سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳
۲۱:۵۸ - ۰۹ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۲۰۰۵
کتاب، شعر و ادب

سهراب سپهری؛ وسيع، سر به‌ زير و سخت

سهراب سپهری

معدود هنرمنداني در تاريخ معاصر ما به جايگاهي رسيده‌اند که در بود و نبودشان جدل بيافرينند و خود بَري از هر حرف و حديث باشند. چه آن‌که وقتي هنرمند خلق مي‌کند، ديده مي‌شود و لاجرم در معرض قضاوت قرار مي‌گيرد. گاه اين قضاوت از افکار عمومي است که خوب را مي‌پسندد و بد را فراموش مي‌کند، اما نقد منتقد و کاربلد، برنده‌تر و بي‌رحم‌تر است و چالش مي‌آفريند. يکي از اندک هنرمندان اينچنيني، که در طي ٥٠‌سال بسياري را به ستايش و تمجيد واداشته و بعضي را به نقد و غضب، سهراب سپهری است. 

شاعر و نقاش و عکاس کاشاني که در همه سال‌هايي که نيست بيشتر از زمان حيات مورد توجه قرار گرفت و قضاوت شد. قضاوت تاريخ اما اگرچه معتدل است و همه جانبه، اما دشواري روبه‌روشدن با قضاوت بزرگاني است که خود نام و نشاني داشتند و در کلام، صريح و در قلم تند بودند. اينچنين بود که جدل شاملو و بسياري از روشنفکران با دنياي سپهري و دفاع فروغ از دوست قديمي خود، همچنان پابرجاست و اين راز ماندگاري سپهري است، فراتر از روزگار خود و تا امروز.

ناديده‌گرفتن سهراب سپهري، در زمانه‌اي که در عصر زوال هنرمندان بزرگ سير مي‌کنيم، کاري بيهوده است. هر چند شاملو يقين داشت که سپهري در بيراهه است و اخوان شعر و نگاهش به دنيا را بيش‌ازحد «نازکانه» مي‌ديد، اما بازهم نمي‌توان از او به‌راحتي گذر کرد و با زبان روشنفکران بعد از کودتاي ٢٨مرداد او را تکذيب کرد. چه آن‌که سپهري دنيايي دارد که تحليل آن به‌وضوح دشوار است؛ درواقع با هنرمندي طرف هستيم که کاراکتر هنري مشخصي ندارد و درهم‌تنيدگي‌هاي روحي‌اش باعث شده که براي ارضاي آنها، نقاشي بکشد، شعر بگويد و عکس بگيرد.

اين موضوع از آن‌جا مهم است که فراموش نکنيم چرا شاملو، قدرتمند در کلام و بي‌رحم در نقد، سپهري را انتخاب مي‌کند که درباره‌اش حرف بزند و نمي‌تواند ناديده‌اش بگيرد. چون شاعر کاشاني تنها يک شاعر نيست و توانسته در جامعه هنري و روشنفکري دهه‌هاي ٤٠ و ٥٠ ايران فضايي را خلق کند که کارش اگرچه نه مستقيم، ولي بي‌اعتنايي به دنيايي است که عموم شاعرانش در هوايي چپ خلق کرده‌اند و روي کاغذ، سر ستيز با وضع موجود دارند.

شعر سبز و زبان نرم

سپهري در يكي از بزرگترين و زيباترين باغ‌هاي كاشان متولد شد و قسمت زيادي از زندگي کوتاهش را در اين باغ گذراند. اگر بپذيريم اين ايده فرويد را که شخصيت هر فرد در بزرگسالي ناشي از تجربيات و احساسات کودکي‌اش است، قابل درک خواهد بود که چنين طبع لطيفي، در همان زمانه‌اي که شاملو دشنه در ديس مي‌بيند و از مرگ قناري حرف مي‌زند، چگونه شکل گرفته است. 

سهراب سپهري در ٢٣سالگي نخستين مجموعه شعر خود به نام «مرگ رنگ» را منتشر كرد. اين کتاب ٢٣شعر داشت که به وضوح نيمايي سروده شده بودند. اگرچه در آن روزگار تاثيرپذيري از نيما، ناگزير همه شاعران جوان بود، اما سپهري در نيما نماند و بعدها متاثر از فروغ شد. دهه ٤٠ اوج کار سپهري در شعر بود، آن‌جا که در ١٠‌سال ٦ کتاب چاپ کرد که درواقع هسته اصلي شخصيتي او را نشان مي‌داد: وسيع و تنها و سربه زير و سخت.

