به گزارش شرق، هرسال هنگام نزدیکشدن به روز معلم که مصادف است با سالگرد شهادت آیتالله مرتضی مطهری، ناخودآگاه به موضوع کهنه تقابل یا تشابه آرا و اندیشههای مطهری و شریعتی فکر میکنم. شاید این قیاس به ذات خود محلی از اِعراب نداشته باشد زیرا اساسا آرای مطهری ناشی از فلسفه و فقه صرف است که در این میان گاه فقه بر فلسفه پیشی میگیرد، درحالیکه شریعتی کوشیده است تا پیوندی میان دین با جامعه روز خود برقرار کند.
درمقابل، مطهری اولویت را تشریح درست واقعیات فقهی- فلسفی میدانست که جامعه هم میتوانست از آن بهرهمند شود. درحالیکه شریعتی همواره به دنبال بزنگاهی برای رهایی از بند سنت و رسیدن به آرمانشهر خواسته خود بود. پس به نظر میرسد میتوان در تقابل این دو دیدگاه، مطهری را یک شارح رئالیستی اندیشههای اسلامی و شریعتی را یک آرمانگرای واقعی دانست که گاهی این آرمانگرایی به خیالپردازی هم میرسید، اما تمایز عمده این دو شخصیت در ایجاد مکتب سیاسی است؛ امری که بههیچوجه نمیتوان از اندیشههای مطهری به دست آورد.
هرچند تلاش شریعتی برای ایجاد مکتب سیاسی اسلام عقیم ماند، اما او در حد توان و البته ارادتش به دین سعی در ایجاد این مهم داشت. نمیتوان گفت که ایجاد اين مکتب امری پسندیده یا نکوهیده بوده است زیرا وقتی ایدهای هیچگاه به مرحله اجرا درنیامد، ایراد نقد بر آن هم تا حدی وارد نیست. درعینحال که از حیث اجرائی تلاشهای ایجاد مکتب، کاربرد چندانی در تنظیم مناسبات یک نظام سیاسی نداشت، اما بیشک چنین مسیری زمینههای ایجاد نهضت و خیزش اجتماعی را پدید آورد زیرا به نظر میرسد اولین مؤلفه پیدایش مکتب که سخن و تحلیل تازه از وقایع و دانستههای پیشین باشد، بهوضوح در آرای شریعتی وجود داشت.
ازاینرو تأثیر و جایگاه وی در بحثهای نظری انقلاب اسلامی سال ٥٧ به میزان چشمگیری است؛ تأثیری که توانست پیوندی عمیق میان نسل جوان با اندیشههای اسلامی برقرار کند؛ پیوندی که اگر ایجادش در دست چهرههاي سنتی قرار میگرفت، شاید به طور کامل به منصه ظهور نمیرسید. هرچند بزرگترین نقد وارده بر آرای شریعتی غیرمنسجمبودن و گاه غیرتخصصیبودن نظراتش است، اما برای خیزش عمومی و ایجاد یک انقلاب، دستِکم از حیث پیدایی خاستگاههای جدید - فارغ از میزان اصالتش- پاسخگوی جامعه خود بود. ظاهر این است که شهید مطهری در انسجام مفهومی مطالب ارائهشده - جدای از میزان اعتبار محتوایی- از حیث تخصصی بر دکتر شریعتی برتری داشت زیرا او تلاش خود را تنها در حوزه فلسفه و فقه با محوریت جامعه معطوف کرد، درحالیکه شریعتی به دلیل حجم انبوهی از ایدهها، گاه از هر باب سخنی به میان میآورد.
گرچه او سعی داشت برخلاف مطهری از منظر جامعه به مسائل مختلف وارد شود، اما به سبب پراکندگی افکار نتوانست آنچه که میخواهد را پیاده کند. درعینحال همانطور که عنوان شد، همین میزان از تبیین، برای پیدایی اندیشههای یک انقلاب و نه یک مکتب کافی بود. پس به نظر میرسد در قیاس این دو شخصیت، شریعتی هم نقش معلمی را برای این انقلاب ایفا کرده است. پس میتوان در روز معلم از او هم بهعنوان معلمی مهم یاد کرد.
مهرشاد ایمانی
- 9
- 6