یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۰:۳۵ - ۲۵ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۶۴۵۳
کتاب، شعر و ادب

چشم روشنی برای نوآوران شعر مدرن ایران

نوآوران شعر مدرن,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

آبان‌ماه، ماه میلاد نوآوران شعر مدرن است؛ نوآورانی با بیان‌ها و دستاوردهای متفاوت و گاه حتی صف‌آرایی کرده برابرهم؛ با این همه، بخش مهمی از آنچه شعر مدرن می‌نامیم‌اش، حاصل کوشش‌های این چهره‌هاست. از میان ایشان، برخی منتقد-شاعر، برخی پژوهشگر-شاعر و حتی شاعر-سینماگر هم داریم اما تنها عبدالعلی دستغیب است که او را بیشتر به نقدش می‌شناسیم. در این مجال کوتاه، اگر بنا را بر این می‌گذاشتم که مفصل درباره هر یک نوشته شود کار به کتابی ختم می‌شد! به ناچار، نکات برجسته را در هر بخش می‌آورم برای ترسیم نمایی کلی یا به روایت سینماگران«Long Shot»(لانگ‌شات).

 

 

روستازاده‌ای که شعر مدرن را بنیان نهاد

تقدیر بر این بود که از میان آن همه شاعر و ادیب شهرنشین، با تباری گاه قجری و گاه اشرافی که بر شعر کلاسیک احاطه‌ای غبطه‌‌برانگیز داشتند، روستازاده‌ای متولد ۲۱ آبان ۱۲۷۶، که از سر اتفاق اطلاع و احاطه‌اش بر شعر کلاسیک فارسی، کمتر از اطلاع و احاطه‌اش بر شعر قرن نوزدهم فرانسه و تحولات شعر مدرن عرب بود، پرچمدار شعر مدرن شود. اینکه هنوز در دهه ۱۳۹۰، نوآمدگانی هستند که گمان می‌کنند نوآوری نیما یوشیج، در بلند و کوتاه کردن مصراع‌هاست البته تأسف‌برانگیز است اما ریشه در باور عمومی در سال‌های زندگی نیما دارد، به گونه‌ای که یکی از خوانندگان مجله سخن، نامه‌ای سرگشاده نوشته بود به دکتر خانلری که «چقدر ارتجاع ادبی؟! بیایید نوگرایی کنید!»

 

و بعد غزلی از حافظ را به شکل پلکانی و با شکستن مصراع‌ها، زیر هم نوشته بود! این باور، حتی تا اواخر دهه شصت هم –البته در وجه حداقلی‌‌‌‌‌‌‌اش- در شعر معاصر دیده و اجرا می‌شد باوری که محمد حقوقی آن را «نثر منظوم» می‌نامید و در مواردی هم منجر به آن شده بود که برخی مخالفان نیما، برای اثبات آنکه گفتن شعر نو کاری ندارد، با کوتاه و بلند کردن همان مصراع‌های شعرهای کهن‌شان، هماورد بطلبند!

 

نوآوری نیما، در ارائه ساز و کاری نو بود در شعر که نه تنها در پرداختن به مفاهیم دنیای نو و مضامین جدید خلاصه نمی‌شد که دربرگیرنده بازتعریفی صنایع لفظی و معنوی هم بود که اخوان ثالث در «بدعت‌ها و بدایع نیمایوشیج» و «عطا و لقای نیمایوشیج»، مفصل به آنها پرداخته و محمد حقوقی نیز در مجموعه مقالات‌اش، آنها را با نقد مدرن منطبق کرده و این وجه تطبیقی را، دکتر کدکنی هم با احاطه غبطه‌برانگیزش بر ادبیات کهن ما و ادبیات مدرن غرب و عرب، برای نسل‌های بعد به یادگار گذاشته.

 

نکته جالب در کارنامه نیما، تنها تئوریزه کردن کارش در نامه‌هایی نیست که در روزگار «بی‌رسانه بودنش» به این و آن نوشته، بلکه استفاده او از سبک خراسانی‌ست برای پیوند زدنش با سمبلیسم فرانسه که در دهه پایانی عمرش، این دلبستگی به سمبلیسم، کمتر و کمتر شده و به شعری سهل و ممتنعی دست یافته بر مبنای همان سبک، که اگر شعر او را بزرگ می‌شماریم به خاطر همین آثار است بیشتر.

 

من چهره‌ام گرفته،

من قایقم نشسته به خشکی.

با قایقم نشسته به خشکی،

فریاد می‌زنم.

«وامانده در عذابم انداخته‌ست

در راه پر مخافت این ساحل خراب،

و فاصله‌ست آب.

امدادی‌ای رفیقان با من»

 

گل کرده‌ست پوزخندشان، اما

برمن،

بر قایقم که نه موزون،

بر حرف‌هایم در چه ره و رسم،

بر التهابم از حد بیرون.

در التهابم از حد بیرون،

فریاد بر می‌آید از من،

«در وقت مرگ که با مرگ،

جز بیم نیستی و خطر نیست،

هزالی و جلافت و غوغای هست و نیست،

سهوست و جزبه پاس ضرر نیست»

 

با سهوشان،

من سهو می‌خرم،

ازحرف‌های کام‌شکن‌شان،

من درد می‌برم،

خون از درون دردم سرریز می‌کند!

من آب را چگونه کنم خشک؟

 

فریاد می‌زنم،

من چهره‌ام گرفته،

من قایقم نشسته به خشکی،

مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست،

یک دست بی‌صداست،

من، دست من، کمک ز دست شما می‌کند طلب.

 

فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر

فریاد من رسا،

من از برای راه خلاص خود و شما

فریاد می‌زنم

فریاد می‌زنم!

 

محافظه‌کاری میان آوانگاردها یا آوانگاردی میان محافظه‌کاران؟

عبدالعلی دستغیب متولد ۱۶ آبان ۱۳۱۰ است که در حوزه‌ نقد ادبی-چه شعر و چه داستان- نه تنها شهرت چند دهه‌ای ماندگار دارد که دهه‌هاست  شعر و داستان ایران، با مختصر تقلیل یا ترفیع، متأثر از آرا اوست؛ آرایی که در دهه‌های مختلف، سویه‌های متفاوت و گاه در تعارض با هم، به خود گرفته‌اند. او به یقین، تنها منتقد نام‌آور دوران مدرن ماست که تا این حد، رویکردها و نگاهش به ادبیات، دچار تغییر شده و اکنون بدون هیچ‌گونه ‌پیش‌فرضی، حتی به صداهای ناآشنا هم در ادبیات گوش می‌سپارد، در جست‌و‌جوی ملودی خاصی که ممکن است در آن «صدا» باشد یا نباشد؛ با این همه او در دهه‌های پیشین، نه فقط با شعر آوانگارد زاویه داشت و آن را طرد می‌کرد که گاهی شعر شاعرانی چون شاملو را نیز برنمی‌تافت!

 

اینکه آیا نظر شاملو بر حق بوده که منتقدانی را که وی را متأثر از مایاکوفسکی می‌دانستند بی‌دانش می‌خواند یا نه، امری‌ست که اکنون فارغ از حاشیه‌های آن دهه‌ها می‌توان به آن پرداخت و شواهدی نیز به دست آورد که شاملو در مسیری که آغاز کرده بود، با چه نوع «شعرهای سخت تجربی» ادامه داد. شاملو شعرهایی دارد که احتمالاً آنچه مد نظر دستغیب بوده، مشمول آن شعرهاست؛ شعرهایی تجربی که مورد تمسخر شاعران مشهور در پیشگاه مخاطبان عام -اما فاقد قدرت شعری لازم- مثل مهدی سهیلی نیز قرار گرفتند و خود شاملو هم آن آثار را به‌عنوان مسیر اصلی کارش برنگزید؛

 

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت «انگ محافظه‌کاری زدن» به دستغیب، اگر هم بپذیریم دلایل مستندی داشته اما همین محافظه‌کاری چه بر شعر شاگردان نیما و چه بر شعر شاعران آوانگارد دهه چهل، تأثیری تعیین‌کننده داشته و حداقل قضیه آن است که شعرهای آوانگارد را که ابداً مورد پذیرش دستغیب نبوده در آن سال‌ها، به رویکردی منسجم‌تر، با ساز و کاری بیشتر منطبق با نقد مدرن سوق داده است.

