در آیینه تاریخ به آیینهای کهنی برمیخوریم که در تار و پود زندگی ملتی تنیده شدهاند. جشن ملی سده «سوره سهته، سورانه سهته، سهتانه سهتانه يا بیلندانا» یکی از آنهاست که قدمتی چند هزار ساله دارد. اين جشن ملي در هر منطقهاي با ويژگيهاي آن محل آميخته و رنگ و بوي محلي ميگيرد، اما اِلِمان اصلي و مشترك آن در همه نقاط ايران، برافروختن آتش و جشن و شادماني است.
ويژگي اصلي تمامي جشنهاي باستاني ايران ارتباط مستقيم با طبيعت و در واقع نقش برجسته آنها به عنوان گاهشمار اقتصادي ايران است. اين پيوند عميق، در فراز و نشيب قرنها جشنها را در ايران زمين زنده نگاه داشته است. در اين ميان سينه شرحه شرحه زاگرس محمل نهفته اين جشنها بوده و آرام و دور از هياهو همچنان آن را زنده نگاه داشته و كمتر دچار تغيير شدهاند. جشن سده كه صد روز از آخرين روز جشن مهرگان و چهلمين روز زمستان برگزار ميشود، در زاگرس پنج روز ديرتر از مناطق مركزي ايران برگزار ميشود و صاحبنظران علت اين تاخير را اختلاف در آب و هوا دانستهاند. وجه تسميه جشن سده به بيلندانا در ميان كرد زبانان به اين شرح است كه بیلندانا از سه واژه : بیل، ن:ما، دانا: گذارديم (یعنی) بیل را زمين گذاشتيم؛ از روز ۱۵ بهمن كه جشن سده (بيلندانا) برگزار ميشود، برف نمیبارد يا اگر ببارد آن قدر سنگين نيست كه نياز به پارو كردن باشد و با گرماي آفتاب آب ميشود. جشن سده در واقع نقطه انقلاب زمستاني است سرما به اوج خود رسيده و از آن پس هوا رو به گرم شدن ميگذارد. اين روز درست در مقابل ۱۵ مرداد قرار دارد كه از آن پس هوا روز به سرد شدن مينهد و انقلاب تابستاني است. همانطور كه ۱۵ مرداد اول پاييز نيست اما زمين رو به خنكي ميگذارد در ۱۵ بهمن هم اول بهار نيست اما زمين از خواب زمستاني بيدار شده و رو به گرمي ميگذارد. محمد صالح ابراهیمی می نویسد:«عدهای از پیران مهاباد به من گفتند در گذشته جشن بیلن دانا در شهر مهاباد نیز برگزار میشد در بیلندانا مردم به خیرات می پرداختند وپسران ودختران بهترین لباسهای خود را میپوشیدند وبه بزرگان ایل وعشایر تبریک می گفتند.آنان برای سلامت خویشان وهمسایگان آرزوی خوشبختی وسعادت می کردند و از خداوند می خواستند که گوسفندهایشان از «منداره مانگ» مرگ و میر اسفند و گاوهایشان از طاعون وسگ هایشان از هاری محفوظ بماند. همچنین نوازندگان محلی بر روی تپههای مشرف به ده به نواختن دهل و سرنا و شمشال میپرداختند و آهنگهای شاد کردی را اجرا می کردند»(ابراهیمی،محمد صالح، مجله گرشه، شماره ۱ تهران، ۱۳۵۷،ص۳۵). گفته شده حلقه جشنهاي مهرگان تا نوروز يك حلقه به هم پيوسته است كه بين آنها نسبتي برقرار است. خالي از لطف نيست نسبت اين جشن با مهرگان و شيوه برگزاري آن را در زاگرس با هم مرور كنيم. جشن مهرگان مراسم آييني است، همراه با دو اتفاق اقتصادي بوده است: به ثمر رسيدن رز و انگور و جفتگيري گوسفندان. ارتباط جشن سده با مهرگان به گرم شدن زمين برميگردد، در زمان جشن بيلندانا كه نقطه انقلاب زمستاني و آغاز بيداري گرماست، حيواناتي كه در مهرگان جفتگيري كرده و حتي از اِلِمانهاي جشن مهرگان با توجه به اهميت اقتصادي آن، همين موضوع بوده است، اكنون بعد از گذشت صد روز از آخرين روز جشن مهرگان، دامها به دليل سرما و به دليل بارداري ضعيف شدهاند؛ بنابراين يكي از اِلِمانهاي اصلي اين جشن براي زاگرسنشينان دودگرداني در آخورها و دعا براي بقا و زياد شدن احشام و پيشگيري از سقط جنين و مرگ آنها بوده است. به همين مناسبت تا يك ماه بعد از «بيلندانا» را «منداره مانگ» (ماه مرگ و مير حيوانات) خواندهاند. به اين ترتيب جشن سده چند المان مشخص را در خود دارد: جشن كشف و نگاهباني آتش، بيداري زمين، دعا براي حفظ و ازدياد ثروت، شكر گزاري و دهش. زمان و شخصيتها و آداب ويژه جشن و قبل از جشن قابل توجه است. در ابتدا بايد شخصيت اصلي اين جشن يعني پير دانا يا كاكانكو را بشناسيم. كاك در كوردي به معناي برادر بزرگتر است و «ان» پسوند مضافاليهي به واژه «كو» به معناي اجتماع مردم و كاكانكو به معناي برادر بزرگ همه جمع است. روز چهاردهم بهمن به دستور كاكانكو (پير فرزانه) جوانان از خانهها هيزم جمعآوري ميكنند و اگر كافي نباشد در جنگل اطراف روستا ضمن گشت و گذار، چوبهاي خشكيده درختان جنگل را جمعآوري ميكنند و با اين كار هم هيزم جشن سوره سده فراهم شده و هم جنگلها از انبوه درختان و شاخههاي خشكيده هرس شده و نفسي كشند. شب هنگام گروهي از مردم با اجازه كاكانكو به در خانهها رفته و به جمعآوري دهشهاي مردم ميپردازند. مصرف اين دهشها را پير دانا در روز برگزارري جشن تعيين ميكند كه مويز و گردو و تنقلاتي را كه براي روز جشن و پذيرايي مردم لازم است، جدا كرده و غلات و ارزاق هم براي تقسيم در بين خانوادههاي مستمند درنظر گرفته ميشود و در روز جشن و بعد از برگزاري آيين اصلي جشن در بين آنها تقسيم شود تا در اين هنگام از سال با توجه به فصل سرما و اتمام ذخيره زمستاني خانوادههاي مستمند، تا رسيدن بهار و گشايش روزي از ايشان حمايت كنند. به اين مناسبت جشن بيلندانا را جشن بخشش و شكرگزاري ميدانند.
شب چهاردهم كه به فرداي پانزدهم ختم ميشود مردم به خانههاي هم سر ميزنند و با تفريح و شادي و بازيهاي محلي شب را سپري ميكنند. يكي از آداب مهم اين جشن در شب چهاردهم و روز پانزدهم اجابت خواستههاست.
در اين شب و روز جشن هر كس از ديگري خواستهاي قابل انجام و اجابت داشته باشد، حتما و لاجرم بايد به اين خواسته پاسخ آري داده شود و رد آن خواسته براي كسي كه توانايي بر انجامش داشته باشد به لحاظ اجتماعي مذموم بوده و از لحاظ حيثيتي برايش سنگين تمام ميشده است؛ برهمين اساس بسياري از دشمنيها و كدورتها در بين افراد برطرف ميشده زيرا يا شخص خود خواهان آشتي ميشده و طرف مقابل بايد قبول ميكرد يا اينكه شخص ثالثي دو طرف را به آشتي فراميخوانده و بايد طرفين با هم آشتي ميكردند. حتي معتقد بودند در اين روز تمام دعاهاي معقول انسانها در بارگاه خدا مستجاب خواهد شد. از اين جهت، پيوندي بين اجابت خواستههاي افراد از همديگر و اجابت دعا در بارگاه خدا برقرار شده كه روح بخشندگي و عفو به عنوان تجلي صفتي الهي در ميان مردم تقويت كرده است.
ظهر روز پانزدهم بهمن كه روز «بيلندانا» است، هيزمي كه روز قبل جمع آوري شده بود به ميدانگاه ده آورده ميشود. اما نحوه چيدن اين هيزم هم قابل تامل است؛ در وسط يك تنه درخت ضخيم كه معمولا جوانان از روي شيطنت و براي طولاني شدن مراسم رقص و شاديشان، از قبل آن را كاملا در برف ميخيسانند، گذاشته ميشود، هيزمهاي ديگر به دور اين كنده درخت ضخيم چيده شده و در چهار گوشه آتش هم چهار تنه درخت نسبتا ضخيم ديگر ميگذارند كه به هريك از آنها رزقي آويزان ميشود. گوشت به نماد احشام، گندم به نماد كشاورزي، ميوه شاهبلوط به نماد محصولات خودرو و ميوههاي جنگلي و آب به نماد بارندگي. پير دانا مشعل آتش برافروخته را به محل جشن آورده جوان چابك سواري با اشاره پير فرزانه مشعل را از دست پير گرفته هفت دور به دور هيزمها ميگرداند و سپس آتش را برميافروزد و با نواهاي مخصوصي از سرنا و دهل جشن آغاز ميشود كه ترتيب مشخص دارند و رقص مشخص به شادي زنده شدن زمين و شكرانه دهش و ازدياد نعمت؛ بعد از اين نواهاي خاص نوبت به نواي جشن و شادي ميرسد و پايكوبي معمول شاديها ميرسد؛ پايان مراسم سرور و پايكوبي زماني است كه ستون وسط آتش كاملا سوخته و فرو ميافتد. افتادن اين ستون به سوي هر يك از اين چهار رزقي كه گفتيم به معناي فراواني آن نعمت در سال آتي است. در اين هنگام كاكانكو دستور ميدهد «بزووتي بدزه» يعني هيزمي را برداريد اين خطاب كلي است و نسبت به شخص خاصي نيست اما اولين كسي كه بتواند اولين هيزم را از آتش بردارد و فرار كند، برنده است. او بايد اين مقاومت را داشته باشد كه در ميان انبوه گلولههاي برفي كه به سويش پرتاب ميشود آتش را حفظ كند و آخور برساند. او اين هيزم را به سرعت اول به استطبل و آخور خودشان ميبرد تا از دود حاصل از آن احشام خود را از مردار شدن و يا سقط جنين حفظ كند و تا وقتي كه دود دارد در آخور ديگر خانوادهها هم گردانده ميشود. اين كار كه يكي از اِلمانهاي اصلي جشن بيلندانا به شمار ميآيد، براي حفظ گوسفندان از سقط جنين يا مردار شدن است، به اعتقاد گذشتگان دود از سويي زمينههاي بيولوژيكي را از بين ميبرد و از سوي ديگر بدن گوسفندان ماده با تنفس اين دود منقبض شده و ماهيچههاي رحم گوسفند هم به تبع منقبض ميشوند و احتمال سقط جنين در دو هفته آتي تا زايش گوسفندان را كمتر ميكند. در آخر جشن جوانان با مويز و گردو و تنقلاتي كه شب قبل از خانهها جمعآوري شده بود پذيرايي ميشوند و ارزاقي هم كه جمع آوري شده بين خانوادههاي مستمند تقسيم ميشود. غروب روز جشن، كاكانكو و مردم در يكي از بلنديهاي اطراف جمع شده و براي سال آينده دعاي خير و خوبي ميخوانند. اين مكان بلند در سالي كه برف زيادي راهها را پوشانده و بسته باشد حتي ميتواند پشت بام يكي از خانههاي بلند روستا و ترجيحا پشت بام مسجد باشد. گفته شده آتش جشن بيلندانا آتش مقدس است و شعلههاي همين آتش در خانهها و معابد براي جشن چهارشنبه سوري وجشن نوروز نگهداري ميشده است. كه اين مساله و مقدس بودن آتش بيلندانا ارتباط جشن را با كشف آتش قويتر ميكند.
آنچه گفته شد بازشناسايي زمينههاي تاريخي و اقتصادي و فرهنگي جشن بيلندانا بود اما در زمان ما اهميت اين جشن و سرورها،نه در جنبه اعتقادي،بلكه پتانسيلي است كه اجراي موزهاي آنها ميتواند براي جامعه دستاوردهاي بسيار خوبي در ايجاد همبستگي ملي، نشاط اجتماعي، و ايجاد زمينههاي بينظير براي گردشگري فرهنگي و تفريحي باشد كه باز به دليل اثرات مطلوب اقتصادي، اميد اجتماعي را افزايش ميدهد.
- 10
- 2