به گزارش ایلنا، جلسه دوم گفتوگو با محمد رضا ناجیان اصل، مدیر انتشارات رسا ظهر امروز (۲۷ تیرماه) در سرای اهل قلم برگزار شد.
در ابتدای این نشست، محمدرضا ناجیان اصل گفت: عدهای از ناشران به نشر به عنوان یک کسب نگاه میکنند و خوشبختانه برای عدهای از آنها درآمد خوبی دارد چرا که میدانند از چه کانالهایی برای فروش و جذب مولفان وارد شوند. من در پاسخ به سوال مجلهای که از من پرسیدند شما که کتابهای مدیریت و بازاریابی چاپ میکنید برای بازاریابی چه کاری انجام میدهید گفتم من در طول عمرم سمت مولفی برای چاپ کتابش نرفتم. حتی به دنبال چاپ کتابهایی که پر فروش شدهاند نیز نبودیم.
وی به اهداف تاسیس انتشارات رسا اشاره کرد و گفت: ما میخواستیم کار مفیدی برای جامعه انجام دهیم و کتابهای مفیدی چاپ کنیم. برای همین در طول عمرم دنبال کتاب پرفروش نبودم. پیشنهاد چاپ کتاب «بامداد خمار» را به ما دادند اما ما آن را چاپ نکردیم. چاپ بعدی آن را دوباره به ما پیشنهاد دادند باز هم من گفتم درست است که کتابی پرفروش است اما من آن را چاپ نمیکنم؛ چرا که وقتی کار «رسا» را شروع کردیم تصمیم گرفتیم هر کتابی را چاپ نکنیم. همچنین، تصمیم داشتیم کاری کنیم که دیگران نمیکنند. از این رو کتابهای تاریخ معاصر را چاپ کردیم چون احساس کردیم جامعه باید از گذشته خود اطلاع داشته باشد تا اشتباهات گذشته را تکرار نکند.
ناجیان اصل افزود: در اوایل انقلاب پرداختن به کار تاریخ جرات میخواست چون میخواستیم حقایق را بگوییم خطر داشت. ما حتی کتابی از آقای احسان نراقی در مورد زندان اوین منتشر کردیم. زمانی که در انتشارات امیر کبیر بودم آقای نراقی نزد من آمد و گفت من مدتی در زندان بودم و شکنجههای زیادی دیدم و قرار بر این شد که اعدام شوم اما این اتفاق رخ نداد. میخواهم کتاب خاطرات من را چاپ کنید. پرسیدم میخواهید از سوی انتشارات امیرکبیر چاپ شود یا انتشارات رسا. ایشان انتشارات رسا را انتخاب کردند. به آقای نراقی گفتم اگر شما جرات کردید کتاب خاطرات خودتان را بنویسید پس من هم جرات میکنم آن را چاپ کنم. آقای عبدالخلیل حاجتی هم برای انتشار کتابش نزد من آمد و ایشان هم از من خواستند کتابشان را در رسا چاپ کنم. آقای نراقی این موضوعات را حدود سال ۱۳۶۶ مطرح کردند که پرداختن به این مسائل بسیار خطرناک بود. آقای نراقی یک سال بعد خاطراتشان را در فرانسه چاپ کردند. حدود سال ۶۷ بود. یکی از دوستان ما در نشر دانشگاهی به خاطر علاقهای که به من داشت من را از انتشار این کتاب با خبر کرد و گفت تنها ناشری که میتواند آن را ترجمه کند انتشارات رسا است. من هم ترجمه این کتاب را به اقای آذری سپردم که حدود یک سال طول کشید.
