سوداگری
به یک نوع سیاست یا رویکرد یا مکتب اقتصادی برای به حداکثر رساندن صادرات و به حداقل رساندن واردات، سوداگرایی یا مرکانتیلیسم می گویند. این هدف مستلزم" اقتصاد طراحی شده" می باشد. به یک شخص حقیقی یا حقوقی( یعنی شخصی فردی یا جمعی) که با هدف کسب سود به بازار، وارد می شود سوداگر میگویند.
با این حال، کسی که در اقتصاد، وارد بازار می شود تا وسایل مورد نیازش را بدستآورد ، مصرف کننده نام دارد. به عبارتی دیگر، سوداگر به شخصی گفته میشود که به بازار وارد میشود تا علاوه بر مصرف خود، برای فروش مجدد چیزی که خریده، خرید یا فروش انجام دهد.
سوداگر به دنبال این است که سودی را بدستآورد و ناچارا برای رسیدن به چنین هدفی، به روش هایی مناسب متوسل میشود. از این رو او باید با به کارگیری قدرت انتخاب خود برای انتخاب هدف و روش دستیابی به آن اقدام کند. به این حالت، محاسبه اقتصادی می گویند.
معنی واژۀ سوداگری
معنای کلمه ی" سوداگری"، تجارت یا بازرگانی میباشد درحالیکه" شکل و شیوۀ خاصی از بازرگانی" را ارائه می دهد. بنابراین بازرگانی یا تجارت ازاد میتواند دارای سمت و سوی غیرسوداگرانه نیز باشد. سوداگران در مسائل بسیاری با یکدیگر، اختلاف نظر داشتند ولی موافق ارتباط نزدیک بین منافع اقتصادی و منافع ملی بودند عقیده ی آن ها بر این بود که تراکم فلزهای گران بها در داخل کشور، از شروط لازم تشکیل و تداوم" دولت ملی" به شمار می رود.
تاریخچه سوداگری
قرن شانزدهم، منشأ سیاست اقتصادی سوداگرانه یا مرکانتیلیستی بود. در زمینۀ اکتشافات بزرگ جغرافیایی و امکان دستیابی به منافع سرشار و مواد اولیه در غرب در ابتدای قرن شانزدهم تغییراتی رخ داد. این امکانات باعث توسعه ی قلمرو روابط تجاری شد و حجم تجارت در بین کشورهای اروپایی با خارج، به دلیل به کار گیری پول در روابط اقتصادی و کشف ذخایر طلا در قارۀ آمریکا، افزایش یافت.
علاوه بر این، قدرت نمایی در توفیقات جنگی و ایجاد و حفظ مستعمرات، آشکار گردید. این وضع باعث شد تا دولت های ملی دوران سوداگران در اروپا با یکدیگر رقابت کنند و نسبت به قرون وسطی در این قاره، وضعیت متفاوتی بوجود آمد.
طبقۀ اشراف در قرون وسطی از تجهیزات و سربازان منطقۀ نفوذ خود برای جنگ هایشان استفاده می کردند ولی دولت های ملی پس از قرون وسطی، برای پیشبرد جنگ بر ارتش حرفه ای متکی می شدند و طبیعتا به منابع مالی برای تهیۀ ارتش و پیروزی در جنگ نیاز داشتند.
کشورهای اروپای غربی به دلیل نیاز به منابع مالی فراوان، تحصیل فلزهای گرانبها( طلا و نقره) را" سیاست ملی" تلقی می کردند. دولت هایی که معادن سرشار طلا نداشتند و چنین فلزات گرانبهایی در مستعمراتشان وجود نداشت که برای کسب آن ها، سیاست هایی را در پیش گرفتند که منتهی به" تراز بازرگانی مثبت" شد.
این سیاست مبتنی بر این فرض بود که هر گاه مقدار کالای فروخته شده در یک کشور به سایر کشورها در طول مدت یکسال، نسبت به کالاهای خریداری شده از آن کشورها بیشتر باشد، مازاد این دو مقدار به صورت طلا یا ارز به کشور وارد میشود.
تا قبل از قرن شانزدهم، انگیزۀ فعالیت اقتصادی در اروپا تابع اصول مذهبی و اخلاقی بود ولی پس از آن دچار تغییراتی شد و به تدریج ، گرایش به تجارت و انباشت ثروت مادی یا فلزهای گران بها پیدا کرد.
بنابراین اولاً نظام اقتصادی فئودالی مطرود شد، ثانیا" ناسیونالیسم" بر سیاست اقتصادی متکی شد، ثالثا تنها منبع ثروت ملی، طلا و نقره بود، رابعا بازرگانی خارجی، بسیار مهم شد و خامسا توسعۀ اقتصادی و نظامی موجه گردید.
متفکران اقتصادی آن عصر، برای مکتب پاسخگوی این احتیاجات، نام" سوداگری" یا مرکانتیلیسم را انتخاب کردند و طرفدارانش به سوداگران یا مرکانتیلیست ها شهرت پیدا کردند.
گردآوری: بخش اقتصاد سرپوش
- 17
- 5