نیمه اسفند که میشود، شکوفهها و جوانهها، کم کم خودی نشان میدهند و برای از راه رسیدنِ بهار، دلبری میکنند. درختها از خواب زمستانی بیدار میشوند و با برگهای سبزِ روشنِ خود، حال و هوای زندگی را عوض میکنند. درخت، یعنی رفتن به سمت نور و پیوند با خورشید و ماه. اینها یعنی زندگی. درخت یکی از واژهها و مفاهیم جدانشدنیِ فرهنگ و ادبیات ماست. بعید به نظر میرسد شما دیوان یا مجموعه شعری از شاعران ایرانی به دست بگیرید و در آن شعری با موضوع درخت پیدا نکنید. انگار ادبیات فارسی هم در طول سالها و قرنها، خود به درختی تناور و ریشهدار تبدیل شده است که هر روز پربارتر و سرسبزتر میشود. به مناسبت روز درختکاری، به سراغ واژه درخت در شعر تعدادی از شاعران کلاسیک و معاصر فارسی رفتهایم.
حافظ شیرازی
سروهای بلند شیراز همواره در ادبیات فارسی نماد آزادگی، ایستادگی و سرسبزی بودهاند و شکی نیست که شاعران خوش ذوق و طبعی مانند حافظ، بارها و بارها از آنها الهام گرفتهاند. «درخت» در شعر این رند شیرازی، جایگاه والایی دارد و محور بسیاری از تشبیهها، استعارهها و کنایهها در شعر اوست. به چند بیت سرسبز از حافظ شیرازی توجه کنید: «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار آرد»، «نه هر درخت تحمل کند جفای خزان/ «نه هر درخت تحمل کند جفای خزان/ غلام همتِ سروم که این قدم دارد»، «زیرِ بارند درختان که تعلق دارند/ ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد».
سهراب سپهری
از مهمترین شاعران معاصر که به زیبایی عناصر طبیعت را وارد شعرش کرده، سهراب سپهری است. درخت در شعر سهراب با عرفان و نور پیوند دارد؛ او خدا را لابهلای شببوها و پای آن کاج بلند میبیند. او نمازش را وقتی میخواند که اذانش را باد گفته باشد سرِ گلدسته سرو. خواهر سهراب میگوید: «او در آغوش طبیعت زنده و ملموس و همگون با وجودش میبالید. ما تمام درختان و گیاهان را میشناختیم؛ درختان انار، خوشههای انگور، درخت عرعر، بید و...». یکی از زیباترین اشعار سهراب که درخت و طبیعت در آن نقش پررنگی دارد، شعر «نشانی» است: «خانه دوست کجاست؟/ در فلق بود که پرسید سوار/ آسمان مکثی کرد/ رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید/ و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت/ نرسیده به درخت/ کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است...».
مولانا جلالالدین محمد بلخی
طبیعت به ویژه درختان، در شعر مولانا جلوهای دیگر دارد. او از تمام اجزای طبیعت، از گل و میوه و درخت و... برای بیان مفهوم مد نظرش استفاده کرده است؛ به طوری که تنها در غزلیات شمس، واژههای «درخت» و «شجر» در ۱۷۸ بیت آمدهاند. درختها در شعر مولانا مانند انسانها هستند؛ سرو قیام میکند؛ تاک به سجده در میآید و... . به چند نمونه از ابیات مولانا با موضوع درخت توجه کنید: «درختان بین، درختان بین، همه صایم همه قایم/ قبول آمد، قبول آمد، مناجاتِ صلاتی را»، «چه گفت آن بیدِ سرجنبان که از مستی سبکسر شد/ چه دید آن سروِ خوشقامت که رفت و پایدار آمد»، «باغ سلام میکند سرو قیام میکند/ سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد».
محمدرضا شفیعی کدکنی
از دیگر شاعران معاصر که ارادت عجیبی به طبیعت و جلوههایش، به ویژه باغ و درخت دارد، استاد محمدرضا شفیعی کدکنی است. شعر این شاعر خراسانی را که میخوانیم، ناخودآگاه به سمت طبیعت کشیده میشویم. شفیعی کدکنی مخاطبش را طبیعت و به سرسبزی میخواند: «تو درختِ روشنایی، گُلِ مهر برگ و بارت/ تو شمیمِ آشنایی، همه شوقها نثارت/ تو سرودِ ابر و باران و طراوتِ بهاران/ همه دشت، انتظارت»، «میشناسمت/ چشمهایِ تو/ میزبانِ آفتابِ صبحِ سبزِ باغهاست/ میشناسمت/ واژههایِ تو/ کلیدِ قفلهایِ ماست/ میشناسمت/ آفریدگار و یارِ روشنی/ دستهای تو/ پلی به رؤیتِ خداست».
- 11
- 4