همایون نوراحمراز نوشته های الکسی تولستوی بخوبی می توان فهمید که تا چه اندازه شخصیت و استعداد یک نویسنده از همبستگی فکری و توافق او با خلق و نیز این نکته تاثیر می پذیرد که به حکم یک نیاز درونی ، در همه مراحل تاریخی در کنار مردمش باشد.الکسی نیکلایوویچ تولستوی ۱۹۴۵-۱۸۸۳ یکی از بنیانگذاران ادبیات شوروی ، نویسنده ، شاعر، نمایشنامه نویس و عضو آکادمی علوم اتحاد شوروی از سال ۱۹۳۹ است .
آثار این نویسنده بزرگ که به بیش از چهل زبان ترجمه شده ، هم در اتحاد شوروی و هم در سایر کشورهای جهان علاقه مندان فراوانی دارد.الکسی تولستوی یکی از پرخواننده ترین نویسندگان شوروی است و احتمالا محبوبترین آنها. مجموعه کاملی از کارهای او بارها - با فاصله اندک - به چاپ رسیده و هر بار هزاران نفر آن را پیش خرید کرده اند. تولستوی درباره هر مطلبی که حکمفرمایی می کند، خواننده را از سبک روان و بیان متنوع و پرنشاط خود، بهره مند می سازد.
درباره الکسي تولستوي و آثار او
کتابهای او انسان را درباره آنچه خوانده است ، بارها و بارها وادار به اندیشه می کند؛ زیرا با همه تنوع ظاهری موضوعاتش ، آثار او منعکس کننده جامعی از زندگی روسیه در نیمه اول این قرن است.داستان زندگی او تا اندازه ای پژوهنده را سرگردان می کند؛ چراکه در آن جنبه هایی معمایی وجود دارد. پاسخ این معماها را می توان در شخصیت و نوشته های او بازجست . این نکته که "تولستوی خود رازگشای زندگی خویش است "، مطالعه درباره او را به صورت دلنشینی درمی آورد و درک بهتری درمورد بسیاری از مسائل ادبی و مظاهر زندگی شوروی و نوع دمکراسی آن به دست میدهد
.به عنوان شاهد صادقی بر پیشرفت مداوم نثر روسی پس از تشکیل اتحاد شوروی ، اگر الکسی تولستوی مقدم بر همه نیست ، فقط به خاطر گورکی است . از روی آثار تولستوی بخوبی می توان فهمید که تا چه اندازه شخصیت و استعداد یک نویسنده می تواند همبستگی فکری و توافق با خلق را در پی داشته باشد و نیز از این نکته تاثیر می پذیرد که به حکم یک نیاز درونی ، در همه مراحل تاریخی در کنار مردمش باشد.
اگر کسی خواسته باشد راز جوشش توفنده زندگی را در بستر ذوق و استعداد تولستوی بداند و از این راه ، معنی کارها، شخصیت و نوشته های او را بفهمد، باید بداند که پاسخش در وابستگی بنیادی او به مردم نهفته است.الکسی تولستوی مردی بود درشت هیکل ، باوقار و خوش برخورد که آثار تربیت صحیح در چهره اش خوانده می شد.
پدرش "کنت " بود. دوران کودکی اش در یک خانه رعیتی در پهندشت های ولگا و همراه کودکان روستایی سپری شده بود. این خانه رعیتی ، متعلق به مردی از اشراف بود که روحیه ای فروتنانه داشت و همسرش را ترک گفته بود. مادر تولستوی دو داستان به نامهای "سربیشه " و "دل ناآرام " نوشته بود؛ ولی بیشتر به واسطه نوشتن کتابهای کودکان شهرت داشت.اصول اخلاقی و معنوی و نظرات مردمی و قریحه هنرمندانه مادرش در شکل گیری و تکوین شخصیت هنری او تاثیر بسیار داشت .
در سالهای ۱۹۰۱ تا۱۹۰۷ در دانشکده تکنولوژی پترزبورگ به تحصیل پرداخت ؛ در تظاهرات و راه پیمایی های دانشجویی شرکت داشت و یک بار به طرز خطرناکی مجروح شد. از سال ۱۹۰۵ سرودن شعر را آغاز کرد. در سال ۱۹۰۷ مجموعه اشعارش را تحت عنوان یریکا ترانه های عاشقانه که گرایش سمبولیستی داشت ، منتشر ساخت . مجموعه قصه های زاغچه ها۱۹۱۰ به نثر و دفتر دیگری از اشعارش به نام در ورای رودهای آبی رنگ ۱۹۱۱ تلاشی بود در زمینه بررسی موضوعات مربوط به خلاقیت ملی.
داستان ها و رمانهای رئالیستی اش از زندگی اشراف رو به افزایش روسیه و رمانهایی چون آدمهای عجیب و غریب یا دو زندگی ۱۹۱۱ و نیز ارباب لنگ ۱۹۱۴ که ماکسیم گورکی ارزش خاصی برای آنها قائل بود، موجب شهرتش شده بود. از سال ۱۹۱۴ تا۱۹۱۶ خبرنگار جنگی روزنامه گزارش های روسی بود و در همان زمان بارها از جبهه های جنگ بازدید کرد، به انگلستان و فرانسه سفر کرد و یک رشته داستان و خاطرات زمان جنگ ، تحت عناوین بر قله کوه ۱۹۱۵ و بانوی زیبا۱۹۱۶ و آثار دیگر منتشر ساخت .
در نمایشنامه ابابیل ۱۹۱۶ و همچنین در کمدیهای شیطان ۱۹۱۶ و جهالت پرست ۱۹۱۷ و نمایشنامه های دیگرش او نویسنده ۴۲ نمایشنامه است جنبه های مختلف زندگی بورژوایی - اشرافی روسیه را مورد انتقاد قرار داده است . برخورد نخستینش با انقلاب اکتبر در بدو امر خصمانه بود، از این رو در سال۱۹۱۹ به فرانسه و سپس به آلمان مهاجرت کرد.
انتقادش از نظام سرمایه داری ، در آثار سالهای دهه ۲۰ و۳۰ ، از جمله در جمعه سیاه ۱۹۲۴ ، اتحاد پنج تن ۱۹۲۵ ، داستان هجوآمیز سفرهای نوروزف Nevrozof یا ایبی کوس ۱۹۲۴Ybicus و داستان علمی و تخیلی هدلولی مهندس گارین ۱۹۲۷۱۹۲۵ به گونه گسترده تری بیان شده است.
در داستان طلای سیاه ۱۹۳۱ که در چاپهای بعدی با عنوان "مهاجران " انتشار یافته ، تلاشها و توطه های امپریالیست ها در راه سرنگون کردن جمهوری جوان شوروی ، انشا شده است.تولستوی پس از همدل شدن با نحوه زندگی و نظام جدید شوروی ، به تالیف رمان علمی - تخیلی آتیلیتا۱۹۲۳ و دو داستان شهرهای آبی رنگ ۱۹۲۵ و افعی ۱۹۲۸ دست می زند. رمان تاریخی پتر اول )جلد اول ۱۹۳۰ و جلد دوم ۱۹۳۴ و جلد ناتمام سوم ۱۹۴۵ از آثار بسیار مهم تولستوی شمرده میشود.تولستوی در سال ۱۹۳۷ سفری به جمهوری اسپانیا کرد و در جلسات کنگره های ضدفاشیستی لندن و پاریس و مادرید حضور یافت و سخنرانی کرد.
درک وحدت سرنوشت شخصیت فرد با حرکت تاریخ ملی ، خط اصلی خلاقیت تولستوی را تشکیل می دهد و در نتیجه پیوستن او به صف رئالیسم سوسیالیستی ، آثارش دامنه و محتوای تازه ای کسب میکند.تولستوی شاعر،نمایشنامه نویس و رمان نویس پرکاری بود. وی به دریافت نشان لنین و چند مدال علمی و ادبی نایل شده است .
در سال ۱۹۴۲ نیز جایزه ادبی استالین به او تعلق گرفت.ک. زلینسکی - منتقد مشهور شوروی - درباره تولستوی می نویسد:"تولستوی نخست قصه های کوتاه می نوشت و سپس نوبت به داستان های بلند رسید.زوج پیر و خوشمزه ، ارباب لنگ ، میشکا نالیوف و غیره که به صورت دوره جداگانه ای به نام ماورای ولگا منتشر شد.
در آثار پیش از انقلاب تولستوی ، به آسانی می توانیم به ارتباط فکری او با نویسندگان معاصرش ، چه روسی و چه خارجی و مخصوصا فرانسویان مانند آناتول فرانس۱ و هانری دورنیه پی ببریم . تولستوی هنگامی کار نویسندگی را آغاز کرد که مکتب سمبولیسم بر ادبیات اروپا و روسیه هر دو چیره بود.
هنگامی که شرنگ تباهی و بدبینی بسیار شیرین بود و "گلهای بدی "۲ بودلر در همه مجله ها و گلخانه های ادبی با مهربانی کاشته می شدند، بدین سان تمایلات واقع گرایانه تولستوی می باید از میان همه امواج فریبنده هوشهای گوناگون می گذشت و خود را به ساحل نجات می رساند؛ این در زمانی بود که سنتهای رئالیستی ظاهرا از جهان ادبیات بیرون رانده شده بودند. او سرانجام راه خود را باز کرد، ولی بدون آن که اصول عقاید رئالیسم سنتی خویش را ترک گوید.
به هر حال پذیرش ایدئولوژی سوسیالیسم و ترک آیین پدری برای تولستوی کار ساده و آسانی نبود. او در سال ۱۹۱۸ تصادفا در ادوسا به سرمی برد و این هنگامی بود که شهر به وسیله روسهای سفید اشغال شده بود و نیروهای ارتش سرخ ، پیشروی خود را به سوی آن آغاز کرده بودند. تولستوی کشور را ترک گفت و به پاریس کوچید.احساس مسوولیت شدید اخلاقی ، همواره یکی از چهره های مشخص ادبیات روس بوده است . همین احساس اخلاقی ، نویسندگان بزرگ روسیه را بر آن داشت که واقعیت را با دید انتقادآمیزی نشان دهند.
آنها این دیدگاه را از آن رو برگزیدند که واقعیت زندگی روسیه تزاری ، عواطف انسانی شان را برانگیخته و بی حرمتی ها بدان روا داشته بود و از این رو ایجاب می کرد که اعتراض های تند و انقلابی علیه آن صورت گیرد. این بود عامل تعیین کننده گرایش اصلی در ادبیات گذشته روسی ، گرایش به رئالیسم انتقادی برحسب تعبیر۳ چرنیشفسکی...
در عین حال باید گفت که حتی از آوردگاه جنبش رئالیسم انتقادی در ادبیات قرن گذشته روسیه نیز می توانیم نغمه های ستایش زندگی را که گویای امید و ایمان استوار به زندگی و مردم است ، بشنویم ... ولی تنها پس از گسستن بندهای گران اختناق و زدوده شدن کابوس وحشت از روی ذوق آفرینش مردم ، پس از برپایی اتحاد شوروی بود که این سرود زندگی آفرین با توان هر چه بیشتر طنین افکند.این هر دو جریان در رئالیسم سنتی به طور واضح و مشخص در کارهای الکسی تولستوی متجلی شده اند.
او نخست به عنوان رئالیست منتقد پا به صحنه ادب نهاد و پس از گذشتن از سمبولیسم و مرحله سقوط هنری و فوتوریسم ، سنت گورکی۴ را دنبال کرد. پرتو انتقادآمیزی که تولستوی بر قهرمانان خود می تاباند، بسیار تند، بیرحمانه و سنگدلانه است ؛ ولی مهمترین ویژگی ذوق او همواره همان نیروی ستایش زندگی بوده است.
ایمان او حتی از آن کسانی که در ژرف ترین مغاکهای تباهی افتاده اند، بریده نمی شود. این جنبه زندگی گرایی هنر تولستوی ، گوناگون ترین قالبها را به خود میگیرد.برای درک این مطلب که تولستوی تنها پس از بازگشت به شوروی ، به کمال فکری خود رسید، باید داستان های تاریخی او را که در سالهای مهاجرت در پاریس نگاشته ، با آنها که پس از بازگشت به روسیه و کسب تجربیات جدید آفریده ، مقایسه کنیم.الکسی تولستوی سالهای آخر زندگی خود را به قصه ها و داستان های بزرگ اختصاص داد.با این حال درک و دانش ما از وی ناقص خواهد بود، اگر مقاله ها و گفتارهای سیاسی وی را نادیده بگیریم .
درباره تولستوی می توان این نکته را گفت که او از رقابت کامل با ادبیات و زبان روسی برخوردار گشته بود و از زیبایی های آن شادمانه لذت می برد؛ ولی این توانایی را هم داشت که از آن به عنوان سلاح استفاده کند و این همان کاری بود که در اثنای جنگ با آلمان هیتلری بخوبی انجام داد.
به گفته لرمانتوف۵ ، آواز او "مانند آژیر خطر با غریو شادی" طنین میافکند.او به هنگام بازگو کردن تحسین بی پایانش نسبت به مردم ، خشم ، غرور و احساسات جریحه دارش ، از کلماتی استفاده می کرد که مانند سیلابی از اخگر بر قلمش جاری می شدند و خوانندگان روزنامه و شنوندگان رادیو را بر خود میلرزاند.اینک نمونه ای از توصیف میهن پرستانه او از روسیه در سال ۱۹۴۲ :"تنها یک نقشه عمیق علمی و مردمی می توانست روسیه را از نظر اقتصادی به پایه تمدنهای بزرگ برساند.
تنها دانش بشری می توانست چنان کارهایی انجام دهد که بیست سال بعد، ناظران خارجی آن را یک معجزه خواندند. تنها چنان نقشه ای می توانست روسیه را از سقوط در ورطه ای که فاشیسم ، اروپا را در آن افکند، برهاند...در میان نمایشنامه های تولستوی ، آثاری کم ارزش نیز وجود داشت که به عنوان مثال می توان نمایشنامه مربوط به امپراتریس اخیر روسیه و راسپوتین را نام برد. همه اینها را به اصطلاح باید بوسید و کنار گذاشت . البته هیچ نویسنده ای - حتی لون تولستوی خالی از کارهای ضعیف نیست .
اما همان گونه که روسیه کهن را نمی توان بدون خواندن آثار لون تولستوی شناخت ، از روسیه شوروی و پیشرفت ادبی آن نیز بدون تحقیق در کارهای الکسی تولستوی نمیتوان چیزی فهمید.تولستوی همه چیز را ثبت کرده است : تضادهای تاریخ ، مراکز درد، بدبختی ، عظمت قدرت و همه چیزهایی که در آن مرحله تاریخی حساس کشور، خروش و تلاطمی داشته اند.ارزش و اهمیت اجتماعی و هنری آثار تولستوی چنان چشمگیر است که حتی منتقدان مخالف با سوسیالیسم و رئالیسم سوسیالیستی را وا می دارد که به کارآزمودگی و ذوق و قریحه ادبی او اعتراف کنند.
به عنوان مثال جی .بی .پریستلی JBPriestley )..( در کتاب سیری در ادبیات غرب )ترجمه ابراهیم یونسی - انتشارات امیرکبیر - صفحه ۴۶۹ می نویسد: "پس از آن حتی هنگامی که گورکی رئالیسم سوسیالیستی خود را پی افکند و اختناق چندان حاکم نشده است ، کفه همچنان به زیان ادبیات سنگینی می کند... شخصی ناقلا و مشکوک چون الکسی تولستوی - که نویسنده ای است کارآزموده و نه تهی از ذوق و قریحه - می تواند چیزی شبیه به یک خط مشی ادبی را سر هم کند...
"سخن درباره تولستوی را با نقل قسمتهایی از نامه گورکی خطاب به وی که حاوی نکات ارزنده برای شناخت تولستوی است ، به پایان میبریم:"به آ.ن .تولستوی ۱۷ ژانویه ۱۹۳۳ سورنتوآلکسی نیکلایوویچ عزیز!از زبان این و آن شنیده ام که شما دوست بسیار گرامی و همنام عزیز من ، تقریبا بیست و پنج سال در رشته هنر و ادبیات روس کار کرده اید... با نهایت شوق و گرمی به شما تبریک می گویم .
می دانید که من برای آن استعداد و قریحه عالی و سرخوش شما احترام عمیقی قائل هستم . این کیفیتی است که از نظر من در مرحله سوم قرار دارد. در وهله اول به استعداد و قریحه شما توجه دارم که کاملا بزرگ و به طور دقیق روسی و به جهت روسی بودن ، هوشمندانه است .
استعدادی است که به طور دقیق و خوب ، اصول محافظه کاری را که در حقایق جاری و معمول نهفته است ، احساس می کند و قادر است بخوبی آن را به مسخره گیرد. شما تعداد قابل ملاحظه ای آثار ارزنده ولی ناشناخته و ارزیابی نشده به وجود آورده اید؛ آثاری هم هست که ابدا مفهوم نشده است؛ گرچه اندوهناک است، ولی به هیچ وجه بد نیست...می خواهم اضافه کنم که با وجود بیست و پنج سال کار، شما هنوز مبتدی هستید و تا پایان نیز همین طور خواهید بود و "پتر" شما اولین کتاب و رمان تاریخی عالی در ادبیات ماست ؛ کتابی است برای آینده . اخیرا خلاصه ای از قسمت دوم را خوانده ام ، خوب است .
شما می توانید کتابهای عالی بنویسید. خطا و نقص شما، شتاب و عجله است .
من کتاب اوردیال ordial شما را البته در سال ۱۹۲۸ می خواندم ؛ چه قدرت بینش و تجسمی ! اما افسوس که صفحات ناتمامی در آن وجود دارد. باشد بفرمایید! این هم غرولند یک پیرمرد، کافی۶ است!"
پانوشت :
۱ آناتول فرانس France -Anatole 19241844 نویسنده معروف و متفکر فرانسوی و برنده جایزه نوبل.
۲.شارل بودلرBudelaire -Charles 18671821 شاعر و ناقد فرانسوی و نویسنده گلهای شرdumal Flours که به نام "گلهای رنج " به فارسی ترجمه شده است
۳ چرنیشفسکی ۱۸۸۹۱۸۲۸ روزنامه نگار و داستانسرای روسی و نویسنده "چه باید کرد؛
"۴ ماکسیم گورکی ۱۹۳۶۱۸۶۸ نویسنده بزرگ روسیه و بنیانگذار مکتب ادبی رئالیسم سوسیالیستی
۵.لرمانتوف ، شاعر و نویسنده مشهور روس ۱۸۴۱۱۸۱۴
۶.ماکسیم گورکی ، درباره ادبیات ، ترجمه محمود معلم ، انتشارات آبان ، تهران ۱۳۵۷ ، صص ۴۲۹۴۳۱ -.
- 11
- 1