در آستانه چهلمین سال از انقلاب اسلامی، درباره روند پیروزی این انقلاب و فضای حاکم بر جامعه مدنی در سالهای منتهی به سال ۵۷ و همچنین احتمالاتی که میتوانست براساس تغییر رفتار رژیم پهلوی در مسیر تاریخ محقق شود، با الهه کولایی، استاد دانشگاه تهران، گفتوگو کردهایم. او معتقد است: «شاه صدای مردم را نشنید. روند تغییر را ندید و اراده مردم را به هیچ انگاشت و از انباشت تقاضاهای مردم احساس خطر نکرد؛ چون دچار توهم قدرت شده بود.» مشروح این مصاحبه در ادامه میآید:
از منظر علوم سیاسی، تصویری که از وضعیت جامعه مدنی و نهاد عمومی در وضعیت پیشاانقلابی میتوان ارائه داد، چگونه است؟ چگونه یک جامعه در نقطهای قرار میگیرد که انقلاب را ناگزیر میبیند؟
قبل از هر چیز باید توجه داشته باشید جامعه ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی در شمار جوامع درحالتوسعه قرار داشت؛ یعنی از لحاظ توسعه سیاسی و دیگر جنبههای توسعه، سطح پایینی را تجربه میکرد؛ بنابراین بهطور طبیعی با انباشت عظیمی از مطالبات و خواستههای گوناگون مردم مواجه بود. با حاکمیت نظام پادشاهی و سیاستهای مبتنی بر درآمدهای نفتی، در دوره پهلوی اساسا امکان شکلگیری نهادهای مدنی منتفی بود.
درواقع، شاه به مدد درآمد نفتی از دهه ۵۰، توانسته بود همه مخالفان خود را سرکوب کند و با درنظرگرفتن ساختار نظام دوقطبی و واقعیت نفوذ و گسترشطلبی اتحاد شوروی، پایههای قدرت خود را در داخل با سرکوب تقاضاها و مطالبات مردم استوار کند. رژیم پهلوی در چارچوب تعامل خود با جامعه جهانی و بهویژه اعتماد به استمرار حمایت آمریکا، سرکوب تقاضاهای داخلی را دنبال میکرد.
درواقع شاه تصور میکرد در دهه ۵۰، با ازبینبردن جریانهای مخالف، سرکوب و نابودکردن گروههای چریکی و خانهنشینکردن همه مخالفان یا فراریدادن آنها از کشور، امنیت خود را تضمین کرده است، ولی توجه نداشت ملت ایران آموخته مترصد فرصتها و موقعیتهای مناسب باشد تا بتواند تقاضاها و مطالبات خود را مطرح کند.
پس انباشتی از تقاضاها به وجود آمده بود که بخش مهمی از آن به گسترش آموزش عالی مربوط میشد. افزایش دانشآموختگان و افراد باسواد در کشور با افزایش تقاضاها و انتظارات گوناگون همراه بود. ضمن اینکه شاه در دهه ۴۰، اصلاحات نصفهکارهای را متناسب با طرح اتحاد برای پیشرفت کندی انجام داده که آن را فقط در وجه اقتصادی و اجتماعی متمرکز کرده بود، ولی حاضر به رعایت جنبههای سیاسی آن نبود؛ بنابراین تحولاتی را خود او در جامعه سبب شد که این تحولات زیر پای او را خالی کرد.
توسعه نامتوازن هرگز امکان تداوم ندارد. شاه توسعه سیاسی را نپذیرفت، درحالیکه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دنبال میکرد. او در پرده توهم تثبیت قدرت خود، از دهه ۵۰ با نابودی مخالفان، ازبینبردن مبانی دینی جامعه را نیز با تغییر مبدأ سال هجری به پادشاهی و تاسیس حزب رستاخیز و تشدید فشارهای سیاسی بر جامعه پی گرفت. او هم مانند پدرش تصویر روشنی از معادلات قدرت در نظام بینالملل نداشت و تصور میکرد پایههای قدرتش مستقل از اراده بینالمللی است و از سال ۵۶ در پرتوی افزایش قیمت نفت و خرید سلاحهای پیشرفته، این توهم قدرت آنچنان بالا گرفت که او خود را بیمهشده ائمه(ع) پنداشت.
او با این تصور که هم میتواند در داخل سرکوب کند و هم در برابر قدرتهای جهانی از استقلال عمل خود سخن گوید و درنهایت با این فکر که قادر است مانند آغاز دهه ۴۰ با همان سیاستها، مطالبات مردم را نادیده بگیرد، پیش رفت؛ درنهایت، شاه صدای مردم را نشنید و روند تغییر را ندید و اراده مردم را به هیچ انگاشت و از انباشت تقاضاهای مردم احساس خطر نکرد. او دچار توهم قدرت شده بود؛ البته قدرت منطقهای ایران با حمایت آمریکا انکارناپذیر بود، اما شاه پایههای این قدرت را در خارج بهجای پایههای داخلی استوار و لایزال تصور میکرد و وقتی در ۲۷ دیماه مجبور به خروج از کشور شد، بیتردید گمان نمیکرد دیگر برنگردد.
در سالهای منتهی به انقلاب، آیا اجماع معترضان به وضع موجود، بر سر انقلاب و عبور از اصلاح بود؟ آیا کنشگران سیاسی آن ساختار را اصلاحناپذیر میدیدند؟
برای جریانهای مذهبی که همه آنها رهبری امام(ره) را پذیرفته بودند اصلاحناپذیربودن شاه در سال ۵۷ محرز شده بود. آنها بر این باور بودند که رژیم شاهنشاهی قابل اصلاح نیست و باید ساقط شود و راهی جز خروج شاه وجود ندارد. به تبع تجربه سال ۳۲، حکومت غیرقانونی شاه را ناگزیر از برچیدهشدن میدیدند، اما در همان زمان هم، سیاستمدارانی بودند که اعتقاد داشتند شاه باید بماند و سلطنت کند، نه حکومت.
اما به تبع سنتهای الهی و براساس آنچه در جامعهشناسی توسعه و انقلاب نیز به آن پرداخته میشود، وقتی قدرتهای حاکم مسیرهایی را برای تخلیه انرژیهای انباشتهشده در جامعه فراهم نکنند، بدون تردید انفجار صورت خواهد گرفت و این اتفاقی بود که در سال ۵۷ افتاد؛ چراکه موج انقلاب در داخل و البته حمایتهای بیرونی و فضای نظام دوقطبی این امکان را فراهم آورده بود تا انقلابیون در داخل فضای تنفسی پیدا کنند و درنهایت، این برژنف بود که در آذرماه ۵۷ به کارتر پیغام داد که اگر نظامیان آمریکایی قصد کودتا در ایران داشته باشند، نیروهای ارتش سرخ هم بر طبق قرارداد ۱۹۲۱ وارد ایران خواهند شد.
درواقع، فضای دوقطبی شرایط بینالمللی مناسبی را فراهم کرده بود، اما در داخل امکان اصلاح را در فرایند تحولات انقلابی درسال ۵۷ از میان برد. صدای کسانی که معتقد به اصلاح بودند دیگر شنیده نمیشد. موج انقلاب به راه افتاده بود و غلیان احساسات و عواطف، اجازه محاسبات دیگر و متفاوت را نمیداد. شاه آنقدر در برابر روند اصلاح و دگرگونی مسالمتآمیز مقاومت کرد که زمان را از خود گرفته بود. شاید اگر بهقدرترسیدن شریفامامی بهجای ازهاری اتفاق میافتاد یا پیشامدهای دیگری در زمانهای مناسبتری شکل میگرفتند، این سیل آنچنان بنیانکن نمیشد، ولی در کل بودند کسانی که در همان ایام از اصلاح سخن میگفتند، اما همانگونه که اشاره کردم، روند انقلاب آنچنان سرعت گرفته بود که امکان متوقفکردن آن دیگر وجود نداشت.
امروز ما چهار دهه از رویداد انقلاب ۵۷ فاصله گرفتیم، حالا وقتی از این نقطه به آن مقطع بنگریم از نظر شما، امکان اصلاح بهجای انقلاب وجود داشت؟ و آیا اساسا ما قبل از انقلاب تمرینی برای اصلاحات کرده بودیم؟
من فکر میکنم این روند وجود داشت. شما اگر به مشی رهبری انقلاب دقیق شوید، میبینید امام(ره) از ابتدا نگفتند شاه باید برود. پیامها و رفتار ایشان در مواجهه با شاه از ابتدا دفعی و مبتنی بر نفی نبود. رویکرد امام(ره) کاملا از باب توصیه، نصیحت و پذیرش اصلاح بود. تا حوادثی که در خرداد ۴۲ اتفاق افتاد اینگونه بود.
یک نکته مهم دیگر، فضای حاکم بر تحولات سالهای ۵۶ و ۵۷ بود؛ فضایی که در آن هنوز اتحاد شوروی وجود دارد و مشی انقلابیگری بر جهان حاکم است و راه نجات ملتها در شیوههای انقلابی برآورده و قدرت خلقها از لوله تفنگ خارج میشود و گروههای چریکی فعال هستند و ایدئولوژی کمونیستی روسی و مشی انقلابی و نفوذ عوامل آنها، این نوع شیوههای مقاومت و مبارزه را تاکید و ترویج میکند؛ بنابراین ما ملتی ایزوله و جدا از واقعیتهای بینالمللی و منطقهای نبودیم که رأسا و بهتنهایی شیوه مبارزه خود را مشخص کنیم. آن عصر عصر انقلابها بود.
انقلاب در ایران و نیکاراگوئه و بعدها درالجزایر و حتی لبنان در جریان بود؛ بنابراین باید به گفتمان حاکم بر نظام مقاومت و مخالفت در برابر ظلم در آن مقطع هم توجه داشته باشیم. انقلاب اسلامی به این ایده که اسلام میتواند در برابر ظلم نظامهای سیاسی راهگشا باشد- یک تجربه بینظیر را که تنها در صدر اسلام وجود داشت - عینیت بخشید؛ این راهکاری بود که انقلابیون مسلمان برای رسیدن به مدینه فاضله انتخاب کرده بودند.
در دهه چهارم انقلاب، شما چقدر از اصلیترین شعارهای انقلاب را محققشده میبینید و اگر بخواهید شمایی کلی ترسیم کنید، انقلاب اسلامی را در چه نقطهای میبینید؟
شاید اگر من میخواستم بهعنوان یک انقلابی سال ۵۷ به پرسش شما جواب بدهم، با نومیدی و سرخوردگی از دسترسینداشتن به اهداف و آرمانها، پاسخ شما را میدادم، اما از آنجایی که معلم علم سیاست بوده و چهلسال است که در این حوزه در حال درسخواندن هستم، نمیتوانم این واقعیتهای مسلم را نادیده بگیرم که ما یک کشور درحالتوسعه هستیم و توسعه فرایندی زمانبر است و بهسرعت اتفاق نمیافتد. ما تحتتاثیر منطقه بینالملل و منطقهای و بهویژه ملتی هستیم که تاریخ خود را نمیخوانیم و از لحاظ دانش سیاسی هنوز به سطح قابل قبولی نرسیدهایم و بهشدت تحتتاثیر عواطف و حتی غرایز خود هستیم.
ما همیشه از آرزوهای خود صحبت میکنیم، بدون اینکه بر فرایندی که باید طی شود تمرکز کنیم و صرفا به ابزارهای سیاسی میپردازیم. این راه چندان نتیجهبخش نیست. این موضوع مرا به این نکته برمیگرداند که ما، انقلابیون ۵۷ پذیرفتیم که راهی جز اصلاح و تداوم آن و دستگیری از اصلاحات و اصلاحکردن اصلاحات وجود ندارد و اصلاحطلبان نیز باید بپذیرند مرتب به نقد و ارزیابی رفتار و عملکرد خود بپردازند و با بازنگری آنها راه را برای بهبود شرایط جامعه باز کنند.
شما بهعنوان یک کنشگر سیاسی که در اثنای انقلاب ۵۷ حضور فعال داشتید، ناظر به اتفاقات اخیر فکر میکنید که فضای جامعه انقلابی آن دوره، چه درسهایی برای جامعه امروز ایران دارد؟
بدون شک، در بازخوانی تجربههای انقلاب اسلامی درسهای بسیاری برای جامعه امروز ما وجود دارد؛ بهویژه برای حکومت من همیشه این جمله امام(ره) را تکرار کردم که «۲۲بهمن باید سرمشق ما در طول تاریخ باشد.» که چه چیزی باعث شد شاه با آن قدرت در منطقه و حمایت آمریکا، نتواند پایههای قدرت خود را حفظ کند و اعتبار خود را نزد مردم از دست بدهد. این موضوع پیامهای روشنی برای حاکمان و درعینحال برای مردم دارد.
برای مردم از این نظر که آیا به آن تحولات و اهدافی که تصور میکردند بعد از انقلاب دست یافتهاند یا نه؟ و برای حاکمان از این منظر که برای حفظ قدرت راهی جز جلب رضایت مردم و بهبود شرایط آنها برای ثبات نظامهای سیاسی قابل تصور نیست. این درسها هنوز هم برای همه ما قابل بازخوانی و راهگشا هستند تا بتوانیم با مشی اصلاحی و بهبود همهجانبه مردم خود را بازیابی کنیم؛ بهویژه حضرت امام(ره) تاکید میکردند: «آنها» ولینعمتهای نظام هستند و اگر دیدگاهها و سبک زندگی و مطالبات این ولینعمتان تغییر کند، حتما باید مبنای تغییرات لازم در اعمال و روشها و سیاستهای حکومت هم قرار گیرد.
- 19
- 6