یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳:۴۴ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۷۲۲۰
کتاب، شعر و ادب

براستی صادق هدايت كيست؟

حبيب احمدزاده,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

در تاريخ ادبيات ما تقريبا هيچ نويسنده‌اي به اندازه صادق هدايت مورد پرستش و در عين حال نكوهش نبوده است.گروهي او را تا حد خداي داستان‌نويسي ستوده‌اند و گروهي ديگر او را متوهمي دانسته‌اند كه بايد كتاب‌هايش را آتش زد. زندگي پرفراز و نشيب، خانواده اشرافي، ناكامي‌هايش در عشق، دلبستگي‌اش به ايران باستان و نفرتش درحد افراط از اعراب، خودكشي‌هاي نافرجام و حتي گياه‌خوار بودنش و سرانجام مرگ غم انگيزش در جواني نيز راه را براي افسانه‌سازي‌هاي هر دو گروه هموارتر كرده است.

 

با اينكه بيش از ۶۰ سال از مرگ خودخواسته او مي‌گذرد اما اين پرسش همچنان باقي است؛ صادق هدايت كيست؟ چهره‌هاي فرهنگي و انديشمندان زيادي كوشيده‌اند به اين پرسش، پاسخ دهند و به بهانه سالروز تولد ۱۱۵ سالگي هدايت با يكي از همين نويسندگان گفت‌وگويي داريم.

 

حبيب احمدزاده به واسطه حضورش در جنگ و تعلق‌خاطرش به اين فضا به عنوان يكي از نويسندگاني شناخته مي‌شود كه همچنان از پتانسيل جنگ براي خلق داستان و نيز ساخت فيلم‌هاي مستند بهره مي‌گيرد.

 

اما او نيز مانند بسياري ديگر از علاقه‌مندان ادبيات در دوره نوجواني به جهان داستان‌هاي هدايت سرك كشيده است، در دوره بزرگسالي تصميم گرفت به كنجكاوي خود و نيز كنجكاوي بسياري ديگر پاسخي درخور گويد كه نتيجه آن نگارش كتابي است با نام «كد ۲۴ يا بوف كور چگونه ساخته و پرداخته شد.»

 

او تلاش كرده با نگاهي واقع‌گرا و به دور از افسانه‌پردازي، جهان خالق «بوف كور» را واكاوي و به نوعي مهندسي معكوس كند و كتاب او جزو معدود آثاري است كه چهره‌هاي مختلف فرهنگي و هنري در هر دو سمت ماجرا از علي دهباشي و جهانگير هدايت گرفته تا... مخالفان سرسخت همگي بر بي‌طرفي و نوآوري آن در كشف رمز و رازهاي «بوف كور» صحه گذاشته‌اند.

 

احمدزاده كه كمتر به گفت‌وگوهاي مطبوعاتي تمايل دارد، براي انجام اين گفت‌وگو اما يك شرط داشت؛ خواندن همين كتاب تا به گفته خودش گرفتار سخنان تكراري يا بدون تامل و يكطرفه نشويم. با اين حال ابتدا اين شرط كمي استاد - دانشجويي به نظر مي‌رسيد ولي با خواندن كتاب بود كه دريچه‌اي تازه به جهان رمز آلود هدايت پيش چشمم گشوده شد و اين‌بار با چراغي از استدلال به اين جهان جادويي و شگفت پا گذاشتم. كتابي كه بيشتر اسنادش به صورت فيلم است كه مي‌توان همزمان با استفاده از فناوري جديد واقعيت افزوده در لحظات خواندن كتاب، مشاهده‌شان كرد.

 

كتاب «كد ۲۴... » كه پيش‌تر با نام «گفت‌وگو با سايه» منتشر شده است، در عرض يك‌سال و نيم به چاپ سوم رسيده و هم‌اكنون به زبان انگليسي در ديگر كشورها نيز عرضه خواهد شد.

