گفت و گو با کاميار عابدي درباره شعرهاي سيمين بهبهاني؛ عابدي کتابي هم درباره زندگي و شعر سيمين بهبهاني با نام «ترنم غزل» نوشته است.
بيست و هشتم تير، نودمين سالروز تولد سيمين بهبهاني، يکي از غزل سرايان مطرح شعر معاصر بود. بهبهاني با شعرهايش، روحي تازه به جان شعر کلاسيک دميد و تلاش کرد با تجربه اوزان عروضي مهجور، فضاي تازه اي براي غزل معاصر ايجاد کند. از سوي ديگر، بهبهاني هميشه در شعرهايش به اتفاقات سياسي و اجتماعي پيرامونش واکنش نشان داد. با کاميار عابدي، نويسنده و منتقد و پژوهشگري که کتابي درباره زندگي و شعر سيمين بهبهاني با نام «ترنم غزل» نگاشته، گفت و گو کرديم.
آقاي عابدي، چرا سيمين بهبهاني در شعر معاصر ايران يک نام مهم است؟
به نظر من سيمين بهبهاني به اين خاطر در شعر معاصر ايران مهم است که حدود هشت دهه در ادبيات زندگي کرد و حدود شش دهه يعني بيش از شصت سال شعر گفت و عمده شعرهايش غزل بود. او چه در غزل هايي که سنتي بود و چه در غزل هايي که نيمه سنتي بود و چه در غزل هاي ديگرش، خيلي به غزل نو نزديک شده بود، درواقع يک جور نگاه مدرن داشت و در همه آن ها تلاش کرد تجربه هاي روحي و حس خود را به شکل مطلوبي بيان کند و در شمار نسبتا قابل توجهي در اين غزل ها توانست به عنوان يک شاعر برجسته مطرح شود.
سيمين بهبهاني نوآوري هايي را در اوزان عروضي داشته و خودش نيز در ابتدا و انتهاي يکي از کتاب هايش توضيح داده است؛ اين نوآوري ها در چه حدي بوده است؟
همان طور که مي دانيد در دهه چهل نوآوري هايي در غزل شروع شد که شايد قديمي ترين نوآوري براي فروغ فرخزاد بود. در سال ۱۳۳۸ فروغ در غزل معروفش که به استقبال از غزل سايه گفت، نوآوري داشت. بعدا در دهه چهل شاعراني مثل منوچهر نيستاني و اواخر دهه چهل حسين منزوي و ديگران شروع به نوآوري کردند.
سيمين هم در همان اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه اين نوآوري ها را شروع کرد. ابتدا مثل بيشتر شاعراني که غزل نو مي گفتند، بيشتر هم و غمش متمرکز بود بر اينکه زبان غزل سنتي را به نوعي زبان که در همسايگي شعر نيمايي قرار دارد يا تاحدي نزديکي دارد، برساند. وقتي به غزل نيستاني، منزوي و بعدها بهمني و سيمين بهبهاني در دهه پنجاه نگاه کنيد، اين دو موضوع کاملا ديده مي شود.
به تدريج سيمين بهبهاني علاوه بر اين که زبان شعرهايش را مدرن کرد، روي وزن ها هم کار کرد و برخلاف ديگر شاعراني که در اين حوزه کمتر نوآوري داشتند به طرف وزن هاي خاصي رفت و عده اي از مخاطبان عام و خاص را به طرف خودش جذب کرد و عده اي را که البته نگاهشان سنتي تر بود يا در نگاهشان شعر، در حد شعرهاي سعدي و حافظ بود و در آن چارچوب قرار مي گرفت، از غزل خودش دور کرد.
به هر حال از نيمه دهه پنجاه نوآوري هاي سيمين در حوزه غزل شروع شد. ابوالحسن نجفي اولين کسي بود که متوجه اين نوآوري ها شد. او در سال ۱۳۵۹ در مقاله اي در مجله «آشنايي با دانش» به شماري از اين وزن ها اشاره کرد و نوآوري هاي سيمين در حوزه اوزان عروضي خيلي وسيع تر از آن مقداري شد که مرحوم نجفي تهيه کرد و نوشته بود. بعدها خود سيمين تمام اين وزن هاي نو را در مجموعه ديوانش مورد توجه قرار داد و فهرست کاملي از آن ها را در جلد اول ديواني که «نگاه» چاپ کرد، آورده است.
