جنبش دانشجویی، یکی از دیرپاترین جنبشهای معاصر ایران است که از زمان شکلگیری، فرازونشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته و گفتمانهای زیادی را تجربه کرده است. بر همین اساس، نگارش تاریخ صدساله تحولات سیاسی-اجتماعی ایران بدون عطف توجه جدی به جنبش دانشجویی ابتر خواهد بود؛ چراکه بخش عظیمی از تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ما حتی در آستانه پیروزی انقلاب و بعد از آن، به دانشگاه معطوف بوده و موتور محرکه این تحولات، جریان و جنبش دانشجویی است. به همین منظور و برای بررسی تحولات جنبش دانشجویی تاکنون با حسن اسدیزیدآبادی، فعال سیاسی و حقوقدان، گفتوگویی کردیم که در ادامه از نظر میگذرد.
کار ویژههای جنبش دانشجویی چه میتواند باشد؟
بحثی که همیشه، هم در جنبش دانشجویی مطرح بوده و هم از سوی کسانی که از بیرون آن را تحلیل میکنند وجود دارد این است که آیا دانشگاه آن نقش را دارد یا خیر؟ همچنین باید نسبت جنبش دانشجویی با جامعه و قدرت تبیین شود. قبل از ۷۶ احتمالا هیچ نیرویی را نمیتوانیم شناسایی کنیم که بهطور جدی بگوید ما باید برویم و در جامعه کار کنیم؛ در مجموع، میگفتند ما باید وارد قدرت سیاسی شویم، دولت را بگیریم یا یک اپوزیسیون یا اقلیت جدی بهرسمیت شناختهشده شویم.
وقتی در انتخابات با بردی حداکثری وارد دولت شدیم، همه بهویژه جنبش دانشجویی خود را جزئی از این پیروزی میدانستند. در آن مقطع فعالان دانشجویی ارتباط وثیقی با بدنه جامعه دانشجویی نداشتند. با دردستگرفتن دولت و مجلس ازسوی اصلاحطلبان فهمیدیم همه نمیتوانند در یک مسیر حرکت کنند. وقتی بخشی از اصلاحطلبان وارد دولت شدند، اقتضائاتی وجود داشت که یکی از آنها تعامل با حاکمیت بود که آنها این را نداشتند و طبیعتا دیدند هر یک باید نقش خود را ایفا میکردند. حرف جنبش دانشجویی به دولت اصلاحات این بود که چرا شما حالا که به قدرت رسیدهاید کمکاری میکنید. اینجا تمایز نقشها شکل گرفت و بحث به سمت تخصصیترشدن مطالبات رفت. این هم گرچه در آن دوره بهعنوان انشقاق در اصلاحات یا ناهماهنگی بین نیروهای اصلاحطلب یا عبور از رئیس دولت اصلاحات و امثال آن مطرح شد، به نظر میرسید اینها طبیعت این مسیر بود و وجود آن حتما نقطه مثبتی بود؛ زیرا وضعیت دموکراتیکتری که ما انتظار داشتیم به این مسیر نیاز داشت.
اینها در انتخاب بین ماندن بهعنوان مؤتلف سیاستورزان حرفهای که در دولت، سیاستهای اصلاحطلبانه پارلمانتاریستی یا چانهزنی در بالا را پیگیری میکنند و میلکردن بهسمت پیگیری مطالبات بدنه دانشجویی و حرکت بهسمت توجه به مطالبات بدنه اجتماعی بودند و حد فاصل و لولایی شدند که به حاکمیت مسائل را انتقال دهند. از همانجا این انتقادات مطرح شد که بهطور مثال، یک فعال دانشجویی با دو سال کار میخواهد خود را در حد دبیرکل یک حزب بداند. همین انتقادات مطرح شد تا به مقطعی رسیدیم که جامعه بهطور کلی نسبت به اصلاحات موضع پیدا کرد. طبیعتا این در دانشگاه خیلی بیشتر بود و دانشجویان نیز همین فکر را میکردند که پروژه اصلاحات شکست خورده است. از آن زمان دو دهه میگذرد و یک دهه هم که وضعیت خاصی داشتیم.
