در جامعهای که دین وسیله کاسبی است، فقط آن دسته از احکام دین رشد پیدا میکند که برای مبلغین آن وسیله کسب قدرت یا پول یا منزلت اجتماعی باشد؛ در چنین جامعهای شعائری که مخالف میل ارباب قدرت است رواج ندارد.
نائینی می افزاید:کسی که قرار است دیانت جامعه را نگه دارد عالمان یک جامعه هستند؛ آن عالم اگر اهل عمل نشد و گفتارش هم درخدمت قدرت بود، سکان هدایت جامعه عوضی میرود و مردم به اصل دینداری شک میکنند؛ یکی از شاخصههای چنین جامعهای رشد نفاق است و ویترینش با داخلش یکی نیست.
او معتقد است: تمام اسلام، فقه نیست و اسلام یک منظومه است و فقه مهرهای از آن منظومه است. اعتقادات و اخلاق هم مهرههای دیگرش هستند. درد فعلی اجتماع ما این است که جناحهای مختلف به میل خودشان بخش هایی از دین را میچسبند.
* این فرمایش امام حسین که دین را لقلقه زبان قرار ندهید، در چه فضایی ذکر شده و چگونه میشود که در یک جامعه دینی و با حاکمان به ظاهر مسلمان، دین لقلقه زبان باشد؟ آیا در چنین جامعهای دین، یک ابزار برای پیشبرد اهداف غیر مربوط به دین است؟
این کلام امام در دوم محرم و زمانی که در مسیر کربلا بودند گفته شده و قبل و بعد دارد. مشخص است که حضرت در فضایی صحبت میکنند که حق، معیار نیست و از باطل نهی نمیشود. و وضع دنیا تغییر کرده و تعالیم پیغمبر وارونه شده است. در چنین موقعیتی حضرت شاخص میدهند. وقتی میبینید به معروف عمل و از منکر نهی نمیشود، در چنین اوضاعی مرگ سعادت است. یعنی وقتی که دو راه داری یا زیر یوغ ظالم زندگی کنی و تغییر شریعت پیغمبر اتفاق بیفتد و تو سکوت کنی، معروف منکر و منکر معروف شود؛ یا بمیری و دین را احیا کنی.
سیدالشهدا راه دوم را انتخاب میکند. در این فضا میفرماید مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان است؛ وقتی بلا و گرفتاری پیش بیاید دیندار کم میشود؛ همه صحبت دین میکنند و شعار دین میدهند ولی شاخصهای دینی اعم از عمل به دین، عدالتورزی، رفتار عادلانه با زیردست، غیرت درمقابل شعائر دینی، غیرت درمقابل حفظ خط کشهای دینی چقدر هست؟ این یک عیار و سنجه دینداری است. در آستانه محرم که شعائر حسینی بیشتر میشود، افراد مختلفی به سلیقه خودشان ممکن است عمل کنند. چه بسا شخص معمم هم باشد ولی جایگاه خودش را عوض کرده؛ یعنی به جای اینکه مبین شریعت باشد، جایگاه مشرع بهخودش داده است؛ جای خودش را با جای پیغمبر عوض کرده است؛ قرار بوده بلندگوی پیغمبر باشد ولی جای پیغمبر و امام نشسته است؛ حرفهای سلیقهای میزند.
مثلا بزگواری میگفت اطعام در ده شب عزاداری محرم چقدر اسراف و تبذیر است فقط بگذارید شب تاسوعا و عاشورا؛ یا اظهار ارادتی که با لطمه زدن، علاقهمندان سیدالشهدا در مجالس حسینی انجام میدهند و به سروصورت خود میزنند. صریحا میگوید این عامدانه و به قصد اختلافافکنی بین شیعه است. دیگری میگوید نگویید عبدالحسین، عبدالعلی. چون شبهه بندگی امام حسین و امام علی را دارد. یا می گوید اشک به تنهایی کارساز نیست؛ اشک با احساس، دارای معرفت نیست. یک کلکسیونی از این شبهاتی که اول محرم هرسال دیده میشود.
دینی که لقلقه زبان است، سرجایش حرکت نمیکند و مقابل شبهه نمیایستد. من این موارد را مثال زدم که چون شبهات مبتلا در ایام محرم و صفر است و در فضای مجازی پخش میشود. مقصودم هم فقط ایران نیست، همه دنیاست. دین وقتی لقلقه زبان شد در اختیار صاحبان قدرت در میآید. کشور مصر را ببینید وضعش چطور است، آخرین گروهی که با انقلاب مصر همراهی کردند الازهر بود و اولین گروهی که به محض اینکه اوضاع برگشت جدا شدند همان الازهر بود. الازهر، محل تجمع عالمان دینی است که کتابهای خوبی هم نوشتهاند. اما به قول امام حسین، لعق علی السنتهم؛ دین برای آنها وسیله دنیاداری است؛ گاهی فردی تجارت طلا و نقره میکند، گاهی هم فردی تجارت دین می کند؛ سرمایه اش حدیث است.
