به گزارش مهر، علیرغم اهمیت بسیار موضوع فلسطین، متاسفانه هنوز در ایران شناخت دقیقی از رویکردهای نظری جنبش های فلسطینی وجود ندارد. فعالیت های فرهنگی و مذهبی داخل فلسطین، فعالیت های اجتماعی جنبش های فلسطینی و تفاوت های نظری و راهبردی این جنبش در برخورد با پدیده اسرائیل، از جمله موضوعاتی بود که درباره آن با صابر گل عنبری کارشناس مسائل خاورمیانه به گفتگو نشستیم؛
*جنبش حماس ریشه های اخوانی دارد. در میان جریانات داخلی متفاوت داخل اخوان، حماس به لحاظ فکری به کدام یک نزدیک تر است؟
حماس امروز با حماس ۱۹۸۷ و دهه نود یکی نیست، حماس آن روزها کاملا ایدئولوگ بود، اما حماس امروز اینگونه نیست. حماس سیر گذار فکری از یک جنبش صرفا ایدئوگ و آرمانگرا به جنبش آرمانگرای واقع بین و پراگمات البته با حفظ همان مبانی تاسیسی در مبارزه با اسرائیل را طی کرده است. این گذار فکری با ورود حماس به عرصه انتخابات و از ۲۰۰۶ و پیروزی در آن عینیت خارجی پیدا کرد و در رفتار سیاسی حماس خود را نشان داد. اینجا وقتی سخن از تحول فکری حماس می شود، بیشتر معطوف به مسائلی چون ارتباط دین و دولت، شیوه حکمرانی، نگاه به جامعه و اقلیتها و غیره است.
از ۲۰۰۶ به بعد، حماس دیگر یک گروه مقاومتی با رویکرد صرفا نظامی نیست، بلکه یک گروه مقاومتی سیاسی است که تلاش کرد بعد از به دست گرفتن قدرت پس از انتخابات ۲۵ ژانویه ۲۰۰۶ میلادی، دو مقوله مقاومت و سیاست را با هم درآمیزد.
از ۲۰۰۶ به بعد، حماس دیگر یک گروه مقاومتی با رویکرد صرفا نظامی نیست، بلکه یک گروه مقاومتی سیاسی است که تلاش کرد بعد از به دست گرفتن قدرت پس از انتخابات ۲۵ ژانویه ۲۰۰۶ میلادی، دو مقوله مقاومت و سیاست را با هم درآمیزد. اوج تحول فکری حماس در مسائل مختلف را می توان در سند ۲۰۱۷ این جنبش دانست. این دگردیسی در عرصه مبارزه با اسرائیل خود را به این شکل نشان داد که مقاومت حماس در کنار حفظ گزینه نظامی، چاشنی سیاسی حقوقی نیز پیدا کرد. به عبارتی دیگر مفهومی فراگیر یافت و صرفا به بعد نظامی خلاصه نشد، بلکه ابعاد سیاسی، حقوقی و فرهنگی نیز پیدا کرد.
در سایه این تحولات، حماس ماهیت مقاومتی نظامی خود را حفظ کرده است و می بینیم که پس از ورود به عرصه سیاست و قدرت از ۲۰۰۶، وارد سه جنگ بزرگ با اسرائیل می شود و خوش می درخشد.
جنبش های اخوانی این دگردیسی فکری را با شدت و ضعفی متفاوت تجربه کرده اند. اگر بخواهیم حماس را با بقیه جنبش های اسلامی اخوانی مقایسه کنیم، در پراگماتی و واقع گرایی بیشتر به النهضه تونس شباهت دارد تا اخوان مادر. تجربه حکومت داری حدود ۱۱ ساله حماس در نوار غزه معیار خوبی برای ارزیابی این جنبش است. در این سالها خبری از تطبیق الشریعه به همان معنای رایج آن نیست. به عنوان مثال حجاب در نوار غزه آزاد است و حماس پس از سلطه بر این منطقه، آن را اجباری نکرد اما بیش از ۹۰ درصد از زنان و دختران این منطقه محجبه هستند. در قوانین مدنی و جزایی هم هیچ تغییری ایجاد نکرد. به قول خود تئوریسین های حماس، این جنبش در مبحث ارتباط دین و دولت بیشتر مقاصد الشریعه را در نظر داشت تا احکام الشریعه و این مساله در رفتار دولتی حماس در طول این ۱۱ سال در نوار غزه خود را نشان داده است.
این مساله در تعامل حماس با اقلیت های دینی فلسطین از جمله مسیحیان نیز نمود دارد و وقتی این جنبش به قدرت رسید، یکی از وزرای کابینه خود را از میان مسیحیان فلسطین انتخاب کرد.
این تحولات فکری در حماس در حالی روی داده است که این جنبش بر خلاف دیگر جنبش های همسو از شرایط و اوضاع ناپایدار سیاسی سرزمینی برخوردار بوده است که می توانست این جنبش را به سمت دگم اندیشی و دگم رفتاری سوق دهد. از یک سو، داشتن یک شاخه نظامی قوی و از سوی دیگر شرایط اشغالگری، محاصره، فشارهای متعدد داخلی و خارجی می توانست از حماس یک جنبش دگم اندیش بسازد، اما این اتفاق نیافتاد. کما این که برخی جنبش های اسلامی در شرایط مشابه به این سمت رفتند.
*جهاد اسلامی به لحاظ فکری دارای چه رویکردی است و چه تفاوت هایی با حماس دارد؟
جهاد اسلامی نیز ریشه اخوانی دارد، و بنیانگذاران آن شهید فتحی شقاقی، عبدالعزیز عوده و بشیر نافع پرورش یافته مکتب اخوان المسلمین بودند، اما بعدا بر سر زمان شروع نبرد مسلحانه در فلسطین اختلاف پیدا کردند و مرحوم شهید شقاقی و همفکرانشان تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران معتقد بودند که باید هر چه زودتر مقاومت مسلحانه را شروع کرد و به همین خاطر از تشکیلات اخوان جدا شده و گروه جهاد اسلامی را تشکیل دادند. اما اخوان فلسطین در آن زمان بیشتر معتقد به کادرسازی و نیروپروری بود تا پس از تربیت نیروی لازم، مقاومت مسلحانه را شروع کرد.
رویکرد فکری جنبش جهاد اسلامی اسلام معتدل است. امروز هم در میان خیلی از خانواده های جهاد اسلامی از کتابهای اخوان المسلمین در امر تربیت استفاده می شود.
اما راجع به تفاوتهای دو جنبش حماس و جهاد اسلامی، باید عرض کنم که نزدیک ترین جنبش های فلسطینی به هم، همین حماس و جهاد هستند و تفاوت ماهوی با هم ندارند. اما در مجموع نمی توان آنها را در یک کانتکس معرفتی گذاشت و حکم کرد. گستردگی حماس به مرور زمان و قرار گرفتن این جنبش در موقعیت های مختلف اقتضائاتی را به همراه داشت و آن را به اینجا رسانده است. در حالی که جهاد اسلامی چنین موقعیت هایی را تجربه نکرده است.
در عرصه سیاسی، حماس نسبت به جهاد اسلامی پراگمات تر است. جهاد اسلامی یک جنبش آرمانگرای اصولگراست و در قالب اصول شرایط و اوضاع را تحلیل و تفسیر می کند و بر مدار آن تصمیم گیری می کند.
با وجود این که جهاد اسلامی سالها قبل از حماس تاسیس شد، اما نتوانست مثل حماس که سالها بعد تشکیل شد، جامعه فلسطینی را به خود جذب کند. البته دلیل عمده این است که حماس از عقبه اخوانی گسترده و قوی برخوردار بود و جهاد اسلامی هم نتوانست قرائتی تازه و متفاوت از دین نسبت به اخوان و یا سلفیت ارائه کند تا جوانان فلسطینی را به خود جذب کند. البته نمی بایست چنین انتظاری هم داشت، چون اساسا شکل گیری جهاد اسلامی به خاطر این نبود که یک مکتب فکری اسلامی جداگانه را بنیان گذارد و تحویل جامعه دهد، بلکه هدف از تشکیل این گروه تسریع مبارزه مسلحانه با رژیم صهیونیستی در قالبی اسلامی بود.
در همین حال، جهاد اسلامی مثل حماس در موقعیت های متفاوت قرار نگرفته است و اگر قرار می گرفت شاید همین گذار فکری را تجربه می کرد. به عنوان مثال اگر جهاد نیز در بوته آزمون قدرت قرار می گرفت، چه بسا همین نگاه حماس را نسبت به ارتباط دین و دولت، سیاست و غیره پیدا می کرد.
در عرصه سیاسی، حماس نسبت به جهاد اسلامی پراگمات تر است. جهاد اسلامی یک جنبش آرمانگرای اصولگراست و در قالب اصول شرایط و اوضاع را تحلیل و تفسیر می کند و بر مدار آن تصمیم گیری می کند. به عنوان مثال جهاد اسلامی به انتخابات روی خوش نشان نمی دهد و آن را زاییده اسلو می داند و شرکت در آن را جایز نمی داند. اینجا جهاد بر مبنای همان اصل مخالفت خود با اسلو به قضیه نگاه می کند، در حالی که موضع حماس در قبال اسلو نیز مشخص و همان مخالفت اصولی است اما با شرایط زاییده اسلو برخوردی پراگماتیک و واقع بینانه دارد.
در بازه های زمانی مختلفی ایده ادغام دو جنبش مطرح شد، اما به دلایلی این ایده رخ عینیت به خود نگرفت.
*آیا حماس و جهاد اسلامی در داخل فلسطین علاوه بر فعالیت های جهادی، به فعالیت های علمی و مذهبی نیز می پردازند؟ این فعالیت ها به چه شکلی است؟
بله، هر کدام با تفاوت ها و درجاتی مختلف در حوزه های دیگر فعالیت دارند. البته حضور حماس در این حوزه ها بسیار پررنگ تر است.
حماس زودتر از جهاد اسلامی وارد حوزه خدمات اجتماعی شد و شاید یکی از دلایل مهم رشد سریع این جنبش و گسترش آن همین عامل باشد.
جهاد اسلامی امروز نهادهای اجتماعی خدماتی از جمله چندین نهاد خیریه و آموزشی مثل دانشگاه الاسراء دارد، اما به گستردگی حماس نیست. حماس امروز صدها نهاد اجتماعی، رسانه ای و غیره دارد، از مراکز درمانی و خدماتی گرفته تا نهادهای علمی و آموزشی و در راس آنها دانشگاه اسلامی بزرگ غزه که در جهان عرب معروف است.
برخی اعضای حماس اخوانی نیستند، قاعده ای وجود دارد که در فلسطین هر اخوانی حماسی است اما هر حماسی اخوانی نیست. علت هم آن است که وقتی یک شخصی وارد حماس می شود چند سالی طول می کشد تا بتواند مراحل تربیتی اخوان المسلمین را طی کند.
نقطه قوت حماس همین نهادهای عریض و طویل اجتماعی و خدماتی و عقبه اخوانی آن است. البته برخی اعضای حماس اخوانی نیستند، قاعده ای وجود دارد که در فلسطین هر اخوانی حماسی است اما هر حماسی اخوانی نیست. علت هم آن است که وقتی یک شخصی وارد حماس می شود چند سالی طول می کشد تا بتواند مراحل تربیتی اخوان المسلمین را طی کند و بتواند اخوانی هم بشود.
*سلفی های فلسطین دارای چه رویکردهای فکری هستند؟ وزن آنها در افکار عمومی آنجا چقدر است؟ و چه تعامل و نسبتی با حماس و جهاد اسلامی دارند؟
سلفیت در فلسطین مثل بقیه کشورهای عربی و اسلامی سابقه ای طولانی دارد و دو گرایش عمده سلفی در فلسطین داریم: یکی سلفیت علمی یا همان سلفیت تبلیغی است و دیگری سلفیت جهادی. اولی در کل فلسطین (غزه و کرانه باختری و ۴۸) حضور دارد، و دومی فقط در نوار غزه.
سلفیت علمی جریانی ضد خشونت و صرفا به کار دعوت و تبلیغ دینی مشغول است، و چند نهاد مهم دارد:
شورای علمی دعوت سلفی (مقر اصلی در غزه)، جمعیت قرآن و سنت فلسطین (مقر اصلی در کرانه باختری)، خانه کتاب و سنت (دار الکتاب والسنّة ـ غزه)، جمعیت خیریه ابن باز غزه.
سلفیت علمی در نوار غزه دو طیف هستند، یک طیف نزدیک به تشکیلات خودگردان است و عباس را حاکم شرعی می داند و جهاد بدون اذن او را شرعی نمی داند. با این که مخالف حماس است اما به کارهای اجتماعی، خدماتی، خیریه ای و تبلیغی می پردازد و اعتقادی به خشونت و کاربرد زور ندارد. رئیس این طیف یاسین الاسطل است.
طیفی دیگر از سلفیت علمی در نوار غزه متشکل از علمای شرعی سلفیت است که معتقدند فلسطین تحت اشغال است و ولایت برای عباس محقق نشده است، بنابراین شروط طاعت و ولایت امری تحصیل نشده است. این طیف ارتباط خوبی با حماس دارند.
جمعیت ابن باز بیشتر از این طیف است. رئیس آن هم سلمان الدایه است.
اما جریان دوم، یعنی سلفیت جهادی فقط در نوار غزه حضور دارد و پس از عقب نشینی اسرائیل از نوار غزه در سال ۲۰۰۵ شکل گرفت. تشکیلات متعددی داشته است که مهم ترین آنها جیش الإسلام، جیش أنصار السنة، التوحید والجهاد، جند أنصار الله، جیش الأمة، مأسدة المجاهدین فی فلسطین بودند.
این جریان واکنش شدیدی به شرکت حماس در انتخابات از خود نشان داد. در آن زمان ایمن الظواهری به شدت به حماس حمله کرد. سخنان الظواهری تاثیر زیادی در ورود جوانانی از جریان سلفی به سمت سلفیت جهادی داشت. در این برهه منبر التوحید والجهاد عرصه سوال و جواب درباره وضعیت جدید نوار غزه بود که معمولا أبو الولید المقدسی امیر جماعت توحید و جهاد در غزه به آنها پاسخ می گفت و محور همه پاسخها هم تکفیر و تفسیق حماس و رهبری آن و ... بود.
وقتی حماس در انتخابات پیروز شد و قدرت را به دست گرفت، خواسته اصلی جریانهای سلفی اجرای شریعت بود. اعتراض عمده آنها در این دوره به حماس این بود که به دنبال اجرای شریعت نیست.
وقتی حماس در انتخابات پیروز شد و قدرت را به دست گرفت، خواسته اصلی جریانهای سلفی اجرای شریعت بود. اعتراض عمده آنها در این دوره به حماس این بود که به دنبال اجرای شریعت نیست و قدمی در این راه بر نمی دارد. همین مساله مناقشات زیادی را میان آنها و علما و نیروهای حماس ایجاد کرد و به خصومت انجامید تا این که جریان سلفیت جهادی به واکنش برخاست.
حماس از همان سالهای اول شکل گیری سلفیت جهادی، متوجه خطرات جدی آن برای خود جنبش شد. حماس نگران بود که ادبیات جهادی جذاب سلفیت جهادی برای فضای مستعد جهاد و مقاومت در غزه بر اعضا و نیروهایش تاثیر بگذارد و آنها را جذب کند. این نگرانی از آنجا شدت یافت که عده ای از اعضای قسام و حماس هم به سلفیت جهادی پیوسته بودند.
به همین علت، حماس از همان ابتدا و پس از سیطره نظامی بر نوار غزه در ۲۰۰۷، در اولین فرصت به دو عملیات بسیار مهم علیه سلفیت جهادی دست زد: اولی عملیات الصبره در سال ۲۰۰۷ و دومی عملیات مسجد ابن تیمیه در سال ۲۰۰۹. این دو عملیات برای سلفیت جهادی در نوار غزه کمر شکن بود.
در کنار این دو عملیات، دلایل مهم دیگری هم برای ناکام ماندن پروژه سلفیت جهادی در نوار غزه قابل ذکر است، از جمله این که، اگر سلفیت جهادی را نوعی هویت طلبی بدانیم، خب جوانان غزه این هویت طلبی را از سالها پیش در قالب تنظیمات اسلامی دیگر چون جهاد اسلامی و حماس و..... دنبال می کردند.
از سوی دیگر، تردید جدی به زمان و مکان شکل گیری سلفیت جهادی وجود دارد. زمان شکل گیری بعد از عقب نشینی اسرائیل از نوار غزه در سال ۲۰۰۵ بود و مکانش هم نوار غزه که دیگر اسرائیلی در آن نبود، همین مساله اقبال به تشکیلات این سلفیت را محدود کرد و این چالش را برای این جریان مطرح کرد که اگر هدف اسرائیل است باید در کرانه باختری تشکیل می شد نه نوار غزه آزاد شده.
دلیل عمده دیگر عدم اقبال عمومی به این سلفیت در میان جهادگران فلسطینی، رفتارها و اقدامات تشکیلات سلفیت جهادی در نوار غزه بود، از ربودن خبرنگار انگلیسی آلون جانسون گرفته تا قتل خبرنگار ایتالیایی اریگونی و حوادث مسجد ابن تیمیه و انفجار در مراکز حماس و.....
مجموع این اقدامات فضای عمومی مستعد برای برخورد جدی با سلفیت جهادی را رقم زد و حماس هم به خوبی بهره برداری کرد و با آنها مقابله نمود.
نیروهای امنیتی نوار غزه در ادامه همان برخورد قبل از بهار عربی با سلفیت جهادی و پس از ظهور داعش، برخوردها را بسیار شدیدتر کردند. از ۲۰۱۳ به بعد احیانا بیانیه هایی صادر می شد و مجموعه های اعلام موجودیت می کردند و حتی با خلافت خود خوانده داعش بیعت کردند، اما خود وزارت کشور نوار غزه همیشه اعلام می کرد که چنین سازمان هایی وجود خارجی ندارند و طیف محمد دحلان به صدور این بیانیه ها متهم می شد.
عملا هم در این سالها هیچ عملیاتی از سوی داعش در غزه علیه دشمن نزدیک یعنی حماس انجام نشد، تا این که اخیرا یکی از عناصر تندرو قصد رفتن به صحرای سینا و پیوستن به ولایت سینا را داشت که وقتی در نقطه صفر مرزی از سوی نیروهای امنیتی حماس متوقف می شود، اقدام به انجام عملیات انتحاری می کند و یک فرمانده قسامی را به شهادت می رساند.
داعش امروز در نوار غزه به شکل یک تشکیلات سازمان یافته وجود ندارد. هواداران و طرفداران غزه ای داعش یا در بازداشت هستند یا به سینا و رقه رفته اند.
داعش امروز در نوار غزه به شکل یک تشکیلات سازمان یافته وجود ندارد. هواداران و طرفداران غزه ای داعش یا در بازداشت هستند یا به سینا و رقه رفته اند. البته بیشتر به سینا به خاطر قرب جغرافیایی. هم اکنون ۴۸۰ زندانی هوادار داعش در غزه داریم.
خطر عمده سلفیت جهادی برای نوار غزه در فاصله سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ بود. اخیرا بعد از انجام عملیات انتحاری در نوار مرزی نیروهای امنیتی حماس دست به بازداشت گسترده عناصر تندرو زده و دهها نفر را بازداشت کردند.
البته آنچه گفته شد بدان معنا نیست که احتمال وقوع عملیات هایی از سوی افرادی منتسب به سلفیت جهادی در نوار غزه در آینده وجود ندارد، بلکه حتی اگر چنین عملیاتهایی هم صورت گیرد خطری جدی محسوب نمی شوند.
درباره تعامل سلفی ها با حماس عرض شد که طیفی از سلفیت علمی ارتباط خوبی با حماس دارد، اما سلفیت جهادی کلا سر ستیز با این جنبش دارد. درباره تعامل آنها با جهاد اسلامی عرض کنم که در مجموع سلفیت نگاه بدتری نسبت به جهاد اسلامی دارد و آن را وابسته به ایران می داند و یکی از دلایل حمله سلفیان به حماس و ستیز با آن این است که این جنبش روابط تنگاتنگی با جهاد اسلامی دارد و به جنبش صابرین اجازه فعالیت در نوار غزه را داده است.
در کنار این مسائل، روابط حماس و ایران نیز همواره مورد انتقاد جریانهای سلفی بوده و هست.
*حزب التحریر چطور؟
در مورد تعامل حزب التحریر و سلفیان فلسطین عرض کنم که هر دو یک هدف را دنبال می کنند، و آن هم احیای خلافت اسلامی است، اما رهیافت حزب التحریر به این مهم مسالمت آمیز و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است. ولی سلفیت جهادی راهکار خشونت را برای تحقق این امر در پیش گرفته است.
اینجا بد نیست اشاره ای هم به خود حزب التحریر در فلسطین داشته باشم، این حزب اساسا در سال ۱۹۵۳ قدس به وسیله تقی الدین نبهانی در فضای سلطه اردن بر کرانه باختری و قدس فضای تعقیب و گریز آن دوران شکل گرفت. پس از سال ۱۹۶۷ و اشغال بقیه سرزمین فلسطین، فعالیت های خود را به حالت تعلیق درآورد، اما دوباره از دهه نود میلادی به تدریج به عرصه بازگشت.
این حزب در نوار غزه حضوری آنچنانی ندارد و حضورش بیشتر در کرانه باختری به ویژه قدس، رام الله و الخلیل است.
پس از پیروزی جنبش حماس در انتخابات ۲۰۰۶، حضور پررنگ تری در کرانه باختری از خود نشان داد و حتی در کنگره سراسری آن در همین سال در شهر رام الله، نماینه تشکیلات خودگردان شرکت کرد، اما در چند سال اخیر روابط آن با این تشکیلات تنش آمیز بوده است و نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان بارها دست به بازداشت اعضای حزب التحریر زده اند.
نگاه این حزب به مساله فلسطین و جهاد و مقاومت برای آزادی آن و خطر صهیونیسم با بقیه گروه های اسلامگرای فلسطین تفاوتی ماهوی ندارد، اما تاکنون رویکرد مبارزاتی جهادی برای مقابله با اسرائیل در پیش نگرفته است.
در مجموع این حزب بر اساس مرامنامه خود سه مرحله برای فعالیت خود تعریف کرده است:
ـ فرهنگ سازی و تربیت نیروی مومن به اندیشه حزب
ـ تعامل با امت اسلام و ترویج اسلام به عنوان یک آرمان و قضیه و درآمیختن آن در زندگی روزمره مردم
ـ تشکیل حکومت یا خلافت اسلامی، اجرای فراگیر اسلام و جهانی کردن آن
*آیا فارغ التحصیلان الازهر و یا حوزه مدینه در داخل فلسطین دارای نفوذ و تاثیر هستند؟ این تاثیر به چه شکلی است؟
بله فارغ التحصیلانی از الازهر و مدینه هستند و در مساجد و نهادهای دیگر حضور دارد، هر کدام در درون جریان های فکری اسلامی نزدیک به خود فعالیت دارند. البته هستند شخصیت هایی از میان آنها که مورد احترام عموم مردم و دارای پایگاه اجتماعی هستند.
جریان های اسلامی مختلف فلسطین به استثنای برخی جریان های سلفی و جماعت تبلیغ در راهبرد آزادسازی فلسطین بر اساس گزینه مقاومت و جهاد وحدت رویه وجود دارد. اما خب سلفیت جهادی بیشتر اساس کار خود را بر مقابله با دشمن نزدیک می داند.
*آیا میان جریانات اسلامی مختلف فلسطین، چالش های فکری و دعواهای نظری بر سر راهبردهای آزادسازی قدس وجود دارد یا اینکه در این زمینه وحدت رویه وجود دارد؟ اگر آری این چالش ها چیست؟
همان گونه که از لابلای پاسخ های پیشین روشن است، جریان های اسلامی مختلف فلسطین به استثنای برخی جریان های سلفی و جماعت تبلیغ در راهبرد آزادسازی فلسطین بر اساس گزینه مقاومت و جهاد وحدت رویه وجود دارد. اما خب سلفیت جهادی بیشتر اساس کار خود را بر مقابله با دشمن نزدیک می داند. تحرکی جدی از این جریان در مقابله با رژیم صهیونیستی شاهد نبوده ایم. جماعت تبلیغ هم که یک گروه اسلامی است، بر فعالیت های تبلیغی و دعوت به دینداری مشغول است و در زمینه مبارزه فعالیتی ندارد.
چالشهای فکری و دعواهای نظری بیشتر میان سلفیان به ویژه طیف سلفیت جهادی با دیگر اسلامگرایان همچون جنبش های اسلامی حماس و جهاد اسلامی همواره بوده و هست.
- 12
- 2