اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا اتحاد شوروی یا بطور خلاصه شوروی، کشوری بود متشکل از روسیه و چندین جمهوری متحد، که از زمان تاسیس در ۱۹۲۲ تا زمان انحلال در ۱۹۹۱ بخش بزرگی از شرق اروپا و شمال آسیا را در برمیگرفت و پهناورترین کشور جهان شناخته میشد.
اتحاد جماهیر شوروی حاصل انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود و روسیه بخش بزرگتر آن را تشکیل میداد. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ و درطی دورهای که به جنگ سرد موسوم است، شوروی و آمریکا ابرقدرتهای جهانی به شمار میرفتند و بر تمام مسایل جهانی مانند سیاستهای اقتصادی، روابط بینالمللی، تحرکات نظامی، روابط فرهنگی، پیشرفت دانش به خصوص در فنآوری فضایی تاثیر داشتند. در این کشور تمام قدرت سیاسی و اداری در دست تنها حزب مجاز، حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.
تاریخ شوروی
در اوت ۱۹۱۴ روسیه وارد جنگ جهانی اول میشود. نخست فقط بلشویکها مخالف جنگ هستند اما شکستهای روسیه حامیان سلطنت تزار را به حداقل میرساند. در سال ۱۹۱۷ پس از دو انقلاب فوریه و اکتبر در روسیه، حزب بلشویک به رهبری لنین قدرت را در این کشور به دست گرفت. روسیه بلشویکی با حمله طرفداران نظام گذشته و نیروهای خارجی به ویژه بریتانیا روبرو شد. این دوره به دوران جنگ داخلی روسیه معروف است و طی آن ارتش نوین شوروی با نام ارتش سرخ به کوشش تروتسکی و تحت رهبری او شکل گرفت. در ۱۹۲۲ و پس از سرکوب مخالفان و دشمنان حزب بلشویک که نام خود را به حزب کمونیست اتحاد شوروی تغییر داده بود تاسیس کشور «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» را اعلام کرد. این کشور از اتحاد روسیه و مناطق متعلق به روسیه تزاری تشکیل شده بود. در جریان جنگ داخلی و بعد از آن حزب کمونیست که تنها حزب مجاز در شوروی بود، سیاست اقتصادی سختگیرانهای را تعقیب میکرد که به کمونیسم جنگی معروف شد. با پایان گرفتن جنگ داخلی و استقرار حاکمیت حزب بر سراسر کشور، سیاست اقتصادی جدیدی به نام برنامه نوین اقتصادی معروف به «نپ» در پیش گرفته شد.
اختلاف رهبران شوروی در نحوه پیشبرد سیاستهای اقتصادی بالا گرفت. در سال ۱۹۲۴ و پس از مرگ لنین کشمکش بر سر جانشینی او شدیدتر شد و بالاخره استالین توانست مخالفان خود به ویژه تروتسکی را سرکوب کند و بر جای لنین بنشیند. او در چند مرحله دست به تصفیه حزب از مخالفان خود زد. تصفیههای بزرگ نامی است که بر این اقدامات استالین گذاشتهاند. در عرصه کشاورزی با ایجاد مزارع اشتراکی یا کلخوزها چهره کشاورزی روسیه دگرگون شد. سیاستهای کشاورزی حزب کمونیست اتحاد شوروی با مخالفت مالکان خردهپا (کولاکها) روبرو شد و دولت بیرحمانه آنان را سرکوب کرد. در عین حال استالین سیاست صنعتی کردن شوروی را پیگیری کرد و در دوران زمامداری او شوروی به قدرت صنعتی بزرگی تبدیل شد. در ۱۹۳۹ در آستانه شروع جنگ جهانی دوم، شوروی پیمان عدم تجاوز با آلمان نازی منعقد کرد ولی در ۱۹۴۱ با حمله گسترده آلمان، شوروی نیز به جنگ وارد شد. در این جنگ که بهطور رسمی جنگ کبیر میهنی نامیده میشد، دولت و حزب و مردم شوروی با مقاومت در برابر ارتش آلمان و فداکاریها و قربانی دادنهای بسیار توانستند جریان جنگ را برگردانند و به خصوص پس از نبرد استالینگراد نیروهای شوروی در موضع حمله قرار گرفتند. شکست آلمان در ۱۹۴۵ که بار اصلی آن بر دوش شوروی بو.
