فلسفه دین، ارزیابی مفاهیم و باورهای بنیادین سنتهای دینی در جوامع مختلف است. موضوعات اصلی فلسفه دین، استدلال پیرامون طبیعت، وجود یا عدم وجود خدا، زبان دین، معجزه، دعا، مساله شر، صفات خدا، پلورالیسم دینی، معرفتشناسی دینی و رابطه بین دین و دیگر نظامهای ارزشی مانند اخلاق و علم تجربی است.
اصطلاح فلسفه دین از اواخر قرن هجدهم تحتتاثیر هگل رواج یافت. در غرب عمده آثار فلسفي مرتبط با دين تا پيش از سالهاي اخير اساسا به سنتهاي الهي يهوديت، مسيحيت و اسلام معطوف بوده است بااينحال ضمن حضور روزافزون اديان غيرالهي شرقي در غرب و آگاهي از اين سنتها، اهميت ورود آنها به گفتمان فلسفي نيز رو به افزايش است.
كتاب «درآمدی به فلسفه دین»، با اين رويكرد، مفاهیم و موضوعات اساسی این شاخه از فلسفه را، از مناقشات سنتی تا مفاهیم نوین مطرح میکند و در كنار طرح بسياري از سرفصلهاي سنتي مرتبط با اديان الهي، با ديدگاهي بینافرهنگي برخي رويكردهاي غيرالهي جديد را نيز بررسي ميكند.
نويسنده درعينحال كه تقسيمبندي سنتي «تحليلي/ قارهاي» را آنچنان قاطع نميداند اما بيشتر از سبك و روش سنت تحليلي پيروي ميكند. رويكردي كه شامل ارائه مواضع است و براهين صوري در دفاع از آن مواضع، و اعتراضها يا رديههايي بر آن براهين بعضا بدون درنظرگرفتن تاريخ، سياق يا محيط فرهنگي آن مواضع.
فصل اول كتاب با بررسي معناي عبارات فلسفه و فلسفه دين آغاز ميشود و به اين پرسش مهم ميپردازد كه باورها و اعمال ديني درباره دين چه هستند. همچنين در اين فصل جدول سير تاريخي درازمدت فلسفه دين نيز آمده است.
فصل دوم اين بررسي را با كنكاش در پديده روبهرشد تنوع ديني ادامه ميدهد و به طور خاص بر پنج دين بزرگ جهاني متمركز است: اديان هندويي، بودايي، يهوديت، مسيحيت و اسلام. هر يك از اين اديان درباره مسائل بنيادين، از قبيل معناي رستگاري يا نجات و ذات واقعيت غايي، مدعاهايي دارند و به علاوه هر يك از اين اديان جهاني و نيز فيلسوفان مهم تاريخي آنها باور دارند كه مدعاهاي اصلي آنها صادق است. از آنجا كه برخي از اين مدعاها با يكديگر در تعارضاند، سوال بعدي كه در كتاب بررسي شده اين است كه از نظر فلسفي بايد چه رويكردي را در قبال اين تعارضها اتخاذ كرد.
فصل دوم همچنين به ارزيابي نظامهاي ديني، معيارهاي ممكن براي انجام اين ارزيابيها و لزوم تساهل ديني ميپردازد. فيلسوفان دين درباره مفاهيم ديني مختلفي فكر ميكنند اما احتمالا به هيچيك از اين مفاهيم به اندازه مفهوم خدا يا واقعيت توجه نكردهاند بنابراين بررسي سرفصلهاي اصلي در بحث ذات و وجود خداوند اهميت بالايي دارد.
فصل سوم دو راه منحصربهفرد براي تصور خدا يا واقعيت غايي را بررسي ميكند: ١- بهمنزله حالتي مطلق از بودن (تصور موجود در برخي مكاتب دين بودايي و دين هندويي) ٢- خدايي شخصوار چنانچه در سه سنت بزرگ الهي معرفي شده است.
يكي از بحثهاي مهم درباره مفهوم خداوند در سالهاي اخير اين است كه آيا صفاتي كه به طور سنتي به خدا نسبت داده ميشوند منطقا سازگار و منسجماند يا خير؛ بنابراين بخشي از اين فصل به اين بحث اختصاص داده شده است.
فيلسوفان دين علاوه بر علاقه به بررسي مفهوم خداوند مشتاقاند بدانند كه آيا چنين مفهومي واقعيت نيز دارد و آيا خدايي وجود دارد يا خير. در فصلهاي ٤ و ٥ و ٦، سه نوع عمده از براهين اثبات وجود خدا بررسي ميشود: براهين كيهانشناختي، غايتشناختي و هستيشناختي.
البته همانطور كه برهانهاي فلسفي براي اثبات خدا وجود دارد، چالشهاي فلسفي نيز سر راه باور به خدا وجود دارد. فصل هفتم به يكي از اين چالشها ميپردازد: مساله شر. دين نوعا حوزهاي نيست كه از ديگر وجوه جامعه و فرهنگ به تمامي مجزا باشد و تقريبا همه جنبههاي زندگي انسان را دربر ميگيرد.
يكي از اين حوزهها علم تجربي است بهطوريكه تا قرنها علم و دين رابطه غامضي با يكديگر داشتهاند و در برخي مواقع رقيب يكديگر بوده و در مواردي نيز از يكديگر حمايت كردهاند. فصل هشتم چندين مورد از گزينههاي اساسي پيشرو براي فهم رابطه ميان دين و علم را بررسي ميكند.
به نظر ميرسد اين رابطه به هر صورتي كه باشد، علم و دين هر يك در زندگي و تفكر ما نقشي منحصر به فرد ايفا ميكند. همچنين مشخص است كه فعاليت علمي، حداقل در بعضي موارد پيامدهايي براي ايمان ديني دارد و همينطور باور ديني نيز هميشه با عقلانيت علمي بيگانه نيست.
پس از آن در ادامه فصل گزينههاي مختلف موجود در فهم رابطه ميان عقل و ايمان بررسي خواهد شد. مولفه مشترك ميان تمامي سنتهاي بزرگ ديني تجربه ديني است. فصل ٩ چندين نمونه از شكلهاي مختلف اين پديده را بررسي ميكند.
به علاوه در اين فصل اين سوال بررسي خواهد شد كه آيا اين نوع از پديدهها ميتوانند توجيهي براي باور ديني بهشمار آيند و آيا تبيينهاي علمي تجربه ديني ثابت ميكنند كه چنين تجربياتي تنها نتيجه علل عصبشناختي هستند و بنابراين تمام موهومند.
در تمامي اديان ديدگاهي درباره چيزي كه مراد از آن نفس است وجود دارد. علاوهبرآن، همه اديان پيروانشان را به بقاي هويت فردي اميدوار ميكنند؛ اميد به اين زندگي، و خصوصا اميد به حیات پس از مرگ. اينكه چه دركي از ذات خود داشته باشيم نقش مهمي بازي ميكند در اينكه زندگي پس از مرگ متضمن چيست. سرفصلهاي مربوط به نفس، مرگ و جهان پس از مرگ موضوعات فصل ١٠ را تشكيل ميدهند كه فصل پاياني كتاب است.
نويسنده كتاب در مقدمه، هدف از نگارش كتاب را بهدستدادن متني درسي درباره مسائل اصلي ميداند كه در كتب فلسفه دين درباره آنها بحث و در واحدهاي دانشگاهي اين رشته به آنها پرداخته ميشود اما علاوهبراين در كتاب به برخي از مسائل فرعي در فلسفه دين نيز اشاره ميشود كه در مطالعات دانشگاهي روز در حال پيشرفتاند.
به همين منظور در پايان هر فصل خلاصهسازي مطالب هر فصل، سؤالات بحثبرانگيز و مفهومي براي مشخصكردن نكات مهم و تقويت فهم خواننده از موضوع، جدولها و قابهاي مختلف براي توضيح و خلاصهسازي تعريفها و استدلالها و واژهنامهاي براي توضيح عبارات مهم و ناآشنا براي خوانندگان و همچنين نمايه كامل آمده است. همچنين در پايان هر فصل، منابعي براي مطالعه بيشتر آمده و توضيحاتي براي هر منبع ذكر شده است.
- 19
- 6