فیزیوکراسی
اوّلین مکتب اقتصادی که قواعد علمی اقتصادی را بیان کرد؛ فیزیوکراسی بود. این مکتب، بیشتر از سایر مکاتب اقتصادی در شکل گیری اصول اولیّه نظام اقتصاد سرمایه داری، اهمیّت دارد. درواقع در سال ۱۷۵۸ میلادی، این مکتب به اوج خود رسید ولی پایه های مکتب در سال ۱۷۷۶ با انتشار کتاب ثروت ملل آدام اسمیت به لرزه افتاد و عمر فیزیوکرات ها در این سال، پایان یافت.
معنی کلمه ی فیزیوکراسی، تسلّط طبیعت میباشد که برگرفته از دو واژه یونانی physis یا طبیعت و kratos یا قدرت طبیعت مشتق می باشد. به فیزیوکرات ها،" طبیعیّون" و" ارضیّون" نیز میگویند.
ظاهرا فیزیوکراتیسم حاوی اولین تحلیل سیستماتیک" تولید در نظام سرمایه داری" بوده است. فرانسوا کنه( ۱۷۷۴- ۱۶۹۴) از پیشوایان این مکتب محسوب میشد.
نقش فیزیوکراسی در اقتصاد
مبنای فکری مکتب فیزیوکراسی متکی بر فلسفه" دئیسم" می باشد. خدا براساس این فلسفه، منشا جهان هستی است. او براساس برخی از قانونمندی ها، عالم طبیعت را ایجاد کرده است و طبق آنها ، به حیات خویش به صورت خودکار ادامه می دهد و پس از خلقت، هیچ دخالتی در جریان عالم ندارد. خداوند با جهان هستی، مانند ساعت ساز و ساعت مصروف کلیسای شهر استراسبورگ فرانسه ارتباط دارد.
فیزیوکرات ها بخاطر نگاه مطلق گرایانه ی خود، بعنوان اولین بنیان گذاران اقتصاد کلان شناخته می شوند. آن ها با سامان بخشیدن به اوّلین مباحث مالیه عمومی و تعیین امور مالی، در تکمیل حلقه های قبل از ظهور مکتب کلاسیک تأثير به سزایی داشتند.
دانستنی هایی در مورد فیزیوکرات ها
فیزیوکرات ها به موضع گیری بر علیه حکومت فئودالی و استبدادی فرانسه پرداختند. آنها صرفا کاری که در کشاورزی اعمال میشد را مولد می دانستند. آن ها برخلاف مرکانتیلیست ها با طرح شعار" آزادی اقتصادی"، تقاضا داشتند که دولت در صنایع و بازرگانی دخالت نکند.
در واقع مرکانتیلیسم به عنوان مدافع بازرگانیِ متکی به دولت محسوب میشد درحالیکه فیزیوکراتیسم به عنوان مدافع بر کشاورزیِ فارغ از دولت بود. با توجه به اینکه گرایش نظام سرمایه داری به مداخلۀ هر چه کمتر دولت در اقتصاد است فیزیوکراتیسم، سازگاری بیشتری با سرمایه داری دارد.
با این حال در نظر داشته باشید که پرهیز دولت های غربی از دخالت در اقتصاد، به سیاست داخلی این دولت ها تعلق دارد. جنبۀ استعماری دولت های غربی در سیاست خارجی، زمینه ساز دخالت مبسوط آنها در امور اقتصادی سرزمین های تحت استعمارشان بوده است.
از ناتورالیسم به عنوان پشتوانۀ فلسفی فیزیوکراتیسم یاد میشد. تصور ناتورالیسم چنین بود که همه چیز به وسیلۀ طبیعت و طبیعت صرفا به وسیلۀ خودش توضیح پذیر است. به همین امر باعث شد تا فیزیوکرات ها عمدتاً دئیسم شوند؛ یعنی معتقد به خدای خالق جهان شوند، خدایی که علاوه بر خلق جهان، قوانینی را در طبیعت نهادینه کرده است و دیگر دخالتی در امور این جهان ندارد.
ایزاک نیوتن هم معتقد به این خدا بود و از نظر او نسبت خدا و این جهان( یا طبیعت)، مانند نسبت ساعت ساز با ساعت بود. به این معنی که ساعت طبیعت توسط خدا درست شده و دیگر دخالتی در کار این ساعت ندارد. خدا از نظر دئیست ها،" معمار بازنشسته" بود.
درصورت عدم ضرورت دخالت در قوانین طبیعت، دخالت دولت در حوزۀ اقتصاد نیز بلاموضوع می شود؛ به این دلیل که اقتصاد نیز مانند طبیعت دارای قوانینی است که دولت با مداخله در اقتصاد، باعث اختلال در کارکرد درست این قوانین میشود.
فیزیوکراسی از خاستگاه آتنی برخوردار است. درواقع یونان باستان، معتقد به" حکومتِ طبیعت" بودند و فیزیوکراسی در سدۀ هجدهم، تا حد زیادی بر پایه شالوده های ایدۀ" حکومتِ طبیعت" استوار بود.
پایان عمر فیزیوکراتیسم
مکتب فیزیوکراتیسم در سال ۱۷۵۸ میلادی به اوج خود رسید ولی پایه های این مکتب در سال ۱۷۷۶ با انتشار کتاب ثروت ملل آدام اسمیت( ۱۷۹۰- ۱۷۲۳)، به لرزه افتاد و عمر فیزیوکرات ها پایان یافت.
گردآوری: بخش اقتصاد سرپوش
- 11
- 1