شاید در مقطعی با دانشجویان برخوردهای قهری صورت گیرد اما بدون شک سرکوبکنندگان مغلوب این میدان هستند
مطمئن باشید که همه تندروها تسلیم علوم روز خواهند شد زیرا دانش روز فرهنگ جدیدی را ایجاد میکند
خواص سیاسی در همان سالها که نیروهای تندرو از احمدینژاد دفاع میکردند نسبت به خطر جریان او هشدار دادند
حوزه خود را از واقعیتهای جهان امروز دور کرده است و حتی دانشگاه در زمینه فلسفه، فقه، اصول و کلام نیز از حوزه پیشی گرفته است
توهم نیروهای افراطی این است که اگر نسل جوان با علوم جدید آشنا شوند از ارزشهای دینی فاصله میگیرند
بیتردید اگر به باورهای دانشجویان احترام گذاشته شود، نهاد دانشگاه میتواند در تمام بزنگاههای تاریخی ایفای نقش کند
اگر قرار باشد کشوری متعالی و توسعهیافته داشته باشیم، باید از علوم روز استفاده کنیم و به دانشجویان و اهالی علم احترام بگذاریم
بهیاد داریم که در چندسال گذشته نیروهای افراطي چند مراسم سخنرانی را برهم زدند و باعث اخلال در امنیت اجتماعی شدند
رییسجمهور و وزیر علوم وظیفه دارند تا فضایی منصفانه و عادلانه را در دانشگاهها ایجاد کنند
دانشجویان دگراندیش که خاستگاهشان دانش روز و بحثهای فرهنگی نوین است، به جبهه اصلاحات گرایش بیشتری دارند
«مصطفی بزرگنیا»، «احمد قندچی» و «مهدی شریعترضوی» را نخستین شهدای جنبش دانشجویی ایران نامیدهاند. شاید هنگامی که این سهجوان دانشجو در اعتراض به حضور «ریچارد نیکسون»، معاون رییسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا در ایران به اعتراض برخاستند، تصور نمیکردند که آغازگر جریانی باشند که خونها و جانهای بسیاری در آن راه فدا شود. جنبش دانشجویی ایران گرچه با فراز و فرودهای بسیاری همراه بوده است اما هیچگاه از خاستگاه اصلی خود یعنی دموکراسی جدا نشده است.
هنگامی که خاستگاه یک جریان گسترده اجتماعی آزادی و دموکراسی باشد، حکومتها به مقابله با آن بر میخیزند، چنانچه در پیدایی انقلاب سال۵۷ برخورد قهری و سلبی با نهاد دانشگاه به عنوان یکی از معیارهای منفی برای حاکمیت قلمداد میشد. در حقیقت شور و شعور در همآمیخته در نهضت دانشجویی در طول ادوار مختلف تاریخ معاصر خاری در چشم اقتدارگرایان بوده است. این جنبش پس از انقلاب نیز با رویکردی انتقادی نسبت به دولتهای وقت روبهرو شد که البته هزینه این آزاداندیشی برای دانشجویان نیز کم نبود. برای بررسی تحلیلی تاثیر جنبش دانشجویی بر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، باآیتا... «محسن غرویان» از مدرسان فلسفه اسلامی حوزه علمیه قم و از پیشگامان مبارزات انقلاب اسلامی که همواره ارتباط خوبی با نهاد دانشگاه داشته است، به گفتوگو نشستيم.
دانشگاه بهعنوان نهادی تاثیرگذار همواره در بزنگاههای سیاسی و اجتماعی نقشی مهم ایفا کرده است. شاهد مثال این مدعا تاثیر نهاد دانشگاه در پیدایی انقلاب اسلامی است. هرچند پیش از انقلاب با طرح موضوع پیوند حوزه و دانشگاه سعی بر آن شد تا میزان تاثیر این دونهاد را مانند یکدیگر بدانند اما به نظر میرسد اندیشمندان پیش از انقلاب براي این نهاد حساب ویژهای باز کرده بودند. نقش دانشجویان در تبیین اندیشههای انقلاب و به ثمر رسیدن آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
دانشگاه نهادی است که به مراتب بیش از حوزه با جهان کنونی ارتباط دارد. دانشجویان و اساتید دانشگاهها در رشتههای مختلف با مراکز علمی کشورهای دیگر پیوندی عمیق دارند و سعی میکنند تا همواره علم خود را بهروز نگه دارند. از اینرو آگاهی دانشگاهیان نسبت به حوزويان در عموم عرصهها بیشتر است. حتی شاید دانشگاه از حیث اندیشه به حوزه نیز کمک کرده باشد زیرا نقش پویای دانشجویان در عرصههای علمی، سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ باعث شد که قدری حصارهای اطراف حوزهها شکسته شود و مباحث جدیدی در محفلهای حوزویان مطرح شود. نقش پویای دانشگاه در شکلگیری اندیشههای انقلاب نیز به وضوح دیده میشود.
