سال ۱۳۳۰ در تهران به دنیا آمد. در دوران کودکیاش شاهد آمدورفت روضهخوانها به خانه بود و از همان زمان به خوانندگی علاقهمند شد. در همان سنین در جشنهای مدرسه خوانندگی میکرد. دیپلم طبیعیاش را که گرفت با یکی از معلمان دبیرستان ازدواج کرد؛ حسن (منصور) ملکی. بعد از ازدواج بود که با تشویق همسر فراگیری موسیقی را به شکل جدی پی گرفت.
او را اولین خواننده زن بعد از انقلاب میدانند که در ایران کنسرت موسیقی برگزار کرده است. پری ملکی در مقام خواننده تا امروز در کنسرتهای مختلفی در ایران و خارج از کشور به روی صحنه رفته است. او از سال ۱۳۷۲ هم گروهی با نام خنیا را تاسیس کرد و عمده اجراهایش را با این گروه به روی صحنه برد.
مدتی قبل کتابی با نام «آوای یک زندگی؛ گفتوگو با پری ملکی» به قلم دخترش توکا روانه بازار نشر شد که به بررسی زندگی این بانوی خواننده در قالب گفتوگو میپرداخت. توکا پیشازاین درزمینه تاریخ موسیقی زنان در ایران کتاب دیگری را هم منتشر کرده و عمده فعالیتش در عرصه هنرهای تجسمی با توجه ویژه به بانوان است. با پری ملکی گفتوگویی به بهانه انتشار «آوای یک زندگی؛ گفتوگو با پری ملکی» انجام دادهایم که در ادامه از نظر شما میگذرد.
شما بهعنوان یکی از بانوان فعال درزمینه آواز ایرانی شناخته میشوید. با این توضیح که برآمده از خانوادهای مرفه بودید، ممکن است عدهای گمان کنند اوضاعواحوال اقتصادی خانواده شما در کودکی باعث بسیاری از موفقیتهایتان شده است. این تعبیر را چقدر درست میدانید؟
این درست است که من در سنین کودکی در خانوادهای مرفه زندگی کردم، اما بعد از ازدواجم شرایط اقتصادی در زندگی برایم دگرگون شد. من با مردی ازدواج کردم که معلم بود و درزمینه روزنامهنگاری فعالیت میکرد. در سالهای جنگ که واقعاً برای من سالهای سختی بود مدتی را به تکهدوزی مشغول شدم تا بتوانم در کنار همسرم به تامین هزینههای زندگی مشترکمان کمک کنم. در آن سالها بامداد هنوز خیلی کوچک بود و توکا را هم داشتم. همسرم در آن سالها مدتی بیکار شده بود. دارم درباره سالهای موشکباران حرف میزنم. من آدمی هستم که در تمام زندگیام مشغول کار و تلاش بودم و با همت شخصیام دوران را گذراندهام. سال ۱۳۸۸ مجبور شدم پیانویی را که با سختی خریده بودم، بفروشم تا بتوانیم اموراتمان در زندگی را بگذرانیم. در آن دوران کار آموزش بسیار محدود شده بود و درآمدها آنقدر کم شده بود که مجبور به انجام این کار شدم. راستش را بخواهید از اینکه توانستم مشکلات زندگی را به دوش بکشم و تمام فعالیتهای هنریام را در کنارش پیش ببرم، احساس خوبی دارم. پیش بردن زندگی با این شرایط شاید از عهده خیلیها برنیاید، اما خوشبختانه آنقدر توان، عشق و انگیزه داشتم که با این شیوه زندگی کنم. همچنان هم همین شیوه را در زندگی دارم. هرروز درس میدهم، ورزش میکنم و به خانواده رسیدگی میکنم.
کتابهایی نظیر «آوای یک زندگی؛ گفتوگو با پری ملکی» ازجمله آثاری هستند که باید درزمینه تاریخ شفاهی به آن توجه کرد. با این توضیح نگارش چنین آثاری نه فقط برای علاقهمندان به هنر در دوره کنونی که برای آیندگان هم میتواند ارزشمند باشد، چون این امکان را برایشان ایجاد میکند تا پازل تاریخ موسیقی ایران در دوره معاصر را کامل کنند...
در مقدمه این اثر دخترم توضیح جالبی درباره این کتاب داده است. او در آنجا نوشته که در طول سالها شاهد ارتباط نزدیک من با خبرنگاران بوده است. او در همه این سالها دلش میخواست خبرنگاران از من سوالاتی را بپرسند که در ذهن داشته است. بارها و بارها با خودش کلنجار رفت که شاید گفتوگو با مادرش و نگارش کتابی حاصل از آن گفتوگو نمود جالبی نداشته باشد. اما او بالاخره تصمیم خودش را گرفت تا با نگارش این کتاب به پاسخ پرسشهایی برسد که شاید خیلی از علاقهمندان به موسیقی بهخصوص موسیقی زنان در ایران در سر داشته باشند. از طرف دیگر گفتوگو با توکا و انتشار کتابی دراینباره برای من از این بابت هم که میتوانستم درباره بسیاری از ابهامات مطرحشده حول و حوش فعالیتهای خودم پاسخ بدهم، جذاب بود. در پایان مقدمه کتاب به قلم توکا شعری از همسرم منصور ملکی که سالها قبل برای من سروده بود هم آمده که دوست دارم آن را برایتان بخوانم. «خانه از تحریرهای آواز تو لبریز است
و من حرفهای تازهای تحریر میکنم
آواز و کلام را کنار نان در سفره میگذاریم
خورد و خوراکمان کافی ست
از چشمههای پنهان سیراب میشویم
زندگی ساده و آسانست.
بهاحتمال نگارش کتابهایی که در حوزه تاریخ شفاهی هنر موسیقی آنهم با تمرکز بر روی بانوان ممکن است برای انتشار با مشکلات و موانعی روبهرو شود. با این توضیح آیا برای دریافت مجوز این اثر مجبور به حذف بخش یا بخشهایی هم شدید؟
به گمان من شرایط برای دریافت مجوز کتابهایی در این زمینه در مقایسه با گذشته بهتر شده است و مشکلات کمتری در این زمینه برای نویسندگان پیش میآید. البته من اینطور فکر میکنم. در این کتاب صادقانه به هر پرسشی که درباره زندگیام مطرح شده، پاسخ دادهام. خوشبختانه کتاب بدون هیچ مشکلی مجوز انتشار دریافت کرد و من به یاد ندارم بخشی از کتاب حذف شده باشد.
در طول این سالها چه ابهامات و چالشهایی بیش از همه شما را آزار میداد؟
شاید من تنها خوانندهای هستم که بیش از هزار تصنیف بلدم. من به همان اندازه که به شاگردانم گوشه یاد میدهم، تصنیف هم به آنها میآموزم. همین رویه باعث شد که خیلیها مدام انتقاد کنند و بگویند فلانی تصنیفخوان است. اما آیا واقعاً تصنیفخوانی کار بدی است؟ ردیف پایه موسیقی ایرانی است، بنابراین اگر کسی ردیف را نداند که نمیتواند کار کند، اما تصنیفخوانی میتواند ظرفی باشد که گوشهها و ردیفهای موسیقی ایرانی در آن ریخته میشود و میتواند نشاندهنده خلاقیت خواننده و آهنگساز باشد. من همیشه تلاش کردهام شاگردانم را در مسیری قرار بدهم که بتوانند موسیقی خوب گوش کنند. حالا اگر مایل هستند تصنیف یاد بگیرند، چه ایرادی دارد؟ شاید همین شیوه کمک کند که هنرجو کمکم با آواز ایرانی آشنا شود و در مسیر فعالیت در حوزه این موسیقی باقی بماند.
از نگاه شما با وجود همه محدودیتها برای زنان درزمینه موسیقی بهخصوص خوانندگی، اوضاعواحوال خوانندگی بانوان در قیاس با پیش از انقلاب چه تفاوتهایی پیدا کرده است؟
به نظر من تعداد زنان آوازخوانی که امروز در کشور ما حضور دارند در قیاس با قبل از انقلاب بسیار بیشتر شده است. پیش از انقلاب تعداد تصنیفخوانان زیاد بود، اما تعداد بانوانی که از دهه چهل به بعد ردیفدان بودند، زیاد نبود. من در طول این سالها کنسرتهای زیادی را در خارج از ایران به روی صحنه بردم و حتی در یونسکو هم کنسرت برگزار کردم. بارها و بارها در خلال برنامههایی که اجرا کردم با رسانههای گوناگون گفتوگو کردم و همیشه تاکید کردم که نمایندهای از زنان ایرانی هستم که امروز در کشور ما مشغول فعالیت درزمینه موسیقی هستند.
برای مخاطبان این گفتوگو دانستن سختیهایی که یک خواننده زن با آن مواجه است، میتواند جالب باشد. شما در این مسیر با چه مشکلاتی روبهرو بودید؟
بههرحال هر کس وارد حوزهای میشود که با تلاش و کوشش در آن حوزه میتواند کمی میان عموم شناخته شود، با مشکلات و موانعی هم روبهرو خواهد شد. کسی با شرایط من احتمالا نمیتواند همه کارهایی را که دیگران میتوانند انجام بدهند، در زندگی انجام بدهد. من از همه مسائل شخصی خودم برای هنر موسیقی گذشتهام. در همه این سالها قید خیلی از تفریحات، گردشها، خریدکردنها و مواردی ازایندست را زدهام. خیلی وقتها پیش آمده که نقدهایی شنیدهام درحالیکه از پایه و اساس اشتباه بودهاند. این وضع از همان روز اول برای من ایجاد شد اما چون به راهی که آغاز کرده بودم، اعتقاد داشتم، مسیرم را ادامه دادم و هیچگاه حتی فکر کنار کشیدن را هم به ذهنم راه ندادم. البته این نکته را هم باید بگویم که مطرحشدن نقدها تاثیر مثبتی دارند و اگر قرار باشد کار کسی نقد نشود به این معنا است که او و کارش اصلاً دیده نشدهاند. به باور من وقتی برنامهای روی صحنه میرود خوب است که نقد حتی اگر منفی هم باشد، مطرح شود. خیلی وقتها پیش آمده که برخوردهای بدی را نه از مردم عادی که از همکارانم دیدهام، اما راستش هدفم برایم مهمتر بوده است. کسی که این کتاب را بخواند، متوجه خواهد شد من در راهی که انتخاب کردم، استقامت داشتم و در مواجهه با هر اتفاقی همیشه در ذهنم با خودم واگویه کردهام که این نیز بگذرد.
توکا ملکی
حضور زنان در عرصه موسیقی ایران، از صد سال گذشته تاکنون با فراز و فرودهایی همراه بوده است. گاه زنان هنرمند خوش درخشیده و همپای دیگر اهالی موسیقی در رشتههای مختلف نوازندگی، خوانندگی، آهنگسازی و... به فعالیت حرفهای پرداختهاند و گاه تنها به تحصیل و فراگیری موسیقی بسنده کرده و به آفرینندگی هنری نپرداختهاند. در روایت تاریخ هنر موسیقی حضور و تلاش بسیاری از این زنان چندان که باید دیده نشده است. به کلامی دیگر در موسیقی ایرانی اساساً کمبود روایتهای دقیق و مستند درباره همه موسیقیدانها از زن و مرد وجود دارد. تاریخ شفاهی آن بخش گمشده درباره پژوهش درباره موسیقی ایرانی است که میتوانست- و میتواند- در ترسیم و نگارش تاریخ موسیقی این سرزمین نقش مهمی ایفا کند.
همزمان با برپایی اولین کنسرتهای رسمی پری ملکی-خواننده و سرپرست گروه خنیا- در اواسط دهه ۱۳۷۰، کار روزنامهنگاری را شروع کردم. دانشجو بودم و پدرم حسن (منصور) ملکی که آن روزها دبیر سرویس فرهنگی روزنامه ابرار بود، دستم را گرفت و به فضای جادویی روزنامهنگاری برد. اوایل ستون برنامههای گالریها را تهیه میکردم، بعد کمکم مرا برای انجام مصاحبههای کوتاه با هنرمندان فرستاد. بعدها مصاحبه برایم جذابترین کار روزنامهنگاری شد و با هنرمندان زیادی در حیطههای مختلف نقاشی، تئاتر، ادبیات و موسیقی گفتوگو کردم.
زندگی در کنار پری ملکی و تماشای راهی که او به عنوان مدرس آواز و سپس خواننده میرفت، مرا به مطالعه درباره تاریخ موسیقی زنان ایران واداشت. جست و جوی رد پای زنان موسیقیدان از گذشتههای دور و اسطورهها تا عصر حاضر باعث شد با زنان بسیاری در حیطه خوانندگی، نوازندگی و آهنگسازی گفت و گو کنم، اما با پری ملکی نه؛ فکر میکردم همه چیز را درباره او و مسیری که پیموده میدانم.
پری ملکی به سبب مردمداری، سختکوشی، و مداومت کاریاش این فرصت را داشته تا با خبرنگاران بسیاری به صحبت بنشیند. روابطش با اهل قلم خوب است و آنها هم همیشه کارهایش را پی گرفته، اخبار برنامههایش را منعکس کرده و بارها و بارها با او مصاحبه کردهاند. اما من تنها روزنامهنگاری بودم که این امکان را نیافتم تا با او گفت و گو کنم. دیگران چه خواهند گفت؟ چه کسی را دیدهاید که با مادرش مصاحبه کرده و آن را چاپ کند؟ همیشه خودم را جای روزنامهنگاران دیگر میگذاشتم و فکر میکردم کاش این سوال یا آن سوال را از او میپرسیدند.
یکی دو سال پیش فکر کردم بالاخره من هم باید مصاحبهام را با پری ملکی انجام دهم، گیرم که حالا کمتر کار روزنامهنگاری میکنم. یک بار هم که شده باید جای آن روزنامهنگاران قرار بگیرم و سوالهایی را که دوست دارم، از او بپرسم. پس این گفت و گوی مفصل شکل گرفت. از آنجا که من در کنار او زیستهام و شاهد لحظهلحظه فعالیت موسیقاییاش بودهام و هم پری ملکی مادر و هم پری ملکی خواننده را میشناسم- یا فکر میکنم میشناسم- با جزئیات و بیپردهپوشی از او پرسیدم و او جواب داد.
گفتوگو با پری ملکی به تشویق و با حمایت افرادی تبدیل به کتاب شد تا شاید به تاریخ شفاهی موسیقی ایران چیزی بیفزاید. بدون دلگرمی برادرم بامداد و همسرش مرضیه رحیمزاده این کار به انجام نمیرسید. انتشار این کتاب را مدیون تشویقهای علی دهباشی هستم. نکتهسنجیها و راهنماییهای بردیا صدرنوری به این کتاب سر و شکلی درست داد. از غزاله یعقوبی و محمدصادق احمدی برای همراهیشان سپاسگزارم. حسن سلیقه و مهارت حسین فیلیزاده را در طراحی این کتاب میستایم و قدردان استاد ابراهیم حقیقی هستم که انتشار این کتاب را در انتشارات هفترنگ میسر کردند.
سارا حیدرنژاد
- 14
- 3