 

گفت‌وگوي ما را با اين نويسنده و استاد دانشگاه همزمان با سالروز تولد صادق هدايت مي‌خوانيد.

 

درباره صادق هدايت معمولا دچار نگاهي افراطي و تفريطي مي‌شويم. يا او را در حد اسطوره ستايش مي‌كنيم يا به كل او را رد و انكار مي‌كنيم. اين نگاه ناشي از چيست؟

به نظرم بيشترين دليل اين نوع نگاه به اين برمي‌گردد كه اصلا شناخت ما از موضوعاتي مانند هدايت، صرفا تحت تاثير جو پيراموني، بدون تحقيق و سطحي و در ادامه پيروي ازجناح موردقبول‌مان است. اگر با افراطيون و تفريطيون درهر دو دسته طرفدار و مخالف هدايت صحبت كنيد، متوجه مي‌شويد كه اكثريت هر دو گروه جز حداكثر دو سه داستان كوتاه اين نويسنده آن هم به‌صورت كاملا گذرا و نه عميق اصلا كتاب‌هاي هدايت را نخوانده‌اند و به همين علت از قبل با پيش قضاوت تصميم خود درباره اين نويسنده را گرفته‌اند.

 

درحالي كه هدايت يك انسان است با همه خوبي‌ها و بدي‌هايش. برخي از تكنيك‌هاي آثار او مي‌تواند براي ما و نسل جوان الگو باشد و برخي آثارش هم مي‌تواند در هر صورتي عبرت باشد مانند هر آدم ديگري. مثل همه ما. به همين دليل هيچ يك از اين دو نگاه را اصلا نمي‌پسندم چون معتقدم هر دو يك شكل عكس‌العملي يا واكنشي است. مثل اين است كه ما چون نمي‌خواهيم پرسپوليسي باشيم، طرفدار استقلال مي‌شويم.

 

به اين معنا كه ما قبل از تحقيق تصميم‌مان را گرفته‌ايم و تعيين كرده‌ايم به چه نتيجه‌اي برسيم. وقتي چنين تصميمي گرفته باشيم، نشانه‌ها و سندهاي دلخواه در ادامه پررنگ‌تر و به همان نسبت اسناد اثبات عقيده مخالف نتيجه ما در ذهن كم رنگ‌تر جلوه مي‌كند و ناخودآگاه به همان سمت تاييد قضاوت اوليه مان پيش مي‌رويم.

 

شما در كتاب‌تان «كد ٢٤ يا بوف كور چگونه ساخته و پرداخته شد» هدايت را بر مبناي نقد تكويني بررسي و عنوان مي‌كنيد خود او هم براي تحليل آثار نويسنده‌اي مانند كافكا به چنين نگاهي باور داشته است. فكر نمي‌كنيد اين نوع نقد ما را تك‌بعدي كرده و جلوي برداشت‌هاي گوناگون را گرفته و ما را محدود ‌كند؟

اشتباه ظريف در اين است كه ما مباحث را در هم مي‌آميزيم. اول بايد ببينيم درباره چه چيزي بحث مي‌كنيم. لطفا با دقت به منطق مبناي تحقيق من گوش كنيد. ما در كتاب مي‌گوييم «بوف كور» ميوه درختي است به نام هدايت. حال هر كس كه اين ميوه يعني «بوف كور» را خوانده يا به تعبير ميوه گاز بزند و برداشتي از طعم آن كند، اين برداشت متعلق به او و محترم است و به نويسنده ربطي ندارد.

 

ممكن است من به عنوان خواننده هر برداشتي داشته باشم اما زماني هست كه سوال چيز ديگر و متفاوت با معرفي طعم ميوه توسط مخاطب خاص يا عام است و آن اين است كه شما مي‌گوييد خود هدايت منظورش از نوشتن «بوف كور» چه بوده؟ در اين وضعيت خود به خود به نگاه نويسنده محدود مي‌شويد و نمي‌توانيد از جانب خودتان هرچه را دوست داشتيد، برداشت كنيد.