البته ديگر غزل سرايان معاصري که خواستند نوآوري کنند کمتر مثل سيمين سراغ اوزان عروضي رفتند. دليل اين که سيمين به نوع از اوزان عروضي روي آورد، چه بود؟
سيمين در چند جا در دهه شصت به اين موضوع اشاره کرد. آن موقع به نظرم مي آمد خيلي در مورد اين موضوع و کارش قطعيت نداشت. اما در دهه هفتاد خيلي با قاطعيت در اين مورد صحبت مي کرد. اشاره سيمين اين بود که من شعرم را با يک پاره وزني شروع مي کنم. آن پاره وزني اول که ممکن است يک عبارت باشد.
شما مي دانيد که بخش اعظمي از شعرهاي سيمين روي وزن هاي دوري است، يعني در يک مصراع دو قسمت يا لت وجود دارد و تکرار مي شود. سيمين مي گفت اين قسمت اول به من مي گويد که قسمت هاي بعدي را به چه وزني پيش ببرم و اين قسمت اول خيلي اوقات در وزن هاي سنتي ما وجود ندارد.
بنابراين من براساس همان ريتم و آهنگي که آن لت اول يا قسمت اول در اختيار من قرار مي دهد- يا همان طور خودش مي گفت، اين پاره اول- به طرف آن مي رفتم. سيمين مي گفت از نيمه دهه پنجاه در اين فضا قرار گرفته است که شايد بتوان قديمي ترين وزنش را در مجله هاي نيمه دوم دهه پنجاه پيدا کنيم و اين را ادامه داد، به هر حال اين نوآوري ضرباهنگ خاصي بود که او در شعرهايش پيدا کرد. گاهي اين وزن ها به وزن هايي که در زمان قديم وجود داشت، نزديک بود.
من فکر مي کنم- البته اين موضوع را سيمين ننوشته- که سميني از دهه چهل يا پنجا حرکت کرده بود که از غزل به سمت شعر نو بيايد و در نيمه راه در آستانه شعر نو يک خانه اي براي خودش ساخت؛ آن خانه، وزن هاي غيرمتعارف در غزل بود. حالتي بين شعر نيمايي و وزن هاي غزل سنتي. در اين خانه با آرامش خاص خودش نوآوري مي کرد که اين کار سه دهه و نيم طول کشيد.
آيا نوآوري هاي سيمين صرفا در حد اوزان عروضي بود يا در صورت و محتواي شعر نيز نسبت به بقيه تغييراتي ايجاد شد؟
بله، حتما ايجاد شد. خود موسيقي يک قسمت از محتوا را تغيير مي دهد. چنان که موسيقي اي که نيما در شعر ايجاد کرد، روي محتواي شعر نيمايي تاثير گذاشت و به تدريج فضاهاي خاصي را برايش آفريد. حتي از خود افسانه هم مي بينيم که وارد فضاي سوررئاليستي شده و بعد وارد فضاي سمبوليستي شده و بعدا هرچه موسيقي شعر نيمايي گسترش پيدا مي کند، از فضاي سنتي عبور مي کند. در شعر سيمين هم، همين موضوع ديده مي شود.
نکته اي که در شعر سيمين بايد به آن توجه کرد، اين است: اين نوع موسيقي و ريتم به سيمين کمک مي کرد که بتواند فضاي مضموني در شعر ايجاد کند. يعني اين که در هر بيتي فقط يک مضمون نيست و بيت دوم همان مضمون به انحاي مختلف دارد، تکرار مي شود. درواقع سيمين توانست- حالا اگر نگوييم داستاني- جنبه روايي را در شعرش قدرتمندتر کند، چون مي دانيد در شعر نو جنبه روايي قدرتمندتر است و سيمين هم با اين فضاي موسيقايي که در شعر مي آفريد، اين جنبه روايي را در دسترس ما قرار مي داد.
