پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
کد مقاله: ۱۴۰۱۰۳۰۰۴۱

داستان های کوتاه از نویسندگان بزرگ

داستان های کوتاه از نویسندگان بزرگ,داستان های کوتاه اموزنده از نویسندگان بزرگ,داستانهای خیلی کوتاه از نویسندگان بزرگ داستان های کوتاه از نویسندگان بزرگ
در اوایل قرن نوزدهم، نخستین داستان های کوتاه نوشته شدند. داستان کوتاه به مانند دریچه ای بر روی زندگی شخصیت یا شخصیت هایی باز می شود و خواننده میتواند از این دریچه به اتفاق های رخ داده برای مدت کوتاهی نگاه کند. در این مطلب از سرپوش چند داستان کوتاه از نویسندگان بزرگ آورده شده است با ما همراه باشید.

داستان های کوتاه از نویسندگان بزرگ

چاپ داستان های کوتاه در نشریه ها و مجلات صورت می گیرد و یا در یک کتاب به صورت مجموعه ای از چند داستان منتشر می شوند. داستان های موجود در یک کتاب، معمولاً از یک نویسنده یا نویسنده های مختلف می باشند. 

>> داستان کوتاه پنجره ی بیمارستان از پائولو كوئلیو:

در اتاقی دو بیمار، بستری شده بودند. یكی از بیماران میتوانست بمدت یك ساعت، هرروز بعدازظهر بر روی تختش در كنار پنجره بنشیند در حالی که بیمار دیگر نباید تكانی میخورد بلکه باید همیشه روی تختش، پشت به هم اتاقی اش میخوابید. آنها با هم چندین ساعت درباره ی همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان صحبت می‏كردند و بیماری كه تختش كنار پنجره بود؛ هر روز بعدازظهر ، چیزهای بیرون از پنجره را برای هم اتاقیش توصیف می‏ كرد. پنجره، رو به یك پارك باز میشد كه دارای دریاچه زیبایی بود. در این دریاچه، مرغابی ها و قوهایی شنا می‏ كردند و كودكان درون آب با قایق های تفریحی خود سرگرم بودند.

درختان كهن، زیبایی خاصی به منظره بیرون، بخشیده بود و در افق دور دست، تصویری زیبا از شهر دیده می ‏شد. هم اتاقی مرد كنار پنجره، پس از شنیدن توصیف های او، چشمانش را می‏ بست و در ذهن خود، این مناظر را مجسم می‏ كرد و روحیه می‏ گرفت. مرد كنار پنجره، پس از گذشت روزها و هفته‏ ها فوت کرد و جسد او توسط مستخدمان بیمارستان از اتاق بیرون برده شد. مرد دیگر كه ناراحت بود؛ میخواست كه تختش را كنار پنجره ببرند. پرستار با رضایت، این كار را انجام داد. مرد، خودش را به آرامی و با درد بسیار به سمت پنجره كشاند تا از پنجره به دنیای بیرون برای نخستین بار ، نگاه کند.

بالاخره می ‏توانست با چشمانش آن منظره زیبا را ببیند ولی با یك دیوار بلند در كمال تعجب، مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت كه هم اتاقیش همیشه از پشت پنجره، مناظر دل انگیزی را برای او توصیف می‏ كرده است. پرستار در جواب به او گفت:ولی آن مرد كاملا نابینا بود!

>> داستان کوتاه معروف مردی که گورش گم شد از حافظ خیاوی:

راوی مرد جوانی است که پس از مرگش برای ما روایت می کند. از روزی که دست و پایش را در خانه بستند و پشت وانتی انداختند و به یک جای دور بردند و…

“مرا غسل کفنم ندادند بلکه مثل سگ کشتند و چالم کردند. اصلاً با آداب کفن و دفن اشنا نبودند. نباید همچنین مسأله ای را می دانستند. اگر حاج الهوردی اینجا بود، حتماً نحوه ی دفن کردنم را به آن ها یاد میداد و برایم نماز می خواند و پدرم و برادرانم را ارام می کرد. یک دستش را پشتش می گذاشت و با آن دستش به بقیه دستور می داد. می گفت:« آن قلوه سنگ را بردار و سرش را این طرف بگیر. نه اول خودت بیرون بیا، بیل را به موسی بده.» یک نفر را دنبال ملا ابراهیم می فرستاد. با فریاد به عادل و مادرش فحش می داد که عجله کند. دست هر کسی که سر قبرم زیاد گریه میکرد را می گرفت و او را از جایش بلند می کرد. این کار را با حوصله و ارامش نمی کرد بلکه با عصبانیت و شاید فحش هم می داد. مادر و خواهرها و خاله ام می آمدند. هر زنی که مرا می شناخت؛ برایم گریه میکرد. مادرم مویش را می کند. به صورتش چنگ میزد. خاله ام با مهارت و صدای خوبش، سیاه نوحه می خواند. اگر مملکت دیگری به دنیا آمده بود، حتماً خواننده می شد.”

>> من با خدا غذا خوردم از پائولو كوئلیو:

پسركی می خواست خدا را ببیند، او می دانست که باید راه دور و درازی را برای رسیدن به خدا بپیماید. از این رو در داخل چمدانی، چند ساندویچ و نوشابه گذاشت و بدون گفتن به كسی، به سفر رفت. چند كوچه آنطرف‏ تر به پاركی رفت که پیرمردی در انجا به پرندگان، دانه میداد. پسرک در کنار او بر روی نیمكت نشست. بنظر میرسید که پیرمرد، گرسنه است و پسرك هم احساس گرسنگی می كرد. لذا پسرک پس از باز کردن چمدانش، ساندویچ و نوشابه ای را به پیرمرد تعارف كرد.

پیرمرد، پس از گرفتن غذا لبخندی به كودك زد. پسرك شاد شد و با هم ساندویج خوردند. آنها به پرندگان در عصر همان روز، غذا دادند بی آنكه با هم‌دیگر، حرف بزنند. پسرك، پس از تاریك شدن هوا فهمید كه باید به خانه بازگردد. هنوز چند قدم، بیشتر برنداشته بود كه خود را در آغوش پیرمرد انداخت. پیرمرد او را با محبت بوسید و به او لبخند زد. وقتی پسرك به خانه رسید، مادرش به او گفت:تا این وقت شب كجا بودی؟ پسرك كه خیلی خوشحال بود؛ گفت:پیش خدا! پیرمرد هم به خانه اش رفت. همسرش متعجب از او پرسید:علت خوش‌حالی ات چیست؟ پیرمرد جواب داد:بهترین روز عمر من، همین امروز بود که با خدا در پارك، غذا خوردم!

داستان کوتاه از پائولو كوئلیو,داستان های کوتاه اموزنده از نویسندگان بزرگ,داستان کوتاه از حافظ خیاوی حکایت های کوتاه از نویسندگان بزرگ

>> افلاطون و ستایش جاهل:

روزی مردی در نزد فیلسوف بزرگ افلاطون، سخنانی را به زبان آورد. در میان سخنانش گفت:امروز فلان مرد، تعریفت را میکرد که افلاطون، مرد بزرگواریست و کسی مانند او وجود ندارد.

افلاطون پس از شنیدن این حرف، سر فرود برد و سخت دلتنگ شد.

آن مرد به افلاطون گفت:ای حکیم! چه چیزی گفتم که چنین دلتنگ شدی؟

افلاطون در جواب به او گفت:ای خواجه! من از تو آزرده خاطر نشدم ولی مصیبت بالاتر از اینکه جاهلی مرا ستایش کند و کارم در نظرش پسندیده آید؛ چیست؟ نمیدانم او به خاطر چه کار جاهلانه ای از من خوشش آمده و مرا بخاطر آن ستوده است.

گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش

  • 13
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش