسی عزیزانمان، و به یاد بسیاری از خاطرات و گذشتهمان میافتیم و حس خوبی را برایمان به همراه دارد. سرنا همچنین به خاطر شخصیت سازیاش میتواند نقش خوبی را به عنوان سولیست ایفا کند به تمام این دلایلی که به آنها اشاره ردم امروزه بیشتر از سرنا به نسبت گذشته در ژانرهای مختلف استفاده میشود.
وی همچنین با انتاد از نوعی نگاه تعمیم پیدا کرده که تنها چند ساز موسیقی سنتی را ملی میداند گفت: ما در حوزه سازهای بادی ایران بسیار ضعیف، کم توجه و کم تعداد ظاهر شدهایم. به جز «نی» ما کدام ساز بادیمان را به ارکسترها بردهایم؟ در سازهای بادی رنگین کمان بسیار زیبایی در اقوام مختلف ایران وجود دارد؛ اما ما کدام یک از این سازها را در کنار دست آهنگساز ایرانی نشاندهایم و از آن استفاده کردهایم؟ به جز ساز نی که به همت نایب اسدالله اصفهانی و استاد حسن کسایی به این جایگاه امروز رسیده روی کدام ساز بادی در ایران کار شده است؟ سازهای بادی چون دوزله، شمشال یا همان بلور، بالابان، دودوک، نی انبان، نی جفتی، شاخ و بسیاری دیگر سازهای بادی در مناطق مختلف ایران داریم. بخشی از این سازهای بادی از نظر عملی قابلیت ورود به دیگر ژانرهای موسیقی را نیز دارند. چرا برای این بخش از سازها هیچ کاری نکردهایم. بخشی از این غفلت به رسانههایی مانند صدا و سیما مربوط میشود که در معرفی و شناساندن این سازها کم کاری کردهاند؛ بخشی از این کم کاریها نیز به هنرمندانی بازمیگردد که گمان میکردهاند در برابر موسیقیهای دیگر از پیش شکست خورده هستند. این احساس از پیش شکست خوردگی باعث شده تا هیچ کاری انجام ندهیم.
این موزیسین در ادامه افزود: ما از تمام دار دنیا فقط به تار و سنتور و سه تار بند کردهایم. به غیر از اینها ما فقط توانستهایم ساز نی را که یک ساز چوپانی بوده اصطلاحا از داخل آغول گوسفندها به داخل ارکستر بیاوریم. متاسفانه این اتفاق برای سازهای دیگر نیافتاده است و هنرمندان ما این جسارت و شجاعت را ندارند از دیگر سازهای نواحی مانند سرنا استفاده کند. سازهای نواحی ما با کمال تاسف حتی در چارچوب درسهای دانشگاهی نیست و کسی که مثلا سرنا مینوازد اصلا نمیتواند در دانشگاههای ایران با ساز خودش تحصیل کند. متاسفانه باید بگویم ما جزو آمار نیستیم.
عبدیپور گفت: همیشه با هیئت ژوری در دانشگاهها مشکل داشتهام و گفتهام به خدا ما لرها، ما کردها، ما بلوچها، ما خراسانیها، ما آذریها هم جزو ایران هستیم و موسیقیمان بخشی از موسیقی ایرانی محسوب میشود. چرا شما فقط موسیقی که به زبان فارسی اجرا میشود را فقط به عنوان موسیقی ایرانی قبول میکنید؟ وقتی ما زیر یک پرچم با هم زندگی میکنیم چرا باید موسیقی که جزو فرهنگ من است نمرهای در دانشگاه نداشته باشد؟ اصلا در چارچوب دانشگاهی ما چنین چیزی وجود ندارد. در دانشگاه از بین همه سازهای ایرانی ما مجبور هستیم فقط از بین تار، سه تار، سنتور، عود، کمانچه و نی حتما ساز انتخاب کنیم. چرا ما نباید موسیقی منطقه خودمان را در دانشگاه انتخاب کنیم و بر روی آن کنکاش کنیم؟ چرا وقتی دهها هزار نفر ردیف موسیقی دستگاهی ایران را کار کردهاند. من هم باید همین کار را انجام بدهم و از بقیه فرهنگهای موسیقایی متنوعی که در کشورمان وجود دارد غافل بمانم؟
وی ضمن انتقاد از نادیده گرفتن رپرتوار گسترده موسیقی نواحی در کشورمان گفت: دهها هزار نفر ردیف موسیقی دستگاهی ایرانی را کار کردهاند و هر روز نیز باز بر این روش تاکید میشود و در مقابلش موسیقیهای کردی، بلوچستانی، خراسانی، لری، گیلکی، آذری، ترکمنی و غیره دارند به راحتی از بین میروند و موزهای میشوند. هیچکس شیرمحمد اسپندار، شاهمیرزا مرادی، علیرضا حسینخانی، قاله مره، بهمن علاءالدین، رضا سقایی و سایر بزرگان بیتکرار موسیقی نواحی مختلف ایران را نمیشناسد؛ اینها واقعیتهای موسیقی هستند. برایم تلخ است بگویم موزیسین برجسته کشورمان با افتخار به سراغ ژیوان گاسپاریان هنرمند ارزشمند ارمنستانی میرود و او را کنار دست خودش قرار میدهد و این در حالی است که شیرمحمد اسپندار بزرگ مرد دونلینواز کشورمان در روستایی دور افتاده در سیستان به طرز بسیار سختی گذران زندگی میکند و هیچکس برای اجرا به سراغاش نمیرود.