ناجیان اصل ادامه داد: برای دریافت مجوز این کتاب به وزارت ارشاد رفتیم و گفتند امکان چاپ این کتاب نیست. در این کتاب حتی اسم بازجوهای آقای نراقی هم آمده بود. برای همین به ما گفتند شما چطور جرات کردید این کتاب را به ارشاد بیاورید. به آقای خسرو طالبزاده گفتم اگر از دید امنیتی امکان انتشار این کتاب وجود ندارد باید بگویم که من خودم در بخش اطلاعات سپاه بودم و به مسائل امنیتی آگاه هستم. انتشار این کتاب به نفع جمهوری اسلامی است. اگر این کتاب در ایران چاپ نشود میگویند در ایران آزادی نیست چون در خارج چاپ شده است. بنابراین پیشنهاد دادم مقدمهای برای کتاب نوشته شود تا اثر سوء آن گرفته شود. همچنین میتوانیم بعضی از موارد را در پاورقی بیاوریم. ظاهرا با آقای مسجد جامعی صحبت کرده بودند و بدون اینکه سانسور شود منتشر شد. فقط بخشهایی از کتاب را من پاورقی زدم.
وی با بیان اینکه جلسه دوم حضور من در سلسله نشستهای تاریخ شفاهی کتاب مصادف با چهلمین سال تاسیس انتشارات رسا شد، گفت: ما از سال ۱۳۵۶ فعالیت خودمان را شروع کردیم. از دیگر کتابهایی که منتشر کردیم کتاب ««مکاتبات شهید رجایی با بنی صدر» بود. وقتی متوجه شدم به شهید رجایی ظلم شده تصمیم گرفتم برای ابهام زدایی افکار جامعه این کتاب را منتشر کنم. همچنین، کتاب خاطرات شهید عراقی را منتشر کردیم. شهید عراقی شخصیت عجیبی داشت. نیروهای ساواک به اندازهای که از شهید عراقی مراقبت میکردند از هیچ کس مراقبت نمیکردند چرا که قدرت نفوذ و شخصیت ایشان را میدانستند. شهید عراقی در تاریخ انقلاب بسیار موثر بود. محمود مقدسی، مسعود دهشور و حمیدرضا شیرازی این کتاب را پیاده سازی کردند. من گفتم به شرطی این کتاب را چاپ میکنم که از پسر شهید عراقی (امیر عراقی) تائیدیه بگیرم که ایشان هم استقبال کردند. حتی آقای رفسنجانی تاکید داشتند این کتاب چاپ شود. از نکتههای بسیار مهم این کتاب این بود که آقای رزمآراء توسط فدائیان اسلام ترور نشده بود بلکه اصل قضیه مرتبط با دربار بود اما به دست فدائیان اسلام انجام شده بود. به عبارتی خط ترور را خود دربار ایجاد کرد و فدائیان را برای ترور این شخص سوق داده بودند. بعد از ترور رزم آراء نوبت به حسین اعلاء رسید که ترور موفق آمیز نبود.
ناجیان اصل ادامه داد: در این کتاب دو نکته جالب وجود دارد؛ یکی اینکه عراقی در این کتاب میگوید ما از طرف امام (ره) پیش طیب حاجرضایی رفتیم و گفتیم شما باید از امام حمایت کنید و اعلامیههای امام را پخش کنید و پذیرفت. نکته بعدی، در مورد آقای فلسفی بود و از ایشان هم خواستیم امام (ره) را حمایت کنند. از نکات بارز این کتاب در مورد ذوالقدر بود. وقتی با نواب جلساتی داشتیم که به نماز جماعت ختم میشد بین ما آقایی ظاهر میشد که کسی او را نمیشناخت و صف اول پشت سر نواب میایستاد و از فدائیان طرفداری میکرد. این فرد بعد از مدتی پیشنهاد داد که چرا رزم آراء را ترور نمیکنید و حتی پیشنهاد داد که اسلحه را فراهم میکند. بعدا متوجه شدیم این فرد استوار ارتش و از نیروهای درباری بود. وقتی این کتاب را چاپ کردیم ما را تهدید کردند و نامهای از زیر در رد کردند که انتشارات را به آتش میکشیم. اما این اتفاق نیافتاد. یک بار هم زنگ زدند که امشب تو را میکشیم. اما باز هم خبری نشد.