آقاي عابدي در شعر سنتي ايران، اين روايتگري بيشتر در مثنوي يا گونه هاي ديگر شعر رخ مي داد. غزل ها معمولا مجموعه اي از تک ابياتي بود که تقريبا يک مضمون در آن ها تکرار مي شد؛ اما ترکيب در شعر سيمين بهبهاني تصويرگري و روايتگري توأمان بوده است. اين را چطور ارزيابي مي کنيد؟
اين موضوع يکي از ويزگي هاي خيلي خاص سيمين است که باعث مي شود غزل هايش خواندني شود و آدم هم بتواند با يک علاقه و رغبتي که از فضاي سنتي دور شده اين وحدت روايي را در يک شعر ببيند.
يکي از ويژگي هاي بيشتر شعرهاي سيمين اين است که شما مي توانيد شعر را از اول تا آخر دنبال کنيد و احساس نکنيد شاعر در مصراع سوم همان چيزي را که در مصراع اول گفته است، دارد تکرار مي کند. يعني فضا، فضاي سيالي است هر کسي ساز خودش را نمي زند و همه در خدمت يک وحدت اندام وار و ارگانيک قرار دارند.
در مورد اين که در ايران يا شايد در بسياري از کشورهاي مشابه ايران گاهي شاعر يا نويسنده وظيفه اي بيش از شاعري و نويسندگي پيدا مي کند و در قالب يک روشنفکر ظاهر مي شود، روشنفکري که يک مسئوليت اجتماعي براي خودش قائل است. سيمين بهبهاني هم چنين جايگاهي داشت. چقدر اين موضوع بر شعرش تاثير گذاشت؟
در دهه هاي بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسيه، کم کم اين موضوع تشديد شد و در سال ۱۹۴۷ که کتاب معروف «ادبيات چيست؟» ژان پل سارتر منتشر شد، اين موضوع اهميت پيدا کرد و شاعر ديگر فقط شاعر نبود. نويسنده فقط نويسنده نبود، بلکه يک منتقد اجتماعي يا يک فعال سياسي بود. کسي که بايد به فرهنگ مترقي جامعه خدمت کند. سارتر شعر را به دليل جايگاه خاص زيبايي شناسي استثنا کرد.
سيمين بهبهاني در شعرهاي اوليه اش- يعني شعرهايي که در دهه هاي بيست و سي سروده، متاثر از آن فضاي سوسياليستي است و مي توان گفت از يک جهاني دارد به اين فضا کمک مي کند. البته نه در همه غزل هايش؛ بخشي از غزل هايش جنبه عاشقانه دارد، ولي در بخشي از غزل هايش اين فضاي چپ گرايانه کاملا ديده مي شود.
از اواخر دهه پنجاه به بعد فضاي شعرهاي سيمين به تدريج در دو وجه ادامه پيدا مي کند؛ يکي مسائل شخصي و عاشقانه و احساس فردي به لحظه هايي که هر شاعر دارد، طبيعت گرايي و غيره و غيره است و و جه ديگر شعر سيمين بهبهاني هم به سمتي مي رود که در ابتداي کارسيمين وجود داشته، ولي سيمين بهبهاني در اين دوره به کلي با نگاه خيلي عميق تري به آن نگاه مي کند.
نکته جالب اين است که از دهه پنجاه با اين که کشور در کوران حوادث سياسي هم قرار داشته، چه حوادث قبل و چه بعد از انقلاب، ديگر نمي توانيم بگوييم شعر سيمين بهبهاني، شعر سياسي است. هرچند شايد در مجموع تعدادي از شعرهاي سيمين را مي توانيم ببينيم که در وارد مسائل سياسي مي شود. خود سيمين به نظرم در مجموع به عنوان يک فعال اجتماعي و فرهنگي کار مي کند، اما او را در هيچ کدام از ايسم هايي که ما در جهان سياست و اجتماع مي شنويم نمي توان طبقه بندي کرد. يعني نه مي توانيم بگوييم سوسياليستي است، نه مارکسيستي، نه هيچ ايسم ديگري.