 

دستغیب، گرچه مورد انتقادترین منتقد دوران مدرن ماست اما با‌وجود آنکه نظر مثبت یا منفی وی درباره یک شاعر یا یک جریان یا یک کتاب، تا چه حد، مورد واکنش منفی یا مثبت جامعه ادبی قرار می‌گرفت، این واکنش دستغیب، برای آن شاعر یا جریان اهمیت ویژه داشت و سکوت وی، دال بر کم‌اهمیتی یا بی‌اهمیتی موضوع تلقی می‌شد؛ پرکاری این منتقد البته، اغلب مجالی برای سکوت وی نمی‌گذاشت اما مهم این بود که وی به خاطر «مُد روز» نظر خود را عوض نمی‌کرد تا با رندان جمع همصدا شود. در واقع او از معدود صاحبنظران پس از نیماست که اسیر دامی که مولانا آن را در مثنوی تصویر کرده، هیچ‌گاه نشد، تا با جماعت دم بگیرد: «خر برفت و خر برفت و خر برفت!»

 

شاعری با جلوه‌های هنوز ناشناخته در شعر آوانگارد

طاهره صفارزاده متولد ۲۷ آبان ۱۳۱۵ است؛ شاعری‌ست با سه دوره شاعری که دوره میانی، دوره‌ای تأثیرگذار در شعر مدرن است اما به‌دلیل ورود وی به دوره سوم، که شعری ‌«تک‌ساحتی»، «سیاسی» با نشانه‌شناسی ایدئولوژیک را ارائه داد، همه زوایا و رویکردهایش مورد واکاوی دقیق قرار نگرفت.

 

دوره نخست آثار صفارزاده، نه تنها دوره درخشانی نیست که با‌وجود شهرت نسبی شعری چون «کودک قرن»، متمایل است به سطحی‌گرایی-چه در تکنیک، چه در افق فکری- و اگر وی برای ادامه تحصیل راهی امریکا نمی‌شد و در آنجا شعرهای «نسل بیت» را کشف نمی‌کرد و خود به انگلیسی شعر نمی‌گفت، محتمل است که نام وی حتی در تذکره‌های محفلی هم درج نمی‌شد.

 

دوره دوم، با شعرهای انگلیسی «چتر سرخ» آغاز می‌شود که ترجمه فارسی‌شان در «سد و بازوان» و با نظارت کیفی محمد حقوقی، به همراه «طنین در دلتا» منتشر می‌شود. خود «چتر سرخ» کتاب مهمی‌ست در دهه ۱۹۶۰[نه به‌عنوان کتابی از یک شاعر  غیر انگلیسی‌زبان، که به‌عنوان کتابی مهم در شعر دهه ۱۹۶۰ امریکا] و پس از بازگشت صفارزاده به ایران، آن بیان و افق فکری، بدل به شعرهای «طنین در دلتا» می‌شود که یکی از چند کتاب مهم شعر مدرن، از نیما به این سوست و تنها منتقدی که به شکلی جدی به نقد و بررسی این کتاب همت می‌گمارد،

 

حقوقی‌ست که مدت‌ها هم مورد ملامت پدرخوانده‌های ادبی قرار می‌گیرد! دوره دوم کار صفارزاده با کتاب «سفر پنجم» به پایان می‌رسد و او به شعری رو می‌آورد که بناست قابل درک برای مخاطبان عام هم باشد اما دچار سندرم مایاکوفسکی می‌شود و نه تنها مخاطبان خاص را از دست می‌دهد که قدرت انطباق شعرش، با مطالبات ادبی کف جامعه را هم در خود نمی‌بیند و در نتیجه، در دهه‌های بعد، زندگی‌اش را وقف تدریس و پژوهش و ترجمه می‌کند.

 

صفارزاده در «طنین در دلتا» به شعری دست می‌یابد که بیانی ساده دارد اما چنان با فرآیندهای فرامتنی آمیخته است که خواندن یک سطر ساده از آن، همواره محل گمانه‌زنی در فضایی‌ست که «واقعاً»، در «متن» شکل گرفته است. او نخستین شاعر مدرن است که به جای کوشش در «معناسازی»، سعی وافر دارد بر «فضاسازی»، تا مخاطب خود به جست‌و‌جوی این فضای سه‌بُعدی برآید و آنچه را که به کف می‌آورد، یغمای خود او باشد نه حاصل حاتم‌بخشی شاعر!او شاعری‌ست با گستره‌ای شگفت از پیشنهادهای ادبی، که کمتر، به آنها پرداخته شده.

 

در شهر قدم می‌زنم در شهر

قدم زدنی بی‌مقصد در پیش‌

قدم زدنی بی‌بازگشت در خیال‌

قبل از ساعت ۴ بعدازظهر

بعد از ساعت ۸ صبح‌

 

وقت مال من است‌

من وقت دارم برای دست‌های تنبل قلوه سنگ جمع کنم‌

و ماه را که سال‌ها در صفحه دوم کتاب جغرافی‌ام خفته است‌

به بیداری بازآورم‌

بیچاره معلم ما گمان می‌کرد

 

اقیانوس‌ها و کوه‌هایند که میان مردم و سرزمین‌ها تفرقه‌

می‌اندازند

در راهروهای دراز همکارانم درجازنان به هم می‌رسند

با آنها پنجره‌های بسته و هوای ۲۰ تا ۲۵ درجه را شریک بوده‌ام‌

همکارانم در جا زنان به هم می‌رسند و داوری می‌کنند

 

«او از این پس چطور زندگی خواهد کرد

بدون مرخصی سالانه‌

بدون قهوه ساعت ده صبح‌

بدون رئیس»

 

دارم به فصل‌ها برمی‌گردم‌

هنوز همان چهارتا هستند

علف‌ها هنوز از سبزینه‌شان می‌خورند

باد پر از گذر نیزه است‌

دیروز به سردردم قول داده بودم یکی دو تا آسپرین بخرم‌

 

هنوز وقت دارم‌

فردا بعدازظهر هم مال من است‌

سرشار از مکث‌های وقارآمیز شده‌ام‌

من که از رفتار تند گلوله‌ها نفرت دارم‌

شعر، شهادت است

 

فرامرز سلیمانی در ۳ آبان ۱۳۱۹ متولد شد. او یکی از چهره‌های شعر آوانگارد است که در حوزه نقد و نظر، اتفاقاً نه تنها منتقد شعر اجتماعی نبود که در مقطع انقلاب، با انتشار «شعر، شهادت است» به آن پرداخت و آن را ستود. وی همچنین از نخستین آوانگاردهایی بود که در دهه شصت، از شعری پیچیده به شعری سهل و ممتنع روی آورد و از بنیانگذاران جریان موج سوم بود.

 

مهاجرت وی در اواخر این دهه، البته از تأثیر وی بر تحولات بعدی کاست با این همه موقعیتی که وی در مطبوعات تخصصی داشت، نه فقط به نظریه‌پردازی یا ویترین شعرهای خود وی، که به معرفی شاعران جوانی اختصاص یافت که در دهه بعد، از آغازگران تحول در بیان شاعرانه بودند.

 

پیش از گذشتن

رؤیای بلند خواستن

پلک‌های شب را تفسیر می‌کند.

در خم راه

مسافر کدامین خطه

 

میهمان چشم‌های منتظر است؟

تنها آن سوی دیوارها

نسیم

سپیده را

بر چهره خیابان می‌پراکند

و پلک‌ها

رؤیاها را می‌روبند.

پلک‌های همیشه با رؤیاها.