این کشور را به یکی از ابرقدرتها تبدیل کرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز دوران جنگ سرد کشمکش و تقابل دو ابرقدرت یعنی آمریکا و شوروی سیاست تمام جهان را طی چهار دهه تحت تاثیر خود داشت. همچنین این تقابل را، تقابل میان سرمایهداری و سوسیالیزم نیز دانستهاند. شوروی در ۱۹۴۹ توانست دارای قدرت اتمی شود و به انحصار آمریکا در این زمینه پایان داد. در سال ۱۹۵۳ بعد از مرگ استالین، جانشینان او به رهبری دستهجمعی پرداختند ولی نهایتا نیکیتا خروشچف توانست قدرت را به دست آورد. در ۱۹۵۶ خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی کشتارهای استالین را موضوع قرار داد و در جهت تخریب چهره استالین برآمد. در دوران زمامداری خروشچف بسیاری از سختگیریهای دوره استالین تعدیل شد.
بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شدند و به بسیاری که در دوره استالین به عنوان جاسوس و مخالف اعدام شده بودند، اعاده حیثیت شد. همچنین در این دوران قانون تجارت آزاد تا حدی پذیرفته شد که آثار جبرانناپذیری را بر بدنه نظام سوسیالیستی که پشتیبان اقتصاد هدایت شده بود، وارد آورد. که بعدها به سلسله حوادث و رخدادهایی انجامید تا فروپاشی شوروی.
در سال ۱۹۵۷ شوروی با فرستادن ماهواره اسپوتنیک۱ به مدار زمین، عصر فضا را آغاز کرد. شوروی برای اولین بار یوری گاگارین را به فضا فرستاد و پس از چندی با سفینه بی سرنشین خاک کره ماه را به زمین آورد. در اوایل دهه ۱۹۶۰ رهبران حزب، نیکیتا خروشچف را با توطئه لئونید برژنف مجبور به استعفا کردند و پس از دورهای رهبری دستهجمعی، لئونید برژنف قدرت را به دست گرفت. در دوره او اصلاحات سیاسی و اجتماعی که در دوره خروشچف آغاز شده بود به کندی گرایید و تسلط حزب و دولت بر تمام عرصههای سیاسی و اجتماعی تقویت شد در دوره ی برژنف فسادهای زیادی صورت گرفت بطوری که فرزندان و داماد وی نیز در آن دست داشتند با روی کار آمدن یوری آندروپف که بعنوان معاون برژنف با او همکاری می کرد پرونده فسادها به جریان افتاد تا بصورت علنی به وضعیت فسادها رسیدگی کندوجلوی این امر رابگیرد اما برژنف با اعلام به او مانع این امر شد، دوران آندروپف و چرننکو حرکت خاصی انجام نشد و در دوران میخائیل گورباچف شوروی به اصلاحات اساسی دست زد.
