لویی آلتوسر یکی از شناختهشدهترین فیلسوفان قرن بیستم بود. او یکی از مقامات ارشد آکادمیک حزب کمونیست فرانسه بود و کوشید به خطراتی پاسخ دهد که به زعم او بنیانهای نظری مارکسیسم را تهدید میکرد: ازجمله مارکسیسم اومانیستی و مکتب فرانکفورت. او بهعنوان مارکسیستی ساختارگرا، مفهوم ایدئولوژی را از اندیشه مارکس وام گرفت و نظریه خود را بر آن بنا کرد. آلتوسر با کمک آرای مارکس نشان داد که هر نظام اجتماعی برای بقا ناگزیر از بازتولید شرایط و روابط تولید است. به این معنا که هر صورتبندی اجتماعی باید شرایط تولید خودش یا به عبارت دیگر، نیروهای تولید و روابط تولیدی موجود را بازتولید کند.
آلتوسر بازتولید روابط تولید را از بازتولید نیروهای تولیدی جدا کرد و نهادهای دولت را به دستگاههای سرکوبگر و دستگاههای ایدئولوژیک دولت تقسیم کرد. بهتازگی کتابی با عنوان «علم و ایدئولوژی» به کوشش و ترجمه مجید مددی از سوی انتشارات نیلوفر منتشر شده که حاصل مجموعهای از مقالات و نوشتارهای آلتوسر درباره ایدئولوژی است. در این کتاب خواننده با مفهومی مواجه میشود که در مارکسیسم سنتی در قالب احزاب کمونیست و گروههای مارکسیستی کمتر بدان اشاره شده است:
علم تاریخ. آلتوسر بر این باور بود که با کشف «قاره تاریخ» علم تاریخ پدید آمد که چون بر علم دیگری فلسفه خود را بنیان مینهد، بنابراین میتوان «ماتریالیسم تاریخی» را علم تاریخ و «ماتریالیسم دیالکتيکی» را فلسفه مارکسیستی دانست که توضیحدهنده و تکمیلکننده علم تاریخ است و در مجموع جهانبینی مارکسیستی را به وجود میآوردند. مترجم و گردآورنده کتاب حاضر میکوشد اهمیت این کتاب را با طرح این پرسش برجسته کند که چرا آلتوسر؟ «بهدلیل وجود سرمایهداری».
آلتوسر با خوانش آثار دوره مارکس به این نتیجه میرسد که اندیشه مارکس استمرار نداشته و در آن گسستی ایجاد شده که او آن را «گسست معرفتشناختی» نامید، گسستی که موجب شد مارکس بهطور کامل از پیشینه هگلی خود جدا شود و با رسیدن به علم دست به تحریر آثاری بزند که با آثار دوران جوانیاش همخوانی نداشت. آلتوسر آثار این دوران مارکس را ایدهآلیستی/اومانیستی میخواند. او با بیان اینکه آثار دوره جوانی مارکس ارزش علمی ندارند تأکید كرد نمیتوانند بهعنوان نظریه علمی مارکسیستی بهعنوان سلاحی در خدمت «عمل درست سیاسی» برای تغییر قرار بگیرند.
چون در نظرش «تنها نظریه علمی مارکسیستی» است که میتواند عمل دولت سیاسی را تضمین کند. آلتوسر برای تبیین نظریه علمی مارکسیستی اقدام به دورهبندی آثار مارکس کرد و با این عمل نشان داد که تنها آثار دوران پختگی مارکس است که ارزش علمی دارد و سلاح کارایی برای مبارزه طبقه کارگر علیه نظام سرمایهداری است. او آثار مارکس را به نوشتههای اولیه (١٨٤٤-١٨٤٠)، دوره گسست (١٨٤٥)، دوره گذار (١٨٧٥-١٨٤٥) و سرانجام دوره بلوغ و پختگی (١٨٥٧-١٨٨٣) طبقهبندی کرد. «بر اساس این دورهبندی، آلتوسر اعلام میکند که نوشتههای اولیه مارکس غیرعلمی، ایدئولوژیک و اومانیستی است، آثاری که از لحاظ سیاسی متعهد به آرمان و هدف کمونیسم است، ولی ناتوان از بیان روشنگرانه و صریح شالوده علمی حرکت و جنبش کمونیستی».
(ص٦٩) شارحان آلتوسر بر این باورند که دلیل تاکید او بر گسست معرفشناختی و در نتیجه آن کشف علمی برای نجات مارکسیسم از انحراف ایدئولوژیک و آثار مارکس از تحریف ایدئولوژیک بود. برای همین منظور در کتاب حاضر در کنار ترجمه برخی از مقالات آلتوسر در این زمینه، بخشهایی از «ایدئولوژی آلمانی» و «دستنوشتههای ١٨٤٤» نیز ترجمه شده است. از جمله متون آلتوسر که در کتاب حاضر آمده میتوان به بخشهایی از «جستارهایی در خودسنجی»، «در دفاع از مارکس»، «لنین و فلسفه»، «درباره مارکسیسم» و «پیشگفتاری بر جلد اول کاپیتال» در کنار نامههایی به ژاک لکان و آندره دپره و مصاحبه ماریا آنتونیا ماچیوچی با آلتوسر اشاره کرد.
یکی از مهمترین نوشتههای آلتوسر در کتاب حاضر مقاله «ایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت» از کتاب «لنین و فلسفه» است که مترجم آن را دلیل اصلی تدوین و گردآوری این کتاب عنوان میکند. آلتوسر پس از اشاره به این گفته مارکس: «اگر در یک نظام اجتماعی همزمان با تولید شرایط تولید بازتولید نشوند، آن نظام اجتماعی یکسال هم دوام نخواهد آورد»؛ که در نتیجه شرط نهایی تولید همانا بازتولید شرایط تولید است؛ میگوید: حال اگر این بازتولید شرایط تولید پیشین را فراهم آورد، «بازتولید ساده» است و چنانچه این شرایط را بسط دهد «بازتولید گسترده»
است. (ص٣١٧) آلتوسر نشان میدهد که مارکس هر جامعهای را متشکل از سطح و وجوهی در نظر میگیرد که بر پایه تعیینکنندگی ویژهای بههم متصل شدهاند. این سطوح عبارتند از زیرساخت یا بنیان اقتصادی (یعنی وحدت نیروهای تولیدی و روابط تولید) و روساخت که خود دارای دو وجه است: وجه حقوقی-سیاسی (حقوق و دولت) و ایدئولوژی (اعم از ایدئولوژیهای مختلف مذهبی، اخلاقی، حقوقی، سیاسی و غیره)، که گویای تفاوت اساسی میان مارکس و هگل است.
اما در نظر آلتوسر شاخص تأثیر این طبقات چنین است: ١- استقلال نسبی روساخت نسبت به زیرساخت ٢- عمل متقابل روساخت بر زیرساخت. آلتوسر بر آن است که درک و دریافت ویژگی اساسی ماهیت روساخت تنها با حرکت از دیدگاه بازتولید ممکن است. او با بیان اینکه باید میان «قدرت دولت» و «دستگاه دولت» فرق گذاشت به واقعیت دیگری توجه میکند. او معتقد است که اگرچه دستگاه ایدئولوژیک مشابه دستگاه دولت است، ولی همچنان متمایز از آن است و این واقعیت برحسب نظریه نوآورانه او در وجود دستگاههای ایدئولوژیک دولت قرار دارد. او بر این نکته تاکید دارد که دستگاههای ایدئولوژیک دولت با دستگاههای دولت نظیر ارتش، پلیس، دادگاهها و زندان یکی نیستند.
این دستگاهها عبارتند از: مذهبی (نظام کلیسا)، آموزشی(نظام مدارس، آموزشگاههای دولتی، عمومی و خصوصی مختلف)، خانواده و نهادهای تربیتی مختلف، حقوقی، سیاسی (احزاب و سازمانهای مختلف سیاسی)، سندیکایی (اتحادیههای کارگری و سازمانهای صنفی)، خبری (رسانهها) و فرهنگی (ادبیات، هنر، ورزش و غیره). در نظر آلتوسر این شبکه عظیم در خدمت نظام سیاسی است.
- 17
- 1