در زماني كه خرافه، جهل و بيسوادي در تاروپود جامعه ايراني تنيده بود، نگاه به ديدگاه و زاويه ديد شخصي كه متفاوت میانديشيد، خالي از لطف نيست. چه او در جامعهای به حقوق حيوانات میانديشيد كه اكنون پس گذشت يك قرن، هنوز برخي در پذيرش ابتداييترين حقوق انسانها دچار ترديد و بدبينياند و مفاهيم والاي حقوق بشري را همچون لفظي ركيك و براي خوارشماري دیگران به كار میبرند؛
او در زمانه و جامعهای به ذم و منع شكنجه حيوانات میانديشيد كه هنوز هم بسيارند كساني كه شكنجه را مدح می کنند و مشروع میدانند. صادق هدايت، نويسنده و روشنفكر ايراني كه بيشتر بهخاطر داستانهاي كوتاه و بلندش شهره است، زاويه ديد و نگاه ويژهای به جهان و طبيعت پيرامون خود دارد كه كمتر مورد توجه واقع شده است.
در بحبوحه خرافه و بيسوادي جامعه كه هنوز قانون بردهداري در ايران به تصويب نرسيده بود، هدايت جوان در كتابي به نام «انسان و حيوان» (١٣٠٥ ه. ش) كه بيشتر به مقاله میماند، تلاش میكند مبناي كلي براي حمايت از حيوانات تمهيد نمايد؛ در بيان هدف خود از نگارش اين كتاب در آخرين سطورش مینويسد: «چون اين مختصر گنجايش بيش از اين را نداشت لهذا آن مرام را روشنتر بيان كنـيم كـه عبـارت است از حرف زدن براي بیزبانان، دفاع از ناتوانان، دادخواهي براي ستمديدگان، احقـاق حـق زيردسـتان و جلوگيري مظالم و قبايحي كه براي مقام انسانيت يك لكه ننگآوري است.
بديهي است كه تمام وجدان و شرافت، هر انساني را مجبور میكند كه در دادخواهي آنها شركت نموده هرچه زودتر جبران حقوق پايمال شده بنمايد. همانطوري كه با شعر فردوسي شروع كرديم بـا ايـن بيت خواجه حافظ عليهالرحمه كه جامع تمام فلسفه اخلاق است، خاتمه میدهيم: كه در طريقت ما غير از اين گناهي نيست مباش در پي آزار و هرچه خواهي كن.»
او اين تلاش را مختصر میيابد و در تكميل آن كتاب «فوايد گياهخواري» را به رشته نگارش درمیآورد. در اين كتابها در عباراتي شورانگيز تلاش میكند ضمن نكوهش موضع انسان در قبال آزار و کشتار حیوانات، مضرات گوشتخواري و فوايد گياهخواري را تبيين کند؛ سرآغاز كتاب حديثي منتسب به حضرت علي (ع) است كه میفرمايند: «شکمهای خودتان را مقبره حیوانات نسازید.» در اين كتاب به نظر او صلح و آرامش در جامعه بشري محقق نخواهد شد مگر آنکه انسان كشتن و خوردن حيوانات را متوقف کند، چنانچه مینويسد
«شکی نیست که گوشتخواری باعث درندگی میشود. همه کسانی که آرزومند پیشرفت اخلاقی و بهبودی حالت اسفناک جامعه بودهاند، در انتشار این عقیده کوشیدهاند. اگر دکان عرقفروشی، قصابی، ماهیگیری و مرغفروشی را میبستند؛ تا اندازهای صلح عمومی و برادری آدمیان صورت خارجی میگرفت. برای پیشرفت اخلاقی انسان آرزو بکنیم که خوراک خونین وربیفتد و گیاهخواری جانشین آن بشود. اگر برتری حقیقی از قلب میآید، هرکسی باید از گوشتخواری دست بکشد، که نه دشوار است و نه غیرممکن میباشد.
بیشتر آنهایی که بهانه میآورند، از روی نادانی و خرافات و ترس، این است که مبادا مضحک بشوند. باید گفت که حقیقت هنوز گیاهخواری اسباب تمسخر و ریشخند آنهایی است که حقیقت آن را نمیدانند؛ ما چه قدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم؟ روزی میآید که آیندگان به خرافات ما خواهند خندید.» ترغيب او به گياهخواري بيش از آنكه مبتنيبر يافتههاي علمي باشد، بيشتر بر پايههاي اخلاقيات و حس حيواندوستي او استوار است. حس حيواندوستي كه در جايجاي داستانهاي وي موج میزند. درك انديشههاي او ما را در تفسير كتابهاي ادبي وي همچون رمان سگ ولگرد كه در اصل شرح زندگي سخت و رفتار ظالمانه با يك حيوان است، ياري میرساند؛ تفسيرهاي فراواني از اين داستان وجود دارد؛ گروهي آن را نوعي ادبيات اگزيستانسياليستي و گروهي آن را داستان نمادين از زندگي خود صادق هدايت و برخي نيز، آن را حالوروز جامعه معاصر ايران قلمداد كردهاند.
اما نگاه به انديشههاي اين متفكر كه به حب حيوانات تمام عمر گياهخوار باقي ماند، برداشت ديگري از آثارش را ايجاب میکند؛ چنانچه میتوان در خوانشي ديگر از داستان سگ ولگرد، سوءرفتارهاي جامعه ايراني با حيوانات را به نقد و دغدغههاي او نسبت به حيوانات را به تصوير كشيد. چه او در بسياري از داستانهايش اين دغدغه را ابراز میدارد، براي نمونه در داستان «محلل» كه انتقادي به اين نهاد حقوقي است، در گفتوگوي قهرمانان داستان (شهباز و ميرزا يدالله) كه درحال ناله از وضعيت اقتصادي و معيشتي جامعه است، ميرزا يدالله در چرخشي عجيب كلام خود را دگرگون میكند و میگويد: «... همین پریروز که عید قربان بود رفتم خانه یکی از اعیان که پیشتر معلم سرخانه بودم. به من گفتند که بروم دعا برای گوسفند بخوانم، قصاب بیمروت حیوان زبان بسته را بلند کرد به زمین کوبید.
داشت کاردش را تیز میکرد، حیوان تقلا کرد، از زیر پایش بلند شد. نمیدانم چه روی زمین بود، دیدم چشمش ترکیده ازش خون میریخت. دلم مالش رفت، به بهانه سردرد برگشتم، همه شب هی کله خونآلود گوسفند جلو چشمم میآمد. آن وقت از دهنم در رفت کفر گفتم، کفر خیال کردم... نه زبانم لال، در خوبی خدا که شکی نیست، اما این جانوران زبان بسته، گناه دارد. خدایا، پروردگارا، تو خودت بهتر میدانی، هرچه باشد انسان محل نسیان است.»
وحيد قاسمی عهد
- 17
- 5