کتابهایی که در بازار است را میشود براساس موضوعات مختلف تقسیم کرد، اما امروز یک تقسیمبندی متفاوت و البته تا حدود زیادی شخصی عرضه میشود که شأن نزول آن به خاطر چندین و چند کتابی است که اخیرا نگارنده مرتکب خواندن آنها شده. البته این به اصطلاح خطکشی را نوعی انتقام- شاید به خاطر دلسردشدن از خواندن کتابهای بعدی- تفسیر نکنید، زیرا حقیقتا هرکدام از این کتابها به نوعی باعث شدند قدر کتابهای خوب را بیشتر بدانم.
اما تقسیمبندی جدیدی که به آن رسیدهام و احتمالا فقط کشف خودم است و هیچ دَیارالبشری تا به اکنون بدان دست نیافته، این است که کتابها کلا دو دستهاند... البته پیشاپیش از خوانندگانی که سندرمهایی نظیر ناراحتشدن بیدلیل و انتقادناپذیری و دوست بزرگبینی یا خود هنرمندپنداری دارند، تقاضا میکنم این مطلب را نخوانند!
بله داشتم عرض میکردم که کتابها دو دستهاند: دسته اول آن کتابهایی که خیلی خوبند و امکان دارد چند سال بعد دوباره برویم سراغشان و دسته دوم کتابهایی که خوب نیستند ولی هرکدام به دلیلی مطرح میشوند یا توصیه میشوند یا مورد حمایت قرار میگیرند. ملاحظه کردید که، تقسیمبندی ابداعیام کاملا یونیک و اختصاصی بود! اما بگویم از تجربههای این چند روز اخیر و کتابهایی که خواندم:
«قصه های سانفرانسیسکو» به نویسندگی کامشاد کوشان و با تقریر پشت جلدی که در آن داریوش مهرجویی، دکتر احمد کریمی حکاک و شهرام اقبالزاده از کتاب تعریف کردهاند. کتابی معمولی با تعدادی لحظات خوب که مشابه بسیاری از آثار امروزی اول از دید یک شخصیت تعریف میشود، بعد شخصیت بعدی میآید و از قبلتر داستان را میگوید تا برسد به اینجا و کمی جملات سیاسی و کمی آوارگی در غربت و کمی میل به خودکشی و البته کمی سیگار و... شاید تلاشی برای حضور در پیشخوان کتابفروشیهای کشوری که سابقا مأمن نویسنده بوده است.
«بوی تلخ قهوه» به نویسندگی سعید عباسپور که خود را در همان چند خط ابتدایی و از زبان خودش بهعنوان دکتر روانشناس و نابینای غیرفابریک معرفی میکند. خب چه چیزی دردناکتر از فاجعه از دستدادن چشمها برای فردی که از ابتدا بینا بوده، پس این حس ترحم قاعدتا سختگیری خواننده را همان اول کار میشوید و میبرد.
کتاب شامل داستانهای کوتاهی است که شبیه دفتر خاطرات آقای دکتر با اندکی اضافات از مریضهایش به نظر میرسد. از شکستن ماشین تایپ بریل تا درددل با عکس خواهرِ غیرطبیعی تا زنی که چندین ازدواج در کارنامهاش دارد و فکر میکند «مرد همین که بویش در خانه باشد، کافیست».
از عشق قدیم و خاطراتش تا هنرمندی که فرق نمیکند نقاش باشد یا نوازنده و خواننده، بهطور عادی وارد زندگی مردم نمیشود بلکه به آن یورش میآورد، یا جملات فوقِ شعاری دکتر چشمی که میگوید؛ «چه فایده که آدم دو تا چشم ده دهمی سالم داشته باشه ولی فقط ازش برای تشخیص بیماری دیگران استفاده کنه». کتاب نگاهی نیز به دوران رونق اجناس کوپنی انداخته و تصاویری که در آن به جَو موجود در مدارس دهه٠٦ اشاره دارد را توصیف میکند.
از دیگر راویهای داستانها نیز میتوان به یک دختر پرورشگاهی و یک شکنجهگر ساواک و... اشاره کرد.«از شما چه پنهان» نوشته منتقد قدیمی سینما احمد طالبینژاد کتابی است که بیشتر شبیه دفتر خاطرات نویسنده است اما شخصیتر از آنکه بخواهد کتابی خواندنی بشود. البته محتویات کتاب در ادبیات شفاهی و به شرط تطبیق با منابع دیگر میتواند مورد استفاده پژوهشگران تاریخ سینما و مطبوعات قرار گیرد.
صفحات مفیدی که شاید نشود جای دیگری پیدایشان کرد و باز هم تأکید میکنم به شرط چککردن با منابع دیگر که البته همین هم به تعداد انگشتان دستاند و مابقی خاطرات هم که چه بگویم، حتی داستان هم نیستند.
برنا مسروری
- 11
- 5