رسانه ابزار مهمی است که با توسعه فناوری ها و ارتباطات نوین، این روزها به راحتی برای هر کسی و در هر جایگاهی قابل دسترسی است. دیگر نیازی به پالایش افراد و شخصیت ها نیست و کوچک ترین استعداد در هر کسی می تواند زمینه ای برای دیده شدن باشد. از یک کودک دبستانی گرفته تا پیرمردی سالخورده، همه به یک اندازه می توانند خودشان را به مخاطبان رسانه های جدید معرفی کنند.
هر چند رسانه توانسته به طور عادلانه میان همه مردم گسترش کمی داشته باشد، اما چیزی که حالا مزیت رسانه ای بر دیگری شده، مرجعیت و درستی است. روزی نیست که حاشیه ای از زندگی یک هنرمند، بازیگر و یا یک ستاره نخوانیم و نشنویم، اما دیگر همه عادت کرده ایم در ابتدا بپذیریم که به احتمال زیاد با محتوای دقیقی روبرو نیستیم. هیچ عبارتی در رسانه های جدید و انبوه، لزوما مسئولانه نوشته نمی شود.
تردید نسبت به رسانه های سنتی بازار جدیدترها را گرم کرد. در ابتدا شاید اعتماد مخاطب هم جلب شد، اما حالا بعید است کسی به ابزارهای جدید ارتباطی اعتماد کامل داشته باشد.
آنها آمدند تا «همه خبرها» را به همه کسانی بگویند که به صداقت رسانه سنتی تردید داشتند، ولی امروز بیش از همه همین صداقت و درستی است که در میان اخبار ضد و نقیض رسانه های جدید تبدیل به کیمیا شده است.
با همه ظهور و بروزها و با همه پیشرفت ها و افول ها هنوز هم رسانه سنتی تلویزیون برای جامعه ایرانی مرجعیت دارد. وقتی مردم اخبار ضد و نقیض کانال های مختلف و شبکه های اجتماعی را درباره یک واقعه می خوانند به سراغ تلویزیون می روند تا خبر درست و حرف آخر را باز رسانه مرجع بشنوند.
رسانه ملی و تلویزیون با این ظرفیت بزرگ در مرجعیت خبری بین مردم دچار یک چالش عمیق در پرداخت های سحطی به مسائل است. تلویزیون از گذشته تا به امروز استاد چهره سازی از افراد معمولی و ساده بوده و تاکنون هزینه های زیادی را هم برای این خطا در بزرگ کردن و سلبریتی سازی پرداخته، اما چیزی تغییر نکرده و باز هم در زمینه تبدیل چهره های دست چندم به چهره های دست اول و مهم به کار خود ادامه می دهد.
این روزها رسانه ملی پر است از برنامه های گفت و گو محور که به راحتی آنتن های شبکه های مختلف را پر می کنند. برخی از این برنامه ها واقعا تخصصی هستند و در شبکه های تخصصی هم روی آنتن می روند، اما بیشتر آنها یک دورهمی ساده، گعده یا گپ و گفت بی موضوع و بی محور با کسانی هستند که احتمالا جدی ترین موفقیتشان در زندگی همین است که راحت مقابل دوربین بنشینند، ژست بگیرند، دیالوگ هایشان را حفظ و آنها را ادا کنند.
آنها حتی قادرند خود را وادار کنند که در شرایط مختلف، احساسات ویژه ای داشته باشند و چون بازیگرند، گریه کنند و یا قهقهه بزنند. چنین افرادی بهترین گزینه برای حضور در یک برنامه تخصصی سینمایی هستند، اما نباید از آنها انتظار داشت که حتما ادیب، جامعه شناس، فیلسوف و سیاستمدار موفقی باشد.
بازیگری شغل محترمی است، اما مخاطب رسانه ملی چرا باید هر روز یک بازیگر را مقابل یک مجری ببیند و از ریز و درشت زندگیش باخبر شود؟ آیا به همه افراد در تمام مشاغل این فرصت داده می شد تا مقابل دوربین صدا و سیما بنشینند و از اولین روزهای کودکی، بزرگ شدن، ازدواج، جدا شدن و زندگی دوباره و کارشان خاطره بگویند؟ چرا باید زندگی یک آدم معمولی برای همه مردم جذاب باشد؟
رسانه افراد ناشناس را بزرگ و تبدیل به چهره می کند و کمی که می گذرد همان آدم ها نسبت به رسانه سنتی و مرجع خود بی میل می شوند و به آن پشت می کنند و پس از آن با رسانه ای جدید و حرف هایی تازه به کارشان ادامه می دهند.
خواننده های جدید روز به روز توسط همین رسانه به مردم معرفی می شوند و رشد می کنند. شاید الان کمتر این موضوع را ببینیم، اما در گذشته ای نه چندان دور با حجم انبوهی از خواننده های جدید جوان مواجه بودیم که در میان گپ و گفت های معمولی و خودمانی با سلبریتی ها وارد استودیو می شدند و قطعه ای را اجرا می کردند تا خستگی مخاطب از شنیدن آن همه حرف های ساده و بی هدف دربرود.
بی جا نبود که مردم می گفتند هر کسی با خانه اش قهر می کند، خواننده می شود! هجوم آدم های معمولی به تلویزیون و شهوتی که در دیده شدن وجود دارد، بسیاری از افراد اصیل را از فرصت های برابر برای حرف زدن و اظهارنظر محروم کرده است.
قطعا بازیگران و خوانندگان اصیلی وجود دارند که اگر برنامه ای تلویزیونی به سراغشان برود، بیشترین لیاقت را برای حرف زدن دارند، اما وقتی یک برنامه تلویزیونی اساسا به این دلیل ساخته می شود که بی هیچ فکر و اندیشه ای سر صحبت را با افراد ناآگاه باز کند، به رسانه ای سطحی و عامیانه تبدیل می شود که اندیشه ورزی عالمانه و حرف های عمیق در آن جایی ندارند.
مدیریت غلط رسانه باعث شده تا جای اندیشمندان و فضلا را آدم های کم سواد و بی مایه بگیرند. رسانه چهره های معمولی را برای مخاطب بزرگ می کند و به آنها اعتبار می دهد و دائما هم در اضطراب است که نکند فلانی چنان موضعی بگیرد یا چنان حرفی بزند.
سوال اصلی این است که چرا باید راه سلبریتی شدن آدم ها را هموار کرد و به جای شخصیت اصلی شان، از آنها چهره یک جامعه شناس و اندیشمند جامع الاطراف را به مردم نشان داد؟ چند هفته قبل روزنامه ابتکار با دکتر محمدامین قانعی راد، رییس سابق انجمن جامعه شناسی ایران درباره فعالیت های اجتماعی سلبریتی ها گفت و گو کرد.
خبرنگار از او پرسید که آیا این حجم از فعالیت های هنرمندان به عنوان مثال حفاظت از محیط زیست، حقوق کودکان کار، همزیستی درست با حیوانات و... تاثیری هم در جامعه داشته یا خیر؟ قانعی راد بی رودربایستی پاسخ داد که هرچه فکر می کند و می گردد، هیچ نمونه موفقی از تاثیر فعالیت های هنرمندان در فضای اجتماعی کشور سراغ ندارد و نمی تواند چیزی را معرفی کند.
این استاد دانشگاه گفت که در بسیاری از فعالیت های اجتماعی سلبریتی ها، مسئله اصی «خودِ هنرمند» است و نه حل یک بحران اجتماعی. وقتی شأن بازیگری به تامین دغدغه های مالی کشیده شود، حتی پرداختن به مسائل اجتماعی و مشکلات موجود هم احتمالا برای سودآوری های بلند مدت و کوتاه مدت طراحی می شود. در چنین شرایطی هنرمند فقط خیال می کند که آدم موثری است، اما در حقیقت تاثیری بر وضع موجود ندارد و دردی را درمان نمی کند.
امروزه با سلبریتی هایی مواجهیم که حرف های جدیدی را در حوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگ و حتی امنیت داخلی و خارجی مطرح می کنند. گاهی آنها را تشویق می کنیم و گاهی دلگیر می شویم، اما در این میان فراموش کرده ایم که با یک آدم معمولی طرفیم و او را به اشتباه نخبه فرض کرده ایم.
نهایتا این که همه اینها را مدیون تلاش های رسانه سنتی برای نمایش تجدید هستیم!
ماهنامه نزدیک - فاطمه غریب دوست
- 9
- 3