فروپاشی شوروی
در دهه ۱۹۸۰ آثار فروپاشی شوروی ظاهر شد و بالاخره در ۱۹۹۱ این کشور رسماً منحل شد و به چند کشور دیگر تجزیه شد. کشورهای تشکیلدهنده شوروی پیشین با حفظ استقلال خود در جامعه کشورهای مستقل هم سود عضو شدند. سیاست از زمان تاسیس شوروی تا زمان فروپاشی آن تنها حزب سیاسی آن کشور حزب کمونیست اتحاد شوروی بود. این حزب تمام جنبههای زندگی اجتماعی شوروی را در کنترل داشت. تمام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در کشور طبق نظر این حزب انجام میگرفت و مخالفان این حزب مجازات میشدند. مطبوعات و انتشارات و هنرها نیز در کنترل حزب و دولت بود. نکته قابل توجه در این مورد این است که در نظام کشور شوروی، شوراهای محلی و صنفی حکومت میکردند. یعنی بر خلاف مردمسالاری که در آن عدهایی از مردم هر چند سال یک بار رای داده و کسانی را برای زمامداری برمی گزینند. در سیستم کشور، شوراها و جمیع افرادی که در هزاران شورا در سراسر کشور حضور داشته به تصمیم گیری مشغول بودند. هر شورا در حد خود.
این شوراها هر یک نماینده یا نمایندگانی در شوراهای بالاتر داشتند و این شیوه تا مراحل بالای حکومتی ادامه داشت. پس در واقع حزب کمونیست در شوروی نماینده تمام مردم بود. گرچه در اجرای این سیستم بسیار کارآمد و نوین اشکالاتی به وجود آمد. حزب کمونیست برنامههای خود را طی کنگرههای ادواری تنظیم و تصویب میکرد و به اجرا میگذاشت. شوروی با آغاز جنگ سرد بین ابرقدرتها، بزرگترین رقیب ایالات متحده آمریکا در مسائل بین الملل شد و در بسیار از مناقشات تا سرحد جنگ هستهای نیز پیش رفتند که نهایتا با فروپاشی شوروی از قوت این مناقشات تا حدودی کاسته شد.اصلی ترین تقابل آمریکا و شوروی در زمان نیکیتا خروشچف رهبر قدرتمند شوروی و جان اف کندی رئیس جمهور جوان آمریکا بر سر مساله بحران موشکی کوبا بود که با امتیاز گرفتن شوروی از آمریکا و کوتاه آمدن کندی در این موضوع شوروی پیروزی بزرگی را بدست آورد برخلاف کسانیکه در این برهه تاریخ را تحریف کرده و آنرا پیروزی نمی دانند شاید بتوان در سیاست خارجی دوران نیکیتا خروشچف را عصر طلائی نامید ... تقسیمات کشوری [ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (۱۹۵۶ — ۱۹۸۹) پرچم جمهوری پایتخت نقشه اتحاد جماهیر شوروی ۱ ارمنستان ایروان ۲ آذربایجان باکو ۳ بلاروس مینسک ۴ استونی تالین ۵ گرجستان تفلیس ۶ قزاقستان آلماتی ۷ قرقیزستان بیشکک ۸ لتونی (لاتویا) ریگا ۹ لیتوانی ویلنیوس ۱۰ مولداوی کیشینف ۱۱ روسیه مسکو ۱۲ تاجیکستان دوشنبه ۱۳ ترکمنستان عشق آباد ۱۴ اوکراین کیف ۱۵ ازبکستان تاشکند .
بنابراین بررسی چرایی ها و چگونگی های فروپاشی شوروی از اهمیت جهانی و تاریخی بسیار فراتر از سطح بررسی تاریخ یک کشور برخوردار است چرا که اکثر انقلاب هایی که پس از ۱۹۱۷ روی دادند به شکلی یا هویت خود را در تجربه انقلاب روسیه می دیدند یا به شکل بارزی از آن تاثیر گرفته بودند. همچنین دیگر امروز نمی توان از چپ غیردینی (یعنی همان جریان فکری که با اندیشه کارل مارکس هویت می یابد) در سطح جهان سخن گفت مگر با دارا بودن تحلیلی عقلایی از انقلاب روسیه. این نوشته کوششی است بسیار فشرده برای ترسیم رئوس تحولاتی که سقوط شوروی را باعث شد. پیروزی انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه در واقع تولد طفل زودرسی به رهبری حزب بلشویک (در آینده کمونیست) بود. دو واقعه تاریخی بعد از به کف آوری قدرت سیاسی توسط بلشویک ها در هویت بخشیدن به نظام سیاسی - اقتصادی شوروی یعنی همان نظامی که در سال ۱۹۹۱ سقوط کرد، نقش اساسی داشت.