 

درست است كه اين نگاه ما را محدود مي‌كند ولي اين محدوديت منطقي است. بنابراين دو موضوع است اينكه منظور هدايت از نوشتن «بوف كور» چيست و ديگر اينكه برداشت من از اين اثر چيست كه هركدام جواب جداگانه‌اي را مي‌طلبد. به بيان ديگر اينكه ميوه چگونه تشكيل شد، يك بحث است و اينكه اين ميوه‌اي كه به دست آمده، در دهان من چه طعمي دارد، بحثي ديگر است. البته مغلطه‌اي هم در برداشت غلط از بحث «مرگ مولف» در ايران توسط منتقدين وجود دارد. مثلا منتقدين عزيز مي‌گويند كه بر طبق اين نظريه بعد از خلق اثر، نبايد واسط يا فيلتري به نام مولف بين اثر و مخاطب قرار بگيرد و تنها اثر است كه مهم است.

 

بعد همين منتقد با همين منطق كه حتي شناخت نيت صاحب اثر را براي فهم بهتر اثر رد كرده، خود بدون رقيب چند صد صفحه براي درك بهتر موضوع نگارش كرده و در مقابل مخاطب قرار مي‌دهد و هرگز بدين سوال اساسي پاسخ نمي‌دهد كه چرا خود با كشتن مولف، يكه سوار شده و در ميان اثر و مخاطب تركتازي كرده و عقايدش را درست و غلط بدون رقيب به خورد مخاطب مي‌دهد.

 

اما چگونه مي‌توانيم قطعي بگوييم منظور او از نوشتن اين اثر چه بوده است؟ به هر حال فاصله زماني زيادي بين ما و او وجود دارد. البته اسناد و مداركي هست ولي چگونه مي‌توان به قطعيت رسيد؟

قطعيت هر چيز يك پايه علمي دارد؛ زماني مي‌گفتند با مهندسي معكوس مي‌توان انسان ايجاد كرد. در گذشته وقتي مي‌گفتند حضرت مريم تنها والد حضرت مسيح بوده، همه مي‌گفتيم اين اسطوره‌اي خارق‌العاده و غيرطبيعي و فرازميني است. ولي الان با پيشرفت علم حتي از مرد، سلولي گرفته مي‌شود و همان را مي‌توان به انساني ديگر تبديل كرد و براي هيچ كدام‌مان هم عجيب نيست يا اينكه در بچگي بسيار تعجب مي‌كرديم كه در كارتون‌هاي افسانه‌اي «علي بابا» به دري مي‌رسيد و در، خودبه‌خود باز مي‌شد ولي الان به هر بانكي كه برويد، در آن خود به خود باز مي‌شود.

 

بنابراين چون روش نوشتن و نگاه اين كتاب به هدايت نوين است، شما حق داريد به آن شك‌كنيد. درحالي كه پايه نوشتن اين كتاب براساس اسناد است نه توهم محقق، اين روش تحقيق است كه از زندگي هدايت شروع و به خود آثار هدايت مي‌رسد و فكر مي‌كنم به اندازه كافي سند داده باشد كه او براي نوشتن آثارش از كجا تاثير گرفته است.

 

بيشتر كاربرد كتاب من اين است كه به شما ثابت كند كه مثلا پيرمرد خنزر پنزري و زن لكاته و زن اثيري... از كجا آمده است. چون هميشه درباره هدايت و آثارش گيج بوده‌ايم، گويي ناگهان كسي بيدارمان كرده و قدري نسبت به ذهنيات قبلي خود مقاومت مي‌كنيم. حالا اگر كسي دوست دارد بعد از خواندن كتاب بيايد و اين اسناد را رد كند، خب اين گوي و اين ميدان.

 

در مورد افراط و تفريط كه اول صحبت‌مان گفتيم، چون اين شيوه راحت‌تر است و ما هم نوعي تنبلي تاريخي داريم. از سوي ديگر در گذشته هم دسترسي به منابع و اسناد به اين راحتي نبوده است. انگار پذيرش اين نگاه آسان‌تر است.

مهم اين است كه آدم فقط به حرف ديگران قانع نشود؛ خود من به راحتي قانع نمي‌شوم. حتي به رفرنس كتاب‌ها هم اصلا اعتماد نمي‌كنم. چون هميشه با خود مي‌گويم تاريخ داستاني است كه در حداكثر استناد و امانتداري، يك انسان با زاويه ديد محدود، آن را زودتر از ديگري يا رقيب نوشته، همين.

 

براي خود من ماجراي تاثيرپذيري هدايت از سينما كه در فصلي از كتاب به آن پرداخته‌ايد، غيرمنتظره بود. فكر نمي‌كرديد طرح اين بحث با قدري مقاومت روبه‌رو شود؟

مشكل اين است كه ما يك هدايت با مشخصات انسان سال ١٣٩٦ براي خودمان مي‌سازيم و مي‌خواهيم او را با هدايت ١٣٣٠ قياس كنيم. بسياري از حرف‌هايي كه امروز درباره هدايت و مثلا مباحثي مانند مخالفت او با دين و... بيان مي‌كنيم، ريشه قطعي و درستي ندارد. اتفاقا هدايت در جاهايي كاملا سنتي است مصداق اين بيت كه «دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست/ تا ندانند حريفان كه تو منظور مني». از سوي ديگر جالب است بدانيد كه ديدگاه هدايت در مورد زن هم كاملا سنتي است؛ از نظر او يا زن مطلقا فرشته و معصوم و دست نيافتني است يا فاسد و فاحشه.

 

نگاه هدايت در اين زمينه اصلا روشنفكرانه و آزاد نيست ولي ما پيروان افراط و تفريط، در ذهن خودمان يك هدايت خيلي رمانتيك درست مي‌كنيم. درحالي كه اگر آخرين جمله خود او را مورد توجه قرار بدهيد، قبل از خودكشي‌اش مي‌نويسد، رفتيم و دل شما را شكستيم و ديدار به قيامت. اگر به جهان ديگر باور نداشته، در مهم‌ترين لحظه عمر و مواجه با مرگ كه نمي‌آيد رياكارانه صحبت كند. پس چرا نوشته ديدار به قيامت.

 

اما به اعتقاد شما چرا چنين نگاهي به زن دارد و در نگرش او زن خاكستري وجود ندارد؟

همانطور كه گفتم بايد هدايت سال ١٣٣٠ را بررسي كنيد. نگاه ايشان مثل فمينيست‌هاست با اينكه اين گروه مي‌گويند ما به آزادي زنان و برابري زن و مرد اعتقاد داريم ولي چون مدام خود را با مردان مقايسه مي‌كنند، درواقع به نوعي قبول دارند جنس اصلي مرد است و به ماجرا از نگاه جنسيتي مي‌نگرند. در حالي كه مرد و زن دو جنس متفاوت هستند و هر يك ويژگي‌هاي خود را دارند و همپوشاني دارند، زن ويژگي‌هاي خاص خود را دارد همانطور كه مرد هم چنين است.

 

مثلا قرار نيست مرد زايمان كند آيا اين به معناي نقص مرد است و مردان بايد تظاهرات كنند و بگويند كه چرا خدا براي ما رحم نيافريده؟! هر يك از دو جنس، با ويژگي‌هاي خود ديگري را كامل و تكميل مي‌كند. يعني بايد كاركرد هر كس را ديد. به هر حال نگاه هدايت به زن در هيچدام از آثارش خاكستري نيست و صرفا تابعي تعريف شده با نسبت و محك جنس مرد است.

 

ماجراي هدايت يادآور جمله‌اي است كه برخي نويسندگان مي‌گويند اگر مي‌توانستيم خوشبخت باشيم، هرگز نويسنده نمي‌شديم يعني درد و رنجي وجود دارد كه باعث مي‌شود كسي نويسنده شود و اگر آن فرد در جاهاي ديگري كاميابي‌هاي ديگري داشته باشد، اصلا نويسنده نمي‌شود.

اينها حرف‌هاي بيهوده است. بيان اين قبيل حرف‌ها كه كاري ندارد يا اينكه مي‌گويند بيشتر نويسنده‌ها خودكشي مي‌كنند؛ يك نفر آمار بدهد چند نويسنده خودكشي كرده داريم و چند نويسنده‌اي كه به مرگ طبيعي فوت كرده باشند، اصلا كسي اين را بررسي كرده؟ يا اينكه مي‌گويند ما محكوميم به جزم‌انديشي. نگاه هدايت به جبر كاملا سنتي است. اينكه موجودي مانند «دراكولا» يا خدا اراده ما را مقهور خود كرده. اگر چنين است براي چه در مورد حمله اعراب دعوا مي‌كنيد؟ آنها به جبر تاريخي‌شان مجبور به حمله به ما بوده‌اند.

 

يا اينكه اگر قرار است هدايت با خرافه بجنگد، استفاده از يك خرافه مثل «دراكولا» براي نابود كردن خرافات ديگر قابل قبول و واقعي است؟! اگر قرار است كسي با خرافات بجنگد كه خودش نمي‌آيد خرافه‌اي را اين اندازه مسلط بر زندگي انسان قبول كند. همه ما دچار تناقض‌هايي هستيم و برخي مانند هدايت بيشتر. چون خودش هم راه را پيدا نكرده است. هدايت دلسوز و بسيار صادق است. او پرسش‌هاي خيلي خوبي دارد ولي قرار نيست كسي كه پرسش‌هاي خيلي خوب دارد، الزاما پاسخ‌هاي خيلي خوبي هم داشته باشد. اشكال دقيقا همينجاست، اينجاست كه ما جاي سوال خوب و جواب خوب را در ذهن‌مان عوضي گرفته‌ايم.

 

موضوع ديگري كه درباره هدايت وجود دارد، ماجراي مرگ‌انديشي اوست كه از همان دوره نوجواني نام اولين روزنامه ديواري‌‌اش را مي‌گذارد «صداي اموات». به نظر مي‌رسد از ابتدا اين ذهنيت با او بوده.

در مورد شروع مرگ‌انديشي‌اش چون تحقيقي نكرده‌ام، صاحب نظر نيستم و اظهارنظري نمي‌كنم. اين حرف‌هايي كه مي‌زنند خيلي هم نمي‌تواند پايه و اساس داشته باشد. همه ما در زندگي گاه دچار افسردگي‌هاي مقطعي مي‌شويم كه طبيعي هم هست. گاهي دوره اين افسردگي‌ها كوتاه‌تر است و گاه بلندتر. مشكل اصلي اينجاست كه آدم بداند قرار است با تحرك و حركت كردن، اين افسردگي را از بين ببرد چون آدم در خودش استعداهايي براي تثبيت وضعيت تنبلي و تبديل آن به افسردگي دارد.

 

به ويژه آدمي كه زياد كتاب بخواند و كتابخانه‌اي زندگي و تنها از پنجره كتابخانه و رسانه و موبايل به بيرون نگاه كند و در واقعيت بيروني اين پنجره حضور ملموسي نداشته باشد چون فاصله بين عمل و ايده‌آلش زياد مي‌شود، اين افسردگي در او زيادتر است زيرا ايده‌آل‌هاي بزرگي دارد كه نمي‌تواند آنها را در غير عالم مجاز عملي كند. اينگونه افراد با خواندن كتاب، تناقضات را بيشتر مي‌بينند. حال يكي خود را به لذت‌خواهي و دنيازدگي مي‌زند، ديگري به فرار از دنيا و حتي عزلت گزيني و حتي كنج حجره مخفي شدن.

 

عامل هر دو هم يك چيز است و آن هم عدم اهتمام و رسيدن به ايده‌آل‌هايي است كه براي خود فرض مي‌كند چون فكر مي‌كند وقتي ايده‌آل‌هايش عملي نشد، دليلي ندارد به دنبال ديگر امور هم قبول سختي كند چون يقينا چون آنها هم دست‌يافتني نيستند. بنابراين يا سرش را به زندگي گرم مي‌كند يا گوشه عزلت مي‌نشيند كه هر دو تفكر تيغه‌هاي يك قيچي هستند به نام توجيه تراشي فلسفي براي تنبلي.

 

البته در مورد شخصيت‌هايي مانند هدايت، دوست داريم كمي هم افسانه‌سازي كنيم به خصوص وقتي كسي در جواني هم خودكشي مي‌كند، اين نگاه پررنگ‌تر هم مي‌شود.

دقيقا مانند فروغ فرخزاد كه اگر پير مي‌شد و بر اثر تصادف، فوت مي‌كرد، اين همه افسانه‌سازي نمي‌شد. در مورد هدايت هم چنين است. حتي درخارج هم‌چنين پديده‌اي را شاهديم مانند جيمز دين يا مريلين مونرو. بسياري از كساني كه در جواني مي‌ميرند، اين جوانمرگي، نوعي جاودانگي به آنان مي‌بخشد. چون ذهنيتي كه آدم نسبت به اينها دارد، نوعي زندگي پويا و بدون پيري است. گويي اينها با اين مرگ جاودانه جوان مي‌مانند. گويي زندگي‌شان ايستا مي‌شود كه البته نگاهي نادرست است ولي جالب است كه به هر دليلي، آن را باور مي‌كنيم.

 

از سوي ديگر فراموش نكنيم زندگي هدايت دوره‌هاي مختلفي داشته و هر كس يكي از اين دوره‌ها را براي خود پررنگ كرده است. مثل اين است كه كسي از دعواي شما با مادرتان عكسي بگيرد وآن را به عنوان تصويري از كل زندگي شما ارايه دهد. هدايت در دوره‌هاي مختلف برخوردهاي مختلفي با مسائل داشته است. مثلا هدايت داستاني به نام «طلب آمرزش» دارد كه بسيار تكان‌دهنده است. عده‌اي از زوار كه هركدام در زندگي جنايت‌هايي انجام داده‌اند كه به محض رسيدن به كربلا و اعتراف كردن مي‌پندارند كه جنايات‌شان بخشيده مي‌شود.

 

اين داستان نشان‌دهنده سط ح آگاهي سطحي هدايت از دين است چرا كه صرف بخشيده شدن گناه با اعتراف تنها در دين كاتوليك و در نزد كشيش است و در هيچ‌كدام از مذاهب اسلامي و به خصوص شيعه جايگاهي حتي در افكار عوام ندارد و حق‌الناس حتي با توبه، تنها با جبران ضرر طرف مقابل بخشيده مي‌شود. خب هدايت با عدم شناخت اين منطق داستان (طلب آمرزش) را نوشته و ما هم از او بي‌شناخت‌تر قبول كرده و برايش دست مي‌زنيم. موضوع ديگر اين است كه عده‌اي مي‌گويند هدايت از نوشتن «بوف كور» منظوري نداشت، خب درحالي كه وقتي به دوستش فرزانه مي‌گويد عدد ٢٤ رمزگشاي كتاب من است پس حتما دلش مي‌خواسته كه اين معنا كشف شود كه كليدش را در اختيار ما قرار مي‌دهد.

 

هدايت نمايشنامه هم دارد ولي گويي جهان نمايشنامه چندان برايش جالب نيست يا اينكه درونياتش بيشتر در داستان نمود پيدا مي‌كند.

همه اين موضوعات هست ديگر. يعني به هر چيزي دست مي‌زند و به نوعي با آن، بازي و بعد رهايش مي‌كند. يعني نوعي پراكنده‌كاري دارد كه گاه به دليل خستگي روحي‌اش است و گاهي موضوعي را متناسب با آن ظرف مي‌داند.به همين سبب هم هست كه ديگر «بوف كور» تكرار نمي‌شود.

 

و به عنوان آخرين پرسش، برخي با نگاهي نمادين «بوف كور» را مي‌نگرند و معتقدند زن اثيري، نماد ايران باستان است و زن لكاته ايراني است كه خود را به بيگانه تسليم كرده است و با اين نگاه، اسطوره مادر خدا و مادر سرزمين را مطرح مي‌كنند.

همه نوع برداشتي مي‌توان كرد. اينكه اين زن فاسد شده يا نشده، يا مثلا در دوره مغول‌ها اين اتفاق افتاده و... اگر كسي بگويد دنيا تحت جبر اداره مي‌شود و اراده انساني در آن دخيل نيست، آيا مي‌شود همين آدم آرزوي جلوگيري از حمله اعراب را داشته باشد؟ آدمي كه دچار تفكر قبول جبر مطلق است، چگونه مي‌تواند جلوي حمله اعراب را بگيرد؟ اگر مرگ از همه‌چيز بهتر است، اقوام مهاجم در طول تاريخ به ما حمله كرده‌اند و مرگ را براي‌مان آورده‌اند، پس ديگر مشكل چيست؟! اگر مرگ خوب است و تنها چيزي است كه راست مي‌گويد و دروغ نمي‌گويد، خب همين اقوام مرگ‌طلب هم همين هديه را براي ما آورده‌اند.

 

پس ديگر مشكل چيست؟! در صورتي كه به فرموده بزرگي، جبر همانند ديوار سستي است كه كم‌كم درحال فرو ريختن است و اختيار من انسان آن است كه با شناخت، از زير آن به كنار رفته تا برسرمان فرو نريزد. همه اين تناقض‌ها هست اما شخصا خيلي به اينها كاري ندارم بلكه بيشتر به اين كار دارم كه با بازگشايي ماشين مركبي به نام «بوف كور» قطعات آن را با استناد محكمي كه اول خودم را قانع كند به ماشين‌هاي ساده اوليه قبل از تركيب تقسيم كنم مثلا منشا خلق پيرمرد خنزرپنزري«بوف كور» چيست.

 

درست به مانند شناخت عناصر هيدروژن و اكسيژني كه هر دو تشكيل‌دهنده آب هستند ولي وقتي آب تشكيل مي‌شود، ديگر اين اجزا مهم نيست و تركيب آن مهم است. در اين كتاب به اين مي‌پردازيم كه چگونه آب را تجزيه كنيم و البته هدايت دو دغدغه اصلي داشت؛ عشق شكست‌خورده و ايران باستان و بسيار موضوعات بكر و نو كه در كتاب به آنها پرداخته‌ايم.

 

شناخت ما از موضوعاتي مانند هدايت، صرفا تحت تاثير جو پيراموني، بدون تحقيق و سطحي و در ادامه پيروي ازجناح موردقبول‌مان است.

 

مشكل اين است كه ما يك هدايت با مشخصات انسان سال ١٣٩٦ براي خودمان مي‌سازيم و مي‌خواهيم او را با هدايت ١٣٣٠ قياس كنيم. بسياري از حرف‌هايي كه امروز درباره هدايت و مثلا مباحثي مانند مخالفت او با دين و... بيان مي‌كنيم، ريشه قطعي و درستي ندارد.

 

فراموش نكنيم زندگي هدايت دوره‌هاي مختلفي داشته و هركس يكي از اين دوره‌ها را براي خود پررنگ كرده است.مثل اين است كه كسي از دعواي شما با مادرتان عكسي بگيرد وآن را به عنوان تصويري از كل زندگي شما ارايه دهد. هدايت در دوره‌هاي مختلف برخوردهاي مختلفي با مسائل داشته است.

 

ندا آل‌طيب

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 17
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش