تصميم عربستانسعودي براي قطع رابطه با قطر در واکنش به حمايت اين کشور از سازمانهاي تروريستي همچون اخوانالمسلمين و همچنين رابطه اين کشور با ايران، پرسشي حياتي را پيش ميکشد؛ ازجمله اینکه آيا اشتراکي ميان ايران و اخوانالمسلمين وجود دارد که هر دوی اينها را دشمن عربستانسعودي کند؟
اينکه متصلکردن دو تحول ديپلماتيک اخير فقط از سر تصادف بوده است؟ آنچه بيشتر بر پيچيدگي ماجرا ميافزايد، افزايش فرقهگرايي اخير در اخوان است که باعث شد اخوانالمسلمين در کنار هممذهبهاي سني خود قرار گيرد و ايران شيعه را محکوم کند.
از ايران و اخوان گاهي اوقات تحت عنوان «بهترين دشمنان» ياد ميشود، برخي اوقات تحت عنوان دوستان ابدي؛ بهويژه جالب است که سيل تبليغات دستگاههاي وابسته به سعودي، اخوان را به خاطر گرايش غيرطبيعي و شديدش به شيعه و رابطه سازماندهيشده و پنهانياش با ايران مورد حمله قرار داده است. هرچند چنين ادعاهايي درباره روابط عيني ميان ايران و اخوان نيازمند بررسيهاي دقيق است اما رگههايي از حقيقت نيز درباره رابطه اخوان با ايران وجود دارد.
از آن گذشته، برخلاف عقل متعارف که هرچه در خاورميانه ميگذارد را از لنز فرقهگرايي ميبيند، قراردادن مشترکات ايدئولوژيک در بستر تاريخي، الگوي جديدي از اتحاد سياسي به دست ميدهد. اين خطوط در حال ظهور ميتواند ميدان نبرد فرقهاي موجود را به مرزهايي کاملا نو و غيرقابل تصور بدل کند.
جمهوري اسلامگرا
عنصري که ميان ايران انقلابي و اخوان مشترک است، مدل سياسي از اسلام است که بهطور بينظيري حاکميت مردمي و ارزشهاي اسلامي را در «جمهوري اسلامي» تلفيق ميکند. اين تئوري ترکيبي، خود را از مدل ديرينه سني بر پايه تفکيک عملکرد ميان سياست و مذهب در تاريخ اسلام جدا ميکند و باعث مخالفتهاي شديدي از سوي نهاد روحانيت و نهاد سلطنت شده است.
در عربستانسعودي، اسلام و حکومت دو نهاد جدا از هم هستند که تنها بر پايه ضروريات سياست عملي گرد هم آمدهاند. درنتيجه عربستانسعودي از قرائت مينيماليستي و لفظي از شريعت حمايت ميکند، قرائتي که ميگويد آنچه اهميت دارد، قوانين نمادين حوزه خصوصي و موارد مربوط به تقواي شخصي همچون حجاب، پرهيز از الکل، ازدواج و طلاق و... است.
براساس اين الگوي پذيرفتهشده ميان مسجد و دولت، رهبران مذهبي در مسائل کلان سياسي همچون سياست خارجي يا سياستهاي کلان اقتصادي دخالت نميکنند که در جهت عکس اسلامي است که اخوانالمسلمين و ايران از آن حمايت ميکنند.
عربستان سعودي در طول تاريخ مدرن خود از دو بحران مشروعيت رنج ميبرد که باعث ميشد زمين مساعدي براي انتقادات اسلامگرايان جمهوريخواه باشد. از يک طرف، اتحاد ژئوپلیتيک اين کشور با غرب و بهويژه ايالاتمتحده که بهعنوان دشمن اصلي اسلام شناخته ميشود. ازسويديگر، سيستم سلطنتي اين کشور که بهعنوان نمادي از واپسگرايي مورد مضحکه قرار گرفته است.
هرچند که اخوان آشتفشاني خاموش بود، تهديد نرم اين گروه عليه مدل سلطنتي سعودي در سال ۲۰۰۰ دوباره روي سطح رسيد؛ زماني که احزاب وابسته به اخوان در چندين کشور مسلمان به قدرت رسيدند. هر چند خطر فوري تا زمان ظهور بهار عرب احساس نشد.
يکبار ديگر عربستانسعودي بهطور گسترده روي فرقهگرايي سرمايهگذاري کرد، اينبار نه براي مهار ايران بلکه براي ازبينبردن خطر جمهوريخواهان اسلامگرا، اين نبرد با ادعاي مبارزه با توسعهگرايي شيعيان انجام ميشد. ايران نيز با حمايت بيقيد و شرط خود از دولت بشار اسد در اعتباربخشي به اين روايت مشارکت ميکرد.
ايران و اخوان اشتراکاتي دارند. هر چند مهمتر از آن، مسئله ايران صرفا نمايي است که کمک ميکند خطوط صفبنديهاي سياسي که پس از بهار عربی در خاورميانه شکل گرفت، پنهان شود.
اخوان بهعنوان يکي از محبوبترين جنبشهاي اسلامي در ميان مردم عادي و تحصيلکردگان، قلب تهديدها عليه سلطنتهاي عربي را تشکيل ميدهد. آنچه زير پوست سياستهاي پيچيده و آشوبزده خاورميانه وجود دارد، رقابتي ميان سلطنتهاي سنتي به رهبري عربستانسعودي و جمهوريخواهان اسلامگرا، همچون اخوانالمسلمين است که ايران نيز از آن حمايت ميکند.
محمود پارگو
- 15
- 5