انقلاب با کمک دانشگاهیان توانست مبانی خود را میان تودههای مردم تبیین کند اما هنگامی که این جریان مهم اجتماعی به پیروزی رسید، ضرورت داشت که شکل ارتباطش را با دنیای نوین مشخص کند و این مسئولیت نیز بر عهده دانشجویان قرار گرفت یعنی نقش نهاد دانشگاه در روند انقلاب پس از سال۵۷ نیز ادامه داشت. نکته دیگر آنکه در طول تاریخ انقلاب میزان و شکل ارتباط دانشگاهیان و حوزویان با مردم از جهات ساختاری و محتوایی به شدت متفاوت بوده است. عموم بحثهای سیاسی و اجتماعی در دانشگاه مطرح می شود، به همین دلیل امام(س) با کمک روشنفکران توانست نسل جوان و پویای دانشگاه را به صحنه مبارزات بیاورد.
در آن سالها تلاشهایی برای پیوند حوزه و دانشگاه صورت گرفت و تا حدی نیز در همآمیختگی این دو نهاد میسر شد اما به مرور زمان ریشههای درهمتنیده حوزه و دانشگاه از یکدیگر گسست و دوباره جدایی حاصل شد. علت این موضوع به حوزه برمیگردد. حوزه خود را از واقعیات جهان امروز دور کرده است و حتی دانشگاه در زمینه فلسفه، فقه، اصول و کلام نیز از حوزه پیشی گرفته است. اکنون نیاز بسیار جدی به شخصیتهایی احساس میشود که با دانستن زبان حوزویان و دانشگاهیان و زبان فقها و روشنفکران بتوانند این دوپایگاه را به یکدیگر نزدیک کنند. البته در این مسیر حوزه باید علوم روز را به رسمیت بشناسد و حوزویان به متون درسی دانشگاه احترام بگذارند. کشور ایران باید با علم دانشگاهیان و مسائل دینی مردم با دانش حوزویان اداره شود.
برخی بر این باورند که نهاد دانشگاه در صورت پویابودن میتواند در بستر اجتماعی جریانساز باشد. آیا دانشگاه از چنین امکانی بهرهمند است؟
بیتردید اگر به باورهای دانشجویان احترام گذاشته شود، نهاد دانشگاه میتواند در تمام بزنگاههای تاریخی ایفای نقش کند. باز هم به انقلاب اسلامی رجوع میکنم. در ابتدای انقلاب شور و هیجان خاصی بر کشور حاکم بود که دانشگاه و حوزه نیز از آن هیجانات تاثیر میپذیرفتند. هرچه از پیروزی انقلاب گذشت حاالت ثبات و آرامش بیشتری پدید آمد. اگر از آن ثبات و آرامش استفاده میشد و به صورت عالمانه نظرات اندیشمندان دانشگاهی مورد توجه قرار میگرفت، میتوانستیم تاثیرات مثبت دانشگاه بر جامعه را مشاهده کنیم.
با شعار و ذکر و اینطور چیزا که نمیشود کشور را اداره کرد. متاسفانه مدیریت ایران به سمت شعارهای دینی و مذهبی حرکت کرده است. ما نمیگوییم که کشور نباید مذهبی باشد اما مشکل زمانی پدید میآید که برخی از مسئولان تصور میکنند با ذکر و ادعیه میتوانند مسائل تخصصی که احتیاج به کسب علم دارد را حلوفصل کنند. اگر قرار باشد کشوری متعالی و توسعهیافته داشته باشیم، باید از علوم روز استفاده کنیم و به دانشجویان و اهالی علم احترام بگذاریم. اگر چنین شرایطی مهیا نشود، با پدیده فرارمغزها یا مهاجرت نخبگان مواجه میشویم.