* ویژگی تاجران دین چیست؟
ویژگی تاجران دین این است که به حدیث، سنت پیغمبر و قرآن سرمایهای نگاه میکند. بقیه تاجرها چطور با سرمایه خود کاسبی میکنند؟ این سرمایه را جایی مصرف میکند که برایش سود دنیایی دارد. سر حدیث و آیه قرآن را هرطرفی که بخواهد میبرد. میبینید در طول عمرش پنج رقم حرف زده است، نه پنج رقم تبدیل فتوا. تاکید میکنم این مربوط به کل عالم اسلام است و مختص یک کشور نیست. هر زمانی ارباب قدرت هر جوری که خوششان آمده، همان جور فتوا داده است؛ این می شود کاسب دین. نمونه های زیادی در ذهنم است اسم نمی برم تا به افراد تطبیق نشود اما میزان و سنجه دیندار واقعی، قرآن و حدیث و سنت پیغمبر است. آن یکی، سنجهاش دنیا است و حدیث پیغمبر وقرآن را با دنیای خودش تنظیم میکند. این یکی سنجهاش چیست؟ کتاب و سنت است و چون سنجهاش این است، در تمام تندبادها برایش فرقی نمیکند که ارباب قدرت چه کسانی هستند؛ وقتی میبیند به دین شبهه وارد میشود، درمیدان حاضر است. دین اگر دین واقعی باشد، انسان را احاطه کرده اما دین کاسبی، برعکس است و آدمها دور آن هستند.
* جامعهای که به این بلیه دچار شود و دین در آن دین کاسبی باشد، چه مولفهای دارد و مردم و حکّام آن، چه مشخصاتی دارند؟
نمود رفتاری آن این است که تنها شعائری از دین رواج دارد که ارباب قدرت آن شعائر را میپسندند و شعائری که مخالف میل ارباب قدرت است رواج ندارد. مثال مشخص و بارز آن، جامعه اموی است. درجامعه اموی و بعد از پیغمبر خدا نمادهایی که حکومت دنبالش است تعطیل نمیشود و حکومت دنبال زنده نگهداشتن مظاهری همچون حج است. روزی امام سجاد از مُخمن و تخمینزننده میپرسند که چقدر جمعیت در صحرای عرفات است؟ او جواب میدهد: چهارمیلیون نفر؛ یعنی جمعیتی بیش از جمعیتی که الان به مکه میروند! لذا مظاهری که در جامعهای که دین در آن کاسبی است، دین فقط درمظاهری نمود پیدا میکند که کسب و معامله در آن وجود دارد.
* یعنی حکومت اموی با ظواهری سطحی از دین، مردم را تخدیر میکرده است؟
من نمیگویم تخدیر؛ چون نمودهای ظاهری را هم تخدیر نمیدانم. حتا اگر صرفا برای کاسبی هم اگر باشد، مخدر نمیدانم. نمودهای ظاهری هم جزئی از احکاماند. درچنین جامعهای آبروی مومن ارزش ندارد. در یک جمله، شاخص جامعهای که دین در آن دین کاسبی است این است که تنها آن دسته از احکام دین در آن رشد پیدا میکند که برای مبلغینش وسیله کسب قدرت یا پول یا منزلت اجتماعی باشد.
* چه اتفاقی در آن جامعه افتاده و چه شیوه زندگی در آن جامعه رواج یافته که به اینجا رسیدهاند که به این شکل رفتار میکنند؟
در جامعهای مثل جامعه اموی و عباسی، ملاک، حق نیست؛ بلکه ملاک برایشان حفظ خودشان است و اگر اتفاقی میافتد، متولیان تبلیغ دین در خدمت این درمیآیند و کارکرد اصلی خودشان را از دست میدهند؛ هم در عمل و هم در گفتار پوک می شوند. کسی که قرار است دیانت جامعه را نگه دارد عالمان یک جامعه هستند؛ آن عالم اگر اهل عمل نشد و گفتارش هم در خدمت قدرت بود، سکان هدایت جامعه عوضی میرود. این وضعیت سرایت میکند از بالا به پایین. مردم به علمایشان نگاه میکنند، وقتی ببینند اینها دین ندارند، در اصل دینداری شک میکنند؛ همه چیز به طرف نمود ظاهری میرود، میبینی فرد ریش دارد، دگمههایش را هم تا بالا بسته ولی در خانهاش چیز دیگری است. یکی از شاخصههای چنین جامعهای رشد نفاق است و ویترینش با داخلش یکی نیست.
* تا چه مقطعی در چنین جامعهای کاسبان دین میتوانند با استفاده ابزاری از دین به اهدافشان دست یابند؟ آیا زمانی میرسد که افراد منافق ریاکاریشان برملا شود؟
چون بنای دین بر فطرت است، نفاق این افراد از همان روز اول برملاست. یعنی مردم در دلشان متوجه هستند. بهمحضی که سکان داران دین به صدق در گفتار و راستی در عمل برگردند، اصلاح جامعه آغاز خواهد شد. حکومتهایی مثل بنیامیه و بنیعباس و سایر حکومتهای دیگری که عالمان منحرف کنارشان بوده، در طول تاریخ زیاد داریم. حکومت سعودی نمونه بسیار روشنی برای دین درخدمت قدرت و دنیاست. پادشاه عربستان اگر بگوید فلان پدیده اجتماعی اتفاق بیفتد، همه علمایشان شروع میکنند برایش آیه و حدیث آوردن؛ فردا هم اگر ضد آن را بگوید، این بار آیه و حدیث بر ضد آن میآورند. جامعه سعودی پوک شده است وقتی پای صحبت مردمش بنشینی اعتقاد قلبی به دیانت ندارند. ممکن است قشری باشد که اعتقاد داشته باشند، ولی عموم مردم اینطور نیستند.
* امام حسین در روز واقعه به یارانشان میفرماید این قوم با من مشکل دارند و اگر شما مایل به ماندن نیستید، میتوانید بروید. این رفتار امام با یارانش چگونه قابل توضیح است؟ آیا رفتار ایشان پیام خاصی میتواند برای ما داشته باشد؟
اینکه تکلیف شرعی برداشته شده باشد، نیست؛ همه آنها تکلیف شرعی داشتهاند. مگر حضرت نفرمودند از جدم شنیدم نمیشود کسی صدای کمک ما اهلبیت را بشنود و نیاید. تکلیف است، ولی منافاتی با اختیار ندارد. حضرت تاکید میکنند بر اختیار یارانش. هرتکلیفی همینطور است. از یک طرف واجب است ولی از یک طرف اختیار داری و جبر نیست. اصلا ملاک ثواب و عقاب همین است. کلمات سیدالشهدا تاکید روی همین نکته است که آگاهانه و با اختیار تکلیفتان را انجام دهید.
* چرا حضرت در واقعه کربلا بهجای اینکه صرفا به فکراین باشد که درحد توان لشکر ۷۲ نفریاشان با دشمن بجنگد، درس اخلاق به یارانشان میدهد و میفرماید آزاد هستید در این مسیر که با من بمانید و یا صحنه را ترک کنید؟
اسلام و کربلا و امام حسین معجونی از مسائل مختلف است. دیدهاید یک عده بهشدت تاکید میکنند روی جهات مبارزه و مقابله و از یک طرف عدهای تاکید میکنند که اسلام دین اخلاق و دین رحمانی است. هیچکدام از اینها اشتباه نمیگویند و هرکدام وجههای از دین را میبینند. عدهای از ما هم واقعا از وجوه مختلف دین خبر نداریم. اسلام، هم اسلام رحمانی است هم از آن طرف اشداعلی الکفار رحماء بینهم است. مگر حضرت موقع خروج از مدینه نفرمودند که من معروف را دوست دارم و از منکر بدم میآید، آدم لغوگو نیستم و دنبال امر به معروف و نهی از منکرم. اما از طرف دیگر امربهمعروف و نهی ازمنکر و تکلیف دینی به منظور حفظ شریعت یک جهت کار است و نباید مغلوب جهات اخلاقی دین شود لذا در رودربایستی گذاشتن دین کار خوبی نیست.
* حتی در انجام واجبات مردم را در رودروایسی و اجبار قرار دادن را اشتباه میدانید؟
نباید رودربایسی باشد، دین حدود و تعزیرات هم دارد. برخوردهای سیدالشهدا الگو است. چهار نفر از کوفه آمدند با ترماح بن عدی. حضرت با آنها صحبت کرد و در ضمن صحبت پرسیدند که یا ابن رسولالله بزرگان کوفه با عالیترین و سنگینترین رشوههای ابن زیاد را گرفتهاند. مردم قلبشان با شما و شمشیرشان علیه شماست. تا این لحظه خبر شهادت قیس بن مسهر، نامه رسان امام را به امام نرسیده بود و خبر شهادت قیس را هم دادند. ترماح میگوید وقتی میخواستم از کوفه خارج شوم در کنار شهر جمعیت بزرگی را دیدم که برای مقابله با حسین بنعلی آماده میشوند. ترماح به حضرت پیشنهاد میدهد به منطقه سکونت قبیله ما برویم چراکه آنجا آنقدر امنیت دارد که در طول تاریخ، قبیله ما به خاطر وضع جغرافیایی خود توانسته در مقابل سلاطین مختلف مقاومت کند و تا بهحال دشمنی دستش به آن منطقه نرسیده. امام به او فرمود: ما با اهل کوفه عهد بستیم. من ابتدا عهدشکنی نمیکنم. همان فردی که تکلیف گراست، سر وفای به عهدش ایستاده است.
* چرا امام تا این حد به اختیار و انتخاب یارانش اهمیت میدهد و به آنها حکم نمیدهد؟
همان دینی که تکلیف داده، نمیخواهد مردم در رودربایستی بمانند؛ همان دین میخواهد مردم با اختیار انتخاب کنند. تفکری الان در جامعه است به نام انسان محوری که فکر میکنند همه چیز حول انسانیت است و دین را تافته جدا بافته میدانند. اینطور نیست. تمام چیزی که در وجود انسان بهعنوان فطرت خدادادی نهفته است، در دستورات دینی قابل مشاهده است. عیب ما این است که به بخشی از دستورات دین توجه میکنیم و به بخشهای دیگر توجهی نداریم. در مورد مخیر ساختن امام که یارانش بمانند یا بروند، میتوان گفت اگر برخوردتان با جامعه فقط دستوری و از بالا باشد موفق نخواهید بود؛ جامعه شما را پس میزند. تمام فقه پر از نگاه دستوری و تکلیفگرا نسبت به مکلف است، اما تمام اسلام که فقه نیست. اسلام یک منظومه است و فقه مهرهای از آن منظومه است. اعتقادات و اخلاق هم مهرههای دیگر آن هستند، اما در حال حاضر در مسائل رسمی جامعه ما بسیاری امور با سنجه فقه سنجیده میشود.
سنجه فقه یکی از سنجه های صددرصد درست است، ولی فقط یکی از سنجههاست. انتخاب ما از مهرهها اشتباه است ما صد مهره داریم که باید از همه استفاده کنیم ولی فقط از ۱۰ تا استفاده میکنیم. امام حسین همانطوری که از مهره دستور استفاده میکند، از مهره تاثیرگذاری بر روان افراد هم استفاده میکند.
* حضرت خطاب به دشمنان فرمودند که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. این جمله در چه فضایی گفته میشود و پیام آن چگونه قابل تحلیل است؟
حضرت مشاهده فرمودند که در بین دشمنان از شاخصههای دینداری چیزی باقی نمانده است. وقتی حضرت با جماعتی روبرو هستند که الدین لعق علی السنتهم، میفرماید اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.
* در بین افراد دشمن حتی عدهای بودند با علقههای دینی آمده بودندتا با کشتن نوه پیامبر به بهشت بروند. چه شده که این جامعه به این حد از انحراف رسیده است؟
بعضیهایشان میگفتند بهشت، ولی دنبال پول بودند. مگر همان کسیکه بهخاطر بهشت چنین کرد، همانی نبود که سرمقدس را به دربار ابن زیاد برد تا زر و سیم بستاند. مگر ما خیلی از کارهایی که میکنیم نمیگوییم قربت الی الله، اما در دلمان میدانیم خدا با این کارها موافق نیست. این یک بخش است بخش دوم که خیلی مهم است عالمان دین فروش است. اینها اعتقادات مردم را خراب کردند؛ فضایل سیدالشهدا و امام علی را پوشاندند. خیلی از سرلشکرها قاری قرآن بودند.
* آیا جذب شدن شخصی مثل حر و یا وهب بن عبدالله کلبی که تاچند روز قبل شهادتش مسیحی بوده، به سپاه حضرت امام حسین میتواند نشان دهند نگاه غیرسلبی و غیر دافع و بلکه جاذب امام نسبت به کسانی که دین وتفکر همسانی با ما ندارند باشد؟
حتما همینطور است ولی جاذبه بخشی از شخصیت حضرت است. برای فطرتهای پاک جاذبه دارند. نگاه ایجابی جذبی فقط نگاه اباعبدالله در آن موقعیت تاریخی نیست؛ بلکه این نگاه غالب دین است. نگاه جذب در کنار اشدا علی الکفار هم جزو دین است. دین یک منظومه است و نباید فقط به بخشی از آن توجه کرد. دین برای هدایت آمده نه کشت و کشتار؛ ولی جهاد و قصاص هم جزو دین است. درد فعلی اجتماع ما این است که جناحهای مختلف به میل خودشان بخش هایی از دین را میچسبند.
* آیا سایه افکندن جناحبندیها و منازعات سیاسی بر مسائل دینی، میتواند جزو آسیبهای دینداری و عزاداریها محسوب شود؟
بله! به جای اینکه دین شاخص اصلی باشد، سیاستمداران دنبال اهداف خودشان باشند. نتیجهاش بدترجمه کردن آموزههای دینی و بدفهمی آنهاست و در نهایت خراب شدن عمل جامعه.
* ما بهعنوان شیعیان امام حسین چطور رفتار کنیم که عزاداری هایمان با مولفههای دینی منافات نداشته باشد؟
دین را باید از علمای ربانی بگیریم؛ کسانی که میتوانند دین را از منابع اصلی استخراج کنند و در اختیار دیگران قرار دهند.
این یعنی عزاداریها را عرفی نکنیم و از منبع آن بگیریم؟
عزادری امرعرفی است، اما برای اینکه شعائر مبادا آلوده به پیرایهها شود، مردم باید علمای اصیل را تشخیص بدهند، جنس اصلی را از جنس بدلی تشخیص بدهند. کار سختی هم نیست مشخص است چه کسی واقعا حوزه خوانده، درس خوانده. مردم جامعه که لزوما نمیدانند چه کسی در حوزه درسسهایش را خوب خوانده و به صرف داشتن لباس روحانیت او چه بسا به او اعتماد کنند.
درست است که همه روحانیون در قم و نجف بودهاند ولی همه که آیتالله خمینی و آیتالله خویی نیستند. این را میشود با مراجعه به متخصصین میانی فهمید و تشخیص داد مگر این که انسان خودش را به نفهمی بزند. لذا باید برگردیم به دامن علمای ربانی؛ باید اعتقاداتمان را عرضه کنیم به علمای ربانی. این روش یکی از رویههای شیعه در طول تاریخ بوده است.
* چه میشود که گاهی عزاداریهایمان فقط برای عزاداری کردن است نه اینکه امام حسین را بشناسیم و طبق مشی او عمل کنیم؟
عزاداری برای عزاداری هم تعظیم شعائر و مستحب است و ثواب دارد. اما یکی از دلایل اینکه چه اتفاقی میافتد که عزادرای فقط برای عزاداری میشود، دخالت نفسانیات است. انسانها از عمل به دستوراتی که برایشان دست و پاگیر است، فراری اند.
زمینههای برخی تندرویها در عزاداریها چیست؟
من متوجه تندروی نمیشوم. آنچه تعظیم شعائر حسینی باشد، مستحب است؛ اگر نهی نداشته باشد مستحب است. بلکه گاهی واجب کفایی هم میشود.
* برخی حرکات در عزاداریها ممکن است چهره نارحمانی و خشن از تشیع به سایر مردم نشان بدهند. آیا انجام اینگونه اعمال مشکلی ندارد؟
قصاص هم در ظاهر چهره نارحمانی دارد. ما بناست جای پیغمبر بنشینیم یا احکام پیغمبر را عمل کنیم؟ این از مواردی می شود که آدم سوار دین شده است و به دین میگوید تو باید اینگونه باشی که من میخواهم. دین را همان طور که هست باید پذیرفت نه آنطور که میپسندیم.
در جامعهای که دین وسیله کاسبی است، فقط آن دسته از احکام دین رشد پیدا میکند که برای مبلغین آن وسیله کسب قدرت یا پول یا منزلت اجتماعی باشد؛ در چنین جامعهای شعائری که مخالف میل ارباب قدرت است رواج ندارد.
نائینی می افزاید:کسی که قرار است دیانت جامعه را نگه دارد عالمان یک جامعه هستند؛ آن عالم اگر اهل عمل نشد و گفتارش هم درخدمت قدرت بود، سکان هدایت جامعه عوضی میرود و مردم به اصل دینداری شک میکنند؛ یکی از شاخصههای چنین جامعهای رشد نفاق است و ویترینش با داخلش یکی نیست.
او معتقد است: تمام اسلام، فقه نیست و اسلام یک منظومه است و فقه مهرهای از آن منظومه است. اعتقادات و اخلاق هم مهرههای دیگرش هستند. درد فعلی اجتماع ما این است که جناحهای مختلف به میل خودشان بخش هایی از دین را میچسبند.
* این فرمایش امام حسین که دین را لقلقه زبان قرار ندهید، در چه فضایی ذکر شده و چگونه میشود که در یک جامعه دینی و با حاکمان به ظاهر مسلمان، دین لقلقه زبان باشد؟ آیا در چنین جامعهای دین، یک ابزار برای پیشبرد اهداف غیر مربوط به دین است؟
این کلام امام در دوم محرم و زمانی که در مسیر کربلا بودند گفته شده و قبل و بعد دارد. مشخص است که حضرت در فضایی صحبت میکنند که حق، معیار نیست و از باطل نهی نمیشود. و وضع دنیا تغییر کرده و تعالیم پیغمبر وارونه شده است. در چنین موقعیتی حضرت شاخص میدهند. وقتی میبینید به معروف عمل و از منکر نهی نمیشود، در چنین اوضاعی مرگ سعادت است. یعنی وقتی که دو راه داری یا زیر یوغ ظالم زندگی کنی و تغییر شریعت پیغمبر اتفاق بیفتد و تو سکوت کنی، معروف منکر و منکر معروف شود؛ یا بمیری و دین را احیا کنی.
سیدالشهدا راه دوم را انتخاب میکند. در این فضا میفرماید مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان است؛ وقتی بلا و گرفتاری پیش بیاید دیندار کم میشود؛ همه صحبت دین میکنند و شعار دین میدهند ولی شاخصهای دینی اعم از عمل به دین، عدالتورزی، رفتار عادلانه با زیردست، غیرت درمقابل شعائر دینی، غیرت درمقابل حفظ خط کشهای دینی چقدر هست؟ این یک عیار و سنجه دینداری است. در آستانه محرم که شعائر حسینی بیشتر میشود، افراد مختلفی به سلیقه خودشان ممکن است عمل کنند. چه بسا شخص معمم هم باشد ولی جایگاه خودش را عوض کرده؛ یعنی به جای اینکه مبین شریعت باشد، جایگاه مشرع بهخودش داده است؛ جای خودش را با جای پیغمبر عوض کرده است؛ قرار بوده بلندگوی پیغمبر باشد ولی جای پیغمبر و امام نشسته است؛ حرفهای سلیقهای میزند.
مثلا بزگواری میگفت اطعام در ده شب عزاداری محرم چقدر اسراف و تبذیر است فقط بگذارید شب تاسوعا و عاشورا؛ یا اظهار ارادتی که با لطمه زدن، علاقهمندان سیدالشهدا در مجالس حسینی انجام میدهند و به سروصورت خود میزنند. صریحا میگوید این عامدانه و به قصد اختلافافکنی بین شیعه است. دیگری میگوید نگویید عبدالحسین، عبدالعلی. چون شبهه بندگی امام حسین و امام علی را دارد. یا می گوید اشک به تنهایی کارساز نیست؛ اشک با احساس، دارای معرفت نیست. یک کلکسیونی از این شبهاتی که اول محرم هرسال دیده میشود.
دینی که لقلقه زبان است، سرجایش حرکت نمیکند و مقابل شبهه نمیایستد. من این موارد را مثال زدم که چون شبهات مبتلا در ایام محرم و صفر است و در فضای مجازی پخش میشود. مقصودم هم فقط ایران نیست، همه دنیاست. دین وقتی لقلقه زبان شد در اختیار صاحبان قدرت در میآید. کشور مصر را ببینید وضعش چطور است، آخرین گروهی که با انقلاب مصر همراهی کردند الازهر بود و اولین گروهی که به محض اینکه اوضاع برگشت جدا شدند همان الازهر بود. الازهر، محل تجمع عالمان دینی است که کتابهای خوبی هم نوشتهاند. اما به قول امام حسین، لعق علی السنتهم؛ دین برای آنها وسیله دنیاداری است؛ گاهی فردی تجارت طلا و نقره میکند، گاهی هم فردی تجارت دین می کند؛ سرمایه اش حدیث است.
* ویژگی تاجران دین چیست؟
ویژگی تاجران دین این است که به حدیث، سنت پیغمبر و قرآن سرمایهای نگاه میکند. بقیه تاجرها چطور با سرمایه خود کاسبی میکنند؟ این سرمایه را جایی مصرف میکند که برایش سود دنیایی دارد. سر حدیث و آیه قرآن را هرطرفی که بخواهد میبرد. میبینید در طول عمرش پنج رقم حرف زده است، نه پنج رقم تبدیل فتوا. تاکید میکنم این مربوط به کل عالم اسلام است و مختص یک کشور نیست. هر زمانی ارباب قدرت هر جوری که خوششان آمده، همان جور فتوا داده است؛ این می شود کاسب دین. نمونه های زیادی در ذهنم است اسم نمی برم تا به افراد تطبیق نشود اما میزان و سنجه دیندار واقعی، قرآن و حدیث و سنت پیغمبر است. آن یکی، سنجهاش دنیا است و حدیث پیغمبر وقرآن را با دنیای خودش تنظیم میکند. این یکی سنجهاش چیست؟ کتاب و سنت است و چون سنجهاش این است، در تمام تندبادها برایش فرقی نمیکند که ارباب قدرت چه کسانی هستند؛ وقتی میبیند به دین شبهه وارد میشود، درمیدان حاضر است. دین اگر دین واقعی باشد، انسان را احاطه کرده اما دین کاسبی، برعکس است و آدمها دور آن هستند.
* جامعهای که به این بلیه دچار شود و دین در آن دین کاسبی باشد، چه مولفهای دارد و مردم و حکّام آن، چه مشخصاتی دارند؟
نمود رفتاری آن این است که تنها شعائری از دین رواج دارد که ارباب قدرت آن شعائر را میپسندند و شعائری که مخالف میل ارباب قدرت است رواج ندارد. مثال مشخص و بارز آن، جامعه اموی است. درجامعه اموی و بعد از پیغمبر خدا نمادهایی که حکومت دنبالش است تعطیل نمیشود و حکومت دنبال زنده نگهداشتن مظاهری همچون حج است. روزی امام سجاد از مُخمن و تخمینزننده میپرسند که چقدر جمعیت در صحرای عرفات است؟ او جواب میدهد: چهارمیلیون نفر؛ یعنی جمعیتی بیش از جمعیتی که الان به مکه میروند! لذا مظاهری که در جامعهای که دین در آن کاسبی است، دین فقط درمظاهری نمود پیدا میکند که کسب و معامله در آن وجود دارد.
* یعنی حکومت اموی با ظواهری سطحی از دین، مردم را تخدیر میکرده است؟
من نمیگویم تخدیر؛ چون نمودهای ظاهری را هم تخدیر نمیدانم. حتا اگر صرفا برای کاسبی هم اگر باشد، مخدر نمیدانم. نمودهای ظاهری هم جزئی از احکاماند. درچنین جامعهای آبروی مومن ارزش ندارد. در یک جمله، شاخص جامعهای که دین در آن دین کاسبی است این است که تنها آن دسته از احکام دین در آن رشد پیدا میکند که برای مبلغینش وسیله کسب قدرت یا پول یا منزلت اجتماعی باشد.
* چه اتفاقی در آن جامعه افتاده و چه شیوه زندگی در آن جامعه رواج یافته که به اینجا رسیدهاند که به این شکل رفتار میکنند؟
در جامعهای مثل جامعه اموی و عباسی، ملاک، حق نیست؛ بلکه ملاک برایشان حفظ خودشان است و اگر اتفاقی میافتد، متولیان تبلیغ دین در خدمت این درمیآیند و کارکرد اصلی خودشان را از دست میدهند؛ هم در عمل و هم در گفتار پوک می شوند. کسی که قرار است دیانت جامعه را نگه دارد عالمان یک جامعه هستند؛ آن عالم اگر اهل عمل نشد و گفتارش هم در خدمت قدرت بود، سکان هدایت جامعه عوضی میرود. این وضعیت سرایت میکند از بالا به پایین. مردم به علمایشان نگاه میکنند، وقتی ببینند اینها دین ندارند، در اصل دینداری شک میکنند؛ همه چیز به طرف نمود ظاهری میرود، میبینی فرد ریش دارد، دگمههایش را هم تا بالا بسته ولی در خانهاش چیز دیگری است. یکی از شاخصههای چنین جامعهای رشد نفاق است و ویترینش با داخلش یکی نیست.
* تا چه مقطعی در چنین جامعهای کاسبان دین میتوانند با استفاده ابزاری از دین به اهدافشان دست یابند؟ آیا زمانی میرسد که افراد منافق ریاکاریشان برملا شود؟
چون بنای دین بر فطرت است، نفاق این افراد از همان روز اول برملاست. یعنی مردم در دلشان متوجه هستند. بهمحضی که سکان داران دین به صدق در گفتار و راستی در عمل برگردند، اصلاح جامعه آغاز خواهد شد. حکومتهایی مثل بنیامیه و بنیعباس و سایر حکومتهای دیگری که عالمان منحرف کنارشان بوده، در طول تاریخ زیاد داریم. حکومت سعودی نمونه بسیار روشنی برای دین درخدمت قدرت و دنیاست. پادشاه عربستان اگر بگوید فلان پدیده اجتماعی اتفاق بیفتد، همه علمایشان شروع میکنند برایش آیه و حدیث آوردن؛ فردا هم اگر ضد آن را بگوید، این بار آیه و حدیث بر ضد آن میآورند. جامعه سعودی پوک شده است وقتی پای صحبت مردمش بنشینی اعتقاد قلبی به دیانت ندارند. ممکن است قشری باشد که اعتقاد داشته باشند، ولی عموم مردم اینطور نیستند.
* امام حسین در روز واقعه به یارانشان میفرماید این قوم با من مشکل دارند و اگر شما مایل به ماندن نیستید، میتوانید بروید. این رفتار امام با یارانش چگونه قابل توضیح است؟ آیا رفتار ایشان پیام خاصی میتواند برای ما داشته باشد؟
اینکه تکلیف شرعی برداشته شده باشد، نیست؛ همه آنها تکلیف شرعی داشتهاند. مگر حضرت نفرمودند از جدم شنیدم نمیشود کسی صدای کمک ما اهلبیت را بشنود و نیاید. تکلیف است، ولی منافاتی با اختیار ندارد. حضرت تاکید میکنند بر اختیار یارانش. هرتکلیفی همینطور است. از یک طرف واجب است ولی از یک طرف اختیار داری و جبر نیست. اصلا ملاک ثواب و عقاب همین است. کلمات سیدالشهدا تاکید روی همین نکته است که آگاهانه و با اختیار تکلیفتان را انجام دهید.
* چرا حضرت در واقعه کربلا بهجای اینکه صرفا به فکراین باشد که درحد توان لشکر ۷۲ نفریاشان با دشمن بجنگد، درس اخلاق به یارانشان میدهد و میفرماید آزاد هستید در این مسیر که با من بمانید و یا صحنه را ترک کنید؟
اسلام و کربلا و امام حسین معجونی از مسائل مختلف است. دیدهاید یک عده بهشدت تاکید میکنند روی جهات مبارزه و مقابله و از یک طرف عدهای تاکید میکنند که اسلام دین اخلاق و دین رحمانی است. هیچکدام از اینها اشتباه نمیگویند و هرکدام وجههای از دین را میبینند. عدهای از ما هم واقعا از وجوه مختلف دین خبر نداریم. اسلام، هم اسلام رحمانی است هم از آن طرف اشداعلی الکفار رحماء بینهم است. مگر حضرت موقع خروج از مدینه نفرمودند که من معروف را دوست دارم و از منکر بدم میآید، آدم لغوگو نیستم و دنبال امر به معروف و نهی از منکرم. اما از طرف دیگر امربهمعروف و نهی ازمنکر و تکلیف دینی به منظور حفظ شریعت یک جهت کار است و نباید مغلوب جهات اخلاقی دین شود لذا در رودربایستی گذاشتن دین کار خوبی نیست.
* حتی در انجام واجبات مردم را در رودروایسی و اجبار قرار دادن را اشتباه میدانید؟
نباید رودربایسی باشد، دین حدود و تعزیرات هم دارد. برخوردهای سیدالشهدا الگو است. چهار نفر از کوفه آمدند با ترماح بن عدی. حضرت با آنها صحبت کرد و در ضمن صحبت پرسیدند که یا ابن رسولالله بزرگان کوفه با عالیترین و سنگینترین رشوههای ابن زیاد را گرفتهاند. مردم قلبشان با شما و شمشیرشان علیه شماست. تا این لحظه خبر شهادت قیس بن مسهر، نامه رسان امام را به امام نرسیده بود و خبر شهادت قیس را هم دادند. ترماح میگوید وقتی میخواستم از کوفه خارج شوم در کنار شهر جمعیت بزرگی را دیدم که برای مقابله با حسین بنعلی آماده میشوند. ترماح به حضرت پیشنهاد میدهد به منطقه سکونت قبیله ما برویم چراکه آنجا آنقدر امنیت دارد که در طول تاریخ، قبیله ما به خاطر وضع جغرافیایی خود توانسته در مقابل سلاطین مختلف مقاومت کند و تا بهحال دشمنی دستش به آن منطقه نرسیده. امام به او فرمود: ما با اهل کوفه عهد بستیم. من ابتدا عهدشکنی نمیکنم. همان فردی که تکلیف گراست، سر وفای به عهدش ایستاده است.
* چرا امام تا این حد به اختیار و انتخاب یارانش اهمیت میدهد و به آنها حکم نمیدهد؟
همان دینی که تکلیف داده، نمیخواهد مردم در رودربایستی بمانند؛ همان دین میخواهد مردم با اختیار انتخاب کنند. تفکری الان در جامعه است به نام انسان محوری که فکر میکنند همه چیز حول انسانیت است و دین را تافته جدا بافته میدانند. اینطور نیست. تمام چیزی که در وجود انسان بهعنوان فطرت خدادادی نهفته است، در دستورات دینی قابل مشاهده است. عیب ما این است که به بخشی از دستورات دین توجه میکنیم و به بخشهای دیگر توجهی نداریم. در مورد مخیر ساختن امام که یارانش بمانند یا بروند، میتوان گفت اگر برخوردتان با جامعه فقط دستوری و از بالا باشد موفق نخواهید بود؛ جامعه شما را پس میزند. تمام فقه پر از نگاه دستوری و تکلیفگرا نسبت به مکلف است، اما تمام اسلام که فقه نیست. اسلام یک منظومه است و فقه مهرهای از آن منظومه است. اعتقادات و اخلاق هم مهرههای دیگر آن هستند، اما در حال حاضر در مسائل رسمی جامعه ما بسیاری امور با سنجه فقه سنجیده میشود.
سنجه فقه یکی از سنجه های صددرصد درست است، ولی فقط یکی از سنجههاست. انتخاب ما از مهرهها اشتباه است ما صد مهره داریم که باید از همه استفاده کنیم ولی فقط از ۱۰ تا استفاده میکنیم. امام حسین همانطوری که از مهره دستور استفاده میکند، از مهره تاثیرگذاری بر روان افراد هم استفاده میکند.
* حضرت خطاب به دشمنان فرمودند که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. این جمله در چه فضایی گفته میشود و پیام آن چگونه قابل تحلیل است؟
حضرت مشاهده فرمودند که در بین دشمنان از شاخصههای دینداری چیزی باقی نمانده است. وقتی حضرت با جماعتی روبرو هستند که الدین لعق علی السنتهم، میفرماید اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.
* در بین افراد دشمن حتی عدهای بودند با علقههای دینی آمده بودندتا با کشتن نوه پیامبر به بهشت بروند. چه شده که این جامعه به این حد از انحراف رسیده است؟
بعضیهایشان میگفتند بهشت، ولی دنبال پول بودند. مگر همان کسیکه بهخاطر بهشت چنین کرد، همانی نبود که سرمقدس را به دربار ابن زیاد برد تا زر و سیم بستاند. مگر ما خیلی از کارهایی که میکنیم نمیگوییم قربت الی الله، اما در دلمان میدانیم خدا با این کارها موافق نیست. این یک بخش است بخش دوم که خیلی مهم است عالمان دین فروش است. اینها اعتقادات مردم را خراب کردند؛ فضایل سیدالشهدا و امام علی را پوشاندند. خیلی از سرلشکرها قاری قرآن بودند.
* آیا جذب شدن شخصی مثل حر و یا وهب بن عبدالله کلبی که تاچند روز قبل شهادتش مسیحی بوده، به سپاه حضرت امام حسین میتواند نشان دهند نگاه غیرسلبی و غیر دافع و بلکه جاذب امام نسبت به کسانی که دین وتفکر همسانی با ما ندارند باشد؟
حتما همینطور است ولی جاذبه بخشی از شخصیت حضرت است. برای فطرتهای پاک جاذبه دارند. نگاه ایجابی جذبی فقط نگاه اباعبدالله در آن موقعیت تاریخی نیست؛ بلکه این نگاه غالب دین است. نگاه جذب در کنار اشدا علی الکفار هم جزو دین است. دین یک منظومه است و نباید فقط به بخشی از آن توجه کرد. دین برای هدایت آمده نه کشت و کشتار؛ ولی جهاد و قصاص هم جزو دین است. درد فعلی اجتماع ما این است که جناحهای مختلف به میل خودشان بخش هایی از دین را میچسبند.
* آیا سایه افکندن جناحبندیها و منازعات سیاسی بر مسائل دینی، میتواند جزو آسیبهای دینداری و عزاداریها محسوب شود؟
بله! به جای اینکه دین شاخص اصلی باشد، سیاستمداران دنبال اهداف خودشان باشند. نتیجهاش بدترجمه کردن آموزههای دینی و بدفهمی آنهاست و در نهایت خراب شدن عمل جامعه.
* ما بهعنوان شیعیان امام حسین چطور رفتار کنیم که عزاداری هایمان با مولفههای دینی منافات نداشته باشد؟
دین را باید از علمای ربانی بگیریم؛ کسانی که میتوانند دین را از منابع اصلی استخراج کنند و در اختیار دیگران قرار دهند.
این یعنی عزاداریها را عرفی نکنیم و از منبع آن بگیریم؟
عزادری امرعرفی است، اما برای اینکه شعائر مبادا آلوده به پیرایهها شود، مردم باید علمای اصیل را تشخیص بدهند، جنس اصلی را از جنس بدلی تشخیص بدهند. کار سختی هم نیست مشخص است چه کسی واقعا حوزه خوانده، درس خوانده. مردم جامعه که لزوما نمیدانند چه کسی در حوزه درسسهایش را خوب خوانده و به صرف داشتن لباس روحانیت او چه بسا به او اعتماد کنند.
درست است که همه روحانیون در قم و نجف بودهاند ولی همه که آیتالله خمینی و آیتالله خویی نیستند. این را میشود با مراجعه به متخصصین میانی فهمید و تشخیص داد مگر این که انسان خودش را به نفهمی بزند. لذا باید برگردیم به دامن علمای ربانی؛ باید اعتقاداتمان را عرضه کنیم به علمای ربانی. این روش یکی از رویههای شیعه در طول تاریخ بوده است.
* چه میشود که گاهی عزاداریهایمان فقط برای عزاداری کردن است نه اینکه امام حسین را بشناسیم و طبق مشی او عمل کنیم؟
عزاداری برای عزاداری هم تعظیم شعائر و مستحب است و ثواب دارد. اما یکی از دلایل اینکه چه اتفاقی میافتد که عزادرای فقط برای عزاداری میشود، دخالت نفسانیات است. انسانها از عمل به دستوراتی که برایشان دست و پاگیر است، فراری اند.
زمینههای برخی تندرویها در عزاداریها چیست؟
من متوجه تندروی نمیشوم. آنچه تعظیم شعائر حسینی باشد، مستحب است؛ اگر نهی نداشته باشد مستحب است. بلکه گاهی واجب کفایی هم میشود.
* برخی حرکات در عزاداریها ممکن است چهره نارحمانی و خشن از تشیع به سایر مردم نشان بدهند. آیا انجام اینگونه اعمال مشکلی ندارد؟
قصاص هم در ظاهر چهره نارحمانی دارد. ما بناست جای پیغمبر بنشینیم یا احکام پیغمبر را عمل کنیم؟ این از مواردی می شود که آدم سوار دین شده است و به دین میگوید تو باید اینگونه باشی که من میخواهم. دین را همان طور که هست باید پذیرفت نه آنطور که میپسندیم.
- 9
- 6