سپهري در آن سال‌ها مفهوم «حجم سبز» را خلق کرد. عنواني که نام آخرين کتاب او در دهه ٤٠ خورشيدي بود و درواقع فضايي انتزاعي را نشان مي‌داد که از ذهن سپهري ناشي مي‌شد. ذهني آغشته به انگيزه‌هاي انساني براي نگاه به زندگي، طبيعت‌گرايي شرقي و تنهايي. مفهوم حجم سبز تا هميشه با شخصيت سپهري همراه شد، در شعر او موج مي‌زد و در نقاشي‌اش ظهور مي‌کرد. حضور همزمان رنگ‌هاي خاكستري و نخودي آثار او را با ديگران متمايز کرده بود و بيش از آن، نشان از شخصيتي مي‌داد كه عميقا يگانه بود. سبكي كه او در پيش گرفت خلق مكاشفه‌هايي عاشقانه با زباني انتزاعي بود که سال‌ها بعد از مرگ، ارزش و اعتبار آنان بيش از قبل دريافت شد.

قله شعر نو

در برابر چنين منتقدان بزرگي، سپهري اما مدافعان خوبي هم داشت و دارد. شاملو مي‌گفت شعر سپهري، تحت تأثير فروغ بود، اگرچه فروغ عصيانگري‌هاي زنانه خود را داشت، در حالي كه سهراب در حجم سبز خود غرق بود كه به قول اخوان، پيام اجتماعي شعر را اصلا به حساب نمي‌آورد. فروغ ولي همواره از دوست قديمي خود دفاع مي‌كرد: «سپهري با همه فرق دارد. دنياي فكري و حسي او براي من جالب‌ترين دنياهاست.

سهراب سپهری

او از شهر و زمان و مردم خاصي صحبت نمي‌كند. او از انسان و زندگي حرف مي‌زند و به همين دليل وسيع است. اگر تمام نيروهايش را صرف شعر مي‌كرد آن‌وقت مي‌ديديد كه به كجا خوهد رسيد».

از شعراي حاضر شايد بزرگترين مدافع سپهري، شمس لنگرودي باشد. اين شاعر، سهراب را قله شعر نو مي‌داند: «سهراب سپهري توانسته است عليرغم همه انتقادهاي غيرهنري با ايستادگي، صبر و هوشياري به قله شعر نو دست يابد. در جامعه‌اي که نقد هنر بستگي مستقيم به ناتواني و توانايي‌هاي غيرهنري خالق اثر هنري دارد، لازمه ايستادگي و دوام در برابر تخطئه‌ها و تنگ‌نظري‌ها و بي‌اعتنايي‌ها، فقط خلق آثاري نيرومند است و سپهري از چنين قدرت مسحورکننده‌اي برخوردار بود.»

منتقدان به صف مي‌شوند

اما سپهري جز شاملو منتقدان ديگري هم داشت، همچون مهدي اخوان ثالت. براي شاعر مشهدي، دلباخته ايدئولوژي فرهنگي- تاريخي خراسان، جايي براي اين سطح از لطافت وجود نداشت، آن‌هم در روزگار تباهي. اخوان معتقد بود نقاشي‌هاي سهراب از شعرهايش بهتر است: «از كل كارهاي سپهري در اين ٨كتاب، چهار پنج شعرش بدك نيست، بسيار نازكانه و لطيف است. فقط اين چند شعر اخير است كه مي‌تواند پيامي ابلاغ كند. 

در اشعار قبلي‌اش بيهوده به آن‌طرف و اين‌طرف مي‌گشت ولي چون اصالتا نجيب بود دوباره به‌جاي اول خود برمي‌گشت، متاسفانه اجل مهلتش نداد كه بيشتر كار كند.» محل نقد دقيقا همين بود و هست که اخوان مي‌گفت: «شعر بايد پيام داشته باشد» و اين پارادايم براي سپهري که نگاه عارفانه‌اي به هستي داشت، قطعا بي‌معني بود. در ساده‌ترين اشعار سهراب، آن‌جا که از گل‌نکردن آب حرف مي‌زد، برخلاف تفاسير مدرسه‌اي، رويکردي عرفاني به زندگي داشت و اين نمي‌توانست آن پيامي باشد که اخوان دوست مي‌داشت.

