داستان درباره امانت داری
هر چیزی که نزد انسان مسلمان یا کافر به رسم امانت نگهداری شود؛ باید در حفظ آن کوشید و خیانت به آن حرام است. در ادامه چند داستان درباره امانت داری را برایتان تهیه کرده ایم:
>> امانت داری ام سلمه:
موقعی که علی علیه السلام تصمیم گرفت که به منظور اقامت به عراق سفر کند، نامه ها و وصیتنامه اش را نزد ام سلمه به رسم امانت گذاشت تا پس از بازگشت امام حسن علیه السلام به مدینه، نامه ها را به وی برگرداند.
امام حسین علیه السلام در زمان سفر به عراق، نامه و وصیت خود را به ام سلمه سپرد و فرمود:این وصیتنامه را هر زمانی که بزرگترین فرزندم نزدت آمد؛ به او بده. امام سجاد پس از شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه بازگشت و ام سلمه این امانتی ها را به وی برگرداند.
( عمر پسر ام سلمه) می گوید:روزی پیامبر صلی الله علیه و آله بهمراه علی علیه السلام به خانه مادرم آمدند و درخواست پوست گوسفندی داشتند؛ سپس مطالبی در داخل پوست نوشت و با دادن آن به مادرم فرمود:هر که این امانت را با این نشانه ها از تو طلب کرد به او بده.
پس از گذشت مدتی پیامبر صلی الله علیه و آله فوت کرد و هیچ کس تا زمان خلافت امیرالمؤمنین، این امانت را طلب نکرد تا روزی که مردم با علی علیه السلام بیعت کردند.
من( پسر ام سلمه) روز بیعت در میان جمعیت نشسته بودم که پس از فرود آمدن علی علیه السلام از منبر به من فرمود:برو از مادرت اجازه بگیر، می خواهم با وی ملاقاتی داشته باشم. من جریان را نزد مادرم گفتم و او در جواب به من گفت:در انتظار چنین روزی بودم. امام نزد ام سلمع فرمود:ام سلمه، امانتی را به من بده که این نشانه ها را دارد. مادرم برخاست و صندوق کوچکی را از میان یک صندوق دیگر بیرون آورد و به او برگرداند، سپس به من گفت:فرزندم دست از علی علیه السلام بر مدار که هیچ امامی به غیر از او پس از پیامبر صلی الله علیه و آله سراغ ندارم.
>> داستان کوتاه قاضی و امانت:
روزی مردی تصمیم گرفت که سفر کند و پولش را نزد شخص امانت داری بگذارد. پس به قاضی شهر گفت:من می خواهم به مسافرتی بروم و پولم را نزد تو به امانت بگذارم و زمانیکه برگشتم آن را از تو پس بگیرم.
قاضی گفت:پولت را در آن صندوق بگذار تا برایت نگهدارم و آن مرد، همین کار را کرد. پس از بازگشت از سفر، نزد قاضی رفت و گفت که امانتی اش را پس بدهد.
قاضی در جواب به او گفت که او را نمی شناسد.
مرد، نادمانه نزد حاکم شهر رفت و به شرح آن قضیه پرداخت، پس حاکم گفت:قاضی، فردا به سراغ من می آید و در زمان صحبت کردن ما، تو وارد شو و امانتت را پس بگیر. سپس قاضی در روز بعد به سراغ حاکم آمد، حاکم به او گفت:من به سفر حج در همین ماه می روم و می خواهم که اداره ی امور سرزمین را به تو بسپارم به این دلیل که من به غیر از امانتداری، چیزی از تو ندیده ام.
صاحب امانت در این حین به جمع آن ها پیوست و پس از سلام کردن گفت:ای قاضی من پولم را نزد تو به امانت گذاشته ام.
قاضی گفت:این کلید صندوق است. پولت را از داخل آن بردار. قاضی، پس از گذشت دو روز نزد حاکم رفت تا با همدیگر درباره ی آن موضوع صحبت کنند.
حاکم به او گفت: ای قاضی، امانت آن مرد را صرفا با دادن کشور از تو پس گرفتیم حالا کشور را با چه چیزی از تو پس بگیریم. سپس آن را از منصب برکنار کرد.
>> چوپان و گوسفندان یهودیان:
پیامبر صلی الله علیه و آله در سال هفتم هجری بهمراه هزار و ششصد نفر سرباز به ۳۲ فرسخی مدینه روانه شدند تا قلعه خیبر را فتح کنند. مسلمانان، مدتی را در بیابان های اطراف خیبر گذراندن اما موفق به فتح قلعه های خیبر نشدند.
آن ها در مضیقه سختی از نظر غذائی قرار گرفه بودند به طوریکه از گوشت حیوانات مکروه، نظیر قاطر و اسب در اثر شدت گرسنگی استفاده می کردند.
چوپان سیاه چهره ای که در این شرایط، گوسفندان یهودیان را می چراند؛ نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و مسلمان شد. سپس گفت:این گوسفندان یهودیان را در اختیار شما می گذارم.
پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ به او با کمال صراحت فرمود:این گوسفندان را به امانت به تو سپرده اند و خیانت به امانت در آیین ما جایز نیست، بنابراین باید همه گوسفندان را به در قلعه ببری و به صاحبانشان پس بدهی.
چوپان، پس از پذیرفتن فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله ، گوسفندان را به صاحبانشان پس داد و به جبهه مسلمین بازگشت.
>> امانت به پیامبر صلی الله علیه و آله و قریش:
رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، پس از هجرت از مکه به مدینه، امیرالمؤمنین علیه السلام را در مکه گذاشت و فرمود:ودایع و امانتی که در نزد من بوده را به صاحبانش برگردان.
( حنظله پسر ابوسفیان) به( عمیر بن وائل) گفت:( به علی علیه السلام بگو من در نزد پیامبر، صد مثقال طلای سرخ به امانت گذاشتم و به خاطر این که به مدینه فرار کرده، تو باید امانت مرا بدهی و اگر شاهدی بخواهد، ما جماعت قریش بر این امانت گواهی می دهیم.)
عمیر، قصد انجام چنین کاری را نداشت اما حنظله به عمیر، مقداری طلا و گردنبند هند زن ابوسفیان را داد و او را وادار کرد تا از علی علیه السلام چنین درخواستی را بکند!
عمیر در مقابل امام علی ، ادعای امانت کرد و گفت:افرادی همچون ابوجهل و اکرمه و عقبه و ابوسفیان و حنظله بر ادعایم گواهی می دهند.
امام فرمود:این مکر و حیله به خودشان بازگردد، برو در کعبه گواهانت را حاضر کن، و او نیز همین کار را انجام داد؛ امام علی از هر یک از حضار، علائم امانت را پرسید. امام فرمود:عمیر، این امانت را چه زمانی به محمد صلی الله علیه و آله دادی؟ گفت:صبح، محمد صلی الله علیه و آله به بنده خود داد.
فرمود:ابوجهل چه زمانی عمیر، امانت را به محمد صلی الله علیه و آله داد؟ گفت:نمی دانم.
امام نیز همین سؤال را از ابوسفیان پرسید؟ گفت:او امانت را در هنگام غروب شمس در آستین خود گذاشت.
بعد از حنظله این سؤال را پرسید؟ گفت:امانت را در حین ظهر گرفت و در پیش روی خودش نهاد.
بعد از عقبه پرسید؟ گفت:او به دست خودش امانت را در هنگام عصر گرفت و به خانه برد.
حضرت علی نیز از عکرمه سؤال کرد و او در جواب به امام گفت:محمد صلی الله علیه و آله در زمانی که روز، روشن شده بود؛ امانت را گرفت و آن را به خانه فاطمه علیه السلام فرستاد.
امام، پس از بازگو کردن اختلاف در امانت برای آن ها، مکرشان را نمایان کرد و بعد به عمیر گفت:علت دگرگون و زرد شدن رنگ چهره ات در زمانی که دروغ میگفتی چه بود.
او در پاسخ گفت:همانا مرد حیله گر ، رنگش سرخ نگردد:به خدای کعبه که من نزد محمد صلی الله علیه و آله هیچ امانتی ندارم و حنظله، این خدیعت را با دادن رشوه ای به من آموخت و این گردن بند هند( همسر ابوسفیان) که نامش بر روی آن نوشته شده ، از جمله ی آن رشوه می باشد.
>> به هیچ امانتی نباید خیانت کرد:
( عبداله بن سنان) در خصوص امانتداری گفت:در مسجد، نزد امام صادق رفتم و ایشان نماز عصرش را تمام کرده بود و رو به قبله نشسته بود.
عرض کردم برخی از پادشاهان و امراء از ما بعنوان امین یاد می کنند و اموالی را نزد ما به امانت می گذارند ولی خمس مالشان را نمی دهند، آیا اموالشان را برگردانیم یا تصرف کنیم؟
امام در جواب به او سه مرتبه فرمود:به خدای کعبه اگر ابن ملجم به من امانتی را بسپارد، هر زمانی که آن را خواست به او برمیگردانم.
گردآوری: بخش فرهنگ و اندیشه سرپوش
- 16
- 2
کاربر مهمان
۱۴۰۲/۹/۱۷ - ۱۴:۲۶
Permalink