به گزارش ایلنا، فیلترینگ یا عدم فیلترینگ در ایران به مسئلهای عمومی بدل شده است و شاید یک دهه تمایز و عدم همسویی میان خواستههای عمومی و تمایلات سیاستگذاران، به جدالی فرسایشی میان نیروهای مختلف اجتماعی بدل شده است اما برندگان این جدال عرضهکنندگان فیلترشکنها و فروشندگان نرمافزارهای چینی فیلترینگ هستند. قدمت تاریخی این مدل از سانسور نیز به عصر قاجار و قطع سیم تلگرافخانه از دربار توسط عینالدوله بازمیگردد. اکنون نیز بحث در رابطه با فیلترینگ اینستاگرام مجددا بالاگرفته و صفبندیهای اجتماعی جدیدی در این مورد نیز، از هماکنون قابل رویت است. «محمدرضا کلاهی» جامعهشناس فرهنگی و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم به تبارشناسی تمایل به فیلترینگ و آثار آن در گذشته و تبعات تداوم این رویکرد در آینده، در گفتگو با ایلنا پرداخته است.
اخیرا بحث فیلترینگ اینستاگرام با صدور دستور قضایی بار دیگر داغ شده و به یک اضطراب اجتماعی دامن زده است. به نظر شما چه اولویت سیاستگذارانهای وجود دارد که باید با فیلتر مشکل را حل کرد؟
این سوال به نظر بیشتر یک استفهام انکاری است تا یک پرسش! البته اگرچه موافق هستم که چنین اولویتی وجود ندارد اما اگر بخواهیم مقداری کاملتر راجع به این موضوع صحبت کنیم فقط به اینستاگرام مربوط نیست. تجربههای بسیار قدیمی مانند چتروم و یاهو۱۶۰ بعدها آمد تا Nimbuz وی چت، وایبر، فیسبوک، گوگلپلاس و آخرینشان که تلگرام بود که همه فیلتر شدند و البته این ابزارهایی که دسترسی عمومی به دریافت اطلاعات فراهم میکنند یک حسن و یک عیب دارند. یعنی باید عیب آنها را هم دید و در مجموعِ این دو مورد، باید سیاستهایی که اتخاذ میکنیم را یک بازبینی مجدد کنیم. این مباحث در حوزه ارتباطات و اطلاعات تکرار شده هستند و زیاد گفته شدند.
بهطور مثال، اینکه ما دو دسته رسانه داریم: اول رسانههایی هستند که فقط فرستندهاند و در اختیار مرجع مشخصی قرار دارند که همان رسانههای کلاسیک است که شامل روزنامهها و تلویزیون و مواردی از این قبیل میشوند و دسته دوم شامل رسانههاییست که چندطرفه هستند و عمدتا هم Internet Base (وبپایه) هستند و افراد همزمان هم تولیدکننده اطلاعات هستند و هم مصرف کننده اطلاعات در این ابزارهای دو یاچندطرفه هستند.
چه کارکردها و چه کژکارکردهایی در رابطه با این ابزارهای رسانهای دوسویه متصور هستید؟
در حال حاضر که ما تجربه گستردهای در استفاده از این رسانهها داریم، میتوانیم بگوییم که حسن و عیبی به شکل توامان دارند؛ حسنشان این است که گردش اطلاعات را دموکراتیزه میکنند، یعنی دسترسی را برای همگان فراهم میکنند. شما برای اینکه یک روزنامه داشته باشید نیاز به یک تیم حرفهای و سرمایه فکری و اجتماعی و اقتصادی و منبع قدرتی دارید که بتواند روزنامه را بیرون بیاورید و به همین ترتیب هستند سایر رسانههای کلاسیک اما رسانههای دو طرفه هیچ نیازی به آنچنان سرمایهای ندارند و شما میتوانید با یک گوشی؛ یک آی دی تلگرام بسازید وتولیدکنندهپیام باشید بنابراین دموکراتیزه میشود و کنترل مرجع پیام غیرممکن میشود و هیچ مرجع قدرتی نمیتواند این گردش را کنترل کند و امکان سانسور یا استبداد اطلاعاتی از بین میرود و کم و بیش همه اطلاعات، در اختیار همگان قرار میگیرد. این اتفاق؛ حسنش است اما ایرادی هم دارد که به همین اندازه بزرگ است مخصوصا در این سالها که ما تجربه تلگرام را داشتیم و تلگرام هم خیلی بیش از فیسبوک، فضا را دموکراتیزه کرده بود! زیرا فیسبوک نیاز به ساختن ID دارد، نیاز به حداقلی از دانش دارد و آدمهای کمسوادتر و نسل قبل از فیسبوک نداشتند و فقط کسانی که دانش کار با اینترنت داشتند، میتوانستند فیسبوک داشته باشند.
اما زمانیکه تلگرام آمد چون همان ID درست کردن هم الزامی نبود و با یک شماره موبایل هم میشد یک اکانت تلگرام داشت حتی همه خانمهای خانهدار و نسلهای قبلتر که که کار با اینترنت را بلد نبودند، وارد تلگرام شدند و تلگرام نسبت به فیسبوک خیلی دموکراتیزهتر شد. ایرادش را اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم Popular (عمومی) شدن فضا یا عوامانه شدن فضاست. حجم عظیمی از شایعهپراکنیها و شلوغکاریها اتفاق میافتد که در حال حاضر با تلگرام این اتفاق افتاده است. مثلا یک خبر کوچک ناصحیح اما جذاب برای ذهن عوام، یکدفعه مثل توپ صدا میکند و همهجا میپیچد و شما تا بخواهید راجع به آن توضیحی دهید، خبر در سراسر فضای مجازی پخش شده و کار خودش را کرده و البته این ایراد بسیار بزرگی است.
این ایراد، ریشه در توزیع ناعادلانه و قطرهچکانی اطلاعات در رسانههای رسمی ندارد؟ آیا این پدیده برآمده از تشنگی اطلاعاتی طولانیمدت نیست؟
چرا همینطور است اما همانطور که تولید اطلاعات نیاز به دانش دارد، مصرف اطلاعات نیز نیازمند آن است که شما منطق صحیح را تشخیص دهید و پیام صادق را از پیام کاذب تفکیک کنید. این نیاز به آموزش دارد و هر کسی از آن برخوردار نیست؛ علاوه بر آن به راحتی به فضای شایعه نیز دامن زده میشود و بحثهای ضعیف با استدلالهای نادرست به راحتی گسترش پیدا میکند. این رویه فضای آشفتهای ایجاد میکند، منتها اینکه در مجموع چه کار میتوان کرد؛ فیلتر کردن قطعا کمکی به ماجرا نمیکند! از دو جهت این گزاره را مطرح میکنم: جهت اول اینکه اساسا امکانناپذیر است. همانطور که تجربه شکستخورده تلگرام وجود دارد که از اشخاص عادی تا شخصیتهای حقوقی همچنان تلگرام دارند؛ همه خبرگزاریها و روزنامهها نیز کانالهای تلگرامی خود را نگه داشتهاند یا دوباره به تلگرام بازگشتند.
به عنوان مثال خبرگزاریهایی که در جناح فیلترکنندگان قرار دارند، خودشان کانال تلگرامی دارند و همچنان مشغول فعالیت هستند و همچنان تعداد اعضا به همان تعداد که پیش از فیلتر بود در آن باقی مانده است. بنابراین ماجرای این رفتار سختافزاری شکست خورده است و حتی به فرض توانایی فیلتر کردن آنچه که مایل هستند، بازهم این اتفاق نمیافتد. مثلا میخواهند با فیلتر کردن فضای شلوغکاری و گسترش اطلاعات نادرست و سست و کاذب را از بین ببرند اما این اتفاق نمیافتد چون شایعه به هر حال راه خودش را بازمیکند و همچنان آشفتگی فضا از طرق دیگری اتفاق میافتد.
با شیطانِ شایعه چه باید کرد؟
شایعه دهان به دهان منتقل میشود و حتما نیاز به این ابزارها ندارد. چه بسا که به صورت دهان به دهان و به شکل غیررسمیتر خسارتهای بیشتری نیز داشته باشد چراکه وقتی شایعه از منابع دست چندم عبور میکند، در نبود ابزارهای اینچنینی حالت رازآلودی نیز پیدا میکند و دستهای پشتپردهای در ذهن آدمها شروع به شکل گرفتن میکند و عرصه قدرتی که فیلتر میکند و سانسور میکند، ویژگی رازآلود و غیرقابل اعتمادی پیدا میکند و یک چهره شیطانی از منابع و مراجع قدرتی که نمیخواهند اطلاعات به دست شما برسد، ساخته میشود.
این امر باعث مخدوش کردن سرمایه اجتماعی در همه ابعادش میشود و اعتماد از بین میرود. به فرض که شایعه در فضای مجازی بازتولید شود آیا این باعث نمیشود که به اسم مدیریت شایعات بخواهند فضاسازی دیگری داشته باشند؟
تفاوتی ندارد. شما تلگرام را حذف میکنید و بعد ابزارهای مشابه جایگزین میکنید. فرض کنید که شکست نمیخورد و مردم از آن استفاده میکردند. باز همین اطلاعاتی که در تلگرام در گردش بود در آن نیز جابهجا میشد مگر اینکه شما از یک مرجعی بخواهید شروع به کنترل کردن این پیامها کنید که آن باعث میشود که کسی از این ابزار استفاده نکند چه بسا که بخشی از دلایل شکست این ابزارها نیز ترس از همین موارد بوده است. بنابراین حتی اگر آن پیامرسانهای داخلی هم مورد استفاده مردم قرار میگرفتند باز مشکل شایعات وجود داشت و اساسا ماهیت این ابزار، از منظر سیاستگذاران این ایراد را دارد؛ نه سازندگان آن ابزار یا ارائهدهندگان آن! و البته فرقی ندارد که آن ابزار را چه کسی ساخته است. ماهیت آن متضمن شایعه است بنابراین راه فیلتر کردن نیست زیرا حداقلش این است که امکانپذیر نیست. شما این همه ابزار را از میان میبرید اما سایتهای بسیاری هست که جای آن را میگیرند.
بیبیسی با اخباری کاملا هدایت و طراحی شده و جانبدارانه در منزل همه وجود دارد هرچند آنهم غیرقانونی است اما جلوگیری از آن نیز عملا شکست خورده است و همه ماهواره دارند، از تلگرام نیز برخوردارند و دسترسی گستردهای نیز به همه سایتها دارند. بنابراین نمیشود اینها را کنترل کرد و فقط بدنامی آن برای مدعیان و تصمیمگیرندگان باقی میماند.
تبعات این رویکرد در آینده چه خواهد بود؟
امروز ما در آینده هستیم! آینده روزهایی که درباره فیلترینگ اپلیکیشنهای پیامرسان پیشین صحبت میشد. ما در آینده روزهای جمعآوری ویدئو و ماهواره هستیم! روزی که ویدیو در دهه شصت ممنوع شد همین وضعیت بود تا بعد از آنکه در دهههای هفتاد و هشتاد ماهواره پیدا شد و باز ممنوع بود و بعد از آن پدیده فیلترینگ آمد. وقتی که اینترنت تازه آمده بود هنوز فیلتر وجود نداشت اما بعد از مدتی فیلتر کردن بعضی از سایتها شروع شد. الان هم همن اتفاق روی گوشیها میافتد و هیچ اثری ندارد مگر بدنامی و بیاعتمادی نسبت به ساختار قدرت و گردش اطلاعات و احساس جدایی بین کاربران که مردم عادی هستند و سیاستگذاران که میخواهند اینها را کنترل کنند.
این رویکرد باعث ایجاد گسست و انفکاک اجتماعی نمیشود؟ فاصله میان شهروندان و سیاستگذاران را افزایش نمیدهد؟
این احساس انفکاک و جدایی از تبعات این جنس از سیاستگذاریهاست و به نظر من ترس نابهجایی است. یعنی هیچ اتفاقی نمیافتد! هرچند ضررهایی دارد اما بحث این است که با فیلترینگ جلوی این ضررها گرفته نمیشود و فقط بدنامی آن میماند و احساس جدایی بین مردم و سیاستگذاران، یکی از محصولات این رویکرد است. به جای آن، کارهای بسیار موثری میتوان انجام داد که متاسفانه انجام نمیشود. در درجه اول یک رسانه حرفهایمیخواهیم؛ ما در حال حاضر بیش از اینکه از وجود شبکههای اجتماعی آسیب ببینیم از فقدان یک رسانه حرفهای آسیب میبینیم که مهمترین آن صداوسیما است. در حال حاضر اصولگرایان و اصلاحطلبان به شدت منتقد صداوسیما هستند و به طرز عجیبی، هیچ تغییری در رویکردهای این سازمان اتفاق نمیافتد. البته عجیب هم نیست! میشود تحلیل کرد که علت این پدیده چیست. به اعتقاد من دلیلش ایناست که بعد از چهل سال ـ که در بسیاری از عرصهها این اتفاق افتاده است ـ مدیریتها تیمی و باندی شدهاند. در جاهایی مانند صداوسیما بعد از چهل سال باندهایی شکل گرفته است و قدرتمند شدهاند و آنجا را قبضه کردهاند.
تغییرات مدیریتی صداوسیما را نشانه چیز خاصی میدانید؟
تجربه تغییر مدیران صداوسیما علامت بیرونی چیزی بود که من از آن صحبت میکنم. یعنی شبکهها و باندهای داخلی سازمان که آنتن را قبضه کردهاند و حتی توانایی جابهجایی مدیران فراتر از خود را دارند. یعنی اگر کسی بخواهد این تیمها را دستکاری کند از آنها شکست میخورد و به همین دلیل اعتراضات به جایی نمیرسد. اگر از این بحثهای جانبی بگذریم در کل میشود گفت ایراد از اینجاست که ما رسانه جایگزین نداریم. اگر رسانه حرفهای وجود داشت، که اصول حرفهای انتقال اخبار را رعایت میکرد ـ که البته منظور من از این اصول حرفهای راست یا دروغ بودن اخبار نیست ـ چراکه به همان اندازه که رسانههای داخلی ممکن است دروغ بگویند بسیار بیشتر از آن بیبیسی دروغ میگوید اما به صورت حرفهای دروغ میگوید. اینکه مختصات این حرفهای بودن چیست، بحث جداگانهای میطلبد اما صداوسیمای ما بسیار ابتدایی و بدوی ارائه میشود و مخاطبش را قشر بسیار سطح پایین و کمسوادی قرار داده است و طبقات متوسط و آموزشدیدهای که روزبهروز بیشتر گسترش پیدا میکنند و روزبه روز تعداد دانشگاهدیدههای ما و کتابخواندههای ما بیشتر میشود که این فرم خاص صداوسیما نیز که برنامه ارائه میدهد مشمئزکنندهتر میشود را نمیپذیرند.
از صداوسیما در نظر بگیرید تا انواع و اقسام سیستمهای اطلاعرسانی و خبررسانی و به طور کلی سیستمهای ارائه پیام؛ آنها میتوانند جایگزین داشته باشند. البته همین الان هم جایگزینهایی داریم مانند سایتها یا کانالهای داخلی و برخی از خبرگزاریها که حرفهای کار میکنند. گرچه مخاطب کانال بیبیسی هم هستم و آنرا هم گوش میکنم اما از این سایتهای داخلی خیلی بیشتر استفاده میکنم. این سایتهایی که خیلی دولتی نیستند و با تجربه اینها میتوان نشان داد که به راحتی میتوان اثرگذار بود. حتی ما این تجربه را در صداوسیما داریم. یعنی همین صداوسیما وقتی که برنامه قوی ارائه میکند مخاطبان پرشماری پیدا میکند مثلا در تجربههای ورزشی، برنامههایی مثل نود را داریم یا در تجربههای سرگرمی خندوانه را داریم پس این ارائه جایگزینهای قدرتمند جواب میدهد و جایگزین قدرتمند نیز، هیچ نیازی به دخالت مستقیم قدرت ندارد و فقط کافی است که شما عرصه عمومی را باز بگذارید و این عرصه عمومی خودش کارش را انجام میدهد.
قدرت سیاسی چه تاثیری در کیفیت یا تضعیف ابزارهای رسانهای دارد؟
قدرت همواره، قدرتنمایی خودش را دارد؛ از طرفی من مدتی پیش نیز با رسانه دیگری راجع به فیلترینگ صحبت میکردم هرچند راجع به مورد خاص اینستاگرام نبود اما من گفتم که قدرت در نهایت کار خودش را میکند و فیلتر را انجام میدهد و مخاطب این صحبتهای ما آنها نیستند؛ مخاطب ما خودمان هستیم. اینکه ما باید چه کار کنیم؛ از نظر من ما باید خودمان را تقویت کنیم. ما باید عرصه عمومی را تقویت کنیم و پیامهای خودمان را برسانیم و راه این همیشه باز است.
- 17
- 1