احساسات، پیام های ارسالی از مغز هستند و به ما می گویند، شرایطی که در آن هستیم، آیا مطابق با میل ما هست یا خیر؟ اگر برخلاف میل ما باشد، با یک واکنش رفتاری سعی به تغییر آن خواهیم داشت اما در کودکان به خصوص در زیر پنج سال، شرایط کمی سخت تر است و کمک به آن ها یکی از بزرگ ترین چالش های پدر و مادرهای جوان خواهد بود و روبه رو شدن با عصبانیت، سر و صدا، سرخوردگی، ترس و هیجان آن ها کار آسانی نیست.
نتایج آموزش کنترل احساسات به کودک
وقتی یک هیجان در کودک از حد و مرز خود خارج می شود، کودک برای داشتن یک واکنش منطقی مایوس می شود، این جاست که در شناسایی احساسات کودک و آموزش کنترل آن به وی، والدین نقش مهمی خواهند داشت. به منظور جلوگیری از مشکلات جدی در سنین بالاتر، بهتر است آموزش را از کودکی آغاز کنیم. فراموش نکنیم احساسات منفی در کودک نباید انکار شود بلکه راه های درست برای کنترل آن ها باید آموزش داده شود.
وقتی او در کنترل عواطف و هیجانات خود موفق شود، در شرایط مختلف زندگی، بهترین واکنش ها را خواهد داشت. نتیجه این مدیریت، برقراری ارتباط خوب با دیگران و موفقیت تحصیلی خواهد بود. در ادامه دو گام اصلی برای شناخت و کنترل احساسات توضیح داده می شود.
۱-گام اول: احساسات را بشناسد
احساسات اصلی مانند شادی، غم و اندوه، خشم، ترس و خستگی را آموزش دهید و بدانید که احساسات پیچیده تر از قبیل ناامیدی، گناه یا غم باید بعدا آموزش داده شود.
زبان بدن مرتبط با هر احساس را به آن ها آموزش بدهیم به این شکل که وقتی خوشحالیم می خندیم، وقتی ناراحتیم گریه می کنیم و... . در این بین از آینه کمک بگیرید، مقابل آن بایستید و این احساسات را با هم تمرین یا با استفاده از مجلات و روزنامه ها و برش صورت ها، آلبومی از احساسات تهیه کنید.
گر از کودک خود بپرسید که چه چیزی باعث فوران هیجانات او شده، احتمالا پاسخ درستی دریافت نخواهید کرد. از او بخواهید که برای تان تعریف کند که در قلب اش یا دلش چه اتفاقی افتاده، ممکن است جواب بدهد که قلب اش درد گرفته یا دل پیچه دارد. این به عنوان اولین گام در جهت تشخیص احساسات بهترین اتفاق است.
از کودک بخواهید که هر حسی را در طول روز تجربه می کند با شما در میان بگذارد، با توجه به این که کودک هنوز زبان بدن را خیلی نمی شناسد، نیاز به کمک دارد. مثلا به او بگویید: «تو فریاد زدی و مشت های خودت را بستی چون برادرت اسباب بازی تو را برداشته» یا «تو به سمت من دویدی چون پشت پنجره گربه ای دیدی و ترسیدی»، «تو خوشحالی چون قرار است با مادر بزرگ به پارک بروی» و... . در قدم بعدی حالا از او بخواهید که جملات بالا را با به کار بردن ضمیر «من» استفاده کند. مثلا با گفتن «من از دیدن شیر در باغ وحش می ترسم»، فرزند شما موفق شده احساسات خود را تشخیص دهد و آن ها را بپذیرد.
۲- گام دوم: احساسات را کنترل کند
وقتی کودک در بیان احساساتش، چیزی را می شکند، کودکی را می زند یا وسیله ای را پرت می کند، در واقع هیجان زده و عصبانی است. البته برای کودکی به سن او این رفتار و کنترل نکردن آن کاملا طبیعی است بنابراین او برای مدیریت احساسات و عواطف اش، به حمایت شما نیاز دارد.
گریه یک روش کاملا طبیعی برای بیان و کنترل احساس غم و ناراحتی از چیزی در آن هاست.
هنگام عصبانیت می تواند نفس عمیق بکشد، به بالشتی ضربه بزند یا گلوله های کاغذی و بی خطر پرت کند.
برای ابراز شادی خود می تواند فریاد بزند، بدود یا با پدربزرگ و مادربزرگش تماس بگیرد و خوشحالی خود را برای آن ها تعریف کند.
کتاب های داستانی، ابزار خوبی برای آموزش کنترل احساسات به کودکان هستند. از او بخواهید اگر به جای شخصیت داستان بود، چه تصمیمی می گرفت؟ از او بخواهید برای این که شخصیت داستان کمتر عصبانی باشد یا کمتر بترسد چه راهی ارائه می دهد؟
به روش خودتان و با زبان کودکتان به او اطمینان بدهید که شما کاملا احساسات مختلف او را درک خواهید کرد و در کنار او خواهید بود.
در شرایطی که کودک واکنش شدیدی نشان می دهد و طوری گریه می کند که گویا عزیزی را از دست داده است، در برابرش خود را نبازید، با آرامش و فقط یک بار بگویید که رفتارش اغراق آمیز است، این برخورد قاطعانه و سریع به کودک می فهماند که با داد و فریاد نمی تواند به خواسته های غیر منطقی اش برسد.
با رفتارتان الگوی خوبی برای او باشید. پدر یا مادری که در شرایط عصبانیت و بحران، پرخاش و توهین می کند و به دیگران صدمه می زند، قطعا نمی تواند راهنمای خوبی در این زمینه برای کودک خود باشد.
فاطمه قاسمی
- 10
- 5