براي شاعر همواره خوشايند خواهد بود که آثارش نقد محتوايي شوند و فضاي شعري او به باد انتقاد گرفته شود، اما وقتي نقد بر فرم و شکل کار هم باشد، بايد که بيشتر ايستاد و تامل کرد. وقتي شعر سپهري توسط شاملو و اخوان نقد مي‌شد، حرف از فضا و ذهنيت و پيام بود، اما در مراحلي فراتر و سال‌ها بعد، فرم شعر او هم زير ذره‌بين رفت و ضعيف پنداشته شد. محمدرضا شفيعي‌کدکني از کساني بود که سبک و ساخت شعر سهراب را به باد انتقاد گرفت: «شعر او در کل زنجيره‌اي است از مصراع‌هاي مستقل که عامل وزن، بدون قافيه آنها را به هم پيوند مي‌دهد و به‌ندرت داراي ساخت شعري (Structure) است...

به همين مناسبت دورترين کس است از نيما و اخوان و شاملو... و به نظرم مي‌توان گفت نوعي شعر سبک هندي جديد است که مجازهاي زباني بيشترين سهم را در ايجاد آن دارند... سپهري تمام عمرش بيش از آن‌که صرف شعر گفتن شود، صرف کوشيدن در راه رسيدن به سبک شعري شد و با «صداي پاي آب» به سبک شعري موفقي رسيد و همان سبک در «ما هيچ ما نگاه» بلاي جان او شد و مشتش را در برابر خواننده هوشيار باز کرد».

نقدها اما به اين‌جا ختم نشد. رضا براهني يکي ديگر از منتقدان سهراب او را به پشت‌کردن به جهان متهم کرد: «ما بايد شاعر اين دنياي آشفته به‌هم‌ريخته باشيم. پشت‌کردن به اين دنيا کار درستي نيست و متاسفانه سپهري به اين دنياي آشفته پشت کرده است. در يکي از شعرهايش به نام مسافر، سپهري از بادهاي همواره خواسته است که «حضورِ هيچِ ملايم» را به او نشان بدهند. ولي اين جهان آنچنان به خباثت آلوده است که هرگز نمي‌توان حضور هيچِ ملايم را به سپهري نشان داد... موقعي که جهان بدل به چيزي خفقان‌آور شده است و دوسوم دنيا گرسنه است و ملتي ساده‌لوح جهاني را به مسلسل بسته است، هيچِ ملايم به چه درد من و امثال من مي‌خورد؟»

رنگ سفر در نقش و تلفيق

در کنار شعر و رنگ، سفر؛ معشوق ديگر سپهري بود. او قويا به فرهنگ مشرق‌زمين علاقه داشت و به هندوستان، پاكستان، افغانستان، ژاپن و چين سفر کرد. مدتي در ژاپن زندگي كرد و حكاكي روي چوب را فرا گرفت. بعد از راه زميني به پاريس و لندن رفت. در اين سفرها بود که سهراب سپهري نهايي، آنچه امروز ما مي‌شناسيم و از آثارش پيداست، شکل گرفت و کم‌همتا شد. سيمين دانشور، همکار قديمي سهراب در اداره هنرهاي زيبا درباره او و تأثير سفر بر روحياتش مي‌گفت: «سهراب طبعي شهودي داشت و اين طبع بي‌اين‌كه او را متوجه گنجينه گسترده عرفان ايران بكند، به خاور دور و ژاپن كشاند. رهاورد اين سفر هم در نقاشي و هم در شعر او اثر گذاشت. برايم گفت كه نقاشي‌هاي پيروان فرقه «ذن بوديسم» را ديده و ترجمه شعرهايش را به فرانسه خوانده...

سهراب سپهری

البته طبيعي است كه بايد در ابتدا كار سهراب هنر غربي باشد، اما بعد به‌نظر من تلفيقي كرد ميان هنر شرق و غرب و با الهام‌گرفتن از محيط پيرامونش يعني ايران و زادگاه كويري‌اش كاشان.» اين ويژگي که نقاشي‌هاي سپهري در عين دارابودن عناصر و مفاهيم غربي و شرقي، ايراني هستند و مفهومي غريبه را بسط نمي‌دهند، مدتي انگيزه نقد بسياري از بزرگان نقاشي بود. پاسخ آنها را آيدين آغداشلو اين‌گونه مي‌داد: «مي‌دانم كار شعر و نقاشي سپهري چقدر خالص ايراني است. با دوستداران سينه‌چاك آثارش مخالفتي ندارم، مخصوصا كه دوستدار آثار او بودن رسم روز است. اما مي‌دانم به آب و خاكش تعلق داشت و سعي كرد تصويرگر اين سرزمين باشد.

نيازي نيافت ابروهاي كماني و بته جقه نقاشي كند تا كارش ملي و محلي‌نما شود. آن ديوارهاي نرم و كاهگلي و آن خاك مخملي بسيط و ممتد را كه مي‌بيني درمي‌يابي كه كجا را مي‌گويد. هر هنرمندي اگر هنرمند باشد گواهي است بر زمانه‌اش و دارد حديث سرزمين و آداب و فرهنگش را نقل مي‌كند و معناي وجودش و حاصل‌بودنش را منتقل مي‌كند.»

سپهري ديروز، سپهري امروز

سهراب در اول ارديبهشت‌ سال ٥٩ با سرطان خون از دنيا رفت و هيچگاه نديد بعد از سه دهه نام و آثارش باز هم محل مجادله باشد و چالش بيافريند. چالش جديد اما نه ديگر کار شاملو بود که با کسي تعارف نداشت و نه اخوان که «نازکانه»بودن کلام او را نمي‌پسنديد و نه ديگر روشنفکران رشد يافته در روزگار بعد از کودتا. سال‌ها بعد از مرگ سهراب، فروش نقاشي‌هاي او در حراج‌هاي داخلي و خارجي يک بار ديگر نام او را زنده کرد. چند‌سال پيش بود که براي نخستين‌بار صحبت از فروش نقاشي‌هاي سپهري در حراجي در تهران بود. آن روز کسي فکر نمي‌کرد شاعري که روزي نماد سادگي بود در جمع سرمايه و هنر، رول اول را بازي کند و مراسم را به هم بريزد. اما شد آنچه شد و تا امروز نقاشي‌هاي سهراب سپهري گل سرسبد همه چنين حراج‌هايي هستند. 

سه‌سال قبل در سومين حراج تهران، ويژه آثار هنر مدرن و معاصر ايران، بالاترين رکورد فروش اول و دوم به دو نقاشي از سهراب سپهري تعلق گرفت. بالاترين قيمت براي نقاشي بدون عنوان سپهري از مجموعه تنه درختان بود که يک‌ميلياردو٨٠٠‌ميليون تومان به فروش رفت. اين تابلو را يک خريدار کانادايي از طريق تلفن سه برابر قيمت اوليه خريد. دومين رکورد هم به تابلوي انتزاعي سهراب اختصاص داشت که يک‌ميلياردو٦٠٠‌ميليون تومان به فروش رسيد. در چهارمين حراج تهران باز هم نقاشي سپهري به بالاترين قيمت فروخته شد.

اين بار هم نقاشي از سري تنه درختان سهراب سپهري با رقم قابل‌توجه ٢‌ميلياردو٨٠٠‌ميليون تومان به فروش رفت. در آخرين حراج رسمي داخلي در‌ سال گذشته همچنان سپهري گران‌ترين بود، اين بار با ٣‌ميليارد تومان. پول‌سازي نقاشي‌هاي او اما به داخل کشور محدود نشد. حراج کريستي خاورميانه سالانه دوبار توسط خانه حراج کريستي در دوبي برگزار شده و عمدتا آثاري از هنر معاصر کشورهاي خاورميانه در آن عرضه مي‌شود. دو‌سال قبل اثري از سهراب در اين حراج ١٦٠‌هزار دلار فروخته شد تا مشخص شود نقاشي سهراب زباني همه‌گير دارد.

سهراب سپهری

اين پرسش که بعد از وقفه‌اي چند دهه‌اي چرا سپهري و آثارش به اقبالي اينچنين دست پيدا کرده‌اند، پاسخي پيچيده دارد. شايد اگر شاملو امروز زنده بود مي‌توانست در ذم هم‌آغوشي سرمايه و هنر و زوالِ تعهد حرف‌هاي بسيار داشته باشد، اگر خود تا امروز، غرق آن نشده بود.سپهري در ‌سال ۱۳۵۸ به بيماري سرطان خون مبتلا شد و به همين سبب در همان ‌سال براي درمان به انگلستان رفت، اما بيماري بسيار پيشرفت کرده بود و وي ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب اول ارديبهشت‌ سال ۱۳۵۹ در بيمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بيماري سرطان خون درگذشت اما، اين جدال قديمي بين نگاه‌هاي مختلف در عرصه هنر اجتماعي و هنر فردي، هنوز هم ادامه دارد. جدالي که نه با شاملو و سپهري آغاز شده و نه بدون آنها خاتمه مي‌يابد. در انتها مي‌ماند قضاوت تاريخ درباره فردي که فراتر از شعر و نقاشي، عميقا تنها بود و اندوهگين.

شاعر آب و تيغ تند شاملو

کودتاي ٢٨مرداد اگرچه اصولا رخدادي سياسي بود، اما درنهايت تاثيرات آن به فرهنگ و هنر هم رسيد و دوراني را شکل داد که در تاريخ روشنفکري ايران کم‌همتاست. قرار بود حکومتي ملي و دموکراتيک روي کار باشد و در پس آن فضا براي روشنفکر و هنرمند باز شود. اما درنهايت نشد و استثمار به ميدان آمد و استبداد قدرت گرفت و بسياري از هنرمندان به زندان رفته يا گوشه‌گير شدند. چند‌سال بعد وقتي شاخه‌هاي بريده‌شده دوباره جوانه زدند، رنگ گل‌هاشان عوض شده بود و ميوه‌هاي جديد دادند. مبارزه به شعر و نقاشي و داستان کشيده شد و هنر، ناگزير از ايدئولوژي، بايد در مسير مفهوم کلي و انتزاعي «رهايي» حرکت مي‌کرد. در چنين فضايي شاملو با زباني مطنطن، تلخ و گزنده نماينده روشنفکراني بود که با زمانه ستيز داشتند و در اين مسير نه از نقد سنت هراسي داشتند و نه از جدل با ديگراني که اعتنايي به جريان قالب روشنفکري و هم‌جهت‌شدن با آن نداشتند. 

در طي دو دهه نوک پيکان نقد گاه به سمت نادر نادرپور بود و گاه فريدون مشيري و بيشتر از همه سهراب سپهري. چه آن‌که شاملو و روشنفکران همفکر او زبان و نگاه سپهري به دنيا و مافيها را ناشي از عرفاني مي‌دانستند که نه خاصيتي دارد و نه نفعي براي جامعه و نه در مسير رهايي از بندها، ياري‌اي مي‌رساند. اين چالش البته در همه سال‌هاي بعد از مرگ سهراب هم، بزرگترين جدال دنياي او با ديگر هنرمندان ايران بود. شاملو مي‌گفت:‌ «سر آدم‌هاي بي‌گناهي را مي‌برند و من دو قدم پايين‌تر بايستم و توصيه كنم آب را گل نكنيد! تصورم اين بود كه يكي از ما، يا من يا سپهري از مرحله پرت هستيم.»

همين چند جمله نشان مي‌داد چرا بسياري، شاعر کاشاني را دوست نداشتند. سپهري دلباخته عرفان شرقي بود و همين قضاوت مخالفان درباره او را راحت‌تر مي‌کرد. شاملو از روزگاري حرف مي‌زد که بعد از کودتا يأس و خشم فراگير بود و او نمي‌توانست رابطه اين عرفان با دنياي ويران پيش رويش را درک کند: «من دنياي او را درك نمي‌كنم. بهشت او اصلا از جنس جهنم من نيست. تو حتي وقتي كه تا خرخره لمبانده باشي هم مي‌تواني معني حرف مرا كه مي‌گويم «گرسنه‌ام» بفهمي. چون سيري تو و گرسنگي من از يك جنس است منتها در دو جهت. من اگر غذاي كافي بخورم حالت الان تو را درك مي‌كنم و تو اگر تا چند ساعت ديگر چيزي نخوري معني حرف مرا. اما من اگر خودم را تكه پاره هم بكنم نمي‌فهمم جغرافياي شعر سپهري كجا است.»