ولي شعرهاي اجتماعي دارد.
بله، شعرهاي اجتماعي دارد، ولي او را داخل هيچ کدام از اين ايسم ها نمي توانيم طبقه بندي کنيم. يعني از دهه پنجاه تا پايان عمرش نمي توانيم بگوييم سيمين مثل شاملو افکار سوسياليستي داشت. کاملا از اين دسته بندي متمايز است.
جواد مجابي در جايي گفته بود شعر سيمين، به نوعي شعر فرهنگ ملي است و بر طبقه اي بي هويت طغيان مي کند که اين طبقه نه به فرهنگ اهميت مي دهد، نه به مليت و نه به هيچ چيز ديگر. چنين چيزي را در شعر سيمين بهبهاني مي توان ديد؟
دقيق يادم نيست که آقاي مجابي چه گفته است، ولي اين که سيمين يک نگاه انساني و يک نگاه ملي داشت نکته درستي است. نمي توانيم حتي بگوييم نگاه سيمين سوسياليستي بوده است. نگاهش انساني و ملي بود. نگاهش ملي بود، بدون اين که ناسيوناليستي شود. همه اين ها در نگاه سيمين وجودداشت که موجب مي شد همه افراد، گروه ها و انديشه ها سيمين را چه به لحاظ توانايي ادبي و چه به لحاظ تفکر قبول داشته باشند، اما داخل هيچ کدام از چارچوب ها و قراردادهاي سياسي- اجتماعي قرار نمي گرفت. درواقع سيمين يک فکر خيلي متوسطي داشت که مي توانست خيلي ها را به خودش جذب کند.
حتي نگاهش به زن فمنيستي نبود.
نه نبود، من هم با شما هم عقيده هستم. من بارها در اين زمينه حضوري هم با او صحبت کرده بودم. او با کلمه فمنيسم مخالف بود. نگاهش به زن يک نگاه انساني بود.
فکر مي کنيد سيمين بهبهاني در ايران ماندگار خواهدشد؟
بله، بي شک يکي از چهره هاي ماندگار شعر ماست. به يک نکته هم اشاره کنم بد نيست. ما سه چهره متمايز زن در حوزه شعر در کشور خودمان داريم که اولي پروپن، دومي فروغ و سومي بي شک سيمين است. اين ها سه گرايش مختلف هستند. نگاه پروين بيشتر نگاه مادرانه است و خيلي هم جالب است که خودش هيچ وقت مادر نشد و بچه اي نداشت.
فروغ نگاهش زنانه است و حتي ممکن است يکي، دو شعر براي فرزندش سروده باشد، اما نگاهش زنانه است. به نظرم سيمين اين موقعيت را پيدا کرد که شعرش هم زنانه باشد، هم مادرانه؛ گاهي زنانه- مادرانه گاهي مادرانه- زنانه، نقش هر دو گرايش را در شعرش مي توانيم ببينيم. ولي نمي توانيم امتيازي بدهيم و آن طور که بعضي ها علاقه دارند بگويند فروغ بالاتر از سيمين بود، سيمين بالاتر از فروغ بود يا پروين بالاتر از همه بود، درجه بندي کنيم.
به نظرم اين ها گرايش هاي مختلفي بود؛ چون ما يک نوع شعر نداريم، بلکه يک نفر مثل فروغ ممکن است شعرش صد در صد مدرن باشد، چه به لحاظ زبان، چه به لحاظ فکر، چه به لحاظ هايي که در ادبيات ما پنهان بودند و فروغ آن ها را هويدا مي کند. يک فکر هم مثل فکر سيمين است که نگاه و شخصيت خاص خودش را که هم زنانه و هم مادرانه است و هم انساني و هم ايراني است، در شعرش مجموع مي کند.
هفته نامه کرگدن
- 13
- 3