اگر یک مسیحی هستید، باشید ولی جوانمرد باشید، آنجا که پای خیانت به میان می آید، شما خیانت نکنید، آنجایی که با دروغی می خواهید منفعتی را جلب کنید، آن دروغ را نگویید، آنجایی که قرار است خیانتی انجام شود، خیانت نکنید، شرافتی را نفروشید و تملق نا به جایی نگویید تا پُستی به دست آورید یا پُستی را نگه دارید.
امام حسین(ع) در کلامی ماندگار فرمودند که «اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ؛ مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست» استاد نقویان می گوید که امام حسین(ع) این جمله را در آن شرایطی که مردم آن زمان با او به بدعهدی عمل کردن، از او دعوتی کردند و سر قول و قرارشان نماندند و باعث شدند حادثه کربلا اتفاق بیفتد؛ بیان کردند و اشاره می کنند که مردم برده دنیا شدند، اگر دین می گویند و نمازی می خوانند تا زمانی است که سود و منافع و دنیای آنها تامین است، هر جا که دینداری خواست با دنیای مردم در جنگ باشد، مردم دین را رها می کنند و دنیا را می چسبند.
هر کسی باید ببیند که کلام امام حسین(ع) در موردش صدق می کند یا صدق نمی کند؛ دین را تا زمانی می خواهیم که منافع، شخصیت و قدرت ما حفظ شود یا در هر شرایطی دنیایی، بر دین خود پایبند هستیم. در حال حاضر عده ای دین می گویند تنها برای اینکه سر قدرت بمانند، وقتی قدرت آنها را بگیرید، دیگر با انقلاب و دین کاری ندارند، از یک عده باید قدرت، امکانات، پول و میزشان را گرفت و دید که باز هم دیندار هستند یا تغییر می کنند.
نقویان تأکید می کند که جامعه شناسان، فرهنگ شناسان و روانشناسان ما باید این مساله را حل کنند که آیا جامعه یک هرم و مخروط درست یا واژگون است، قاعده بالاست، رأس پایین است یا رأس بالاست و قاعده پایین است، به این معنا که آیا در جوامع حکومت ها هستند که مردم را می سازند و الگو می دهند و مردم چشم شان به آنهاست و از آنها سرمشق می گیرند یا حاکمان از مردم الگو و سرمشق می گیرند و هر طور که مردم هستند، حاکمان همانطور می شوند؛ البته من معتقدم اگر حاکمان درست باشند، مردم نیز درست هستند.
او با بیان اینکه دین، جزء اخلاق نیست؛ اظهار می کند: اگر دینداری را دیدید که از مهر و محبت خالی است، بدانید که دروغ می گوید و نماز، روزه، حج و عزاداری او حقیقی نیست؛ به همین جهت باید در دین شناسی دقت بیشتری کنیم و بدانیم دین یعنی اخلاق و انسانیت؛ دین یعنی تربیت، عقل، وجدان و مهربانی؛ اگر حاکمی به راستی مردم خود را دوست داشته باشد، به آنها دروغ نمی گوید و خیانت نمی کند، به اطرافیانشان اجازه هرگونه دخل و تصرفی نمی دهد، به مردم ظلم نمی کند، حق مردم را نمی خورد، برخلاف حکمت و عزت این مردم کار نمی کند، برای هوای نفس، پست و مقام خود تلاش نمی کند؛ اگر حاکمی هرکدام از این اقدامات را انجام داد، مشخص می شود که دروغ می گوید و مردم را دوست ندارد.
نقویان دیدن منشور گونه عاشورا را ضروری می داند و می گوید: در جریان عاشورا در کنار آن حماسه یک عاطفه سنگین، در کنار عاطفه، یک اخلاق والا، در کنار آن اخلاق یک حقوق انسانی و در کنار آن حقوق یک گذشت و آقایی و بزرگواری می بینیم، در حقیقت یک منشوری که اگر خواستیم عاشورا را بشناسیم، باید همه وجوه آن منشور را ببینیم؛ اما برخی فقط نگاه عرفانی به کربلا می کنند، برخی فقط نگاه حماسی و برخی از وعاظ امروزی فقط نگاه سیاسی به عاشورا دارند و کاری به وجوه اخلاقی آن ندارند، آنان واقعه عاشورا را اینگونه بیان می کنند که “امام حسین(ع) آمدند حکومتی تشکیل دهند و اصل هم تشکیل حکومت است، ولی متاسفانه میان راه به شهادت رسیدند”، آیا واقعا ماجرای عاشورا این است!؟ خوب است که خطبا، وعاظ و مداحان به عاشورا یک نگاه منشور گونه کنند تا بتوانند همه وجوه عاشورا را بفهمند.
او با اشاره به اینکه عاشورا درس آزادگی را به انسان ها می دهد، خاطرنشان می کند: اگر یک مسیحی هستید، باشید ولی جوانمرد باشید، آنجا که پای خیانت به میان می آید، شما خیانت نکنید، آنجایی که با دروغی می خواهید منفعتی را جلب کنید، آن دروغ را نگویید، آنجایی که قرار است خیانتی انجام شود، خیانت نکنید، شرافتی را نفروشید و تملق نا به جایی نگویید تا پُستی به دست آورید یا پُستی را نگه دارید.
متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین نقویان را می خوانید:
* امام حسین(ع) در جریان کربلا با بیانی تأکید کردند که مردم بنده دنیا هستند و دین تنها لقلقه زبان آنان شده و در موقعیتی که در معرض امتحان قرار گیرد، دینداران حقیقی کاهش می یابند، در حقیقت حضرت به نوعی از دینداری ظاهری برخی از مردم آن زمان سخن گفتند؛ می توان کلام حضرت را منوط به همه دوران ها و زمان ها دانست؟ معنا و مفهوم این کلام حضرت برای دنیای امروز چگونه قابل تفسیر است؟
برای فهم و تطبیق کلام ائمه و قرآن و هر بزرگی به زمان امروز، نیاز به یکسری عناصر جانبی داریم، به عنوان مثال زمانی کلامی می شنویم که دعاست، کسی می گوید که خدا عمر و سلامتی بدهد یا می شنویم که کلامی حالت نفرین دارد، نمی توانیم قاطعانه بگوییم که فلانی برای دیگری از خداوند طلب مرگ کرد به تعبیر دیگر اگر نفهمیم گوینده و شنونده چه کسی بوده و چه شخصیتی داشته و نسبت آنها چه بوده و در چه شرایط و انگیزه ای این مطلب را گفته است، در فهم دچار مشکل می شویم؛ زمانی نفرینی می شنویم و سپس متوجه می شویم که گوینده این نفرین “مادر” بوده و این نفرین را به فرزند خود گفته و زمانی گفته که این فرزند بسیار دل این مادر را خون کرده و مادر عصبانی شده و این جمله را گفته، حال ما می توانیم بگوییم که خواست جدی این مادر مرگ فرزند بوده است! مادر در شرایطی عصبانی بوده و به قول مولانا اصلا مرگ فرزند را نمی خواسته؛ « مادر ار گوید ترا مرگ تو باد * مرگ آن خو خواهد و مرگ فساد » در حقیقت مادر مرگ اخلاق و خوی ناشایستی که در وجود فرزند هست را می خواهد نه مرگ فرزندش را.
دعا هم همینطور است، شخصی از دیگری درخواست مالی و غیرمالی دارد، گدایی به کسی می گوید پول بدهد، اگرچه گدای واقعی هم نیست و خود را به گدایی زده، اما دعا می کند که الهی خدا عمرت بدهد، این فرد در حقیقت شما را دعا نمی کند بلکه درخواست جدی او این است که به او پول بدهید و اگر فردا روزی به او پولی ندهید، دعا می کند که خبر مرگ شما بیاید. بنابراین نه آن زمان که گفته می شود خبر مرگت بیاید و نه زمانی که گفته می شود خدا عمرت دهد، حرف جدی در میان نیست.
حال اگر شخصیت گوینده در مقام بالاتری باشد و به یک امام معصوم برسیم؛ وقتی امام حسین(ع) می فرمایند: «النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا؛ مردم برده و بنده دنیا هستند» سوال پیش می آید که آیا همه مردم در همه زمان ها، در همه مکان ها بنده دنیا هستند؟ حضرت یاران خوبی داشتند که در سخنی در شب عاشورا می فرمایند: بهتر و باوفاتر از یاران خود ندارم؛ پس اینکه امام فرمودند مردم بنده دنیا هستند، “مردم” شامل حال اصحاب امام نیز می شود؟ یا منظور حضرت از مردم، گروهی هستند؟
بنابراین برای فهم یک مطلب باید پارامترها را در نظر بگیریم تا بتوانیم یک جمله را معنی کنیم؛ برخی متاسفانه این دقت ها را ندارند، یک عبارت را در نظر می گیرند و آن را به عمومیت می رسانند و می گویند که حضرت به همه و در همه موقعیت ها گفتند. یا امام علی(ع) در مورد زنان، جمله ای دارند و می فرمایند: «زنان ناقص العقل هستند» بر فرض که این جمله صادر شده باشد، آیا حضرت به همه خانم ها و در همه زمان ها فرموده است؟ منظورشان از ناقص العقل بودن چیست؟ در جای دیگری امیرالمومنین می فرمایند: «وَلاَ یُلْاَمُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ؛ دنیا مادر انسان هاست» بنابراین اگر کسی مادر خود را دوست دارد که نباید او را ملامت کرد، از سوی دیگر امام حسین (ع) فرزند حضرت علی(ع)، سخن دیگری دارند مبنی بر اینکه مردم برده دنیا هستند، این دو سخن با هم در تضاد هستند. در نتیجه برای فهم کلام بزرگی یا کلام مقدسی باید یک سیطره ای به همه آن گفتار وجود داشته باشد یعنی اگر کسی خواست حافظ را معنی کند نباید یک شعر آن را در نظر بگیرد و بگوید که جبری مسلک بوده چون گفته است: «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد» در حالی که حافظ در شعر دیگری می فرماید: «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم* فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» حافظی که می گوید همه چیز جبر است و ما هیچ اختیاری نداریم چطور می گوید سقف فلک هم می توانیم بشکافیم! به خاطر اینکه ما مرتب به پارادوکس، تناقض و تضادگویی در کلام بزرگان نرسیم بایستی اولاً کلام خاص و صدور آن و محل صدور و مخاطب آن، حال و شرایط گوینده را بسنجیم و دیگر اینکه به همه کلمات دیگر نیز یک اشاره و احاطه ای داشته باشیم، آن زمان اینها را با هم جمع کنیم و کنار هم بچینیم تا بتوانیم از کلمات استفاده درستی کنیم.
* بنابراین امام حسین(ع) در آن مقطع تاریخی با کلام خود چه کسانی را مخاطب قرار دادند؟ این افراد چه ویژگی هایی داشتند که حضرت آنها را بنده و برده دنیا خطاب کردند؟
در منطق مطلبی می خوانیم و می گوییم که قضایا، جمله ها و گزاره ها را به دو بخش تقسیم می کنند، یکی قضایای حقیقیه و دیگری قضایای خارجیه؛ قضایای خارجیه یعنی جمله ای که گوینده ای می گوید و منظور و خطاب او به همان اتفاقاتی است که در زمان خودش در حال رخ دادن است، مثلا یک استاد و معلمی سر کلاس می رود و دانش آموزان او که این ترم درس نخواندند را تنبل خطاب می کند و می گوید در این روزگار دانش آموزان تنبل شدند، منظور این معلم یا استاد این است که شما دانش آموزان من که این ترم به هر دلیلی درس نخواندید، تنبل هستند، آیا “امروز” یعنی همه دانش آموزان، همه مدارس و همه دنیا؟ خیر! منظور این استاد یا معلم دانش آموزان خود و همان تعدادی که درس نخواندند، بوده است.
به این قضیه خارجیه می گویند یعنی اشاره به اتفاقی در آن روزگار دارد؛ اما زمانی قضیه حقیقیه است یعنی جمله ای کلی برای همه انسان ها می گوییم؛ وقتی قرآن می فرماید: إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ؛ انسان ها به طور طبیعی و نوعی در خسارت و زیان هستند، آنچه به دست می آوردند با آنچه از دست می دهند بسیار تفاوت دارد، از دست دادن های آنها بیشتر از دستاوردشان هست؛ این قضیه حقیقی است و این خطاب برای همه انسان ها در همه اعصار و مکان هاست لذا فکر می کنیم که امام حسین آن جمله را در آن شرایطی که مردم آن زمان با او به بدعهدی عمل کردن، از او دعوتی کردند و سر قول و قرارشان نماندند و باعث شدند این فاجعه و مصیبت بار بیاید؛ بیان کردند و اشاره می کنند که مردم برده دنیا شدند، اگر دین می گویند و نمازی می خوانند تا زمانی است که سود و منافع و دنیای آنها تامین است، هر جا که دینداری خواست با دنیای مردم در جنگ باشد، مردم دین را رها می کنند و دنیا را می چسبند.
* این گروه که در صورت وجود سود و منفعت، دین دارند و در صورت به خطر افتادن دنیای آنها دین را رها می کنند و دنیا را طلب می کنند، در همه زمان ها حضور و چنین رویکردی به دین و دنیا دارند؟
خیر! من فکر نمی کنم برای همه زمان ها باشد، البته در زمان ما هم هست، ولی اینکه این جمله را تعمیم دهیم و عمومیت ببخشیم، درست نیست؛ فردا که امام زمان(عج) تشریف می آورند و اکثر مردم متدین می شوند، این جمله امام حسین(ع) در آن زمان صدق نمی کند. جمله امام حسین(ع) شامل حال خانواده ای که سه فرزند خود را در جنگ از دست داده و شهید شدند، نمی شود چرا که آنها از همه وجودشان گذشتند. هر کسی باید ببیند که کلام امام حسین(ع) در موردش صدق می کند یا نمی کند؛ دین را تا زمانی می خواهیم که منافع، شخصیت و قدرت ما حفظ شود یا در هر شرایطی دنیایی بر دین خود پایبند هستیم. در حال حاضر عده ای دین می گویند تنها برای اینکه سر قدرت بمانند، وقتی قدرت آنها را بگیرید، دیگر خیلی با انقلاب و دین کاری ندارند، از یک عده باید قدرت، امکانات، پول و میزشان را گرفت و دید که باز هم دیندار هستند یا تغییر می کنند.
* بنابراین معتقدید در هر زمانی گروه هایی هستند که به خاطر منفعت و قدرت خود دین را لقلقه زبان می کنند؟
قطعا و در این شکی نیست…
* وقتی در جوامع یا حکومت ها دین فقط لقلقه زبان باشد و در عمل معیارها و شاخصه های دینی دیده نشود، چه نشانه هایی در میان مردم و حکام در ابعاد رفتاری و عملی ظهور و بروز می کند؟
خیلی سوال خوبی است؛ ابتدا جامعه شناسان، فرهنگ شناسان و روانشناسان ما باید این مساله را حل کنند که آیا جامعه یک هرم و مخروط درست یا واژگون است، قاعده بالاست، رأس پایین است یا رأس بالاست و قاعده پایین است، به این معنا که آیا در جوامع حکومت ها هستند که مردم را می سازند و الگو می دهند و مردم چشم شان به آنهاست و از آنها سرمشق می گیرند یا حاکمان از مردم الگو و سرمشق می گیرند و هر طور که مردم هستند، حاکمان همانطور می شوند، این یک بحث مهمی است و این روزها در شبکه های اجتماعی کلامی منصوب به امیرکبیر دست به دست می چرخد مبنی بر اینکه امیرکبیر گفته است: “من زمانی خیال می کردم که باید حاکمان درست باشند، بعد کم کم به این نتیجه رسیدم که باید مردم درست شوند؛ با شاه، وزیر و نخست وزیرِ خوب جامعه درست نمی شود، مردمِ خوب هستند که می توانند جامعه را درست کنند” در حالی که اعتقاد من برعکس این است و طبق روایت و تجربه ای که داریم و آنچه می بینیم در جامعه اگر حاکمان درست باشند، مردم نیز درست هستند. امیرالمومنین می فرمایند: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛ مردم به حاکمان خود شبیه تر هستند تا به پدران خود»؛ یعنی اگر حاکمان و مسئولین در هر کشوری با هر نوع حکومتی از جمله نخست وزیر، ریاست جمهوری، دموکراسی یا به سبکی که در کشور ماست و به طور کلی کسانی که در رأس این هرم هستند، درست باشند، مردم هم درست می شوند در واقع این هرم و مخروط از رأس به قاعده می آید، نه از قاعده به رأس برود لذا اگر دین ابزار حاکمان و لقلقه زبانشان نشد و با دین، بازی و استفاده ابزاری نکردند خود به خود این به قاعده که می رسد مردم هم تا حدود زیادی از آنها تأثیر می گیرند.
جوامع انسانی با جوامع حیوانی و تربیت گیاهان تفاوت می کند، شما می توانید در مزرعه ای انگورها را با دستکاری در ژن، مدل خاصی پرورش دهید لذا میوه ها و حیوانات عجیبی می بینیم، اما انسان اینگونه نیست به حکم اینکه مختار آفریده شده می تواند حاکمش امیرالمومنین یا انسان فاسدی باشد، البته جوامعی داشتیم که حاکم آنها پیامبران بودند و عده ای از مردم فاسد شدند، این یک قانون صد در صد نیست، اما حکم ما همیشه به طور اکثری و غالبی است؛ در حال حاضر وقتی می خواهند در مورد مردم ایران حکم غالبی دهند، می گویند که مردم ایران کمی تا قسمتی دروغ می گویند و مردم اروپا این چنین دروغ نمی گویند، در جنس ایرانی دغل کاری و ناخالصی هست، اما جنس اروپایی و خارجی این گونه نیست، این جنس را حاکمان که نمی سازند، دست کارگری است که در فلان کارخانه کار می کند، دست مهندسی است که طرح آن را در شرکت و کارخانه اجرایی کرده است.
پس چرا جنس ما اینگونه است؟ چرا پرایدی که از کمپانی ماشین سازی ایران بیرون می آید یک جنس نامرغوب است و ایمن نیست، ولی اتومبیلی که فلان کمپانی اروپایی و آمریکایی می سازد، با کیفیت است؛ لذا ما حس می کنیم و تجربه هم به ما می گوید که وقتی حاکم به قانون عمل کرد، مردم هم عمل می کنند؛ وقتی مردم ببیند که مسئولین و فرزندان مسئولین هم مانند مردم عادی پشت میز کارمند اداره ها منتظر هستند، در بیمارستان مانند مردم در صف هستند، در قوه قضائیه حق دیگران را نمی گیرند و به آنها بدهند، مانند سایر مردم در صف می ایستادند و به حق خودشان قانع هستند و رشوه و پارتی بازی در مشی کشور معنی ندارد، در این صورت مردم هم دیگر دنبال پارتی نمی گردند و می گویند این فرد که پسر رییس جمهور و رهبر است مانند ما به ادارات آمده و کار خود را انجام می دهد. وقتی می بینند سطح زندگی آنان هم مانند سایر مردم است، حقوق های آنها به تناسب مسئولیتی که دارند، هست نه اینکه به خاطر پست شان مبالغ هنگفتی دریافت کنند، پست های زیادی ندارند چون اگر پست برای خدمت باشد، انسان علاقه مند است که مقداری از زیر این بار خلاص شود، چرا در کشور ما همه می خواهند رئیس باشند و در کشورهای دیگر اینطور نیست، به خاطر اینکه می خواهیم از پست، مقام، اسم، عنوان دین، اسلام و بسم الله و ریش و تسبیح استفاده های دیگری کنیم، وقتی مردم همه اینها را فهمیدند، می شود “واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند” اما اگر همه مردم در همه سطوح شبیه هم باشند و عده ای از سایرین در سطح بسیار بالایی قرار نگرفته باشند، خود به خود مردم به حق خودشان قانع می شوند.
* گفتید در همه زمان ها هستند کسانی که دین را لقلقه زبان می کنند؛ با رجوع به تاریخ و زمان امام حسین(ع) و امروز، تا چه زمانی این چنین ریاکاری هایی ادامه خواهد داشت؟ به چه صورت و از چه طریقی تزویر و ریاکاری کسانی که از دین استفاده ابزاری می کنند، برملا می شود؟
حضرت امام خمینی(ره) در انقلاب مبنایی داشت و با برخوردهای چریکی، نظامی گری، کودتایی، رفتار تروریستی و برخوردهای مسلحانه اصلا موافق نبود لذا من اصلا یادم نیست که حضرت امام(ره) اقدامات امثال مرحوم نواب صفوی و یارانشان را تأیید کرده باشند؛ حداقل من خاطرم نیست و اگر تأییدی از سوی حضرت امام بوده، خوشحال می شوم که دوستان نشان ما بدهند؛ تز امام(ره) این بود که مردم باید بیدار و هوشیار باشند، مردم وقتی فهمیدند که هیأت حاکمه با هر نامی از جمله شاه یا آیت الله دروغ می گوید و ظلم می کند و برای خود امتیاز طلبی می کند، برای گرفتن حق خود اقدام می کنند. شهید بهشتی جمله ای دارد و می گوید: «رفتار طاغوتی، طاغوتی است، طاغوت، طاغوت است، چه تاج به سر باشد چه عمامه به سر»
زمانی می گویند که شما فقیر هستید و مبلغ ۴۵ تا ۵۰ هزار تومان به شما یارانه داده می شود، رییس جمهور بعدی می گوید ۵۰ هزار تومان یارانه کم است، باید ۱۰۰ هزار تومان یارانه بدهیم، رییس جمهور بعدی می گوید ۱۵۰ هزار تومان و به همین ترتیب؛ یک عده که نادان و بی توجه هستند، می گویند به کسی که قصد دارد بیشتر یارانه دهد، رأی بدهید، اما برخی می گویند بحث یارانه نیست بلکه حق مردم را باید به آنها داد، نباید این مردم را فقیر نگه داشت و بعد به آنها صدقه داد و کمک فقیرانه کرد، شما در این کشور باید حقوق یک کارمند و کارگر را به سطحی برسانید که بتواند با حقوق طبیعی که حق و محصول دست رنج خودش هست، یک زندگی آبرومند داشته باشد، در این صورت دیگر نیازی به ۲۰۰ هزار تومان یارانه ندارد و می گوید که زندگی من تأمین هست و چه نیازی دارم، مگر من گدا هستم که شما مرا صدق خور خود کنید؛ چند روز پیش رئیس کمیته امداد گفت که ما در کشور بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون زیر خط فقر داریم، شما به جای اینکه با فقیر مبارزه کنید باید با فقر مبارزه کنید، در کشورهای دیگر کاری کردند که مردم فقیر نیستند لذا کسی یارانه به این سبک نمی گیرد؛ درصد بسیار اندکی که از روی بی توجهی و ریخت و پاش ها و بی فکری، خود را به بدبختی رساندند، کمکی از دولت مربوطه دریافت می کنند. لذا اگر ما مردم را به حقوق خود آگاه کردیم، حاکمان هم به حقوق خود آگاهی پیدا می کنند؛ فردی که حاکم، رئیس جمهور، وکیل، وزیر، رهبر، آیت الله العظمی یا استاد دانشگاه شد، یک حقوقی دارد، او حق مطلق ندارد که هر طور خواست از آن حق استفاده کند و هر حکمی که خواست بدهد، مانند اینکه یک رئیس جمهوری بر سر کار که آمد.
هر طور که خواست وزیری را برکنار و وزیر دیگری را منصوب کند و بگوید که رئیس جمهور هستم و حق من است؛ قانون، اخلاق و عرف چنین حقی به او نداده و باید در چارچوب مصالح یک مملکت و براساس قوانین رفتار و اعمال تصمیم کند حتی امیرالمومنین که ما برای او اعتقاد به ولایت تام داریم هم وقتی یک استانداری را برکنار می کرد، نمی نوشت چون امیرالمومنین، امام و معصوم هستم، برکنار می کند بلکه دلیل آن را توضیح می دادند و به او می گفتند چه کار خلافی را مرتکب شده ای؛ در نهج البلاغه آمده که حضرت فرمودند: «اگر حاکمان و مسئولین ما به قوانین منطقی و عقلی پایبند باشند، این خصلت خود به خود به مردم سرایت می کند، مردم وقتی آگاه شدند خود به خود این آگاهی باعث می شود که حق خود را بگیرند.» ما احساس نمی کنیم که باید زور نظامی پیدا کنیم؛ قلدرانی مانند آمریکا هستند که چون زور نظامی دارند می خواهند به همه جا سلطه پیدا کند، منطق اسلام و دین، آگاهی را اصل قرار داده و می دهد. به قول فردوسی “توانا بود، هر که دانا بود”؛ دانایی خودش توانایی می آورد.
* در جریان کربلا در کنار بسیاری از مفاهیمی که متبلور است، بحث آزادی و اختیار در موارد گوناگونی به چشم می خورد، آنجا که حضرت در کلامی بیان می کنند “من بیعت خودم را از شما برمی دارم، هر کس که می خواهد از همین راه که آمده است، بازگردد” این در حالی است که در آن شرایط که تعداد افراد سپاه دشمن در برابر سپاه حضرت بسیار بود، شاید طبیعی است که حضرت تأکید بر این داشته باشد که یارانشان در کنارشان تا لحظه آخر بمانند و رسیدن به پیروزی در میدان بجنگند؛ اما امام حسین(ع) درس اخلاق می دهند و به آنها می آموزد که آزاد باشند و اختیار داشته باشند و در آزادی و اختیار کامل مسیر و هدف خود را انتخاب کنند؛ چرا امام ورای از دین، تا این حد به انسانیت انسان و حق اختیار آنان اهمیت دادند؟ دین بالاتر است یا اخلاق؟ دین بالاتر است یا عقل؟ دین بالاتر است یا گذشت؟
این هم سوال بسیار خوب و دقیقی است؛ اگر مقداری دقیق تر به دین توجه کنیم و دین را بهتر بشناسیم، می بینیم که دین، جزء اخلاق نیست؛ شخصی خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: «در دین شما عشق و محبت هست، حضرت فرمودند: هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ؛ دین یعنی عشق» به قول حافظ «هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق * بر او نمرده به فتوای من نماز کنید»
اگر دینداری را دیدید که از مهر و محبت خالی است، بدانید که دروغ می گوید و نماز، روزه، حج و عزاداری او حقیقی نیست؛ به همین جهت باید در دین شناسی دقت بیشتری کنیم و بدانیم دین یعنی اخلاق و انسانیت؛ دین یعنی تربیت، عقل، وجدان و مهربانی؛ امیرالمومنین در عهدنامه معروف مالک، در سطرهای اول دستورشان به جناب مالک می فرمایند: «أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ؛ اگر می خواستی حاکم شوی به یاد داشته باش که دلت مملو از محبت مردم باشد»؛ یعنی با این نگاه حاکم شود؛ اگر کسی به راستی مردم خود را دوست داشته باشد، به آنها دروغ نمی گوید و خیانت نمی کند، به اطرافیانشان اجازه هرگونه دخل و تصرفی نمی دهد، به مردم ظلم نمی کند، حق مردم را نمی خورد، برخلاف حکمت و عزت این مردم کار نمی کند، برای هوای نفس، پست و مقام خود تلاش نمی کند؛ اگر حاکمی هرکدام از این اقدامات را انجام داد، مشخص می شود که دروغ می گوید و مردم را دوست ندارد، دوستی اقتضائاتی دارد.
ما در جریان عاشورا در کنار آن حماسه طبق گفته شهید مطهری یک عاطفه سنگینی می بینیم، در کنار عاطفه یک اخلاق والا می بینیم، در کنار آن اخلاق یک حقوق انسانی می بینیم، در کنار آن حقوق یک گذشت و آقایی و بزرگواری می بینیم، در حقیقت یک منشوری که اگر خواستید عاشورا را بشناسید، باید همه وجوه آن منشور را ببینید. اگر گفتیم که امام حسین(ع) مرد حماسه بود، رستم دستانی که فردوسی ساخت، به ذهن ها تبلور می کند و دیگر حسین(ع) نیست. رستم چون مرد حماسه بود، گفت: “اگر جز بکام من آید جواب من و گرز و میدان افراسیاب”؛ اما امام حسین(ع) نگفت، اگر جزء به کام من آید، امام حسین(ع) فرمودند: «اگر جزء به حرف حق نیاید، من سرم را در این میدان می دهم»؛ در کنار آن حماسه می بینیم که شب عاشورا هم فرمودند: «هر کسی که خواست، برود، من از او هیچ الزام و اجباری ندارم»؛ به تعبیر امروزی ها حضرت ناز هم نمی کرد و نمی خواست قیمت را بالا ببرد یا به قول سعدی “چشمش بگوید نه، ابروهایش بگوید آری”.
بلکه به طور جدی فرمودند که بروید، اینها با شما کاری ندارند؛ حتی به برخی فرمودند: «اینطور نیست که اگر بروید به جهنم می روید بلکه بهشت شما تضمین شده است، ولی این نزدیکی ها هم نباشید چون اگر من فردا یاری طلبیدم و کسی صدای من را شنید و مرا یاری نکرد، به جهنم می رود؛ نه به خاطر اینکه گوش به حرف من نداده بلکه این یک قانون الهی است که اگر انسانیت یک انسانی حکم می کند که مظلومی را در برابر ظالم تا پای جان حمایت کند»؛ اوج مظلومیت امام حسین(ع) هستند و در مراتب بعدی از انسان عادی و حتی فرد غیر مسلمانی هم که مظلوم واقع می شود نیز باید حمایت کرد؛ در حال حاضر عده ای در میانمار ظلم می کنند، باید به هر کسی که ندای مظلومیت سر داد بدون توجه به مذهب آنان به خاطر انسان بودنشان از آنها حمایت شود، غیر از این منطق ما نیست؛ امیرالمومنین در عهدنامه مالک اشتر فرمودند: «انسان هایی که تحت حکومت تو هستند، دو گروهند، یک عده مسلمان و عده دیگر مسلمان نیستند، خیال نکن آنها که مسلمان نیستند حق کمتری دارند، همین که تحت حکومت تو هستند، حقوق مساوی دارند، اِمّا اخٌ لکَ فی الدّینِ؛ یا برادر دینی، او نَظیرٌ لک فی الخَلقِ؛ یا انسان هستند، همین که انسان هستند این حقوق برای آنها هم هست»؛ به همین جهت واقعا دیدن منشورگونه عاشورا می تواند یک آینه تمام نما باشد، برخی فقط نگاه عرفانی به کربلا می کنند، برخی فقط نگاه حماسی و برخی از وعاظ امروزی فقط نگاه سیاسی به عاشورا دارند و کاری به وجوه اخلاقی آن ندارند، آنان واقعه عاشورا را اینگونه بیان می کنند که “امام حسین(ع) آمدند حکومتی تشکیل دهند و اصل هم تشکیل حکومت است، ولی متاسفانه میان راه به شهادت رسیدند”، آیا واقعا ماجرای عاشورا این است!؟ به همین جهت خوب است که خطبا، وعاظ و مداحان به عاشورا یک نگاه منشور گونه کنند تا بتوانند همه وجوه عاشورا را بفهمند.
* بنابراین انسانیت زیربنای دینداری است؟
بله قطعاً.
* امام حسین(ع) در شب عاشورا اختیار و آزادی را به یاران خود دادند که بمانند یا بروند؛ این آموزه که طبق گفته شما سرشار از اخلاق مداری است، چه پیامی برای دنیای امروز به ویژه دست اندرکاران و تصمیم گیرندگان و رهبران جوامع در ارتباط با مردمانشان دارد؟
جمله ای در واپسین لحظات عمر شریف سیدالشهدا از زبان ایشان بیان شده که در دو جای تاریخ آمده است، یک بار نقل شده که حضرت وقتی شریحه می رفتند که مقداری آب بیاورد و در جای دیگری نقل شده لحظه ای که حضرت از اسب به زیر افتاده بودند، به خاطر شدت جراحات دیگر توان نشستن روی اسب را نداشتند، طبق تاریخ در هر دو بار؛ لشکر دشمن به سمت خیمه های حضرت حمله کردند در حالی که حضرت هنوز زنده بودند و می دیدند، فرمودند که “اگر دین ندارید و از خدا نمی ترسید و به قیامت اعتقادی ندارید، حداقل در زندگی این دنیای خود مرد، جوانمرد و آزاده باشید، من در حال جنگ با شما هستم، تا زمانی که زنده هستم، حق تعرض به زن و فرزند مرا ندارید”، این واقعا یک درس بزرگی است، ما نمی خواهیم همه را مسلمان و شیعه کنیم اگر کسی چنین خیالی دارد، باید گفت: زهی خیال باطل چون طبیعت انسان ها به گونه ای است که پای یک مکتب نمی آیند، حتی آیات قرآن به گونه ای است که امام زمان(عج) هم تشریف بیاورند همه مردم جهان، مسلمان و شیعه نمی شوند و او با همه نخواهد جنگید تا آنها را به زور مسلمان و شیعه کند، ولی درس آزادگی را به انسان ها خواهد داد، به این صورت که اگر یک مسیحی هستید، باشید ولی جوانمرد باشید، آنجا که پای خیانت به میان می آید، شما خیانت نکنید، آنجایی که با دروغی می خواهید منفعتی را جلب کنید، آن دروغ را نگویید، آنجایی که قرار است خیانتی انجام شود، خیانت نکنید، شرافتی را نفروشید و تملق نا به جایی نگویید تا پُستی به دست آورید یا پُستی را نگه دارید؛ واقعا امروز مطاع گرانقدر و گران قیمتی است که به مردم دنیا بگویید جوانمرد و آزاده باشند.
خاطره ای را بگویم، سال گذشته من سفری به یکی از کشورها داشتم، آن زمان مصادف شد با ایام انتخابات پارلمان در این کشور؛ در یک مرکز اسلامی که شب ها صحبت می کردم، گفتند یکی از کاندیداها می خواهد بیاید و صحبت کند، اتفاقا یک خانم بود، اولا به خاطر احترام به آن مجموعه مسلمانان که در این مرکز حضور داشتند، با حجاب و روسری آمد در حالی که ایشان مسلمان نبود و کشور هم کشور خودش و کاندیدای پارلمان هم بود، دوره قبل هم اتفاقا سناتور و در مجلس بود، یعنی یک انسان قدرتمند سیاسی بود ولی انقدر ادب و احترام به خرج داد که با روسری آمد، بدون اینکه آنجا الزام و اجباری باشد، سپس به دفتر آمد، چند دقیقه ای که من در دفتر بودم، مدیر مجموعه به من گفت که این خانم بسیار انسان خوبی است و کمک می کند و به مرکز اسلامی ما هم کمک کرده است و به من گفت که شما دعا کنید که ایشان رأی بیاورد، سپس برای آن خانم هم ترجمه کرد که به حاج آقا گفتم، دعا کند که شما رأی بیاورید، بسیار برای من عجیب بود که آن خانم گفت: “به شیخ بگویید که دعا کند من انسان خوبی باشم، رأی آوردن مهم نیست، اول باید انسان خوبی باشم”.
این همان نگاهی است که امام حسین(ع) به بشریت دارد مبنی بر اینکه قبل از اینکه شما رئیس جمهور، وزیر، وکیل، فرمانده، ارتشبد، رهبر، استاد دانشگاه، مهندس، پرفسور و پزشک و…. باشید، انسان خوبی باشید. اگر ما توانستیم این انسانیت را در همه جای عالم سرایت دهیم، آن زمان یک ماکتی از بهشت را در همین کره زمین خواهیم دید.
ما افتخار می کنیم به داشتن پیشوایی مانند امام حسین(ع) که سخنان او می تواند منشور و مانیفست زندگی مسالمت آمیز و شرافتمندانه تا قیامت باشد.
اگر یک مسیحی هستید، باشید ولی جوانمرد باشید، آنجا که پای خیانت به میان می آید، شما خیانت نکنید، آنجایی که با دروغی می خواهید منفعتی را جلب کنید، آن دروغ را نگویید، آنجایی که قرار است خیانتی انجام شود، خیانت نکنید، شرافتی را نفروشید و تملق نا به جایی نگویید تا پُستی به دست آورید یا پُستی را نگه دارید.
امام حسین(ع) در کلامی ماندگار فرمودند که «اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ؛ مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست» استاد نقویان می گوید که امام حسین(ع) این جمله را در آن شرایطی که مردم آن زمان با او به بدعهدی عمل کردن، از او دعوتی کردند و سر قول و قرارشان نماندند و باعث شدند حادثه کربلا اتفاق بیفتد؛ بیان کردند و اشاره می کنند که مردم برده دنیا شدند، اگر دین می گویند و نمازی می خوانند تا زمانی است که سود و منافع و دنیای آنها تامین است، هر جا که دینداری خواست با دنیای مردم در جنگ باشد، مردم دین را رها می کنند و دنیا را می چسبند.
هر کسی باید ببیند که کلام امام حسین(ع) در موردش صدق می کند یا صدق نمی کند؛ دین را تا زمانی می خواهیم که منافع، شخصیت و قدرت ما حفظ شود یا در هر شرایطی دنیایی، بر دین خود پایبند هستیم. در حال حاضر عده ای دین می گویند تنها برای اینکه سر قدرت بمانند، وقتی قدرت آنها را بگیرید، دیگر با انقلاب و دین کاری ندارند، از یک عده باید قدرت، امکانات، پول و میزشان را گرفت و دید که باز هم دیندار هستند یا تغییر می کنند.
نقویان تأکید می کند که جامعه شناسان، فرهنگ شناسان و روانشناسان ما باید این مساله را حل کنند که آیا جامعه یک هرم و مخروط درست یا واژگون است، قاعده بالاست، رأس پایین است یا رأس بالاست و قاعده پایین است، به این معنا که آیا در جوامع حکومت ها هستند که مردم را می سازند و الگو می دهند و مردم چشم شان به آنهاست و از آنها سرمشق می گیرند یا حاکمان از مردم الگو و سرمشق می گیرند و هر طور که مردم هستند، حاکمان همانطور می شوند؛ البته من معتقدم اگر حاکمان درست باشند، مردم نیز درست هستند.
او با بیان اینکه دین، جزء اخلاق نیست؛ اظهار می کند: اگر دینداری را دیدید که از مهر و محبت خالی است، بدانید که دروغ می گوید و نماز، روزه، حج و عزاداری او حقیقی نیست؛ به همین جهت باید در دین شناسی دقت بیشتری کنیم و بدانیم دین یعنی اخلاق و انسانیت؛ دین یعنی تربیت، عقل، وجدان و مهربانی؛ اگر حاکمی به راستی مردم خود را دوست داشته باشد، به آنها دروغ نمی گوید و خیانت نمی کند، به اطرافیانشان اجازه هرگونه دخل و تصرفی نمی دهد، به مردم ظلم نمی کند، حق مردم را نمی خورد، برخلاف حکمت و عزت این مردم کار نمی کند، برای هوای نفس، پست و مقام خود تلاش نمی کند؛ اگر حاکمی هرکدام از این اقدامات را انجام داد، مشخص می شود که دروغ می گوید و مردم را دوست ندارد.
نقویان دیدن منشور گونه عاشورا را ضروری می داند و می گوید: در جریان عاشورا در کنار آن حماسه یک عاطفه سنگین، در کنار عاطفه، یک اخلاق والا، در کنار آن اخلاق یک حقوق انسانی و در کنار آن حقوق یک گذشت و آقایی و بزرگواری می بینیم، در حقیقت یک منشوری که اگر خواستیم عاشورا را بشناسیم، باید همه وجوه آن منشور را ببینیم؛ اما برخی فقط نگاه عرفانی به کربلا می کنند، برخی فقط نگاه حماسی و برخی از وعاظ امروزی فقط نگاه سیاسی به عاشورا دارند و کاری به وجوه اخلاقی آن ندارند، آنان واقعه عاشورا را اینگونه بیان می کنند که “امام حسین(ع) آمدند حکومتی تشکیل دهند و اصل هم تشکیل حکومت است، ولی متاسفانه میان راه به شهادت رسیدند”، آیا واقعا ماجرای عاشورا این است!؟ خوب است که خطبا، وعاظ و مداحان به عاشورا یک نگاه منشور گونه کنند تا بتوانند همه وجوه عاشورا را بفهمند.
او با اشاره به اینکه عاشورا درس آزادگی را به انسان ها می دهد، خاطرنشان می کند: اگر یک مسیحی هستید، باشید ولی جوانمرد باشید، آنجا که پای خیانت به میان می آید، شما خیانت نکنید، آنجایی که با دروغی می خواهید منفعتی را جلب کنید، آن دروغ را نگویید، آنجایی که قرار است خیانتی انجام شود، خیانت نکنید، شرافتی را نفروشید و تملق نا به جایی نگویید تا پُستی به دست آورید یا پُستی را نگه دارید.
متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین نقویان را می خوانید:
* امام حسین(ع) در جریان کربلا با بیانی تأکید کردند که مردم بنده دنیا هستند و دین تنها لقلقه زبان آنان شده و در موقعیتی که در معرض امتحان قرار گیرد، دینداران حقیقی کاهش می یابند، در حقیقت حضرت به نوعی از دینداری ظاهری برخی از مردم آن زمان سخن گفتند؛ می توان کلام حضرت را منوط به همه دوران ها و زمان ها دانست؟ معنا و مفهوم این کلام حضرت برای دنیای امروز چگونه قابل تفسیر است؟
برای فهم و تطبیق کلام ائمه و قرآن و هر بزرگی به زمان امروز، نیاز به یکسری عناصر جانبی داریم، به عنوان مثال زمانی کلامی می شنویم که دعاست، کسی می گوید که خدا عمر و سلامتی بدهد یا می شنویم که کلامی حالت نفرین دارد، نمی توانیم قاطعانه بگوییم که فلانی برای دیگری از خداوند طلب مرگ کرد به تعبیر دیگر اگر نفهمیم گوینده و شنونده چه کسی بوده و چه شخصیتی داشته و نسبت آنها چه بوده و در چه شرایط و انگیزه ای این مطلب را گفته است، در فهم دچار مشکل می شویم؛ زمانی نفرینی می شنویم و سپس متوجه می شویم که گوینده این نفرین “مادر” بوده و این نفرین را به فرزند خود گفته و زمانی گفته که این فرزند بسیار دل این مادر را خون کرده و مادر عصبانی شده و این جمله را گفته، حال ما می توانیم بگوییم که خواست جدی این مادر مرگ فرزند بوده است! مادر در شرایطی عصبانی بوده و به قول مولانا اصلا مرگ فرزند را نمی خواسته؛ « مادر ار گوید ترا مرگ تو باد * مرگ آن خو خواهد و مرگ فساد » در حقیقت مادر مرگ اخلاق و خوی ناشایستی که در وجود فرزند هست را می خواهد نه مرگ فرزندش را.
دعا هم همینطور است، شخصی از دیگری درخواست مالی و غیرمالی دارد، گدایی به کسی می گوید پول بدهد، اگرچه گدای واقعی هم نیست و خود را به گدایی زده، اما دعا می کند که الهی خدا عمرت بدهد، این فرد در حقیقت شما را دعا نمی کند بلکه درخواست جدی او این است که به او پول بدهید و اگر فردا روزی به او پولی ندهید، دعا می کند که خبر مرگ شما بیاید. بنابراین نه آن زمان که گفته می شود خبر مرگت بیاید و نه زمانی که گفته می شود خدا عمرت دهد، حرف جدی در میان نیست.
حال اگر شخصیت گوینده در مقام بالاتری باشد و به یک امام معصوم برسیم؛ وقتی امام حسین(ع) می فرمایند: «النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا؛ مردم برده و بنده دنیا هستند» سوال پیش می آید که آیا همه مردم در همه زمان ها، در همه مکان ها بنده دنیا هستند؟ حضرت یاران خوبی داشتند که در سخنی در شب عاشورا می فرمایند: بهتر و باوفاتر از یاران خود ندارم؛ پس اینکه امام فرمودند مردم بنده دنیا هستند، “مردم” شامل حال اصحاب امام نیز می شود؟ یا منظور حضرت از مردم، گروهی هستند؟
بنابراین برای فهم یک مطلب باید پارامترها را در نظر بگیریم تا بتوانیم یک جمله را معنی کنیم؛ برخی متاسفانه این دقت ها را ندارند، یک عبارت را در نظر می گیرند و آن را به عمومیت می رسانند و می گویند که حضرت به همه و در همه موقعیت ها گفتند. یا امام علی(ع) در مورد زنان، جمله ای دارند و می فرمایند: «زنان ناقص العقل هستند» بر فرض که این جمله صادر شده باشد، آیا حضرت به همه خانم ها و در همه زمان ها فرموده است؟ منظورشان از ناقص العقل بودن چیست؟ در جای دیگری امیرالمومنین می فرمایند: «وَلاَ یُلْاَمُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ؛ دنیا مادر انسان هاست» بنابراین اگر کسی مادر خود را دوست دارد که نباید او را ملامت کرد، از سوی دیگر امام حسین (ع) فرزند حضرت علی(ع)، سخن دیگری دارند مبنی بر اینکه مردم برده دنیا هستند، این دو سخن با هم در تضاد هستند. در نتیجه برای فهم کلام بزرگی یا کلام مقدسی باید یک سیطره ای به همه آن گفتار وجود داشته باشد یعنی اگر کسی خواست حافظ را معنی کند نباید یک شعر آن را در نظر بگیرد و بگوید که جبری مسلک بوده چون گفته است: «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد» در حالی که حافظ در شعر دیگری می فرماید: «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم* فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» حافظی که می گوید همه چیز جبر است و ما هیچ اختیاری نداریم چطور می گوید سقف فلک هم می توانیم بشکافیم! به خاطر اینکه ما مرتب به پارادوکس، تناقض و تضادگویی در کلام بزرگان نرسیم بایستی اولاً کلام خاص و صدور آن و محل صدور و مخاطب آن، حال و شرایط گوینده را بسنجیم و دیگر اینکه به همه کلمات دیگر نیز یک اشاره و احاطه ای داشته باشیم، آن زمان اینها را با هم جمع کنیم و کنار هم بچینیم تا بتوانیم از کلمات استفاده درستی کنیم.
* بنابراین امام حسین(ع) در آن مقطع تاریخی با کلام خود چه کسانی را مخاطب قرار دادند؟ این افراد چه ویژگی هایی داشتند که حضرت آنها را بنده و برده دنیا خطاب کردند؟
در منطق مطلبی می خوانیم و می گوییم که قضایا، جمله ها و گزاره ها را به دو بخش تقسیم می کنند، یکی قضایای حقیقیه و دیگری قضایای خارجیه؛ قضایای خارجیه یعنی جمله ای که گوینده ای می گوید و منظور و خطاب او به همان اتفاقاتی است که در زمان خودش در حال رخ دادن است، مثلا یک استاد و معلمی سر کلاس می رود و دانش آموزان او که این ترم درس نخواندند را تنبل خطاب می کند و می گوید در این روزگار دانش آموزان تنبل شدند، منظور این معلم یا استاد این است که شما دانش آموزان من که این ترم به هر دلیلی درس نخواندید، تنبل هستند، آیا “امروز” یعنی همه دانش آموزان، همه مدارس و همه دنیا؟ خیر! منظور این استاد یا معلم دانش آموزان خود و همان تعدادی که درس نخواندند، بوده است.
به این قضیه خارجیه می گویند یعنی اشاره به اتفاقی در آن روزگار دارد؛ اما زمانی قضیه حقیقیه است یعنی جمله ای کلی برای همه انسان ها می گوییم؛ وقتی قرآن می فرماید: إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ؛ انسان ها به طور طبیعی و نوعی در خسارت و زیان هستند، آنچه به دست می آوردند با آنچه از دست می دهند بسیار تفاوت دارد، از دست دادن های آنها بیشتر از دستاوردشان هست؛ این قضیه حقیقی است و این خطاب برای همه انسان ها در همه اعصار و مکان هاست لذا فکر می کنیم که امام حسین آن جمله را در آن شرایطی که مردم آن زمان با او به بدعهدی عمل کردن، از او دعوتی کردند و سر قول و قرارشان نماندند و باعث شدند این فاجعه و مصیبت بار بیاید؛ بیان کردند و اشاره می کنند که مردم برده دنیا شدند، اگر دین می گویند و نمازی می خوانند تا زمانی است که سود و منافع و دنیای آنها تامین است، هر جا که دینداری خواست با دنیای مردم در جنگ باشد، مردم دین را رها می کنند و دنیا را می چسبند.
* این گروه که در صورت وجود سود و منفعت، دین دارند و در صورت به خطر افتادن دنیای آنها دین را رها می کنند و دنیا را طلب می کنند، در همه زمان ها حضور و چنین رویکردی به دین و دنیا دارند؟
خیر! من فکر نمی کنم برای همه زمان ها باشد، البته در زمان ما هم هست، ولی اینکه این جمله را تعمیم دهیم و عمومیت ببخشیم، درست نیست؛ فردا که امام زمان(عج) تشریف می آورند و اکثر مردم متدین می شوند، این جمله امام حسین(ع) در آن زمان صدق نمی کند. جمله امام حسین(ع) شامل حال خانواده ای که سه فرزند خود را در جنگ از دست داده و شهید شدند، نمی شود چرا که آنها از همه وجودشان گذشتند. هر کسی باید ببیند که کلام امام حسین(ع) در موردش صدق می کند یا نمی کند؛ دین را تا زمانی می خواهیم که منافع، شخصیت و قدرت ما حفظ شود یا در هر شرایطی دنیایی بر دین خود پایبند هستیم. در حال حاضر عده ای دین می گویند تنها برای اینکه سر قدرت بمانند، وقتی قدرت آنها را بگیرید، دیگر خیلی با انقلاب و دین کاری ندارند، از یک عده باید قدرت، امکانات، پول و میزشان را گرفت و دید که باز هم دیندار هستند یا تغییر می کنند.
* بنابراین معتقدید در هر زمانی گروه هایی هستند که به خاطر منفعت و قدرت خود دین را لقلقه زبان می کنند؟
قطعا و در این شکی نیست…
* وقتی در جوامع یا حکومت ها دین فقط لقلقه زبان باشد و در عمل معیارها و شاخصه های دینی دیده نشود، چه نشانه هایی در میان مردم و حکام در ابعاد رفتاری و عملی ظهور و بروز می کند؟
خیلی سوال خوبی است؛ ابتدا جامعه شناسان، فرهنگ شناسان و روانشناسان ما باید این مساله را حل کنند که آیا جامعه یک هرم و مخروط درست یا واژگون است، قاعده بالاست، رأس پایین است یا رأس بالاست و قاعده پایین است، به این معنا که آیا در جوامع حکومت ها هستند که مردم را می سازند و الگو می دهند و مردم چشم شان به آنهاست و از آنها سرمشق می گیرند یا حاکمان از مردم الگو و سرمشق می گیرند و هر طور که مردم هستند، حاکمان همانطور می شوند، این یک بحث مهمی است و این روزها در شبکه های اجتماعی کلامی منصوب به امیرکبیر دست به دست می چرخد مبنی بر اینکه امیرکبیر گفته است: “من زمانی خیال می کردم که باید حاکمان درست باشند، بعد کم کم به این نتیجه رسیدم که باید مردم درست شوند؛ با شاه، وزیر و نخست وزیرِ خوب جامعه درست نمی شود، مردمِ خوب هستند که می توانند جامعه را درست کنند” در حالی که اعتقاد من برعکس این است و طبق روایت و تجربه ای که داریم و آنچه می بینیم در جامعه اگر حاکمان درست باشند، مردم نیز درست هستند. امیرالمومنین می فرمایند: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛ مردم به حاکمان خود شبیه تر هستند تا به پدران خود»؛ یعنی اگر حاکمان و مسئولین در هر کشوری با هر نوع حکومتی از جمله نخست وزیر، ریاست جمهوری، دموکراسی یا به سبکی که در کشور ماست و به طور کلی کسانی که در رأس این هرم هستند، درست باشند، مردم هم درست می شوند در واقع این هرم و مخروط از رأس به قاعده می آید، نه از قاعده به رأس برود لذا اگر دین ابزار حاکمان و لقلقه زبانشان نشد و با دین، بازی و استفاده ابزاری نکردند خود به خود این به قاعده که می رسد مردم هم تا حدود زیادی از آنها تأثیر می گیرند.
جوامع انسانی با جوامع حیوانی و تربیت گیاهان تفاوت می کند، شما می توانید در مزرعه ای انگورها را با دستکاری در ژن، مدل خاصی پرورش دهید لذا میوه ها و حیوانات عجیبی می بینیم، اما انسان اینگونه نیست به حکم اینکه مختار آفریده شده می تواند حاکمش امیرالمومنین یا انسان فاسدی باشد، البته جوامعی داشتیم که حاکم آنها پیامبران بودند و عده ای از مردم فاسد شدند، این یک قانون صد در صد نیست، اما حکم ما همیشه به طور اکثری و غالبی است؛ در حال حاضر وقتی می خواهند در مورد مردم ایران حکم غالبی دهند، می گویند که مردم ایران کمی تا قسمتی دروغ می گویند و مردم اروپا این چنین دروغ نمی گویند، در جنس ایرانی دغل کاری و ناخالصی هست، اما جنس اروپایی و خارجی این گونه نیست، این جنس را حاکمان که نمی سازند، دست کارگری است که در فلان کارخانه کار می کند، دست مهندسی است که طرح آن را در شرکت و کارخانه اجرایی کرده است.
پس چرا جنس ما اینگونه است؟ چرا پرایدی که از کمپانی ماشین سازی ایران بیرون می آید یک جنس نامرغوب است و ایمن نیست، ولی اتومبیلی که فلان کمپانی اروپایی و آمریکایی می سازد، با کیفیت است؛ لذا ما حس می کنیم و تجربه هم به ما می گوید که وقتی حاکم به قانون عمل کرد، مردم هم عمل می کنند؛ وقتی مردم ببیند که مسئولین و فرزندان مسئولین هم مانند مردم عادی پشت میز کارمند اداره ها منتظر هستند، در بیمارستان مانند مردم در صف هستند، در قوه قضائیه حق دیگران را نمی گیرند و به آنها بدهند، مانند سایر مردم در صف می ایستادند و به حق خودشان قانع هستند و رشوه و پارتی بازی در مشی کشور معنی ندارد، در این صورت مردم هم دیگر دنبال پارتی نمی گردند و می گویند این فرد که پسر رییس جمهور و رهبر است مانند ما به ادارات آمده و کار خود را انجام می دهد. وقتی می بینند سطح زندگی آنان هم مانند سایر مردم است، حقوق های آنها به تناسب مسئولیتی که دارند، هست نه اینکه به خاطر پست شان مبالغ هنگفتی دریافت کنند، پست های زیادی ندارند چون اگر پست برای خدمت باشد، انسان علاقه مند است که مقداری از زیر این بار خلاص شود، چرا در کشور ما همه می خواهند رئیس باشند و در کشورهای دیگر اینطور نیست، به خاطر اینکه می خواهیم از پست، مقام، اسم، عنوان دین، اسلام و بسم الله و ریش و تسبیح استفاده های دیگری کنیم، وقتی مردم همه اینها را فهمیدند، می شود “واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند” اما اگر همه مردم در همه سطوح شبیه هم باشند و عده ای از سایرین در سطح بسیار بالایی قرار نگرفته باشند، خود به خود مردم به حق خودشان قانع می شوند.
* گفتید در همه زمان ها هستند کسانی که دین را لقلقه زبان می کنند؛ با رجوع به تاریخ و زمان امام حسین(ع) و امروز، تا چه زمانی این چنین ریاکاری هایی ادامه خواهد داشت؟ به چه صورت و از چه طریقی تزویر و ریاکاری کسانی که از دین استفاده ابزاری می کنند، برملا می شود؟
حضرت امام خمینی(ره) در انقلاب مبنایی داشت و با برخوردهای چریکی، نظامی گری، کودتایی، رفتار تروریستی و برخوردهای مسلحانه اصلا موافق نبود لذا من اصلا یادم نیست که حضرت امام(ره) اقدامات امثال مرحوم نواب صفوی و یارانشان را تأیید کرده باشند؛ حداقل من خاطرم نیست و اگر تأییدی از سوی حضرت امام بوده، خوشحال می شوم که دوستان نشان ما بدهند؛ تز امام(ره) این بود که مردم باید بیدار و هوشیار باشند، مردم وقتی فهمیدند که هیأت حاکمه با هر نامی از جمله شاه یا آیت الله دروغ می گوید و ظلم می کند و برای خود امتیاز طلبی می کند، برای گرفتن حق خود اقدام می کنند. شهید بهشتی جمله ای دارد و می گوید: «رفتار طاغوتی، طاغوتی است، طاغوت، طاغوت است، چه تاج به سر باشد چه عمامه به سر»
زمانی می گویند که شما فقیر هستید و مبلغ ۴۵ تا ۵۰ هزار تومان به شما یارانه داده می شود، رییس جمهور بعدی می گوید ۵۰ هزار تومان یارانه کم است، باید ۱۰۰ هزار تومان یارانه بدهیم، رییس جمهور بعدی می گوید ۱۵۰ هزار تومان و به همین ترتیب؛ یک عده که نادان و بی توجه هستند، می گویند به کسی که قصد دارد بیشتر یارانه دهد، رأی بدهید، اما برخی می گویند بحث یارانه نیست بلکه حق مردم را باید به آنها داد، نباید این مردم را فقیر نگه داشت و بعد به آنها صدقه داد و کمک فقیرانه کرد، شما در این کشور باید حقوق یک کارمند و کارگر را به سطحی برسانید که بتواند با حقوق طبیعی که حق و محصول دست رنج خودش هست، یک زندگی آبرومند داشته باشد، در این صورت دیگر نیازی به ۲۰۰ هزار تومان یارانه ندارد و می گوید که زندگی من تأمین هست و چه نیازی دارم، مگر من گدا هستم که شما مرا صدق خور خود کنید؛ چند روز پیش رئیس کمیته امداد گفت که ما در کشور بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون زیر خط فقر داریم، شما به جای اینکه با فقیر مبارزه کنید باید با فقر مبارزه کنید، در کشورهای دیگر کاری کردند که مردم فقیر نیستند لذا کسی یارانه به این سبک نمی گیرد؛ درصد بسیار اندکی که از روی بی توجهی و ریخت و پاش ها و بی فکری، خود را به بدبختی رساندند، کمکی از دولت مربوطه دریافت می کنند. لذا اگر ما مردم را به حقوق خود آگاه کردیم، حاکمان هم به حقوق خود آگاهی پیدا می کنند؛ فردی که حاکم، رئیس جمهور، وکیل، وزیر، رهبر، آیت الله العظمی یا استاد دانشگاه شد، یک حقوقی دارد، او حق مطلق ندارد که هر طور خواست از آن حق استفاده کند و هر حکمی که خواست بدهد، مانند اینکه یک رئیس جمهوری بر سر کار که آمد.
هر طور که خواست وزیری را برکنار و وزیر دیگری را منصوب کند و بگوید که رئیس جمهور هستم و حق من است؛ قانون، اخلاق و عرف چنین حقی به او نداده و باید در چارچوب مصالح یک مملکت و براساس قوانین رفتار و اعمال تصمیم کند حتی امیرالمومنین که ما برای او اعتقاد به ولایت تام داریم هم وقتی یک استانداری را برکنار می کرد، نمی نوشت چون امیرالمومنین، امام و معصوم هستم، برکنار می کند بلکه دلیل آن را توضیح می دادند و به او می گفتند چه کار خلافی را مرتکب شده ای؛ در نهج البلاغه آمده که حضرت فرمودند: «اگر حاکمان و مسئولین ما به قوانین منطقی و عقلی پایبند باشند، این خصلت خود به خود به مردم سرایت می کند، مردم وقتی آگاه شدند خود به خود این آگاهی باعث می شود که حق خود را بگیرند.» ما احساس نمی کنیم که باید زور نظامی پیدا کنیم؛ قلدرانی مانند آمریکا هستند که چون زور نظامی دارند می خواهند به همه جا سلطه پیدا کند، منطق اسلام و دین، آگاهی را اصل قرار داده و می دهد. به قول فردوسی “توانا بود، هر که دانا بود”؛ دانایی خودش توانایی می آورد.
* در جریان کربلا در کنار بسیاری از مفاهیمی که متبلور است، بحث آزادی و اختیار در موارد گوناگونی به چشم می خورد، آنجا که حضرت در کلامی بیان می کنند “من بیعت خودم را از شما برمی دارم، هر کس که می خواهد از همین راه که آمده است، بازگردد” این در حالی است که در آن شرایط که تعداد افراد سپاه دشمن در برابر سپاه حضرت بسیار بود، شاید طبیعی است که حضرت تأکید بر این داشته باشد که یارانشان در کنارشان تا لحظه آخر بمانند و رسیدن به پیروزی در میدان بجنگند؛ اما امام حسین(ع) درس اخلاق می دهند و به آنها می آموزد که آزاد باشند و اختیار داشته باشند و در آزادی و اختیار کامل مسیر و هدف خود را انتخاب کنند؛ چرا امام ورای از دین، تا این حد به انسانیت انسان و حق اختیار آنان اهمیت دادند؟ دین بالاتر است یا اخلاق؟ دین بالاتر است یا عقل؟ دین بالاتر است یا گذشت؟
این هم سوال بسیار خوب و دقیقی است؛ اگر مقداری دقیق تر به دین توجه کنیم و دین را بهتر بشناسیم، می بینیم که دین، جزء اخلاق نیست؛ شخصی خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: «در دین شما عشق و محبت هست، حضرت فرمودند: هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ؛ دین یعنی عشق» به قول حافظ «هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق * بر او نمرده به فتوای من نماز کنید»
اگر دینداری را دیدید که از مهر و محبت خالی است، بدانید که دروغ می گوید و نماز، روزه، حج و عزاداری او حقیقی نیست؛ به همین جهت باید در دین شناسی دقت بیشتری کنیم و بدانیم دین یعنی اخلاق و انسانیت؛ دین یعنی تربیت، عقل، وجدان و مهربانی؛ امیرالمومنین در عهدنامه معروف مالک، در سطرهای اول دستورشان به جناب مالک می فرمایند: «أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ؛ اگر می خواستی حاکم شوی به یاد داشته باش که دلت مملو از محبت مردم باشد»؛ یعنی با این نگاه حاکم شود؛ اگر کسی به راستی مردم خود را دوست داشته باشد، به آنها دروغ نمی گوید و خیانت نمی کند، به اطرافیانشان اجازه هرگونه دخل و تصرفی نمی دهد، به مردم ظلم نمی کند، حق مردم را نمی خورد، برخلاف حکمت و عزت این مردم کار نمی کند، برای هوای نفس، پست و مقام خود تلاش نمی کند؛ اگر حاکمی هرکدام از این اقدامات را انجام داد، مشخص می شود که دروغ می گوید و مردم را دوست ندارد، دوستی اقتضائاتی دارد.
ما در جریان عاشورا در کنار آن حماسه طبق گفته شهید مطهری یک عاطفه سنگینی می بینیم، در کنار عاطفه یک اخلاق والا می بینیم، در کنار آن اخلاق یک حقوق انسانی می بینیم، در کنار آن حقوق یک گذشت و آقایی و بزرگواری می بینیم، در حقیقت یک منشوری که اگر خواستید عاشورا را بشناسید، باید همه وجوه آن منشور را ببینید. اگر گفتیم که امام حسین(ع) مرد حماسه بود، رستم دستانی که فردوسی ساخت، به ذهن ها تبلور می کند و دیگر حسین(ع) نیست. رستم چون مرد حماسه بود، گفت: “اگر جز بکام من آید جواب من و گرز و میدان افراسیاب”؛ اما امام حسین(ع) نگفت، اگر جزء به کام من آید، امام حسین(ع) فرمودند: «اگر جزء به حرف حق نیاید، من سرم را در این میدان می دهم»؛ در کنار آن حماسه می بینیم که شب عاشورا هم فرمودند: «هر کسی که خواست، برود، من از او هیچ الزام و اجباری ندارم»؛ به تعبیر امروزی ها حضرت ناز هم نمی کرد و نمی خواست قیمت را بالا ببرد یا به قول سعدی “چشمش بگوید نه، ابروهایش بگوید آری”.
بلکه به طور جدی فرمودند که بروید، اینها با شما کاری ندارند؛ حتی به برخی فرمودند: «اینطور نیست که اگر بروید به جهنم می روید بلکه بهشت شما تضمین شده است، ولی این نزدیکی ها هم نباشید چون اگر من فردا یاری طلبیدم و کسی صدای من را شنید و مرا یاری نکرد، به جهنم می رود؛ نه به خاطر اینکه گوش به حرف من نداده بلکه این یک قانون الهی است که اگر انسانیت یک انسانی حکم می کند که مظلومی را در برابر ظالم تا پای جان حمایت کند»؛ اوج مظلومیت امام حسین(ع) هستند و در مراتب بعدی از انسان عادی و حتی فرد غیر مسلمانی هم که مظلوم واقع می شود نیز باید حمایت کرد؛ در حال حاضر عده ای در میانمار ظلم می کنند، باید به هر کسی که ندای مظلومیت سر داد بدون توجه به مذهب آنان به خاطر انسان بودنشان از آنها حمایت شود، غیر از این منطق ما نیست؛ امیرالمومنین در عهدنامه مالک اشتر فرمودند: «انسان هایی که تحت حکومت تو هستند، دو گروهند، یک عده مسلمان و عده دیگر مسلمان نیستند، خیال نکن آنها که مسلمان نیستند حق کمتری دارند، همین که تحت حکومت تو هستند، حقوق مساوی دارند، اِمّا اخٌ لکَ فی الدّینِ؛ یا برادر دینی، او نَظیرٌ لک فی الخَلقِ؛ یا انسان هستند، همین که انسان هستند این حقوق برای آنها هم هست»؛ به همین جهت واقعا دیدن منشورگونه عاشورا می تواند یک آینه تمام نما باشد، برخی فقط نگاه عرفانی به کربلا می کنند، برخی فقط نگاه حماسی و برخی از وعاظ امروزی فقط نگاه سیاسی به عاشورا دارند و کاری به وجوه اخلاقی آن ندارند، آنان واقعه عاشورا را اینگونه بیان می کنند که “امام حسین(ع) آمدند حکومتی تشکیل دهند و اصل هم تشکیل حکومت است، ولی متاسفانه میان راه به شهادت رسیدند”، آیا واقعا ماجرای عاشورا این است!؟ به همین جهت خوب است که خطبا، وعاظ و مداحان به عاشورا یک نگاه منشور گونه کنند تا بتوانند همه وجوه عاشورا را بفهمند.
* بنابراین انسانیت زیربنای دینداری است؟
بله قطعاً.
* امام حسین(ع) در شب عاشورا اختیار و آزادی را به یاران خود دادند که بمانند یا بروند؛ این آموزه که طبق گفته شما سرشار از اخلاق مداری است، چه پیامی برای دنیای امروز به ویژه دست اندرکاران و تصمیم گیرندگان و رهبران جوامع در ارتباط با مردمانشان دارد؟
جمله ای در واپسین لحظات عمر شریف سیدالشهدا از زبان ایشان بیان شده که در دو جای تاریخ آمده است، یک بار نقل شده که حضرت وقتی شریحه می رفتند که مقداری آب بیاورد و در جای دیگری نقل شده لحظه ای که حضرت از اسب به زیر افتاده بودند، به خاطر شدت جراحات دیگر توان نشستن روی اسب را نداشتند، طبق تاریخ در هر دو بار؛ لشکر دشمن به سمت خیمه های حضرت حمله کردند در حالی که حضرت هنوز زنده بودند و می دیدند، فرمودند که “اگر دین ندارید و از خدا نمی ترسید و به قیامت اعتقادی ندارید، حداقل در زندگی این دنیای خود مرد، جوانمرد و آزاده باشید، من در حال جنگ با شما هستم، تا زمانی که زنده هستم، حق تعرض به زن و فرزند مرا ندارید”، این واقعا یک درس بزرگی است، ما نمی خواهیم همه را مسلمان و شیعه کنیم اگر کسی چنین خیالی دارد، باید گفت: زهی خیال باطل چون طبیعت انسان ها به گونه ای است که پای یک مکتب نمی آیند، حتی آیات قرآن به گونه ای است که امام زمان(عج) هم تشریف بیاورند همه مردم جهان، مسلمان و شیعه نمی شوند و او با همه نخواهد جنگید تا آنها را به زور مسلمان و شیعه کند، ولی درس آزادگی را به انسان ها خواهد داد، به این صورت که اگر یک مسیحی هستید، باشید ولی جوانمرد باشید، آنجا که پای خیانت به میان می آید، شما خیانت نکنید، آنجایی که با دروغی می خواهید منفعتی را جلب کنید، آن دروغ را نگویید، آنجایی که قرار است خیانتی انجام شود، خیانت نکنید، شرافتی را نفروشید و تملق نا به جایی نگویید تا پُستی به دست آورید یا پُستی را نگه دارید؛ واقعا امروز مطاع گرانقدر و گران قیمتی است که به مردم دنیا بگویید جوانمرد و آزاده باشند.
خاطره ای را بگویم، سال گذشته من سفری به یکی از کشورها داشتم، آن زمان مصادف شد با ایام انتخابات پارلمان در این کشور؛ در یک مرکز اسلامی که شب ها صحبت می کردم، گفتند یکی از کاندیداها می خواهد بیاید و صحبت کند، اتفاقا یک خانم بود، اولا به خاطر احترام به آن مجموعه مسلمانان که در این مرکز حضور داشتند، با حجاب و روسری آمد در حالی که ایشان مسلمان نبود و کشور هم کشور خودش و کاندیدای پارلمان هم بود، دوره قبل هم اتفاقا سناتور و در مجلس بود، یعنی یک انسان قدرتمند سیاسی بود ولی انقدر ادب و احترام به خرج داد که با روسری آمد، بدون اینکه آنجا الزام و اجباری باشد، سپس به دفتر آمد، چند دقیقه ای که من در دفتر بودم، مدیر مجموعه به من گفت که این خانم بسیار انسان خوبی است و کمک می کند و به مرکز اسلامی ما هم کمک کرده است و به من گفت که شما دعا کنید که ایشان رأی بیاورد، سپس برای آن خانم هم ترجمه کرد که به حاج آقا گفتم، دعا کند که شما رأی بیاورید، بسیار برای من عجیب بود که آن خانم گفت: “به شیخ بگویید که دعا کند من انسان خوبی باشم، رأی آوردن مهم نیست، اول باید انسان خوبی باشم”.
این همان نگاهی است که امام حسین(ع) به بشریت دارد مبنی بر اینکه قبل از اینکه شما رئیس جمهور، وزیر، وکیل، فرمانده، ارتشبد، رهبر، استاد دانشگاه، مهندس، پرفسور و پزشک و…. باشید، انسان خوبی باشید. اگر ما توانستیم این انسانیت را در همه جای عالم سرایت دهیم، آن زمان یک ماکتی از بهشت را در همین کره زمین خواهیم دید.
ما افتخار می کنیم به داشتن پیشوایی مانند امام حسین(ع) که سخنان او می تواند منشور و مانیفست زندگی مسالمت آمیز و شرافتمندانه تا قیامت باشد.
- 13
- 3