مدیر انتشارات رسا ادامه داد: چهلم یا اگر اشتباه نکنم سالگرد شهید عراقی در مسجد ارک بود. حدود هزار نسخه از این کتاب را به مسجد بردیم تا آنجا به هر قیمتی که شده به فروش برسانیم تا گذشته و تاریخ فدائیان را بدانند. بعد از پایان مراسم فقط حدود هشت کتاب آن هم یا هدیه داده بودند یا با تخفیف زیاد توانسته بودند به فروش برسانند. هیچ کس این کتاب را نخرید. تصمیم گرفتم پوستری از کتاب تهیه و آن را در بازار پخش کنم. ما این کتاب را چاپ کرده بودیم و اصرار داشتیم به هر صورتی که شده و برای آشنایی مردم با گروه فدائیان و موتلفه آن را به دست مردم برسانیم اما عدهای برای خواندن این کتاب مقاومت میکردند. در زمان آقای دُری برای چاپ مجدد کتاب اقدام کردم. ایشان گفتند ما نمیتوانیم به این کتاب مجوز بدهیم. گفتم این کتاب یک بار چاپ شده است. ایشان گفتند مجوز نمیدهیم اما جلوی آن را هم نمیگیریم. در جامعه ما حزب توده در ایجاد کتابفروشیها و ناشران و در زمینه نشر کتاب فعالیتهای زیادی انجام داده بودند و هنوز ته مایههای تفکر چپ و تودهای در بعضی از کتابفروشیها و ناشران وجود دارد. این تفکر باعث شد حدود دو سال این کتاب در بایکوت باقی بماند تا اینکه فردی به نام آقای غلامی در عباس آباد کتابفروشی داشت و این کتاب را کشف کرد و گفت من ۵ هزار نسخه از این کتاب را سفارش میدهم و ما گفتیم دو هزار نسخه بیشتر نداریم که ایشان گفتند ۵ هزار نسخه دیگر هم آماده کنید. این کتاب در تیراژهای مختلف به چاپ دهم رسید.
ناجیان اصل در مورد کتاب «پسر میخواهید یا دختر؟ جنس فرزند خود را انتخاب کنید» توضیح داد و گفت: عبدالخلیل حاجتی این کتاب را ترجمه کرد و دکتر دانشور فرهود بر آن مقدمه نوشتند. طرح جلد این کتاب را آقای تهرانی زدند و میگفتند برای طراحی جلد این کتاب چند صندوق سیب از سرچشمه گرفتیم تا بتوانم عکس این دو سیب را بگیرم. این کتاب را به دو تا از توزیع کنندگان قوی آن دوران سپردیم. حدود دو هزار نسخه از این کتاب را برای توزیع به آنها سپردیم. شرکت پخش یکی از این ناشران در تهران پارس به نام آقای قاسم محمدی بود. حدود سه چهار ماه گذشت و کسی این کتاب را نخرید. ما پوستر این کتاب را چاپ کردیم و با کتابها به سمت داروخانههای تهران راه افتادیم. در تمام خیابانها پوستر را نصب کردیم. در آن زمان فروش کتاب در داروخانه مرسوم نبود. از صاحب داروخانه اجازه میگرفتیم که کتاب پیش آنها به امانت بماند تا آنها را به فروش برسانند. این امر باعث شد تا این کتاب به چاپ بیستم رسید. اما امروز به حدی از روی این کتاب کپی شده که ما دیگر آن را منتشر نمیکنیم.
ناجیان اصل عنوان کرد: وقتی زندانیان سیاسی را به دادگاه میبرند دادگاه خودش برای او وکیل میگیرد. مهندس بازرگان وقتی زندان بودند برای ایشان وکیل گرفتند. این وکیل باید از کارمندان ارتش باشد. یکی از وکلایی که برای نهضت آزادی تعین کرده بود غلامرضا نجاتی بود که او را وکیل آقای طالقانی قرار دادند. گاهی این وکلا وقتی به حقانیت موضوع پی میبردند تا پای جان ایستادگی میکردند. غلامرضا نجاتی میگفت آقای طالقانی به من گفتند شما میتوانید از من به گونهای که نیروهای درباری میخواهند دفاع کنید و در این صورت ترفیع میگیرید. اما اگر به نفع من دفاع کنید ممکن است اخراج و سمت خود را از دست دهید. آقای نجاتی میگفت من دیدم دفاع از آقای طالقانی بسیار خطرناک است برای همین به خود فرصت فکر کردن دادم. در نهایت تصمیم به دفاع از آقای طالقانی میگیرد که نتیجه آن اخراح از ارتش بود. از همان زمان توانست در مجموع ۳۷ کتاب منتشر کند. آشنایی انتشارات رسا با آقای نجاتی به چاپ کتاب «تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران» بر میگردد. آقای نجاتی برای نوشتن این کتاب زحمات زیادی را متحمل شد و اسناد و مصاحبههای زیادی را تهیه و تدوین کرد.
ناجیان اصل افزود: برای گرفتن مجوز این کتاب به ارشاد رفتیم. خود آقای نجاتی از نوشتن این کتاب بسیار واهمه داشت. برای همین گفتند که برای آمریکا بلیط گرفتند و قرار شد پس از اینکه کتاب مجوز گرفت به ایشان اطلاع دهیم. آقای محمود رضایی این کتاب را به ارشاد برد. دو روز بعد اجازه آن را گرفت. به آقای نجاتی زنگ زدیم و گفتیم که کتاب مجوز گرفت. آخرین کتابی که از ایشان چاپ کردیم در مورد زندگی دکتر مصدق بود. دفاعیات دکتر مصدق را در دو جلد تهیه کرد و زمان انتخابات سال ۷۶ بود که به دفتر ما آمد و گفت برای خداحافظی آمدم. اقای نجاتی به سرطان مبتلا بودند. ایشان گفتند اگر یک درصد فضای انتخاباتی کشور نتیجه کتابهای من و شما باشد برای من بس است. کتاب ایشان بعد از حدود شش ماه مجوز گرفت. آقای نجاتی در کما بود که خبر مجوز کتاب را به اطلاعشان رساندیم. خوشحال از دنیا رفت.
این پیشکسوت حوزه نشر اظهار کرد: آقای مجید تفرشی با ما دوستی و مراوده داشت. بر همین مبنا انتشار کتاب «خاطرات هایزر» را به ما پیشنهاد داد. ما جلد خارجی این کتاب را تهیه کردیم و ترجمه آن را به آقای محمدحسین عادلی که در وزارت امور خارجه بود، سپردیم. ایشان گفتند ۱۵ روزه میتواند آن را ترجمه کند اما کار در اداره مانع از ترجمه به موقع این کتاب میشد برای همین از ایشان خواستم ۱۵ روز را مرخصی بگیرند. زمانی که کتاب را برای دریافت مجوز بردیم ۱۰۸ مورد حذفی از آن بیرون آمد. از آنجایی که من عادت به حذف ندارم از ارشاد خواستم که با نوشتن مقدمهای این موضوعات را حل خواهم کرد. هاشم آقاجری بررس کتاب بودند. به اتاقشان رفتم و حدود دو ساعت در مورد ۱۰۸ مورد حذفی کتاب صحبت کردیم.
به ایشان گفتم حدود ۲۰ مورد را در پاورقی کتاب توضیح میدهم. بنابراین کتاب را به چاپخانه معراج بردیم به دلیل حجم زیاد کارهایی که در دست داشت، قبول نکرد. در نهایت آن را به چاپخانه میخک بردیم و صحافی آن را دوباره به معراج سپردیم. در چاپخانه معراج به ما گفتند که روزنامه اطلاعات این کتاب را منتشر کرده است. روزنامه اطلاعات دائما آگهی میداد که این کتاب به زودی منتشر میشود. اطلاعات دو هفته تبلیغ کرد. زمانی که برای صحافی بردیم دیدم کتاب اطلاعات هم در صحافی است. من هم به مسئول صحافی گفتم خودتان میدانید. گفت من برای روزنامه اطلاعات چه دلیلی بیاورم. هر چند روزنامه اطلاعات یک سوم کتاب را ترجمه کرده و دو سوم آن را حذف کرده بود اما از کتاب ما چیزی حذف نشده بود. تا اینکه آقای فرهانی تصمیم گرفتند صحافی کتاب ما را زودتر انجام دهند. کتاب ما ۴۸ ساعت زودتر از روزنامه اطلاعات در تیراژ ۱۰ هزار نسخه منتشر کردیم و ظرف مدت کوتاهی به فروش رسید. در واقع آگهی که روزنامه اطلاعات منتشر میکرد در فروش کتاب ما بیتاثیر نبود.
ناجیان اصل عنوان کرد: با آقای جعفر شهری به واسطه آقای نصرالله حدادی آشنا شدیم. آقای حدادی کتابی از آقای شهری به من دادند. در آن زمان در انتشارات امیرکبیر بودم. این کتاب را امیرکبیر دادند و بعدا هم منتشر نشد. این کتاب یک جلد است و دیدم کتاب بسیار جالبی است. این کتاب جمع آوری شده بود و خود آقای شهری هم نمونهای از آن نداشت. تصمیم گرفتیم از کتاب چند نسخه را تکثیر، صحافی و طلاکوب کنیم و به آقای شهری بدهیم. با دیدن کتاب بسیار خوشحال شد. در امیرکبیر کتابش را جمع آوری کرده بودند. بعد از چند جلسه رفت و آمد با ایشان بسیار مجذوبشان شدم. در این دیدارها گفتند که میخواهند کتاب تاریخ تهران را در حود ۴ هزار صفحه منتشر کنند.
چند صفحهای از آن را خواندم. نیاز به ویرایش زیادی داشت و ایشان هم بسیار در جابه جایی کلمهها و حروف وسواس داشتند. گفت که آقای علمی (اینکه کدام یک از علمیها بود بهتر است نگویم) چک سفید دادند که این کتاب را بدهید ما منتشر کنیم. آقای محمدرضا جعفری هم طالب چاپ این کتاب بود. اما آقای شهری قبول نکرد. آقای شهری گفت من این کتاب را به شما میدهم. من گفتم ما توان مالی آن را نداریم. گفتند شما حق التالیف را ماهیانه بدهید. گفت ماهی ۱۵ هزار تومان بدهید. من گفتم من نمیتونم این مبلغ را پرداخت کنم. ایشان گفتند ماهی ۱۰ هزار تومان بدهید که در آخر توافق شد ماهی ۷ هزار و ۵۰۰ تومان به ایشان حق التالیف بدهیم. قرارداد کاملا به نفع آقای شهری نوشته شد. طبق قرارداد توافق کردیم که صد دوره از کتاب را به ایشان بدهیم و حق جابه جایی کلمهها و حروف را نداریم. همچنین همه چیز باید زیر نظر آقای شهری باشد. با این وجود چون من به تاریخ علاقه داشتم چاپ کتاب را قبول کردم. حروف چینی این کتاب حدود دو سال طول کشید.
مدیر انتشارات رسا ادامه داد: برای مجوز گرفتن این کتاب بارها به ارشاد مراجعه کردیم و صحبتهای طولانی انجام شد. مقدمهای که بر این کتاب نوشته شده بود در اخذ مجوز تاثیر زیادی داشت. مدتها طول کشید تا توانستیم بررسان کتاب را قانع کنیم که چاپ این کتاب به نفع تاریخ کشور است. چاپ این کتاب توانست آقای شهری را از لیست مولفین سیاه خارج کند. یکی از علل مصادره انتشارات امیر کبیر انتشار کتابهای جعفر شهری بود. کاغذ کتابهای آقای شهری برای ما دردسر ساز شده بود. برای چاپ این کتاب ۶۶۰ بند کاغذ به ما داده بودند که برای نگه داری آنجایی را نداشتیم تا اینکه آن را به انبار خانه آقای شهری در گیشا بردیم. اما انبار ایشان را آب گرفته بود و مجبور شدیم کاغذها را به چاپخانه آرمان ببریم. کاغذها حدود دو سال در این چاپخانه باقی ماندند.
ناجیان اصل بیان کرد: به چاپ کتابهای مدیریتی علاقه داشتم. آقای محمود طلوع کتاب «هاروارد چه چیزهایی را یاد نمیدهد» را ترجمه کرد. آقای طلوع گفتن این کتاب خوب چاپ نشده بهتر است انتشارات شما آن را چاپ کند. کتاب را خواندم و حروف چینی کردیم. این کار باعث شد به کتاب مدیریت علاقهمند شوم. الان هم این کتاب جزو کتابهای پرفروش ما است. کتاب کالا نیست یا همه آن کالا نیست. کتاب شخصیت و هویت دارد که با کالایهای دیگر متفاوت است. اگر این دید را نسبت به کتاب داشته باشیم بسیار تاثیرگذار است.
وی به معیار قیمت گذاری کتاب اشاره کرد و گفت: ما هنوز هم کتاب را ارزان قیمت گذاری میکنیم و به این ویژگی معروف هستیم. من تصور میکنم در قیمت گذاری کتاب باید مصرف کننده را در نظر بگیریم.
ناجیان اصل درباره نمایشگاه کتاب توضیح داد و گفت: وقتی کتاب را در نمایشگاه عرضه میکنیم، کتابفروش متضرر میشود. کما اینکه در تبریز تعداد زیادی از کتابفروشیها به این خاطر متضرر شدند. در یکی از نمایشگاههای بین المللی کتاب به نشانه اعتراض در غرفه پوستر زدیم که در اینجا کتاب عرضه نمیکنیم. چون متراژی که برای انتشارات ما در نظر گرفته بودند ۱۲ متر بود. درحالی که ما ۳۰۰ عنوان کتاب برای عرضه داشتیم که در این متراژ قابل چیدن نبود. بعد از پیگیری این موضوع به من گفتند که ناشران دیگر توصیه شدند اما شما نه. ۸۰درصد نمایشگاه کتاب شو است که هر سال باید برگزار شود و کسی آن را آسیبشناسی نمیکند. به عبارتی در برگزاری نمایشگاه بحث کمیت مطرح است نه کیفیت.
وی در پاسخ به این سوال که آیا از انتشار کتابی پشیمان شدهاید، گفت: کتاب خاطرات رهبر کره شمالی را منتشر کردیم. در آن دوران ما با کره شمالی مراوده موشکی داشتیم. برای همین فکر میکردیم انتشار این کتاب به نفع هر دو کشور است. از انتشار کتاب بسیار راضی بودند. تا اینکه یک نقطه سفید بر روی کت رهبر افتاده بود. گفتند هر چه سریعتر عکس را عوض کنید در غیر صورت آنها را اعدام میکنند. با این اتفاق من از چاپ کتاب پشیمان شدم.
ناجیان به آینده نشر کاغذی اشاره کرد وگفت: نشر کاغذی مدتی تحت تاثیر فضای مجازی و کتابهای الکترونیک قرار گرفت و تاثیر عمدهای در پایین آمدن تیراژ و عدم رغبت به کتابخوانی ایجاد کرد. اما دوباره به سمت کتاب گرایش پیدا کردند و من به آینده کتاب امیدوارم. اگر دوباره به دنیا بیایم دوباره به سمت نشر میرفتم.
مدیر انتشارات رسا با اشاره به راه اندازی باغ کتاب گفت: باغ کتاب باید نقش باغ کتاب را ایفا کند نه اینکه به مرکزی برای فروش کتاب تبدیل شود و جای کتابفروشیها را بگیرد. به عبارتی باید فضایی برای علاقه به کتاب ایجاد کند. من با باغ کتاب مخالفم چون به کتابفروشیها ضربه میزند.
- 9
- 3