فهم اینکه خواندن روی کاغذ چقدر با خواندن از روی صفحه کامپیوتر متفاوت است، نیاز به توضیحی درباره چگونگی تفسیر زبان نوشتاری در مغز دارد. ما اغلب، خواندن را یک فعالیت فکری انتزاعی میدانیم؛ فعالیتی مرتبط با افکار و ایدهها، لحنها و تِمها، استعارهها و نقش و نگارها. اما تا آنجا که به مغز ما مربوط است، متن یک بخش ملموس از دنیای فیزیکیای است که در آن زندگی میکنیم.
در واقع، مغز اساساً حروف را اشیایی فیزیکی میداند زیرا راه دیگری برای فهم و درک آنها ندارد. ما تا همین اواخر تاریخ تکاملی خود هنوز نوشتن را اختراع نکرده بودیم؛ حدوداً تا چهارمین هزاره قبل از میلاد. بنابراین مغز انسان، به شکل فیالبداهه یک مدار کاملاً جدید را برای خواندن بهکار گرفته است؛ از طریق تلاقی و ترکیب چند منطقه مختلف از بافتی عصبی که برای تواناییهای دیگری ایجاد شدهاند، از جمله زبان گفتاری، هماهنگی حرکتی و بینایی.
بعضی از این مناطق مغزی که کارکرد آنها برای خواندن بازتعریف شده، به شکل تخصصی برای شناخت اشیا به وجود آمدهاند. آنها شبکههایی از نرون هستند که بهعنوان مثال به ما کمک میکنند بلافاصله یک سیب را از یک پرتقال تمییز دهیم و در عین حال هر دو را زیر عنوان میوه تقسیمبندی کنیم.
فراتر از تلقی کردن هر حرف بهعنوان شیء فیزیکی، مغز انسان همچنین میتواند کل یک متن را بهعنوان نوعی منظره و نمای فیزیکی تصور کند. وقتی متنی را میخوانیم، یک نمایه ذهنی از متن را میسازیم؛ به شکلی که معنا به آن ساختار تکیه داشته باشد. ماهیت دقیق چنین نمایههایی هنوز معلوم نیست اما آنها احتمالاً شبیه به نقشههای ذهنی هستند که ما از محیط جغرافیایی طبیعی -مثل کوهها و راهها- و همچنین از فضاهای فیزیکی ساخت بشر – مثل آپارتمانها و ادارات- میسازیم. پس وقتی سعی میکنیم یک قطعه مشخص از اطلاعات مکتوب را به یاد بیاوریم اغلب جایی را که آن اطلاعات در متن جای گرفته، بهخاطر میآوریم.
در اغلب موارد، متن کتابهای کاغذی نسبت به متنی که روی صفحه کامپیوتری خوانده میشود از توپوگرافی (مکان نگاری) آشکارتر و بیشتری برخوردار است. یک کتابِ باز، برای خواننده دو قلمرو تعریف شده و آشکار دارد: صفحات چپ و راست و در مجموع ۸ گوشه. خواننده میتواند روی یک صفحه از کتاب کاغذی تمرکز کند، بیآنکه دید خود را از کل متن از دست بدهد. تمام این ویژگیها نه تنها باعث میشود متن در کتاب کاغذی براحتی قابل پیمایش باشد، بلکه تشکیل یک نقشه ذهنی منسجم از متن را نیز راحتتر میسازد.
در مقابل، اغلب صفحات کامپیوتری یا اسکرینها، کتابخوانهای الکترونیکی و تبلتها با پیمایش حسی یک متن تداخل پیدا میکنند و افراد را از نقشهبرداری در سفر ذهنی خود باز میدارند. یک خواننده متن دیجیتال البته میتواند جریان یکپارچهای از کلمات را با ماوس (موشواره) مرور کند، در یک لحظه صفحه را به جلو ببرد یا از کارکرد جست و جو برای مکانیابی آنی یک عبارت مشخص استفاده کند، اما برای او دشوار است که یک عبارت را در چارچوب یا بافت کل متن ببیند.
صفحات کامپیوتری تجاربی را برای خواننده به همراه دارند که کاغذ فاقد آن است. اسکرول کردن شاید راهی ایدهآل برای حرکت درمتن است پس وقتی قرار است یک متن طولانی با ضرباهنگی شدید و پیوسته خوانده شود، کاغذ و جوهر امتیازات خود را دارند؛ اما در عصر جدید، دیگر نمیتوان گفت برای خواندن، فقط به متن نیاز است.
فائزه مشایخی
- 18
- 4