مرتضی نجفی قدسی یادداشتی را در وصف کرامات و خصوصیات ویژه آیتالله صافی گلپایگانی در اختیار خبرگزاری ها قرار داده که در بخشی از آن چنین آمده است:
حضرت آیتالله صافی در همان سالهای قبل از انقلاب یعنی حدود پنجاه سال پیش که هنوز کتاب منتخب الاثر را تکمیل و سه جلدیاش نکرده بودند، دچار مریضی صعبالعلاجی میشوند.
بطوریکه دکترها از مداوای ایشان ناامید و تب و ضعف آنچنان بر ایشان غالب میشود که در حالت احتضار (رو به موت) قرار میگیرند و حتی در منزل، ایشان را رو به قبله میخوابانند و حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی بر بالین ایشان میآیند و برادر بزرگشان حضرت آیتالله شیخ علی صافی گلپایگانی هم از گلپایگان میآیند و در کنار پیکر بی جان ایشان که رو به قبله بود حاضر میشوند و قدری تربت حضرت سید الشهداء بر دهان ایشان میگذارند و مرگ قطعی بوده است و علائم حیاتی طبق نظر دکتر معالجشان پدیدار نبوده است و اینجا تجربه موتی برای ایشان رخ میدهد و میفرمایند: من دیدم از دنیا رفتهام و روح مرا به عالم بالا بردند و ناگهان یک عالَمی را دیدم که اصلاً زیباییهای آن و بهجت و سروری که در آنجا بود اصلاً قابل توصیف نیست و دیدم چه متاعی و عجب نعمتهایی در آنجا هست و بسیار مسرور بودم از اینکه به آن بارگاه عظیم و ملکوتی راه پیدا کردهام که ناگهان ندایی شنیدم گفت فلانی میخواهی برگردی به دنیا؟! من جواب دادم خیر، من آرزویم این بوده که به اینجا برسم چه جایی بهتر از اینجا! در اینجا باز ندایی شنیدم که گفت در دنیا کار عقب ماندهای نداری بخواهی تمام کنی؟ که بلافاصله جواب دادم چرا، من کتاب منتخب الاثر را میخواستم بازنگری و تکمیل کنم، شاید اراده مولایم حضرت صاحب الزمان (عج) به این تعلق نگرفته که من این کتاب را تکمیل کنم که ناگهان تا این سخن را گفتم بلافصله مرا از عالم بالا پائین آوردند و دیدم اطرافیان دارند میگویند، دوباره برگشت و علائم حیاتی کم کم ظاهر شدند و من بهوش آمدم و پس از آن تب هم از بدن من رفت و سلامتی کامل حاصل شد و به لطف امام زمان سلام الله علیه مشغول تکمیل کتاب «منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» شدم.
این ماجرا را حضرت آیتالله صافی گلپایگانی متواتر برای علماء و بعضی روحانیون از جهت توجه دادن به وجود حضرت حجت ارواحنا فداه نقل فرموده است و ثبت و ضبط است.
- 17
- 3