تمایز و تفاوت کتاب را باید خواننده و مخاطب کتاب ببیند و بگوید. من هیچ پیشداوری و قضاوتی را درباره کار خودم ندارم. همین کار را در مصاحبه و نویسندگی انجام میدهم تا از غلو و شعار پرهیز کنم. من مانند دوربینی هستم که وقایع را همان گونه که اتفاق افتاده به مخاطب نشان میدهم و او را در مقام قضاوت قرار میدهم. وقتی شما منصفانه به وقایع نگاه میکنید حتی به دشمن، مخاطب این احساس را میکند که خودش وارد ماجرا شود. تفاوتی که این کتاب خاطره با دیگر کتابهایی از این دست دارد این است که شما فقط خاطرات محمد منصوری را نمیخوانید بلکه با خاطرات و شخصیتهای دیگر آزادهها هم آشنا میشوید. حتی دشمن را در هر موقعیتی همان گونه که هست(چه خوب و چه بد) به تصویر میکشم. در واقع این کتاب، کتاب انسان هاست. راوی میتوانست جای همه آدمهای اردوگاه صحبت کند اما این گونه نشد.
ساسان ناطق استاد تبدیل سوژههای به ظاهر معمولی و دم دستی به سوژههایی عمیق و ماندگار است. این را از مجموعه آثاری که درباره دفاع مقدس چاپ کرده میتوان مشاهده کرد. این بار نویسنده با کتاب «نامه رسان» به عرصه آمده و درباره دوران اسارت یک پستچی از اهالی ایلام دست به قلم شده است. همان گونه که ساسان ناطق خود در گفتوگوی پیش رو گفته است؛ وی پیش از آنکه خاطره نگار باشد نویسنده بوده است به همین جهت برخلاف بسیاری از کتابهای دیگر در این حوزه مخاطب با یک خاطره نگاری صرف مواجه نیست بلکه آمیزهای از ادبیات و خاطره را میتواند مشاهده کند که بیش از پیش به خواننده برای لذت بردن از مطالعه کمک میکند. علاقه مندان به حوزه دفاع مقدس میتوانند برای آشنایی بیشتر با زوایایی پنهان کتاب «نامه رسان» گفتوگوی ما با ساسان ناطق را در ادامه بخوانند.
پیش از هر چیز به این بپردازیم که شما از چه طریقی با این سوژه مواجه شدید و تصمیم گرفتید درباره شخصتی به نام «محمد منصوری» کتاب بنویسید؟
این موضوع به سال ۱۳۹۳ باز میگردد زمانی که آقای شاهمرادی مصاحبهای با زبان کردی انجام داده و خسرو عباسی این مصاحبه را پیاده کرده بود و حاصل آن را برای کارشناسی به من سپردند. بعد از خواندن مصاحبه من فضاها و نقاط خالی بسیاری در کار دیدم و آنها را عنوان کردم که نهایتاً کار در یک رفت و برگشت به خودم واگذار شد.
یعنی شما مصاحبهای مجدد و مجزا انجام دادید؟
بله و این منجر به ارتباط من با آقای منصوری شد. من در این مصاحبهها سعی کردم به فضاهای خالی خاطرات ایشان ازجمله شرح درست و جزئی وقایع و بخش بسیار زیبا و فراموش شده زندگی این فرد یعنی زمانی که در بغداد گذرانده بود، بپردازم. چرا که مطمئن بودم تصویرسازی این فضاها برای مخاطب امر متفاوت و جذاب خواهد بود؛ راوی در کشوری مشغول به کار است که قرار است طی چند سال آینده به ایران حمله کند.
چرا اصرار داشتید که خودتان مجدد مصاحبه را انجام دهید؟
بخش عمده کار یک خاطره نگار مربوط به مصاحبه است. چرا که باید توجه داشت مصاحبه یک عمل دو نفره و متقابل است که با سؤالات هدفمند برای رسیدن یک هدف واحد یعنی تولید متن خوب و خواندنی برای مخاطب انجام میشود. در این مصاحبه مسائلی بود که راوی بازگو کردن آنها را فراموش کرده بود و با تحقیقات من پیش از مصاحبه و سؤالات هدفمند باعث شد آن بخش فراموش شده نیز احیا شود. این مهم ایجاب میکند نویسنده علاوه بر مهارتهای نویسندگی مهارتهای تحقیقی هم داشته باشد تا موضوع را بدون کم و کاست برای خواننده روایت کند.
من بهعنوان خواننده جزئیات زیادی را در این کتاب دیدم که قطعاً نمیتوانست بر آمده از ذهن راوی باشد چه مقدار از کار گفتههای راوی است و چه مقدار استفاده از عنصر خیال در کار شماست؟
من قبل از اینکه خاطره نویس باشم یک داستان نویس هستم. به همین دلیل استفاده از مهارتهای داستاننویسی میتواند ذهن مرا شکل بدهد. من برای کارهایم نیاز به جزئیات بیشتر دارم چرا که جزئیات بیشتر منجر به تصویرسازی میشود. برای بیان این جزئیات آنقدر دقیق میشوم تا راوی این جزئیات را در اختیار من قرار دهد تا خواننده از این تصویرسازی لذت ببرد. این موضوع منجر به همذات پنداری در مخاطب میشود.
این جزئیات از چه طریقی به دست خاطره نگار میرسد؟
همان طور که در صحبت هایم اشاره کردم یکی از وظایف من بهعنوان نویسنده پژوهش و تحقیق است. برای نمونه در این کتاب من یکی از دوستان راوی به نام سید «عبدالرحیم موسی» را پیدا کردم که در بیشتر وقایع با هم هستند، من با ایشان ارتباط برقرار کردم و از طریق این شخص یک بار دیگر وقایع را بازنگری کردم. همچنین با مطالعه کتابهایی که به اسارت بخصوص زندان تکریت پرداخته بودند جزئیات را از آن زاویه هم مشاهده کردم. چون برای توصیف درست از فضای اردوگاه نیاز به تصویرپردازی دقیق بود. به همین خاطر هر کتابی را که درباره زندان تکریت نوشته شده بود مطالعه کردم. ثمره این پژوهش و تحقیق لذت خواننده است چون خاطره گویی از این حوزه برایش تکراری نمیشود.
آقای منصوری ویژگی خاصی داشتند که شما این موضوع را درباره ایشان بیان میکنید.
منصوری میتوانست بهعنوان یک دوربین کاری کند که من به خواننده تصویری شفافتر ارائه بدهم. این ویژگی مهم بود اما افراد دیگر هم بودند. شما آخر کتاب میبینید سید عبدالرحیم هم وارد ماجرا شده و ما خاطرات ایشان را هم میخوانیم، ما اجازه دادیم که خود سید عبدالرحیم وارد ماجرا شود و خاطراتش را بیان کند. این از ویژگی خوب راوی است که اجازه میداد دوستان دیگر هم بیایند و خاطرات خود را بگویند.
من بهعنوان خواننده تمایزی را مشاهده کردم که قصد دارم ببینم شما هم تأیید میکنید یا نه در این کتاب نقاطی که راوی ترسیده به شعار متوسل نشده و براحتی ترس خود را بیان میکند و به خود ستایشی منجر نمیشود. به طور کل منظور دوری از شعار در این کتاب است شما قبول دارید؟
جایی که ترس وجود دارد باید ترس را نشان داد و جایی که شجاعت هست شجاعت را. اگر کسی ترسو باشد اصلاً پا به جبهه نمیگذارد پس حتماً شجاعتی در این شخصیت وجود داشته که او را به جبهه رسانده است. اما زمانی که با دشمنی مواجه هستیم که به لحاظ ادوات جنگی و نظامی بسیار از ما قویتر است چه انتظاری دارید. در جبهه گاهی اشتباهترین تصمیم بهترین تصمیم محسوب میشود چرا که باید در کوتاهترین زمان تصمیمش را بگیرد و عملی کند. در دوران اسارت حفظ جان مهم بود همانطور که شهید ابوترابی همین را میگفت و معتقد بود حفظ جان مهمتر از هر کار است. برای به تصویر کشیدن واقعی این مسائل نمیشود شعاری برخورد کرد بلکه برعکس بیان درست وقایع است که متن را واقعی نشان میدهد.
شاید نقدی به کتاب وارد باشد و آن هم این باشد که در روایت کتاب خیلی اوقات فضای ادبی به فضای تاریخی غلبه دارد و خیلی اوقات مشخص نیست قهرمان کتاب چه زمانی به جبهه میرود یا دقیقاً چه زمانی و کجا مجروح میشود آیا این نقد را میپذیرید؟
آنچه من قصد انجام آن را دارم شخصیتپردازی جزئی و مستمر در طول کار است، همه اتفاقات تاریخی را یک کاسه نمیکنم و این گونه اطلاعات را در اختیار مخاطب قرار نمیدهم. نوجوانی که جنگ را ندیده است نمیتواند به ناگاه با هجمهای از اطلاعات تاریخی روبه رو شود. اما زمانی که ذره ذره اطلاعات گفته شود آن وقت احتمال مطالعه کامل کتاب بیشتر میشود. برای نمونه در فصل اول کتاب صحنه جنگ طوری نوشته و تصویرسازی شده که مخاطب جذب شود. هنگامی که من متن اولیه کتاب را مطالعه میکردم دیدم در جایی رد پایی از باران است در حالی که در صفحات پیشین چنین چیزی نبود. با تحقیق و بررسی درباره عملیات والفجر ۱۰ متوجه شدم که در آن روز باران میبارید و فهمیدم میتوانم از این رد پاها استفاده کنم. این مسائل و نکاتی که اتفاق افتاده را میتوان با توضیحات تدریجی و نثر داستانی توصیف کرد و این گونه است که مخاطب بتدریج کشف میکند عملیات نامش والفجر ۱۰ بوده است. همینطور درباره سپاه بدر یا قایقها که در اول کتاب آمده من همان اول میتوانستم توضیح دهم اما اجازه دادم به مرور این مسائل باز شود و مخاطب با روایت کتاب همراه شود. باز هم برای نمونه همان اول کتاب پاسداری را میبینید که دوان دوان میآید و عنوان میکند چرا شما اینجا نشسته اید به جلو حرکت کنید و کسی معترض میشود که چرا خود شما از منطقه فرار میکنید و به ما میگویید برویم جلو. اگر تحقیق کنید متوجه میشوید آن پاسدار فرمانده یک گردان دیگر است که به عقب بازمیگردد تا نیروها را برای حرکت رو به جلو جمعآوری کند.
هدف اصلی شما برای این نوع نگارش چیست؟
هدف عمده این است که بعضی مسائل باید بر عهده مخاطب باقی بماند مسائلی مثل پرسشگری، حس کنجکاوی باید در ذهن مخاطب باقی بماند. اگر هدف اولیه حفظ این خاطرات است هدف بعدی و مهمتر جذب مخاطب است. خواننده باید ورود پیدا کند و من فکر میکنم خواننده با این روش به کار خاطره نگار ورود پیدا میکند.
پس به نظر شما در نوشتن خاطره خواننده هم نقش دارد؟
به نظر من خواننده سهم بسیار مهمی دارد. سه ضلع برای انتشار یک خاطره بدین ترتیب است اول راوی، دوم نویسنده، سوم و مهمتر از همه مخاطب. کتاب قرار است به دست مخاطب برسد، احترام خواننده برای من نویسنده آنقدر بالا است که من باید اطلاعات درستی بدهم و فهم او را هم در نظر بگیرم. قرار نیست که همه چیز را آماده کنم و در اختیار او قرار دهم بلکه باید ذهن مخاطب هم درگیر شود تا به فهم بالاتری از موضوعدست پیدا کند.
چرا عنوان «نامه رسان» را برای این کتاب انتخاب کردید در حالی که بیشتر فضای کتاب به دوران اسارت آقای منصوری میپردازد؟
به این علت که محمود منصوری کارمند اداره پست بود و در دورانی هم ریاست اداره پست ایلام را بر عهده داشت. نقش پست را هم باید در جبهه دید. ما عنوان میکنیم که جنگ یک جنگ مردمی است، پستچی میتوانست پشت جبهه بایستد و کار خود را انجام دهد ولی به جلو آمده و در بطن جنگ قرار میگیرد. نامههایی که در جبهه باید به دست خانوادهها میرسید خیلی موضوع مهمی است که باید دیده شود.
- 11
- 5