به گزارش مهر، غلامحسین ابراهیمی دینانی عضو انجمن حکت و فلسفه ایران و چهره ماندگار فلسفه در برنامه معرفت این هفته که روز جمعه ۲۳ تیرماه، از شبکه چهارسیما پخش می شد، درباره روان آدمی اظهار کرد: یکی از مهمترین مسائلی که بشر با آن روبرو می شود، شناختن انسان و روانشناسی است. روان شناسی می خواهد انسان را بشناسد و روان آدمی را بررسی می کند.
دینانی تصریح کرد: البته روان شناسی علم جدیدی نیست. همیشه انسان سعی می کرده است که خودش را بشناسد. مثلاً تمام کتب فلسفی از زمان پیش از سقراط تابه حال درباره روح و نفس آدمی صحبت کردند. روان شناسان جدید کتابهای زیادی منتشر کردند، اما نوع نگرش فیلسوفان گذشته به نفس ناطقه یا روان با نگرش روان شناسان تفاوت دارد.
وی افزود: به طور کلی انسان شناسی به سه گونه است؛ ما یک انسانی شناسی تجربی داریم که مثل هر علم تجربی دیگری از طریق تجربه ها سعی می کند انسان را بشناسد. مانند هر چیز دیگری از طریق تجربه آن را مورد مطالعه قرار می دهیم. یک انسان شناسی فلسفی داریم.
شناسایی فلسفی با شناسایی تجربی یک مقدار تفاوت دارد. یک نوع دیگر هم انسان شناسی دینی است. این سه گونه با هم تفاوت دارند ولی هرکدام به سه طریق می کوشند هویت انسان را بشناسند.
عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران با طرح این سوال که چگونه می توان انسان را شناخت، اظهار کرد: از زمان هراکلیتوس و بعد از آن سقراط، نظریاتی داده اند، بعد از آن حکمای اسلامی نظیر ملاصدرا و ابن سینا نظراتی دادند و تا به امروز که فیلسوفان جدید و روان شناسان جدید، کتابهای زیادی نوشته اند.
البته اختلاف نظر در این باره زیاد بوده است. انبیاء هم همینطور. کسانی مثل بودا نظریاتی داشتند. بودا هم انسان شناسی خاص خودش را داشته است. اسلام انسان شناسی خاص خود را دارد.
دینانی افزود: بعضی نفس را مجرد و ثابت دانسته و بعضی، نفس را روان دانسته و به طور کلی بعضی جهان را ثابت و بعضی متغیر دیده اند و این نظر تازه ای نیست. ملاصدرا به عنوان یک فیلسوف مسلمان با حرکت جوهری، عالم را به ذات متغیر و متحرک می داند. در یونان باستان هراکلیتوس پرچمدار این تفکر بود. او می گفت جهان هستی همانند یک رودخانه است. در رودخانه آب روان است و ساکن نیست. هراکلیتوس می گفت این روان است و لحظه ای سکون در آن نیست.
وی تأکید کرد: اگر عالم روان است، انسان هم در این عالم روان است. حال انسان چگونه روان است؟ اولاً بدن انسان با جریان خون زنده است. اگر جریان خون توقف کند، انسان سکته می کند. پس بدن انسان با خون در رگ ها جریان دارد. نفس آدمی هم روان است. حالا چرا نفس آدمی روان است؟ برای اینکه انسان فکر می کند. فکر رونده است.
دینانی ادامه داد: وقتی انسان طرح پرسش می کند، پاسخ را از غیب یا از خود می گیرد. هر دوی اینها ممکن است. اگر از غیب جواب نگیرد، انسان خودش پاسخ می گیرد. این از شگفتی های روان است. روان هم طرح پرسش می کند و هم پاسخ می دهد. اگر خود به پرسش خود پاسخ داد، این گفتگو است.
این استاد دانشگاه گفت: گفتگو با غیر است و گاهی گفتگو با خویشتنِ خویش است. انسان با خویشتنِ خویش گفتگو می کند. حالا اگر انسان بتواند با خویشتنِ خویش گفتگو کند، یک موجودی است که هم سوال می کند و هم جواب می دهد، پس تنهایی را حس نمی کند. این پرسش و پاسخ او را از تنهایی در می آورد.
وی اظهار داشت: ممکن است کسی بپرسد چرا انسان سوال می کند و با چه انگیزه ای طرح پرسش می کند و پرسش از کجا می آید؟ جواب این است که اندیشنده که همان نفس ناطقه است از خفا و کنج پنهانی خود می خواهد به درآید و ظاهر شود. خود طرح پرسش می کند و چون پرسشگر پاسخ می گیرد.
چهره ماندگار فلسفه تصریح کرد: اگر آدمی بخواهد حقیقت را بشنود تحملش آسان نیست. اما البته کسانی هم هستند که اهل حقیقت هستند. از حقیقت می پرسند و ای کاش آن عطش حقیقت جویی انسان هر لحظه بیشتر و بیشتر شود. تنها عطشی که خیلی خوب است همین است.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: گفتیم که روان آدمی رونده است و پیش می رود. به همین جهت هراکلیتوس در ۲۵۰۰ سال پیش، عالم را به رودخانه تشبیه کرده است. تشبیه عالم به رودخانه تشبیه خوبی است ولی من ترجیح می دهم انسان را بیش از اینکه به یک رودخانه تشبیه کنم به یک باغ تشبیه کنم.
در باغ انواع درخت های میوه بار می آید. هر چه باغ بزرگتر باشد میوه بیشتر می دهد. آیا روان آدمی باغ است؟ باغی که نهال ها در آن به ثمر می نشیند. یا رودخانه ای است که می رود و دیگر بازنمی گردد.
دینانی با اشاره به یکی از آیات قران افزود: باغ روان آدمی از باغ بیرونی بهتر میوه می دهد. باغ روان آدمی هر لحظه میوه می دهد. روان شما یک باغ است. روان شما باغی است که اشجار و میوه ها و انهار دارد و هر درختش در هر فصلی میوه دارد، آن میوه چقدر خوشمزه است.
ما روان را به باغی تشبیه می کنیم که همه نوع میوه ای در آن دیده می شود. هیچ میوه ای از آن بهتر نیست که نتوانیم در سخنان یک اندیشمند که دارای روان پاک است پیدا کنیم. چه شیرینی است که نتوانیم در سخنان یک حکیم یا مرد شیرین سخن پیدا کنیم. اگر دل، باغ شد و درست آبیاری شد چه میوه های رنگارنگی می دهد و عالم را پر از طراوت می کند.
وی در خاتمه خاطرنشان کرد: حقیقت هستی که دریچه ورود به عالم هستی است و درک حقیقت اصلی است به واسطه انسان صورت می پذیرد. انسان است که هستی را در این عالم درک می کند هیچ موجودی در این جهان پهناور از هستی سخن نمی گوید.
تنها موجودی که از هستی سخن می گوید انسان است و زبان انسان، زبان هستی است و عجیب این است که زبان هستی، هم هستی را بیان می کند و هم از هستی می آید. زبان نمودار هستی است. هستی در زبان ظاهر می شود اگر زبان نبود، هستی خودش را نشان نمی داد. زبان یعنی تفکر و تفکر هستی را نشان می دهد.
- 17
- 1