در دوران پس از انقلاب یکی از نقاط عطف نهاد دانشگاه، پیدایی جریان دوم خرداد سال۱۳۷۶ بود. با روی کار آمدن دولت اصلاحات، از حیث ساختاری و فرهنگی چه تغییراتی در جنبش دانشجویی ایران به وجود آمد؟
یکی از شاخصهای جریان اصلاحات، توجه به علم و دانش روز است. اصلاحطلبان برخلاف اصولگرایان که عمدتا دیدگاهشان مبتنی بر سنتها و ارزشهای بنیادین است، به آینده ایران، جهان، دانش و دانشگاه توجه دارند و چنین رویکردی مهمترین امتیاز جریان اصلاحات قلمداد میشود. از اینرو دانشجویان دگراندیش که خاستگاهشان دانش روز و بحثهای فرهنگی نوین است، به جبهه اصلاحات گرایش بیشتری دارند. مفهوم اصلاحطلبی یکی از وجوه روشنفکری و روشنگری است. اصولا معیار اصلی روشنفکری دینی، برقراری پیوند میان علوم روز و دین است. به این دلیل تصور میکنم که جریان اصلاحات با خاستگاههای نهاد دانشگاه قرابت بسیاری دارد و جریان اصولگرایی در این زمینه از جریان اصلاحات به مراتب عقبتر است. با ذکر دلایل مذکور، به قطعیت میتوانم بگویم که پیدایی اصلاحات باعث شکوفاشدن عرصه فرهنگی در دانشگاهها شد.
دوره اول دولت اصلاحات حایز ویژگیهایی بود که در دوره دوم مشاهده نشد. از قضا پویایی جریان دانشجویی در همان دوره به اوج خود رسید. علت دلسردی دانشجویان در دوره دوم دولت اصلاحات چه بود و آیا از دید شما همان انفعال سیاسی زمینههای پیدایش محمود احمدینژاد را فراهم نکرد؟
تا حدی سخن شما را قبول دارم. دولت اصلاحات بهدلیل فشارهای بسیاری که بر پیکرهاش وارد شد، نتوانست بهطور کامل با مطالبات دانشجویی همراه شود. این مهم خاصه در دوره دوم ریاستجمهوری رییس دولت اصلاحات پدید آمد. البته در این خصوص نمیتوان بهصورت مطلق اظهارنظر کرد. از اینرو بخشی از تحلیل شما را میپذیرم.
با روی کارآمدن دولت محمود احمدینژاد برخی از مناسبات سیاسی و فرهنگی دستخوش تغییر شد. گستره فعالیتهای دانشجویان از حیث کمی و کیفی در دو دولت دهم و یازدهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
با روی کار آمدن احمدینژاد جریانی بهظاهر دینگرا و در واقع پوپولیستی پدید آمد. احمدینژاد کار خود را با ارائه دروغین شعارهای مذهبی پیش میبرد. هنگامی که یک رییسجمهور، چنین شعارهایی را در سطح جامعه مطرح میکند، طبیعی است که طیفی از نسل جوان او را باور و حتی وی را معجزه هزاره سوم معرفی کنند. در حقیقت کشور ایران ۸سال درگیر انواع عوامفریبیها و شعارهای اغواکننده بود. اما فراموش نکنیم که خواص سیاسی در همان سالها که نیروهای تندرو از احمدینژاد دفاع میکردند نسبت به خطر جریان او هشدار دادند و باطن شعارهای رایج آن دوران را به اطلاع مردم رساندند. به همین دلیل اکنون که حقیقت باطنی احمدینژاد و یارانش بر همه مردم و مسئولان روشن شده است، میتوان با اطمینان به سخنان آن دلسوزان ایمان آورد.
علت برخوردهای قهری و سلبی با دانشجویان منتقد، خاصه در دوران دولتهای احمدینژاد را چه میدانید؟
توهم نیروهای افراطی این است که اگر نسل جوان با علوم جدید آشنا شوند از ارزشهای دینی فاصله میگیرند. در حقیقت تضاد میان دانش روز و مبانی و ارزشهای دینی توهم این نیروهاست. از اینرو ایشان تمایل دارند که به طور مثال جوانان کتابهای نویسندگان غربی را نخوانند، با فلسفه غرب آشنا نشوند و به مطالعه مکاتب غربی نپردازند. این تصور هنوز نیز در برخی از روحانیها و افراد مذهبی وجود دارد. آنها نمیدانند که علم راه خود را طی میکند و ایشان بخواهند یا نخواهند نمیتوانند مقابل دانش ایستادگی کنند. مطمئن باشید که همه تندروها تسلیم علوم روز خواهند شد، زیرا دانش روز فرهنگ جدیدی را ایجاد میکند. پس تنها راه موجود، احترام به عقاید و اندیشههای نسل جوانی است که مشتاق کسب علوم نوین هستند. شاید در مقطعی با دانشجویان برخوردهای قهری صورت گیرد اما بدون شک سرکوبکنندگان مغلوب این میدان هستند.
رویکرد دولت حسن روحانی دستکم در گفتار، تعامل با دانشجویان و ایجاد فضای آزاد فرهنگی بوده است. روحانی در تحقق این مهم به چه میزان توفیق داشته است؟
اگر بخواهم بهطور نسبی قضاوتی بکنم، باید بگویم که جهتگیری آقای روحانی به سمت ایجاد فضای باز سیاسی در دانشگاهها بوده است اما در مقام عمل آن وعدههایی که از سوی رییسجمهور ارائه شد، تحقق نیافت و تحول چشمگیری صورت نگرفت. بهطور مثال در بحث آزادی فکر و اندیشه باید اقدامات بسیار موثرتری انجام میشد که متاسفانه این مهم اجرایی نشد. یا آنکه به هیچوجه در مقام عمل، کرسیهای آزاداندیشی بهوجود نیامد. اگر کرسیهای آزاداندیشی ایجاد میشد مجال نظریهپردازی و گفتوگوی احزاب نیز پدید میآمد.
البته مسئولیت تمام چنین کاستیهایی بر دوش دولت آقای روحانی نیست و باید در این میان فشارهای نیروهای افراطی را نیز لحاظ کرد. بهیاد داریم که در چندسال گذشته چنین نیروهایی چند مراسم سخنرانی را برهم زدند و باعث اخلال در امنیت اجتماعی شدند. یا آنکه فراموش نمیکنیم ایشان حتی به نماینده مجلس یعنی آقای علی مطهری حمله کردند و باعث جراحت او شدند. وقتی چنین رویکردی وجود دارد، نمیتوان انتظار داشت که دولت آقای روحانی به تمام وعدههای فرهنگی خود جامه عمل بپوشاند. به هرحال اگر بخواهم قضاوتی کلی و به دور از جزییات داشته باشم، باید بگویم که رویکرد دولتهای یازدهم و دوازدهم تا اینجای کار مثبت بوده است.
یکی از دغدغههای موجود در دانشگاهها حضور و وجود نهادهای فرادانشگاهی است. شاید اگر این نهادها در اقدامات مستقل دانشجویان اِعمال نظر نمیکردند، به عنوان نهادهای فرهنگی قابل پذیرش بودند. به عنوان بحث پایانی بفرمایید تا چه میزان میتوان حوزه اختیارات این نهادها را تعدیل کرد؟
بله، در فلسفه وجودی این نهادها مشکلی وجود ندارد. اما باید حالت اعتدال برقرار شود. یعنی همان امکانات و فرصتهایی که برای این نهادها وجود دارد به دانشجویان مستقل نیز داده شود. قابل پذیرش نیست که به دلیل افکار و عقاید، گروهی از دانشجویان از امکانات ویژهای برخوردار باشند و دانشجویان مستقل تحت فشار سیاسی قرار بگیرند. به نظر من در این خصوص رییسجمهور و وزیر علوم وظیفه دارند تا فضایی منصفانه و عادلانه را در دانشگاهها ایجاد کنند.
مهرشاد ایمانی
- 17
- 2