در این مدت چند مؤلفه عوض شده است. در ۱۰-۲۰سال گذشته مؤلفههای جنبش دانشجویی و نهاد دانشگاه، تغییر اساسی کرده است؛ یعنی ما هر تفسیری که میخواهیم از وضعیت امروز داشته باشیم بدون توجه به اینها نمیتوانیم نگاه کنیم؛ یکی اینکه خود نهاد دانشگاه تغییر کرده یعنی نهاد دانشگاه و جامعه دانشجویی بزرگ و حجیم شده است. جامعه دانشجویی دیگر لزوما یک جامعه جوان نیست و از همه ردههای سنی در آن حضور دارند. خود نهاد دانشگاه تغییر کرده است، دانشگاه بهویژه در دهههای ۴۰-۵۰-۶۰ و حتی ۷۰ این کارکرد را داشت که شهروندان ایران را مدرن کند. در فضای ۱۰-۲۰ساله این انحصار از دانشگاه گرفته شد؛ یعنی دیگر دانشگاه نیست که افراد را با گزارههای دموکراتیک آشنا میکند؛ اعم از اینکه هر رشتهای را بخوانند.
حتی از دوره اصلاحات به بعد همین احزابی که ایجاد شدند در ایران بعد از انقلاب سابقه نداشتند. درواقع، مسیرهای دیگری برای مدرنشدن، سیاسیشدن و اجتماعیشدن به وجود آمد؛ بنابراین انحصار دانشگاه شکسته شد.
از نظر تعدادی هم شکسته شد.
بله، از نظر تعدادی هم شکسته شد و خیلیها دانشجو شدند؛ یعنی قبل از این دانشگاه بار عظیمی را به دوش میکشید و هرکس که میخواست فعالیت سیاسی و اجتماعی داشته باشد باید از دانشگاه عبور میکرد. از این نظر، این شکستهشدن شاید تا حدی به این گزاره کمک میکند که ما در حال حاضر آنچه داریم اتفاقا بیشتر جنبش دانشجویی است؛ یعنی مثلا در دهه ۵۰ کسی هم که میخواست حرکت چریکی کند با اینکه مسئله او اصلا دانشگاه نبود، بلکه تغییر جهان بود، از دانشگاه میآمد. کسی که میخواست راه مصدق را برود، کسی که میخواست راه بیژن جزنی را برود یا کسی که میخواست راه بازرگان و اسلام و تحول در حوزه را برود،
همه از مسیر دانشگاه میآمدند، اما امروز همه آنها زمینههایی را برای بیان خود پیدا کردهاند. شاید جنبش دانشجویی به معنای واقعی در حال حاضر تحقق یافته است؛ یعنی اکنون تنها جای فلان گروه و جناح به هر عنوان دانشگاه نیست و میتواند در فضا و جای دیگری صحبت کند. این اتفاقا کمک میکند به اینکه ما به یک جنبش دانشجویی برسیم که مسائل دانشجویی در آن عمدهتر باشد؛ برای مثال جنبش دانشجویی میگوید من اکنون آزادیبیان آکادمیک را میخواهم. آزادیبیان آکادمیک، یک ترم ویژه در حقوق بشر و دموکراسی است که میگوید مرزها و خط قرمزهای آزادی بیان در عرصه آکادمی فراتر از جامعه است و همه دنیا هم این را میپذیرند، حتی ساختار جمهوری اسلامی نیز آن را میپذیرد.
دانشجویان حالا میگویند یا باید بگویند که ما به قدر وسعمان آنها را دنبال میکنیم؛ یعنی اگر آرمان عدالت را بهعنوان آرمان جنبش دانشجویی میدانستیم، دیگر امروز بهدنبال دادگستری نیستیم، ما میگوییم در نهاد آکادمی باید عدالت برقرار شود و در اینجا حق آموزش مهم میشود. ضمن اینکه اینها در آن جنبش کلان دموکراسیخواهی مطالبات خود را دارند. از این نظر هم دانشجو عوض شده هم نهاد دانشگاه و هم دولت تغییر کرده و کمتر فعال مایشاء است و آن یکدستی گذشته را ندارد.
یعنی جریانهای موجود در دانشگاه بهسمت ایدههای اولیه دانشگاه ذیل استقلال و آزادی آکادمی رفتهاند؟
از این نظر، من مخالف کسانی هستم که میگویند ما جنبش دانشجویی نداریم، شاید آنها این جنبش را خیلی گسترده و بزرگ میبینند و انتظار دارند از دل دانشگاه گروههای مختلف سیاسی بیرون بیاید، ولی امروز دیگر آنگونه نیست و آنچه امروز با آن مواجهیم بیشتر به معنای واقعی جنبش دانشجویی میتواند باشد.