این نوازنده سرنا در ادامه افزود: این سرنوشت بسیار تلخ همه بزرگان موسیقی نواحی ایران است؛ بزرگانی که وقتی برای مثال به فرانسه میروند و به اجرا میپردازند به آنها دکترای افتخاری داده میشود و جهان از وجود چنین میراث عظیمی حیران میماند و القابی مانند مروارید اقیانوس را به شاهمیرزا مرادی میدهند. من واقعا کوچکتر از آن هستم که درباره بزرگان موسیقی کشورم انتقادی داشته باشم اما این واقعیت است که وقتی استاد گاسپاریان را با افتخار به ایران میآورند شیرمحمد اسپندار در زمینهای کشاورزی در سختترین شرایط زندگی میکند. تا زمانی که همین اساتید موسیقی نواحی توان کار کردن دارند آنها را معرفی نمیکنیم و برنامهای برای گنجینه بزرگ موسیقی نواحیمان نداریم اما به محض اینکه این بزرگان میمیرند یا از کار افتاده میشوند برایشان در تالار وحدت بزرگداشت میگیریم و با دو عدد ربع سکه یا نیم سکه بهار آزادی سر و ته قضیه را هم میآوریم.
وی همچنین عنوان کرد: همین غفلتها باعث شده که امروز بیکیفیتترین و بیمحتوایترین موسیقیها سالنهای چند هزار نفری را روزها و شبهای متولی پر میکنند و باز هم جامعه تشنه این موسیقیهای نازل از نظر کیفیت است. نکته تلخ اینکه کسانی که همین سالنها را پر میکنند از میان تمام اقوام کشورمان هستند که موسیقی مناطق خودشان را اصلا نمیشناسند. آنقدر موسیقی نواحی را از نگاهها و گوشهای همین مردم مسئولان رسانه پنهان کردند تا امروز کارمان به اینجا کشیده است. کسانی که در همین تلویزیون و رادیوی کشورمان برای تیتراژها و موسیقیهای فیلم و برنامههای مختلف و پر بیننده تصمیم میگیرند خواهان انتشار چنین موسیقیهای بیکیفیتی هستند و یک خواننده را که شاید یک سال هم فعالیت موسیقی نداشته یک شبه به شهرتی میرسانند و چنان در تمام شبکهها آثارش را در بوق و کرنا میکنند که توی گوش و ناخودآگاه مردم جای خودش را باز کند و سلیقه مردم به سمتش گرایش پیدا میکند؛ این کار میشود تمام جریان سلیقهسازی صدا و سیما در کشورمان. یک «موسیقی ساده شده» و نازل با ریتم شش و هشت که هیچ تفکری پشت آن نیست و قرار هم نیست تفکری را در ذهن مردم ایجاد کند و فهمی از شعر حافظ یا سعدی یا حتی شعرای بزرگ معاصر ما را به مردم عرضه کند زمزمه تمام مردم میشود. پربینندهترین برنامههای تلویزیونی کشورمان میشود جایی برای پرتاب یک خواننده که کمتر از یک سال در موسیقی تحصیل کرده به سمت شهرت آنچنانی، در حالی که شیرمحمد اسپندار و امثال او با تمام گنجینههایشان حتی به اندازه یک دقیقه در یک برنامه پرت نیز سهمی از تلویزیون کشورشان نداشتهاند و ندارد. باور کنید اگر همین تیتراژهای سریالها و فیلمها و برنامهها را در اختیار موسیقی نواحی نیز قرار بدهند آن وقت ببینید چه اتفاقی در سلیقه مردم روی میدهد.
- 12
- 2