ساعت دقیق امید!

 

محمدعلی‌سپانلو متولد ۲۹ آبان ۱۳۱۹ است.او از معدود شاعرانی‌ست که نه تنها «شعر نیمایی» را فارغ از «بیان نیما» کشف می‌کند که به بیانی امروزی و غیرقدمایی در ترسیم زندگی شهری دست می‌یابد. شعر او را می‌توان نیای اصلی شعر «کاملاً متفاوت» دهه هفتاد دانست گرچه بسیاری از شاعرانی که از شعر وی تأثیر پذیرفتند کمر به انکار شعریت شعرش بستند!

 

بیان خونسردانه او -چه در روایت و چه در توصیف فضا- سرمشق شاعرانی قرار گرفت که نمی‌خواستند با مرعوب کردن مخاطب، توسط «احساسات تحمیلی» به او، شعرشان را مشهور و محبوب کنند. بهترین شعرهایش در دهه شصت شکل گرفتند در دهه‌ای که گمان می‌رفت بخت «شعر نیمایی» به‌عنوان قالبی برخوردار از اوزان عروضی، رو به افول است و هیچ آینده متصوری ندارد.

 

دو کتاب «ساعت امید»[با شعری به یادماندنی درباره موشکباران تهران] و «خانم زمان»، ثمره زیست شاعرانه‌اش در این دهه است؛ دو کتابی که هنوز در دهه ۹۰، پیشنهاددهنده و به‌روز، برای نسل‌های بعدی‌اند. او شاعری دقیق است با وسواسی مدام در ویرایش‌هایی بی‌پایان که تنها درگذشت‌اش در ۲۱ اردیبهشت ۹۴، بر آنها نقطه پایان نهاد و شاید هم جایی در جهان دور از دید ما، با دقت نظر به یادماندنی‌اش، همچنان ادامه داشته‌ باشند!

 

نام تمام مردگان یحیی است

نام تمام بچه‌های رفته

در دفترچه دریاست

بالای این ساحل

فراز جنگل خوشگل

در چشم هر کوکب

گهواره‌ای برپاست

 

بی‌خود نترس‌ ای بچه تنها

نام تمام مردگان یحیی است

هر شب فراز ساحل باریک

دریا تماشا می‌کند همبازیانش را

در متن این آبیچه تاریک

 

یک دسته کودک را

که چون یک خوشه گنجشک

بر پنج سیم برق

هر شب، گرد می‌آیند

اسفندیار مرده‌ای (بی‌وزن، مانند حباب کوچک صابون)

تا می‌نشیند

شعر می‌خواند...

یوزپلنگانی که تنها با بیژن دویدند!

 

میان شاعران و نویسندگان مدرن ایران، شاید به ندرت بتوان شاعر یا نویسنده‌ای چون بیژن نجدی را یافت که شهرت‌شان خیلی دیر اتفاق افتاد اما در مدتی کوتاه، نه تنها آثارشان مرجعی برای نسل‌های بعد قرار گرفت که قبل از چهره‌هایی که پیش از ایشان شهرت داشتند، به کتاب‌های دوره دبیرستان و دانشگاه راه یافتند.

 

شهرت نجدی ابتدا به خاطر دبیری‌اش بود در رشته ریاضی و در لاهیجان؛ کمترکسی در شهرش می‌دانست که این دبیر محبوب -با بیشترین میزان قبولی در کنکور- نویسنده و شاعری مدرن است. بعد با داستان‌هایش مشهور شد در کتاب «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند»؛

 

شعر او با‌وجود محبوبیت روزافزون‌اش نزد خواص، هنوز انتشار همگانی چندانی نداشت و خود او هم تمایلی به «انتشار زودهنگام» نداشت. می‌گفت هنوز فرصت است که ویرایش نهایی را به اتمام رساند اما...وقت نبود. از تشخیص سرطان ریه تا درگذشت‌اش در ۴ شهریور ۷۶، کمتر از یک ماه فرصت بود و شاعری که در ۲۴ آبان ۱۳۲۰ متولد شده بود، در ۵۶ سالگی درگذشت بی‌آنکه مجال ویرایش آخر را داشته باشد.