این دو واقعه تاریخی عبارتند از تصمیم های بلشویک ها در کنگره ۱۰ حزب در سال ۱۹۲۱ که پایه نظام سیاسی شوروی را پی ریزی کرد و تصمیم های کنگره ۱۷ حزب در سال ۱۹۳۴ که پایه های اقتصادی نظام شوروی را پی ریزی کرد. انقلابیون بلشویک در اکتبر ۱۹۱۷ قدرت سیاسی را به نام طبقه کارگر در اختیار گرفتند و رسمیت و مشروعیت حکومت جدید را در تایید شوراهای کارگران- دهقانان- سربازان می دیدند؛ حکم تاییدی که توسط شوراها به حکومت جدید داده شد. حکومت جدید ائتلافی بود از بلشویک ها و حزب دهقانی اس- آر چپ که تا ماه مارس ۱۹۱۸ ادامه یافت. وجود ائتلاف حکومتی و لزوم دریافت تایید شوراها نشان می دهد بلشویک ها در اول راه خواهان نوعی «دموکراسی شورایی» بودند، نه حکومت تک حزبی و تام گرا . نوشته های لنین و دیگر رهبران حزب نیز تاییدی بر این واقعیت است. ولی طی روندی در عمل آنان نظامی تک حزبی را پایه گذاری کردند. برای درک این روند باید به دو نکته مهم توجه کرد؛ اول اینکه رهبری انقلاب به توسعه نیافتگی جامعه روسیه واقف بود و به کف گیری حکومت را نه شروع ساختمان سوسیالیسم در روسیه بلکه مقدمه یا جرقه ای برای شروع انقلاب های کارگری در اروپای آماده انقلاب به حساب می آورد. از این منظر تصور می شد با پیروزی انقلاب در یک یا چند کشور پیشرفته انقلاب روسیه خواهد توانست با کمک دیگران بنای نظم سوسیالیستی را آغاز کند. دوم، با آغاز جنگ داخلی در تابستان و پاییز ۱۹۱۸ تمامی معادلات سیاسی روسیه بر هم خورد. جنگ داخلی جامعه جنگ زده و انقلاب زده و خسته روسیه را وارد دورانی سخت و خسارت بار و در عین حال آن را به گونه ای قهرآمیز قطبی کرد.
این دوران (۱۹۲۱-۱۹۱۸) به مثابه نبرد مرگ و زندگی برای حکومت بلشویکی بود و تحت عنوان سیاست «کمونیسم جنگی» به نفع حکومت تازه تاسیس به پایان رسید. بدون وارد شدن به جزئیات «کمونیسم جنگی» باید گفت این سیاست با فشار زیاد بر جامعه (به خصوص دهقان ها) و نظامی کردن جامعه موفق شد پیروزی را به سرانجام رساند. بزرگ ترین قربانی جنگ داخلی در روسیه آرمان دموکراسی شورایی بود. کنگره ۱۰ حزب کمونیست (بلشویک) اولین همایش حزبی پس از پایان جنگ داخلی بود و تصمیمات آن آینده نظام سیاسی کشور را پایه گذاری کرد. در این راستا تصمیم گرفته شد تمامی احزاب غیرقانونی اعلام شوند و نهاد شورا نیز از محتوای دموکراتیک تهی و به نهادی نمایشی تبدیل شد. واقعیت این است که بلشویک ها در این مقطع در برابر یک دوراهی تاریخی قرار گرفته بودند؛ آنان یا می باید مشروعیت خود را به رای عمومی یا شورا ها می گذاشتند و بنابراین احتمال شکست را قبول می کردند، یا با از بین بردن نهادهای دموکراتیک و احزاب مخالف و تمرکز قدرت حکومتی در حزب، بقای حکومت خود را تضمین می کردند. آنان با ارزیابی احتمال شکست در انتخابات دموکراتیک و اینکه انقلاب در اروپا با تاخیر روبه رو شده است راه دوم را انتخاب کردند. قیام پادگان دریایی کرونشتات که حین کنگره اتفاق افتاد و با خونریزی زیاد سرکوب شد، تبلور قیام مردمی علیه این تصمیم بود. همچنین در این مقطع استقلال اتحادیه های کارگری از میان رفت و در درون حزب نیز حق گرایش (تشکیل فراکسیون) غیرقانونی اعلام شد. بنابراین این مقطع تاریخی نقطه عطف تبدیل نظام به حکومتی تک حزبی و جایگزینی نهادهای مدنی و مستقل با دستگاه دیوانی حزب بود. نام «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» نیز که در سال ۱۹۲۲ انتخاب شد از همان اول عنوانی غلط انداز بود. البته باید توجه داشت تحولات این دوران و محدود شدن آزادی های سیاسی هنوز فاصله زیادی داشت با آنچه در دوران استالین اتفاق افتاد.
اما بی شک، این آغاز فرآیندی بود که به کشتار های استالینی انجامید. لنین در آخرین ماه های زندگی عمق مشکلات را تا حد زیادی متوجه شده بود ولی در عمل نتوانست راهکارهای درستی ارائه دهد. به هر حال نظام سیاسی شوروی که در سال ۱۹۹۱ فروپاشید در اساس در این دوران شکل گرفت و با تغییرات کمی تا به پایان ادامه یافت. در این دوران در کنار تمرکز قدرت سیاسی با اتخاذ سیاست باز اقتصادی و استفاده از اهرم های بازار کوشش شد با اجازه دادن به رشد بر مبنای سرمایه داری، اقتصاد به حالت عادی بازگردانده شود. این سیاست که به اختصار «نپ» (سیاست نوین اقتصادی) خوانده می شد برای بلشویک ها عقب نشینی مصلحتی ولی ضروری و در عین حال موقتی به حساب می آمد. سیاست اقتصادی «نپ» در شرایطی اتخاذ شد که بلشویک ها امید به انقلاب بلافاصله در اروپا را از دست داده بودند و حال تا آن زمان نیاز به یک دوران موقت تنفس و بازسازی را احساس می کردند. بعد از فوت لنین (۱۹۲۴) جناح های مختلف حزبی برای پاسخگویی به چالش های عدیده در برابر هم شروع به صف آرایی کردند. چالش اصلی، سمت و سوی انقلاب در دورانی بود که دیگر امیدی به انقلاب در اروپا نبود و نیز آشکار بود که «نپ» هم دوران زندگی مفید را پشت سر گذاشته است. در این دوران (۱۹۲۸ - ۱۹۲۵) دو جناح اصلی و متخاصم حزبی شکل گرفت و با ارائه برنامه در جهت دادن به انقلاب کوشش کرد.
در سال ۱۹۲۸ جناحی که رهبر اصلی آن ژوزف استالین بود بر دیگران پیروز شد و برنامه اقتصادی پنج ساله اول را آغاز کرد. برنامه جناح استالینی حزب در واقع بر هم زدن تعادلی بود که به واسطه «نپ» در جامعه ایجاد شده بود. این برنامه که به طرح «سوسیالیسم در یک کشور» مشهور شد و از آن به عنوان «انقلاب استالینی از بالا» نیز نام برده می شود، با تکیه بر تشکیلات حزبی و ارتش سرخ طرح صنعتی کردن سریع کشور را به اجرا گذاشت. نتیجه برنامه اقتصادی پنج ساله اول چنین بود که حکومت با تکیه بر سرکوب گسترده، دهقانان را وادار ساخت زمین و احشام خود را به مزارع اشتراکی واگذار کرده و خود نیز در این واحدها مشغول به تولید شوند. در این راستا، با تسلط بر اقتصاد روستایی حکومت موفق شد با استفاده از مازاد تولید و سود بخش کشاورزی اقدام به صنعتی کردن کشور در شهر ها کند.
کنگره ۱۷ حزب (۱۹۳۴) که به «کنگره پیروزان» موسوم شده است در واقع همایشی بود برای صحه گذاشتن بر نظام اقتصادی که با تغییرات کمی، تا پایان عمر اتحاد شوروی بر آن جامعه مسلط بود. بر این مبنا، شوروی تا پایان دهه ۱۹۳۰ میلادی به جامعه ی صنعتی تبدیل شد. اما این فرآیند با صرف هزینه بسیار بالا انجام پذیرفت و صدها هزار نفر از دهقان ها و کارگران، چه به خاطر قحطی یا مقاومت یا دلایل دیگر، نابود شدند. اعمال سرکوب بالاخره گریبان حزب و ارتش سرخ را نیز گرفت و هزاران نخبه حزبی و نظامی قربانی تصفیه های وحشیانه استالینی شدند. نتیجه اقدامات این دوران چنین بود که در کنار آغاز روند صنعتی شدن، مالکیت خصوصی بر وسایل تولید به مالکیت دولتی (در واقع حزب) تبدیل شد. تاکید این سیاست بر گسترش صنایع بزرگ به بهای نادیده گرفتن صنایع تولید کالای مصرفی بود. بدین شکل وظیفه تمامی نهادهای خصوصی اقتصادی، اعم از تولید و توزیع، بر عهده حکومتی افتاد که در عمل خود را پاسخگو به جامعه نمی دانست و با رسالتی که برای خود به عنوان حزب پیشتاز کارگری قائل بود از بالا اقدام به ایجاد تحول در جامعه می کرد. تمرکز اقتصاد در دست حزب و دولت بی شک با صرف هزینه سنگین به صنعتی شدن شوروی انجامید و شرایط را برای پیروزی بر فاشیسم و سپس ابرقدرت شدن شوروی پس از جنگ جهانی دوم آماده ساخت. اما آشکار است که چنین ساختاری مشکلات خاص خود را نیز به وجود آورد؛ مشکلاتی که سرانجام به سقوط شوروی انجامید.
شاید بتوان علل بحران نظام شوروی را به شرح زیر ریشه یابی و خلاصه کرد. این نظام سه حیطه اساسی جامعه یعنی سیاست، اقتصاد و فرهنگ را در انحصار حزب کمونیست قرار داده بود. مردم شوروی پس از انقلاب و پس از شکل گیری نظام با حکومتی روبه رو بودند که از یک طرف بدون شرکت واقعی آنان و به رهبری حزب تمامی تصمیم های کلان و غیر آن را در انحصار خود داشت. در قوانین اساسی شوروی شوراها، اتحادیه ها و هرگونه قانون و نهاد دیگری صرفاً وجودی نمادین داشتند اما در خود حزب نیز روند های دموکراتیک تبدیل به نماد های نمایشی شده و حزب در عمل در اختیار عده یی انقلابی قرار داشت که با آمدن نسل جدید رهبری تبدیل به دیوان سالاران حزبی شد که منافع خویش را بر آرمان انقلابی نسل قبل ترجیح می دادند. از طرف دیگر این چنین نظامی با متمرکز کردن اقتصاد و برنامه ریزی برای آن کوشش داشت بدون شرکت مردم، برای آنان رفاه آرمانی خود را فراهم سازد. در این چارچوب، حکومت شوروی خود را موظف به تامین کار، آموزش و پرورش، بیمه های اجتماعی و خوراک در حد ارزان یا رایگان می دید و بالاخره اینکه به این دو حیطه باید حیطه فرهنگی را نیز اضافه کرد که در تسلط کامل حزب قرار داشت.
- 23
- 5
احمد
۱۴۰۰/۷/۱۵ - ۲۰:۵۶
Permalink