در همه دنیا، وقتی احزاب در جای خود باشند و دولت قوی وجود داشته باشد، جایگاه آکادمی محملی برای گفتوگوست. در وضعیت موجود چگونه میتوان کاری کرد که مطالبات دانشجویان به نتیجه نیز منتج شود؟
بههرحال، ما همچنان معتقدیم فعال دانشجویی باید آرمانهای اساسی ملی ازجمله آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر را پیگیری کند؛ البته بخشی از اینها به رابطهاش با دیگر نیروهای تحولخواه برمیگردد، اما بهطور کلی بهویژه در بحث حاکمیت چند نکته باید مد نظر قرار گیرد؛ اولا اینکه جنبش دانشجویی نباید مسئلهاش اساس نظام بوده و براندازی و تغییر رژیم نباید در سوگیریهایش باشد؛ چون تغییر در ساخت قدرت با جنبش دانشجویی بیارتباط است؛ چون نه چنین رسالتی دارد و نباید داشته باشد و نه به نفعش است که داشته باشد، ولی درعینحال جنبش دانشجویی باید تلاش کند بر آرمانها تاکید کرده تا ساخت قدرت هر چه بیشتر با آنها هماهنگ شود و درعینحال، نباید دنبال روایتهای کلان از آرمانها باشد و باید آنها را در چارچوب دانشگاه پیگیری کند؛
مثلا درباره آزادیبیان، دانشجو باید با آن بخشی از قدرت که به دانشگاه مربوط است تعامل و رایزنی کند و درعینحال هزینه هم بدهد. جنبش دانشجویی باید به هر آنچه را به استقلال نهاد آکادمی ضربه میزند توجه و حتما با آن مبارزه کند؟ پروژهای که ۲۰ سال است مطرح شده و پیگیری نمیشود. جنبش دانشجویی باید حساسیت فوقالعادهای داشته باشد و اجازه ندهد که نهاد دانشگاه با هر سازوکاری به یک نهاد اختصاصی برای اقشار فرادست تبدیل شود. جنبش دانشجویی باید حتما به فراگیرشدن نهاد دانشگاه،
موضع مثبت داشته باشد و از گستردهشدن تحصیلات عالی حمایت و استقبال کند. ضمن اینکه باید به کیفیت آموزشی توجه کند و در برابر تبدیلشدن دانشگاه به بنگاه مدرکسازی مقاومت کند. دانشگاه سنگر مبارزه نیست؛ مبارزه باید در داخل دانشگاه اتفاق بیفتد. همیشه تصویری از تجمعهای دانشجویی وجود دارد و آن این است: در اصلی دانشگاه تهران که دانشجویان در پشت نردهها دستهای خود را به بیرون فشار میدهند؛ یعنی میخواهند حرفهای خود را به بیرون از دانشگاه بزنند. این دانشجویان باید برگردند مدیریت دانشگاه را مخاطب قرار دهند و صحبت کنند؛ یعنی تجمعات نباید سردر دانشگاه باشد، بلکه باید در قلب دانشگاه اتفاق بیفتد.
در روند دموکراتیزاسیون جنبش دانشجویی، نسبتش را با گروههای دیگری که ناگزیر از تعامل با آنهاست چگونه باید تعریف کند؟
اولا، من با اینکه جنبش دانشجویی باید مسیر خود را برود، مخالفم و معتقدم باید به هرکس که آرمانهای کلان را پیش میبرد حتما کمک کرد و آن جبهه را دید و در عین نقد آنها مطالبات را مطرح کرد و در تعامل و گفتوگو با آنها مواضع خود را پیش ببرد. باید با همه ارکان حاکمیت تعامل داشت، ولی اولویت وجود دارد. جنبش دانشجویی در مواجهه با احزاب اصلاحطلب باید موضع انتقادیاش را حفظ کند. من معتقدم در حال حاضر نوعی از فساد در اصلاحطلبانی که وارد دولت شدهاند دیده میشود. درعینحال، از دستبالاشدن اصلاحطلبان بوروکرات و کارمندصفت جلوگیری کند.
جنبش دانشجویی نباید اجازه دهد اصلاحات صرفا دولتمحور شود. نقش مهم جنبش دانشجویی این است که نقش جامعهمحور اصلاحات را برجسته کند و همینطور به این بپردازد که چرا سازوکارهای اصلاحطلبی دموکراتیک نیست و صراحتا اعلام کند شرط حمایت در انتخابات اصلاح این رویههاست؛ درنهایت از نظر من فعالان دانشجویی نباید تریبونهای خود را کاملا در خدمت اصلاحطلبان قرار دهند. به تاکید باید برنامههایی برگزار کنند که دانشجومحور باشند و موجبات این را فراهم آورند که در بدنه دانشجویی گفتوگو صورت بگیرد.
- 19
- 3