 

بیان نجدی در شعرهایش، در عین سادگی، آوانگارد است و از معدود شاعرانی‌ست که بخت دوزیست‌بودن، هم در شعر مدرن متعادل و هم شعر آوانگارد را یافتند و به «چهره» بدل شدند، با ارثیه‌ای غیرمنتظره برای نسل‌های بعد.

 

نیمی از سنگ‌ها، صخره‌ها، کوهستان را گذاشته‌ام

با دره‌هایش، پیاله‌های شیر

به خاطر پسرم

نیم دگر کوهستان، وقف باران است.

دریایی آبی و آرام را با فانوس روشن دریایی

می‌بخشم به همسرم.

 

شب‌های دریا را

بی آرام، بی‌آبی

با دلشوره‌های فانوس دریایی

به دوستان دوران سربازی که حالا پیر شده‌اند.

 

رودخانه که می‌گذرد زیر پل

مال تو

دختر پوست‌کشیده من بر استخوان بلور

که آب، پیراهنت شود تمام تابستان.

 

هر مزرعه و درخت

کشتزار و علف را

به کویر بدهید، ششدانگ

به دانه‌های شن، زیر آفتاب.

 

از صدای سه تار من

سبز سبز پاره‌های موسیقی

که ریخته‌ام در شیشه‌های گلاب و گذاشته ام

روی رف

یک سهم به مثنوی مولانا

دو سهم به «نی» بدهید.

 

و می‌بخشم به پرندگان

رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها

به یوزپلنگانی که با من دویده اند

غار و قندیل‌های آهک و تنهایی

و بوی باغچه را

به فصل‌هایی که می‌آیند

بعد از من

 

 از بومی‌گرایی تا آوانگاردیسم

علی باباچاهی متولد ۲۰ آبان ۱۳۲۱، دیگر آن شاعر بوشهری با شعرهایی غرق در بومی‌گرایی زادگاهش در سال‌های دور نیست؛ شاعری مشهور است؛ در واقع پرخواننده‌ترین شاعر آوانگارد تاریخ شعر مدرن ماست؛ وارد حوزه پژوهش و نقد هم شده و حتی در حوزه نقد، چه از لحاظ نامگذاری گزاره‌های ادبی و چه «بازتعریف مفاهیم نقد مدرن»، رویکردهای تازه‌ای را مطرح کرده که با وجود مخالفت‌هایی با آنها –که حتی در مقولات تثبیت‌شده هم طبیعی‌ست-، هنوز رواج و مشتاق دارد.

 

شعر او، شعری چندوجهی و چندخوانشی‌ست که گاه بدون شنیدن خوانش خود او، ورود به زوایایش، نه تنها دشوار، که بعید می‌کند با این وصف، بازار کتاب به ما می‌گوید که شعرهایش مشتاقان کمی ندارد و در روزگاری که انتشار شعر غیر پیچیده تغزلی هم برای شاعران، گذشتن از هفت‌خوان رستم یا اسفندیار است، او برای انتشار شعرش دشواری ندارد.

 

باباچاهی این سال‌ها، نه تنها با آن شاعر بومی‌سرای سال‌های دور متفاوت است که به آن شاعر «پایتخت‌نشین» اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد هم که از منتقدان جدی شعر آوانگارد بود، شباهتی ندارد! به هر حال، وی شاعری‌ست که منتقدان را مشتاق نگه می‌دارد، رصد کنند که چرخش ادبی بعدی‌اش چه خواهد بود! و این، به تنهایی کافی‌ست تا دال بر اهمیت یک شاعر، در روزگار ما باشد.

 

گوش‌ماهی‌ها زیرک‌اند و

خیلی رفیق‌باز

در رازداری

حریف‌شان نمی‌شوی هرگز

چل سال تمام با یکی از آنها به گرمابه و گلستان می‌رفتم

منت خدای را عزوجل

سعدی شاهد است.