اين نقد تا هميشه سهراب سپهري را درگير كرد. در دنياي سياه شاعر بعد از كودتاي آن‌روزها، كه استعمار و استثمار و استحمار حكمفرماست، از جوي آب روان و كوچه‌باغ و عطر سيب حرف‌زدن، بايد هم گيج‌کننده باشد. ولي اين‌ها همه دنياي سپهري بودند و او هيچ‌وقت تلاش نكرد خودش را آن‌طور نشان دهد كه نبود. شاملو مي‌گفت: «بايد فرصتي پيدا كنم يكبار ديگر شعرهايش را بخوانم، شايد نظرم درباره كارهايش تغيير كند. يعني شايد بازخواني‌اش بتواند آن عرفاني را كه در شرايط اجتماعي سال‌هاي پس از كودتا در نظرم نامربوط جلوه مي‌كرد، امروز به صورتي توجيه كند». 

سهراب سپهری

در چنين حرف‌هاي صريح و در عين‌حال صادقانه شاملو، فراتر از نقد نکته ديگري هم نهفته است:اين‌که شاملوي بزرگ نمي‌توانست سپهري را ناديده بگيرد و حتي خود را به بازخواني سپهري دعوت مي‌کند که شايد با خاک‌گرفتن زخم‌هاي کودتا، شعرو عرفانش به نحوي ديگر قابل تفسير باشد.

شاملو در آخرين حرف‌هايش درباره سپهري هم شعر او را متاثر از فروغ مي‌داند و اگرچه نقدهايي لطيف‌تر از قبل ، اما همچنان دنيا را متفاوت از سهراب مي‌بيند: «سپهري هم از لحاظ وزن مثل فروغ است گيرم حرف سپهري حرف ديگري است. انگار صدايش از دنيايي مي‌آيد كه در آن آپارتايد وجود ندارد و گرفتاري‌ها فقط در حول‌وحوش اين دغدغه است كه برگ درخت سبز هست يا نه. من دست‌كم حالا ديگر فرمان صادر نمي‌كنم كه آن كه مي‌خندد هنوز خبر هولناك را نشنيده است، چون به اين اعتقاد رسيده‌ام كه جنايتكاران و خونخواران تنها از ميان كساني بيرون مي‌آيند كه از نعمت خنديدن بي‌بهره‌اند.»

دفاعيات سهراب و گسست فکري روشنفکران

از سهراب سپهري، کم‌حاشيه و سربه‌زير، کمتري پاسخي ثبت‌شده به اين حجم از انتقاد، اما معدود حرف‌هاي سهراب درباره نگاهش به دنيا، به شکل شگفت‌آوري فلسفي و عميق است: «دنيا پر از بدي است. و من شقايق تماشا مي‌کنم. روي زمين ميليون‌ها گرسنه است. کاش نبود. ولي وجود گرسنگي، شقايق را شديدتر مي‌كند... وقتي كه پدرم مرد، نوشتم: پاسبان‌ها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آني دنيا را تلطيف كرده بود. فاجعه آن طرف سكه بود و گرنه من مي‌دانستم و مي‌دانم كه پاسبان‌ها شاعر نيستند.

در تاريكي آن‌قدر مانده‌ام كه از روشني حرف بزنم... من هزارها گرسنه در خاك هند ديده‌ام و هيچ وقت از گرسنگي حرف نزده‌ام. نه، هيچ وقت. ولي هر وقت رفته‌ام از گلي حرف بزنم دهانم گس شده است. گرسنگي هندي سَبك دهانم را عوض كرده است و من دِين ِ خود را ادا كرده‌ام.» چنين دفاعي که در آن بيش از پاسخ، جهان‌بيني موج مي‌زند، درواقع نشانه‌اي از گسستي است که روشنفکري ايران سال‌ها با آن دست به گريبان بود: جدال بر سر مفهوم وظيفه هنر و نقش هنرمند. دعوايي که در دهه ٤٠ آغاز شد و آتش آن بيش از همه دامن سپهري را مي‌گرفت. چه آن‌که او بيش از ديگران نماد بي‌توجهي به جريان غالب روشنفکري بود که هنر را جز در خدمت جامعه، متعهد نمي‌دانست.

shahrvand-newspaper.ir
  • 17
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش