به گزارش آرمان امروز، امروز (۱۹ مرداد) سالروز درگذشت غمبار، حافظ ثانی در غزل هوشنگ ابتهاج است. مردی که «سایه» ای بر سر غزل معاصر بود. این سخن از شهریار (غزلسرای نامی ایران) است که «اگر از حافظ یک خط جدا شده باشد، در طول چند قرنی که از حافظ دور شدیم، صدها شاعر سعی کردند به آن خط نزدیک بشوند، اما هیچ کسی به اندازه «سایه» به این خط نزدیک نشد.»
هرچند که در مورد خود شهریار نیز این ادعا مطرح بود. کسی که بیش از هر فردی معلمان ادبیات و روزنامه نگاران را به خطا می انداخت و این نشان می داد که حرف شهریار درست بود. البته هیچوقت ابتهاج و شهریار به این امر تاکید نکردند که «سایه» همسطح حافظ بود، اما وقتی می گوید: «امشب به قصه ی دل من گوش می کنی/ فردا مرا چو قصه فراموش می کنی» این ادعا بیشتر نمایان می شود. دکتر شفیعی کدکنی، گزیده بسیار گرانبهایی از شعر هوشنگ ابتهاج به نام «آینه در آینه» دارد که به چاپ های مکرر رسیده است. تعبیر شفیعی کدکنی از این کتاب،تحت عنوان «گزینشی یک شبه و چهل ساله» و نقل اشعاری که در این کتاب گرد آمده، از محفوظات شفیعی کدکنی بیانگر یک اصل مهم است و آن این است که شعر سایه، شعری است که به خاطر سپردنی است و پس از به خاطر سپردن، تا سال ها در ذهن خواهد ماند.گروهی بر آنند تا رسوب شعر سایه را در ذهن و زبان مخاطبانش به عوامل مختلفی منتسب کنند که به مهمترین این موارد یاد شده می پردازیم و هریک را به لحاظ صحت و سقم بررسی می کنیم:
سایه و شعر کلاسیک
بسیاری اعتقاد دارند که رویکرد مردم به پدیده های آرکائیکی و سنتی، واکنشی نسبت به شیوع نوگرایی های افراطی است که در ابتدای رواج، طرفداران بسیاری دارند اما به مرور و به دنبال به ابتذال کشیده شدن، مخاطبانش از آن پدیده ها رویگردان شده و به سنت ها رو می آورند.این گروه، اقبال مخاطبان شعر را در هر عصری به قالب غزل، آن هم در فواصلی که تجربه هایی نظیر شعر نیمایی، ، موج نو، شعر حجم و شعر سپید را از سر گذرانده معنادار می دانند و شعر سایه را از این منظر برای مخاطب جذاب می دانند.این تحلیل تحلیل نادرستی نیست.هوشنگ ابتهاج به عنوان شاعری که قالب غزل، دغدغه ای جدی برای او بوده، مثل شهریار به قالب نیمایی علاقه مند می شود و بیشتر از شهریار هم در این قالب می ماند و آثار خوبی هم می آفریند اما در این قالب توقف نمی کند تا در عصری که بسیاری از شاعران، شعر نیمایی را مثل یک کشف عظیم می نگرند و این پیشنهاد جدید را تا حد به ابتذال کشاندن قالب نیمایی ادامه می دهند، شاعر نیمایی متوسطی شناخته شود. بلکه از قابلیت های قالب نیمایی، در غزل بهره می جوید تا شعرش در فاصله با غزل سنتی صرف،امضای خود سایه را داشته باشد و از این منظر، غزل سایه در حد فاصل غزل شهریار و حسین منزوی قرار می گیرد.شعر شاعر اولی(شهریار) نمونه بارز غزلی است که بناست در بهره گیری(هرچند هنرمندانه) از زبان و صور خیال قدمایی پا در جای پای شعر حافظ بگذارد و خود شاعر هم این میزان شباهت را نه تنها انکار نمی کند بلکه به آن افتخار هم می کند( ر.ک مصاحبه ناصر حریری با شهریار در سلسله کتاب های گفت و شنودها) و شعر شاعر دیگر(منزوی)، شعریست که از امکانات طبیعی نحو زبان، هنرمندانه ترین استفاده را می کند و صور خیالش، در عین بهره مندی از تلمیحات شعر کلاسیک، اسطوره ها و استعارات شهر و جغرافیای معاصر خود را نیز از نظر دور نمی دارد.سایه از این منظر در میانه این دو قرار می گیرد و با همه ارادتی که به حافظ دارد( کتاب «حافظ به سعی سایه»، سند ارادت این شاعر به حافظ است) و این ارادت، کم از ارادت دیگر شاعر غزل سرای معاصر او عماد خراسانی به سعدی نیست، غزلی را که می آفریند، رنگ و بوی مشخصی دارد.به عبارت ساده تر اگر غزلی از شهریار را بتوان با تمام وجود با غزلی از حافظ اشتباه گرفت و یا غزلی از عماد خراسانی را نتوان از غزلیات سعدی باز شناخت، درباره غزل هوشنگ ابتهاج به سختی بتوان این اشتباه را کرد و این استقلال شعر سایه را می رساند.
سایه تاریک بر گل ها
موسیقی ایران در جان او بود و سایه موسیقی ایرانی را به خوبی می شناخت، اما رزومه او در برنامه گل های تازه چندان خوشایند نیست. خیلی ها می دانستند که او چپی و از سران حذب توده در ایران است و مخالفت توده با موسیقی این پس زمینه ذهنی را به وجود می آورد که او می خواهد هرچه مرحوم داوود پیرنیا کاشته را خراب کند. پیش از او نیز شاعرانی نظیر رهی معیری و پژمان بختیاری به ریاست این برنامه رسیدند اما بسیاری در این باره اتفاق نظر دارند که دوران ریاست هوشنگ ابتهاج بر این برنامه ها، دوران بهتری بود و از آنجا که سایه در بالاترین جایگاه مدیریتی برنامه گل ها قرار داشت، تعداد زیادی از آثار وی، اعم از ترانه ها و غزل هایش توسط خوانندگان مختلف اجرا شد و همین را دلیل ماندگاری آثار او می دانند. در این که آثار سایه را خوانندگان زیادی خوانده و شنوندگان فراوانی زمزمه کرده اند؛ نظیر «تو ای پری کجایی» با آهنگسازی زنده یاد همایون خرم و صدای زنده یاد حسین قوامی(فاخته) و آثار فراوان دیگر و این سیر، می تواند شعری را به شهرت برساند، کسی تردیدی ندارد اما این که ادامه این شهرت را در سه – چهار دهه بعد نیز مدیون عواملی بدانیم که بیش از سه چهار دهه است بازتولیدی نداشته(نظیر همان برنامه گل ها) و موسیقی ای از این دست در اولویت انتخاب های نسل جوان امروز نیست، مورد اعتنا و توجه جدی بودن شعر هوشنگ ابتهاج را باید در خود شعر سایه دانست نه عوامل فرامتنی.
***
محمدرضا شفیعیکدکنی در مراسم سالگرد درگذشت هوشنگ ابتهاج مطرح کرد؛ سـایـه همطراز با سعدی، حافظ و ملکالشعرای بهار
روزنامه هم میهن نوشت: «شب سالگرد» مراسمی در یکسالگی درگذشت هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)، شاعر نامدار معاصر به همت مجله بخارا، نشر کارنامه و خانه اندیشمندان علوم انسانی بود که عصر چهارشنبه، ۱۸مردادماه در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. در ابتدای این مراسم یلدا ابتهاج با حضور روی صحنه از این گفت که سال گذشته در چنین ساعاتی کنار تخت سایه در بیمارستان نشسته بوده و رفتنش را که اجتنابناپذیر مینموده، نظاره میکرده است. او در ادامه از حاضران خواست یک دقیقه بپا خیزند و سپس از آوا زابلی، کودکی ششساله از شهر سیسخت دعوت کرد تا با حضور روی صحنه به قرائت شعر «ارغوان» سایه بپردازد. ابتهاج توضیح داد که این کودک را در شهر سیسخت ملاقات کرده و چون محو خوانش او از «ارغوان» شده، از پدر و مادرش دعوت کرده است تا آوا را به این مراسم بیاورند و آنها این دعوت را پذیرفتهاند.
شاعران تاریخ ادبیات و شاعران تاریخ مطبوعات
محمدرضا شفیعیکدکنی، ازجمله سخنرانان این مراسم بود که صحبتهای خود را اینطور آغاز کرد: «من اهل سخن گفتن نیستم و تنها در کلاسی که تکتک دانشجویانش را بشناسم و با آنها انس و الفتی یافته باشم بعدازمدتی چند کلمهای در حوزهای که درسش را خواندهاند و با آن آشنا هستند، صحبت میکنم. پس نمیتوانم وقتتان را زیاد بگیرم. من از سایه در چشماندازی فشرده از دیدگاه تجربیات شخصی خود که حاصل نزدیک به ۷۰ سال آشنایی با کارهای او و ۶۰سال دوستی با شخص اوست، میگویم و شما میدانید که اگر بخواهم آنچنان که حق اوست صحبت کنم، هم شما خسته میشوید، هم مجلس گنجایش آن را ندارد. اما میتوانم چشماندازی کوچک از جایگاه سایه را به عرض دوستان برسانم. من چون در دانشگاه تهران معلم تاریخ ادبیات بوده و هستم، ادبیات و بهخصوص ادبیات معاصر را با نگاهی دیگر مینگرم و آن تقسیم جریان تاریخ ادبیات ایران به دوران پیش از مطبوعات و رسانهها و پس از آن است. چراکه جامعه ما و اساساً جامعه بشری در دو سوی ماقبل و مابعد مطبوعات و رسانهها قرار میگیرد.»
او ادامه داد: «برای من، همه کسانی که بهتر از من میشناسیدشان، شاعر تاریخ مطبوعات هستند و تنها، برخی شاعر تاریخ ادبیاتاند. سایه شاعر تاریخ ادبیات ایران است. تجربه نشان داده بسیاری از کسانی که ممکن است خود من هم در حقشان بزرگگویی کرده باشم بیشتر شاعر تاریخ مطبوعات و کمتر شاعر تاریخ ادبیات هستند. این دو نوع شاعر در ۲۰۰ سال اخیر قابل ردیابیاند و تا زمانی که رسانهها در حال گسترشاند هر روز صفآرایی تازهای میان شاعران تاریخ ادبیات و شاعران تاریخ مطبوعات شکل خواهد گرفت. این درحالیاست که شاعران تاریخ ادبیات روزبهروز، مانند سایه، اقتدار معنوی بیشتری خواهند یافت و هرگز از جایگاهی که به دست آوردهاند فرو نخواهند نشست اما طلوع و غروب شاعران تایخ مطبوعات به نقش رسانهها پیوند خورده است. خوشحالم که سایه را در طراز سعدی، حافظ و ملکالشعرای بهار میبینیم و تردید ندارم که تقسیمبندی ارائهشده به من توسط شما تا لحظه مرگ رهایتان نخواهد کرد.»
زیبا اشراقی، نویسنده و از سخنرانان این مراسم صحبتش را با این جمله آغاز کرد: «برای من سخن گفتن در این مقام به دلایلی دشوار است. ازجمله آنکه احساس میکنم هنوز غبار واقعه فروننشسته است.» اشراقی در ادامه به بیان خاطراتی از روزی که به دیدار سایه رفته بود، پرداخت و از حسرت میسرنشدن دیدار دوباره با او گفت. همسر زندهیاد قصیر امینپور با بیان اینکه «شعر سایه شعر سلیقههای پخته و ورزیده است» به بیان خاطراتی از دیدار قصیر امینپور با هوشنگ ابتهاج و محمدرضا شفیعیکدکنی پرداخت.
سایه فرزند اصیل ایران بود و خواهد ماند
جلیل مستشاری، شیمیدان و از دوستان سایه دیگر سخنران این مراسم بود که صحبتهایش را اینطور آغاز کرد: «من اهل خطابه نیستم و بیشتر گفتوگوهایم در مسیرهای فنی و علمی بوده است اما به برکت تفکری زیبا که در جوانی پذیرای آن شدم عشق به هنر، ادبیات و علوم انسانی جزئی از وجود من شد و این نه از آموزش آکادمیک که از آموزشی ازسوی دوستانم در من نهادینه شد.» مستشاری پس از بیان این جملات به قرائت متنی مکتوب پرداخت و چنین خواند: «از امیدهای سایه در سال ۱۳۳۰ در دوران حکومت ملی دکتر محمد مصدق و امیدی که سایه و همه مردم ایران به آینده داشتند، آغاز میکنم. امیدی که با کودتا ناامید شد. در ۱۶سالگی، سال ۱۳۳۵ با راه برگزیده سایه و رفقای او آشنا شدم. در آن سالهای سیاه پس از کودتا، تنها ندای آنها بود که گاهی در نشریات در دسترس بود و گاهی از زبان رفیقان شنیده میشد. سایه و همفکرانش همه مردم ما را در این راه به نحو مؤثری یاری دادند. سالها بعد از سایه و دیگران شنیدم که سایه و همرزمان در فاصله ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۷ در حفظ جان و اختفای مبارزان سرزمینمان نقشی مؤثر داشتند. سایه و روشنگران دیگر، از تسلیم نشدن در برابر بیعدالتی و ساختن جهانی نو سخن میگویند. من همواره از امید او به آینده و از وسعت دیدش به جهان هستی دچار شگفتی میشدم چراکه بیشک اینهمه امید با درد و رنج همراه است. سایه فرزند اصیل ایران است و خواهد بود. رفیقی بیبدیل، آموزگاری مهرورز و هنرمندی خردمند. او دیگر در بین ما نیست اما پیام مبارزات بشری را با امانتداری تمام به ما رساند.»
انقلابی فرهنگی نجاتمان خواهد داد
بهرام دبیری، سخنران بعدی بود. او با بیان اینکه تمام شعر ابتهاج خونخواهی مرتضی کیوان بود، گفت: «بهخصوص مراد از نماد سرو که در کارهای ابتهاج فراوان میبینید خون مرتضی کیوان است و هرگز نمیشد که نامی از کیوان بیاید و چشمهای ابتهاج پر از اشک نشود.» او با اشاره به اینکه نیما یوشیج بزرگترین دستاورد انقلاب مشروطه بود و گامی ۷۰۰ساله برداشت از این گفت که نیما زبان، عاطفه و نگاه ما را به جهان عوض کرد و بلافاصله پس از او شاعرانی پدید آمدند که جهان و احساسات خود را با نگاهی تازه بیان کردند. دبیری افزود: «گام اول را به سوی این جهان تازه، نیما برداشت. نیما به ما آموخت که میتوان مدرن بود اما بیهویت نبود و به نظر من نامهای بزرگ دیگر شعر معاصر محمدرضا شفیعیکدکنی، هوشنگ ابتهاج و مهدی اخوانثالث هستند. شفیعیکدکنی که طعم زبان خراسانی را یادآوری کرد و اخوان، پا جای پای فردوسی و ابتهاج، پا جای پای حافظ گذاشت و این آن نقطه اتصالی است که ما را از تاریخ کهن به امروز پیوند داد.» دبیری با مطرح کردن این سوال که آیا مشروطه به همان میزان که بزرگانی را در عرصه هنر پروراند در عرصه سیاست نیز توانست چنین عمل کند؟ افزود: «بر این باورم که اگر چنین بود اکنون در نقطهای نبودیم که حالا هستیم و ازاینرو گمان میکنم تنها رخدادن انقلابی فرهنگی در ایران است که نجاتمان خواهد داد.»
آوا مشکاتیان، سخنران بعدی این مراسم بود و از این گفت که آگاه است که اینجاست تا یاد رفاقتهای دیرین، دوستی پدرش، پرویز مشکاتیان و سایه و دوستی پدربزرگش، محمدرضا شجریان و سایه را یادآوری کند. او در ادامه به خواندن یادداشتی پرداخت که به گفته خودش ششسال پیش به مناسبت سالروز سایه نوشته بود. یادداشتی که چنین آغاز میشد: «نوشتن از برای حافظ زمانه آسان نیست این عنوانی است که پدرم برای شرح جایگاه سایه عنوان میکرد. نوشتن از او در حد من نیست اما میتوانم از جانب همنسلانم ستایشگرش باشم....» فرهود امیرانی، آخرین سخنران این مراسم بود که از همکاری خود با سایه در تصحیح حافظ گفت. او از این گفت که این تصحیح در تمام دقایق و لحظات با موسیقی پیوند میخورده است. شناخت سایه از موسیقی دستگاهی ایران و حساسیت او نسبت به واژهها نکته دیگری بود که امیرانی به آن اشاره کرد. او همچنین به این نکته اشاره کرد که مرتضی کیوان برای سایه آرزوی از دست رفته و معیار عدالتخواهی بوده است.
- 9
- 2