 

غرق تماشای پرنده‌ای که شدم

یک روز

دیر رسیدم به قرار:

دکه‌ای کنار اسکله!

گوش و هوش تیزی دارند گوش‌ماهی‌ها

گفتند:

«تأخیر تو هم تعبیری دارد»

این پرنده برای قفس ساخته نشده است!

 

جدا از معنا، تجسم زیبایی

شاپور بنیاد متولد ۱۸ آبان ۱۳۲۶، شاعر واقعاً متفاوتی‌ست؛ او شاعری آوانگارد است که پیش از کوشش برای ساخت «فضا» و دادن کلید ورود به مخاطبان، آنان را جذب زیبایی شعرش می‌کند؛ روندی که ندیده‌ام توسط دیگران تکرار یا چند و چون‌اش توسط منتقدان، واکاوی شود. شاید اگر چنین زود از میان ما نمی‌رفت، شعر امروز ایران، مسیری دیگر را برمی‌گزید. او ۱۲ بهمن ۱۳۷۸ در ۵۲ سالگی درگذشت؛ آن قدر ناگهانی، که هنوز پس از ۱۸ سال، منتظر انتشار کتاب بعدی اوییم!

 

دیگر از ماه بگویم

ماهی که میوه مشترک درخت‌های حیاط ما بود

ماهی که پدرم سحرها می‌شستش

و باز در آسمان رهایش می‌کرد

و ماه

از وقار

 

نسیم تبسمی

نصیب می‌برد

و ستاره‌های شیدا را

در امتداد نارنج‌ها پرتاب می‌کرد

شاید

ماه

این‌جا

سرنوشت خویش را جست‌و‌جو می‌کرد

گاهی که با سبزهای حیاط گفت‌و‌گو می‌کرد

 

از شعر سیاسی تا شعر آوانگارد؛ از تاریخ‌نگاری ادبی تا ساده‌نگاری

برخی شاعران، همیشه مشهورند؛ انگار که مشهور، متولد شده‌اند! شمس لنگرودی متولد ۲۶ آبان ۱۳۲۹، از جمله این شاعران است که در هر دوره، به دلیلی شهرت داشته و دارد. او که با شعر تک‌لایه سیاسی آغاز کرده بود، در دهه شصت به شعر آوانگارد روی آورد و بیانی را ارائه داد که توانست برای انبوه شاعرانی که توان خروج از سلطه زبان شاملو را نداشتند، پلی برای رسیدن به بیانی مستقل باشد.

 

او در دهه هفتاد به پژوهش روی آورد و غیر از چند تک‌نگاری مهم از جمله «گردباد شور جنون»، با نگارش کتاب مرجع «تاریخ تحلیلی شعر نو» در چهار جلد، به شهرتی برون‌مرزی نیز دست یافت اما در حوزه سرایش و انتشار چندان فعال نبود. در دهه هشتاد، او در سرایش و انتشار شعر، شتاب غیرقابل انتظاری گرفت اما این بار دیگر به سراغ شعر آوانگارد نرفت و به ساده‌نگاری روی آورد که بازار کتاب، از این آثار بشدت استقبال کرد؛

 

گرچه منتقدان و بخشی از مخاطبان خاص، چندان از چنین روندی در تغییر شیوه شعری‌اش راضی نبودند اما حتی منتقدان وی نیز، به این واقعیت معترف بودند که گزیده‌ای از آن کتاب‌های متعدد، کتابی ماندگار و تأثیرگذار در مسیر شعر مدرن خواهد بود. شمس لنگرودی، هنوز چهره‌ای مشهور است و حضورش به‌عنوان بازیگر «آثار خاص سینمای ایران» هم بر میزان و هم بر دامنه این شهرت افزوده است.

 

به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم

نان را تو ببر

که راه‌ات بلند است

و طاقت‌ات کوتاه!

نمک را بگذار برای من!

می‌خواهم

این زخم

تا همیشه تازه بماند!

 

یزدان سلحشور

 

 

iran-newspaper.com
  • 18
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش